از خوردن بستنی قیفی در خیابان خجالت نکش
از اینکه بایستی و از سوژه ای که خوشت آمده عکس بگیری!
از اینکه بنشینی کنار کودکِ فال فروش و با او درد و دل کنی...
از اینکه وسط پیاده رو" البته اگر مامور نبود!" عشقت را در آغوش بگیری..
از اینکه وسط جمع قربان صدقه ی مادرت بروی
از اینکه در کوچه با بچه ها دنبال بازی کنی
از ابراز علاقه کردن به کسی که دوستش داری
از عصبانی شدن
از بلند خندیدن
از گریه کردن های بی دلیل
از کنار گذاشتن آدم هایی که تو را نمیفهمند خجالت نکش!
عمرِ هیچ کس قرار نیست جاودانه باشد
برای خودت زندگی کن!
#علی_سلطانی
@maqze_kasif
از اینکه بایستی و از سوژه ای که خوشت آمده عکس بگیری!
از اینکه بنشینی کنار کودکِ فال فروش و با او درد و دل کنی...
از اینکه وسط پیاده رو" البته اگر مامور نبود!" عشقت را در آغوش بگیری..
از اینکه وسط جمع قربان صدقه ی مادرت بروی
از اینکه در کوچه با بچه ها دنبال بازی کنی
از ابراز علاقه کردن به کسی که دوستش داری
از عصبانی شدن
از بلند خندیدن
از گریه کردن های بی دلیل
از کنار گذاشتن آدم هایی که تو را نمیفهمند خجالت نکش!
عمرِ هیچ کس قرار نیست جاودانه باشد
برای خودت زندگی کن!
#علی_سلطانی
@maqze_kasif
چشمانِ خیس ات را میبوسم نازنین
دلواپسِ آینده نباش
این شب ها میگذرد
و میرسد روزی که در آغوش هم
از سَرِ شوق
گریه سر میدهیم...
#علی_سلطانی
@MaQze_kasif
دلواپسِ آینده نباش
این شب ها میگذرد
و میرسد روزی که در آغوش هم
از سَرِ شوق
گریه سر میدهیم...
#علی_سلطانی
@MaQze_kasif
یادت هست...؟
چند ماه پیش را میگویم
انتظار پاییز را میکشیدیم
برایش ذوق داشتیم
اکنون پاییز نفس های آخرش را میکشید
به همین زودی تمام شد
خیلی فکرها برایش داشتیم نه؟
خیلی خاطره ها خواستیم بسازیم که نشد...
خب تمام عمر همین است
فصل های مختلف زندگی میگذرد
تمام میشود
در آخر این تویی که خودت را تنها میابی
تنهای تنها میان اتفاقاتی که نیفتاد!
پس بخند
با تمام نداشته هایت برقص
در همین لحظه، در همین حالا
به حال خوبت وعده ی فلان فصل وُ فلان روز وُ فلان شخص را نده...
#علی_سلطانی
@MaQze_kasif
چند ماه پیش را میگویم
انتظار پاییز را میکشیدیم
برایش ذوق داشتیم
اکنون پاییز نفس های آخرش را میکشید
به همین زودی تمام شد
خیلی فکرها برایش داشتیم نه؟
خیلی خاطره ها خواستیم بسازیم که نشد...
خب تمام عمر همین است
فصل های مختلف زندگی میگذرد
تمام میشود
در آخر این تویی که خودت را تنها میابی
تنهای تنها میان اتفاقاتی که نیفتاد!
پس بخند
با تمام نداشته هایت برقص
در همین لحظه، در همین حالا
به حال خوبت وعده ی فلان فصل وُ فلان روز وُ فلان شخص را نده...
#علی_سلطانی
@MaQze_kasif
اون استانبولی که توی خونه درست می کنی و موهات بوی پیاز میگیره از عکس غذاهای خوش رنگ و لعابِ اینجا خوشمزهتره چون واقعیه! اون لباسی که پولاتو جمع میکنی تا اول فصل بخری، از عکس لباسای گرون قیمت اینجا بیشتر بهت میاد چون واقعيه. اون بحثی که با یارت میکنی اما تهش با یه لبخند آشتی میشی ،از عکس لاو ترکوندنای اینجا حسش بیشتره چون واقعیه! اون سفری که با امکانات حداقلی میری، ازعکس سفرِ لاکچریِ اینجابیشتر خوش میگذره چون واقعيه ببین... واقعیتِ زندگیت رو دوست داشته باش. تو از قبل وُ بعدِ عکسایی که آدما اینجا نمایش میدن هیچ خبری نداری. با واقعیت خودت حال کن. البته زندگیِ اینستاگرامیام خوبه اگه نِت قطع نشه!
#علی_سلطانی
#علی_سلطانی
یه وقتایی، بارِ بعدی وجود نداره،
شانسِ دوّمی نیست، وقت اضافه و استراحتی نیست،
گاهی وقتا، یا الان هست و یا هرگز ...
#علی_سلطانی
شانسِ دوّمی نیست، وقت اضافه و استراحتی نیست،
گاهی وقتا، یا الان هست و یا هرگز ...
#علی_سلطانی
_ دُرچیدا...اگه حالت خوب نبود بهم زنگ بزن
+ من نمیتونم به کسی بگم حالم خوب نیست
_ خُب زنگ بزن بگو هوسِ قهوه کردم
+ قهوه حالِ آدمو خوب میکنه مگه؟
_ قهوه میشه اسم رمز بین ما؛ میشه یه قرار
+ پس من الان خیلی دلم قهوه میخواد
_ یعنی خیلی حالت بده؟
+ نه... یعنی نیاز به قرار دارم. نیاز به اسم رمز
به یه چیزی که فقط بین من وُ تو باشه...
دُختر نیستی که بفهمی
#علی_سلطانی
+ من نمیتونم به کسی بگم حالم خوب نیست
_ خُب زنگ بزن بگو هوسِ قهوه کردم
+ قهوه حالِ آدمو خوب میکنه مگه؟
_ قهوه میشه اسم رمز بین ما؛ میشه یه قرار
+ پس من الان خیلی دلم قهوه میخواد
_ یعنی خیلی حالت بده؟
+ نه... یعنی نیاز به قرار دارم. نیاز به اسم رمز
به یه چیزی که فقط بین من وُ تو باشه...
دُختر نیستی که بفهمی
#علی_سلطانی
هر سالی که میگذرد
تکهای از ما در آن سال جا میماند
تو را نمیدانم
اما من در سال پُردردی که گذشت
مثل تکههای یک پازل به هم ریختم
و در این واپسین لحظات
هر چه جستجو میکنم
نمیدانم کدام تکهام
در کدام لحظهی تلخ جامانده !
که اینگونه سردرگم و پریشان به سر میبرم...
#علی_سلطانی
تکهای از ما در آن سال جا میماند
تو را نمیدانم
اما من در سال پُردردی که گذشت
مثل تکههای یک پازل به هم ریختم
و در این واپسین لحظات
هر چه جستجو میکنم
نمیدانم کدام تکهام
در کدام لحظهی تلخ جامانده !
که اینگونه سردرگم و پریشان به سر میبرم...
#علی_سلطانی
بهش گفتم : ازت میخوام هیچوقت دروغ نگی…
گفت: من همین الانم واسه اینکه این وقت شب پیش تو باشم دروغ گفتم…همونایی که از بچگی بهم گفتن دروغ نگو، یه کاری کردن واسه داشتن یه چیزایی که حق طبیعی هر آدم زندهایه دروغ بگم. اونا منو مخفی کار بارآوردن چون نمیخواستن با این واقعیت رو به رو بشن که منم آدمم. منم دلم میخواد تجربه کنم. اشتباه کنم. زندگی کنم…
میخوای دروغ نشنوی ازم؟ رفیقم باش. امن باش. بذار خودم باشم. بذار این عادتِ مزخرفِ مخفی کاری کردن از مغزم بیفته.
دُختر نیستی که بفهمی #علی_سلطانی
گفت: من همین الانم واسه اینکه این وقت شب پیش تو باشم دروغ گفتم…همونایی که از بچگی بهم گفتن دروغ نگو، یه کاری کردن واسه داشتن یه چیزایی که حق طبیعی هر آدم زندهایه دروغ بگم. اونا منو مخفی کار بارآوردن چون نمیخواستن با این واقعیت رو به رو بشن که منم آدمم. منم دلم میخواد تجربه کنم. اشتباه کنم. زندگی کنم…
میخوای دروغ نشنوی ازم؟ رفیقم باش. امن باش. بذار خودم باشم. بذار این عادتِ مزخرفِ مخفی کاری کردن از مغزم بیفته.
دُختر نیستی که بفهمی #علی_سلطانی
تراپیستم یه بار توی جلسات؛ حرفِ خیلی قشنگی زد :
همهی مراجعینی که مثل تو استرس بالایی دارند یه ویژگی مشترک دارند ،
میخوان به هر قیمتی شده آدمهایی که در حقشون بدی کردن رو متوجه کنن کارشون اشتباه بوده !
#علی_سلطانی
همهی مراجعینی که مثل تو استرس بالایی دارند یه ویژگی مشترک دارند ،
میخوان به هر قیمتی شده آدمهایی که در حقشون بدی کردن رو متوجه کنن کارشون اشتباه بوده !
#علی_سلطانی