من یافارم|
11.9K subscribers
183 photos
13 videos
2 files
30 links
یافار همون جعفره با تلفظ غربی!
اهل افغانستانم، متولد ایران و ساکن آلمان.
رسالتمم تو مجازی روزمره نویسی و تولید محتوای دوستی با حرفای سادگانه ست.
لینک بوست:

https://t.me/boost/manjafaram
Download Telegram
محبوب من! میخوای زخماتو فوت کنم؟!
قند رو حذف کردی، بی‌نمک‌ شدی که.
من تا یه زمانی فکر میکردم آسیا به نوبته!!
تو که توی همه فکرام هستی، پس دیگه چی انقد میپرسی چطوری؟ چه خبر؟! خیلی از حرف‌ها رو من همونجا بهت گفتم.
تازه من سعی دارم فضا رو مثلا غمگین نکنم.
قدیم خوب بود باز صبر میکردی زیر پات علف سبز میشد. الان همون یه ذره فایده رو هم دیگه نداره انگار!
دراگ؟! نه ممنون، من خودم همه‌ش رو درافتم.
ذکر روز چهارشنبه:
«صد مرتبه اینجا کلیک کنید”
دلم مسافرت میخواد، مخصوصا اون قسمتش که صبح زود از هتل میای بیرون و دنبال یه جای خوب برای صبحونه و کافی میگردی.
اگه فکر میکنی نسبت به دور و بری‌هات بیشتر میفهمی، طبیعیه. چون همه همین فکر رو دقیقا میکنن. شاید حتی شدیدتر از تو!
پسرعمه‌م دروازبان تیم ملی نوجوانان هاکی روی یخ سوئد شده. بعد عمه‌م زنگ زده به بابام که این خبر رو بده، بابام میپرسه: اسمش چیه؟! عمه‌م میگه: یه بازیه، هاکی روی یخ! بابامم میگه: نه اسم پسرتو میگم!
شما برین پی خوشبختی، من خودم میام.
اسم لباسای دخترونه از دستم رفته.
تو افغانستان به حوله میگن “جان‌پاک”.
تو اینستاگرام انگار یه قانونی هست که برای تولید محتوا باید حتما ناف و شکمت معلوم باشه. وگرنه دیده نمیشی.
یه افسانه‌ی ژاپنی هست که میگه: قطره‌های بارون وقتی که با ابرها خداحافظی میکنن و میپرن پایین، توی مسیر هر قطره‌ای انتخاب میکنه که کجا فرود بیاد و خودش رو رها کنه. یکی میگه شاخه‌های درخت، یکی میگه پر پرنده‌ها، روی شیشه‌ی ماشین و پنجره‌ی خونه‌ها... اون وسط هم خیلی از قطره‌ها هستن که نه خودشون حرفی میزنن و نه بقیه کاری به کارشون دارن. اونا فقط با سرعت میان سمت زمین. چون اونا فقط دنبال صورت و دست‌های عاشقان.
آدم امن زیاده، اگه تو خودت آدم باشی.
نگو “بیا لاس بزنیم”، بگو “هوا انقدر خنک و ملسه که به نظرت چه لباسی مناسبه؟”.
پشت به پشت خوابیدن رو هم پایه‌م.
دیروز فهمیدم یکی از آدم‌هایی که میشناختمش خودکشی کرده. نمیگم دوست، چون حتی شماره‌ و اینستاگرامش رو هم نداشتم و فقط اگه جایی تصادفی همدیگه رو میدیدیم، چند دقیقه‌ای حال همو میپرسیدیم. شایدم نمیگم دوست، چون نمیخوام روح و روانم درگیر این اتفاق تلخ بشه. شاید چون بار آخری که اتفاقا همین دو هفته پیش بود دیدمش مثل همیشه خندید و به شوخی ازم پرسید “برنامه چیه؟” … و من دارم الان فکر میکنم که جدی برنامه‌ی ماها چیه؟! ما آدمایی که بود و نبودمون میتونه همین‌قدر کشکی و به یه تار مو بند باشه.
نمیدونم هرکی رو میخوام دوره، یا هرکی دوره رو میخوام همه‌ش.