#معرفي_كتاب
کتاب: #هشت_و_چهل_وچهار
نویسنده: #کاوه_فولادی_نسب
درباره کتاب:
«هشت و چهل و چهار» اولین رمانِ «کاوه فولادینَسب» (1359) است. او که چندین سال است به عنوانِ منتقد، مترجم و مدرسِ داستاننویسی فعالیتهای فراوانی انجام داده است، این رمان را با درونمایهای اجتماعی-تاریخی نوشته است. رمان دربارهی یک ساعتساز و ساعتفروش تنهاست که عاشقِ پرسهزدن در خیابانها و کوچههای قدیمی تهران است. مردی منظم و دقیق که دوستان اندکی دارد و جهانی مملو از خاطرات. اما یک اتفاقِ عجیب این آرامش را بر هم میزند و منطقِ روزمرهی زمان را به هم میریزد. اتفاقی که باعث میشود شخصیت اصلی رمان دچارِ ماجراهای تازهای شود… رمانِ کاوه فولادینَسب با توجه به وابستهگیهای زمانی و مکانیای نوشته شده که ناگهان و طی یک فرایند تکنیکی از هم میپاشند و اجازه میدهند مخاطبِ او در چند وجه از تاریخِ کمی دورتر یران و تکههایی از آن سفر کند. از سویی سوالی مهم نیز پیشِ رویِ این خواننده قرار میگیرد که اوجِ رمان محسوب میشود: آیا میتوان به عقب بازگشت؟ با این رویه رمانِ «هشت و چهل و چهار» خوانندهاش را به یک پرسهزنی پر اتفاق و غافلگیری دعوت میکند.
نیاسان مجرد بود. نیاسان مجرد است. گفتنش آسان نیست. تا پیش از اینکه زنگ موبایلش شروع کند به نواختن و او ــ همانطور معلق میان خواب و بیداری و مستی و هشیاری ــ چیزی در قلبش بجنبد و شاخکهایش تیز شود و مثل همیشه شروع کند به شمردن زنگها، مجرد بود.
قدیمترها مجرد نمیگفتند، میگفتند عزب. به عزب خانه نمیدادند، با عزب شوخی نمیکردند، به عزب نزدیک نمیشدند، و با عزب حرف نمیزدند؛ انگار جذام داشته باشد، یا گَری، یا چیزی در همین حدود. حالا کلمهها و ترکیبها شکلوشمایل بهتری پیدا کردهاند. دادستان دیگر درِ روزنامهای را تخته نمیکند.
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1488
کتاب: #هشت_و_چهل_وچهار
نویسنده: #کاوه_فولادی_نسب
درباره کتاب:
«هشت و چهل و چهار» اولین رمانِ «کاوه فولادینَسب» (1359) است. او که چندین سال است به عنوانِ منتقد، مترجم و مدرسِ داستاننویسی فعالیتهای فراوانی انجام داده است، این رمان را با درونمایهای اجتماعی-تاریخی نوشته است. رمان دربارهی یک ساعتساز و ساعتفروش تنهاست که عاشقِ پرسهزدن در خیابانها و کوچههای قدیمی تهران است. مردی منظم و دقیق که دوستان اندکی دارد و جهانی مملو از خاطرات. اما یک اتفاقِ عجیب این آرامش را بر هم میزند و منطقِ روزمرهی زمان را به هم میریزد. اتفاقی که باعث میشود شخصیت اصلی رمان دچارِ ماجراهای تازهای شود… رمانِ کاوه فولادینَسب با توجه به وابستهگیهای زمانی و مکانیای نوشته شده که ناگهان و طی یک فرایند تکنیکی از هم میپاشند و اجازه میدهند مخاطبِ او در چند وجه از تاریخِ کمی دورتر یران و تکههایی از آن سفر کند. از سویی سوالی مهم نیز پیشِ رویِ این خواننده قرار میگیرد که اوجِ رمان محسوب میشود: آیا میتوان به عقب بازگشت؟ با این رویه رمانِ «هشت و چهل و چهار» خوانندهاش را به یک پرسهزنی پر اتفاق و غافلگیری دعوت میکند.
نیاسان مجرد بود. نیاسان مجرد است. گفتنش آسان نیست. تا پیش از اینکه زنگ موبایلش شروع کند به نواختن و او ــ همانطور معلق میان خواب و بیداری و مستی و هشیاری ــ چیزی در قلبش بجنبد و شاخکهایش تیز شود و مثل همیشه شروع کند به شمردن زنگها، مجرد بود.
قدیمترها مجرد نمیگفتند، میگفتند عزب. به عزب خانه نمیدادند، با عزب شوخی نمیکردند، به عزب نزدیک نمیشدند، و با عزب حرف نمیزدند؛ انگار جذام داشته باشد، یا گَری، یا چیزی در همین حدود. حالا کلمهها و ترکیبها شکلوشمایل بهتری پیدا کردهاند. دادستان دیگر درِ روزنامهای را تخته نمیکند.
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1488
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری