موسسه مهر ماندگار ناصری
133 subscribers
1.54K photos
189 videos
6 files
785 links
ارتباط با مهر ماندگار: تلگرام
@mehremandegar93
ویا تماس با شماره:
021-22887914

سفارش استند یادبود:
09901212167
Download Telegram
« داستانِ جنگارک »
[ روایت اول ]
تصویر ۲ از ۳

• همه اینها رو پیدا کردم. از جاهای مختلف اطراف روستا، حتی بعضی‌ها رو از وسط گرگروک‌ها. من همیشه فکر می‌کنم خونه من زیباترین خونه این روستاست. من یه تیوپ کرم خالی دارم، چند تا جعبه خالی حتی 4 تا لیوان شکسته. عروسک من شیر خشک میخوره تو همون لیوان شکسته. فرش خونه من یه گونی سفید و قشنگه درست مثل بختم که می‌دونم قراره سفید و قشنگ باشه. ‌



عکس‌ها و روایت :
‏مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است
« داستانِ جنگارک »
[ روایت اول ]
تصویر ۳ از ۳

• امروز توکلیبوی خودم مهمون دارم. بچه‌های روستا به من میگن «کبرا مهمون نواز خوبیه». جلوی کلیبو رو جارو می‌زنم و برای مهمونام غذا می‌پزم. زندگی آدمها برای من خیلی مهمه، من دوست دارم قصه همه رو بشنوم، دوست دارم بدونم هر کسی تو کلیبوی خودش چطور زندگی میکنه. من پر از شوق به زندگی آینده‌‌ام. حتما یه روزی تو یه خونه واقعی زندگی می‌کنم. اون روز دوست دارم همه شما مهمون خونه من باشین. برای من قصه بگید از دیار خودتون، منم قصه‌های زندگیمون تو روستای جنگارک رو برای شما تعریف می‌کنم.


عکس‌ها و روایت :
‏مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است
« داستانِ جنگارک »
[ روایت دوم ]
تصویر ۱ از ۳

• این مسجد روستای جنگارک است. جایی برای همه خستگی‌ها و راز و نیاز های اهالی روستای کوچکمان. اینجا جایی‌ست برای جمع شدن، برای خوانش نکاح، برای شورا، برای نماز و عبادت. قبل‌ترها که در روستا مدرسه نداشتیم، بچه‌ها همین‌جا خواندن و نوشتن یاد می‌گرفتند. مسجد روی تپه‌ای مشرف به روستا ساخته شده و دمدمای غروب کنار مسجد که بایستی روستای جنگارک زیر نور سرخی به زیبایی پیداست. چند وقتی‌ست سقف مسجد کمی خراب شده اما به زودی و با کمک اهالی تعمیرش می‌کنیم. غروب که می‌شود اهالی برای نماز به مسجد می‌آیند، بعد از نماز روی حصیر می‌نشینیم و از حال هم خبر می‌گیریم و شیر چایی می‌خوریم. خیلی از مشکلات روستا با همین گپ زدن‌ها حل و فصل می‌شود. اینجا مسجد روستای جنگارک است.‌


عکس‌ها و روایت:
مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #مسجد #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #مستند #عکس_مستند_اجتماعی
« داستانِ جنگارک »
] روایت دوم [
تصویر 2 از ۳‌

• این درخت بزرگ زیبا نامش «شِریش» است و سال‌ها پیش به دست «مَهیم» شوهر صدگنج کاشته شده است. مهیم و صدگنج اولین افرادی بودند که حدود هفتاد سال پیش به جنگارک آمدند. درخت شریش در این سال‌ها طوفان‌های زیادی از سر گذرانده و حالا تنومند و با صلابت، محلی شده است برای نشستن اهالی زیر سایه‌اش. هفتاد سال است که کودکان روستای جنگارک زیر سایه درخت شریش کنار مسجد بازی می‌کنند، بزرگ می‌شوند و خودشان زنان و مردان بزرگی می‌شوند و فرزندانی به دنیا می‌آورند. زندگی در روستای جنگارک مثل سرسبزی همین درختِ زیبا در جریان است.


عکس‌ها و روایت :
‏مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #مسجد #درخت #شریش #داستان_جنگارک
« داستانِ جنگارک »
] روایت دوم [
تصویر ۳ از ۳‌

• اسم من «اسلام» است. روزی پنج نوبت از دیوار کوتاه و گلِی مسجد روستا بالا می‌روم و اذان را با صدای رسا به گوش طایفه میرسانم. از روی دیوار مسجد می‌بینم که اهالی از هر سو برای نماز خودشان را به مسجد می‌رسانند. سالها‌ست که من موذن روستا هستم و اینجا مسجد کوچک گِلی جنگارک است که پیر و جوان در آن شانه به شانه عرش را طی میکنند.



عکس‌ها و روایت :
‏مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #مسجد #درخت #شریش #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است
« داستانِ جنگارک »
[ روایت سوم ]
تصویر ۱ از ۳‌

•بیشتر روزهای عمرِ من روی لنچ و در تلاطم دریا گذشته است. ۵۰ سال از عمر من گذشته و از نوجوانی صیادی پیشه‌ام بوده است. درآمد من و خانواده‌ام در دل دریاست. دریا به من آموخته صبور باشم. تور را که به آب می‌اندازم، مدت‌ها برای بیرون کشیدنش صبوری می‌کنم و در دلم از خدای دریاها و ماهی‌ها طلب رزق و روزی می‌کنم. خدا برای همه بسازد.


عکس‌ها و روایت :
‏مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #مستند #عکس_مستند_اجتماعی #صیاد

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت سوم ]
تصویر ۲ از ۳

•از دلم اگر بپرسید دوست ندارم هیچ ماهی اسیر من شود. تار و پودم برای جانِ ماهی‌ها درد می‌کشند. دلم برای همه ماهی‌ها که اسیرم می‌شوند می‌سوزد، دلم برای خودم می‌سوزد که بین صید و صیاد ذره ذره فرسوده می‌شوم، رفو می‌شوم و از بین می‌روم.


عکس‌ها و روایت :
‏مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت سوم ]
تصویر ۳ از ۳

•به قصد صید ماهی که از روستا می‌روم، درست کنار تیر برق سوم روستا که می‌رسم، در همان لحظه دلم برای خانه و خانواده‌ام تنگ می‌شود. سالی ۴ یا ۵ ماه دور از کاشانه‌ام و روی لنچ کار می‌کنم. در هر نوبت صیادی با دوستان تازه‌ای آشنا می‌شوم. آن‌ها هم مدام از خانواده‌شان می‌گویند. خیلی وقت‌ها همه ما دلتنگ‌ها روی عرشه لنچ، کنار هم جمع می‌شویم و به غروب آفتاب زُل می‌زنیم. هر کدام داستانی در سینه داریم و دلمان برای خانواده‌مان پر می‌کشد.


عکس‌ها و روایت :
مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #صیاد

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت چهارم ]
تصویر ۱ از ۳

• شما من را در این عکس نمی‌بینید. اسم من یاسین است. من در دو سالگی‌ام مانده‌ام و دیگر بزرگ نشده‌ام. خانواده‌ام هر چند روز به دیدار من می‌آیند و در این مدت هرگز فراموشم نکرده‌اند. در روستای ما وقتی کودکی از دنیا می‌رود، اگر شناسنامه داشته باشد، می‌ماند برای فرزند بعدی. حالا که من نیستم، برادرم صاحب شناسنامه من است.



عکس‌ها و روایت :
مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #مستند #عکس_مستند_اجتماعی #روایت_چهارم

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت چهارم ]
تصویر ۲ از ۳‌

• من، یاسین، اهل روستای جنگارک، وقتی دو ساله بودم در هوتگ افتادم. هوتگ همان گودال‌های آبی است که ما از آن آب می‌خوریم و اگر خوش شانس باشیم گاهی اوقات توی روسری‌های رنگارنگ دختران روستا ماهی‌های نقره فام ریگو و گلینچ صید می‌کنیم. من تنها کودکی نیستم که در هوتگ افتاده‌ و غرق شده‌ام. سه سال پیش بود که از دنیا رفتم. اینجا برای مرده‌ها سنگ قبر نمی‌گذارند، قبرها نام ندارند، فقط برای مردها دو چوب و برای زن‌ها یک چوب به عنوان نشان بر مزارشان می‌گذارند. من سه سال است که در قبرستان روستای جنگارک آرمیده‌ام.


عکس‌ها و روایت :
مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت چهارم ]
تصویر ۳ از ۳

• خانواده‌ام در تمام این سه سال که دستم از دنیا کوتاه بوده، هر چند روز به دیدار من آمده‌اند. کنار مزارم روی زمین می‌نشینند و برایم دعا می‌خوانند و رسوم را به جا می‌آورند. دلم برای مادر، پدر، برادر و خواهرانم تنگ شده. دلم می‌خواهد در آغوشم بگیرند. دلم می‌خواهد دست‌های کوچکم را به چشم‌های مادرم برسانم و اشک‌های روی صورتش را پاک کنم.


عکس‌ها و روایت :
‏مجید فراهانی


#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[روایت پنجم]
تصویر 1 از ۳‌

• هر روز صبح‌ که آفتاب بالا می‌آید، سراغ بُزها می‌روم تا یک روز دیگر را کنار هم بگذرانیم. می‌دانم برایشان سخت است در این هوای گرم و در بیابان اطراف روستا به دنبال علوفه بگردند اما راه دیگری نیست. در این زمین خشک تا چشم کار می‌کند همه چیز به رنگ خاک است، دیدن رنگ سبز برای ما نشانه‌ای از زندگیست. دلمان خوش است که اگر علوفه‌ای به دهان بُزها برسد، شیر بدهند و خوراکی باشند برای خانواده‌مان. چند سال است که چوپان گله روستا هستم و هر روز در خیالم به سرزمینی آباد و سبز فکر می‌کنم.




#مهر_ماندگار #جنگارک #چوپان #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[روایت پنجم ]
تصویر 2 از ۳‌

• به جز بُزها، دام دیگری در این حوالی دوام نمی‌آورد. گرم است و بی آب و علف. اینجا میوه درخت چش، کهیر و سورقوم اگر پیدا شود برای بزها غذای مناسبی خواهد بود، اما اگر پیدا شود. اینجا دلهایمان به حال هم می‌سوزد اگر آب نباشد، اگر باران نبارد.


#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #مستند

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت پنجم ]
تصویر ۳ از ۳‌

• در روستای ما بچه‌ها از ۸ سالگی چوپانی می‌کنند. کاری طاقت فرسا که چاره‌ای جز انجام دادنش نداریم. زمین این منطقه هر چقدر گیاه و درخت کم دارد اما مـار بسیار دارد. مارهای سمی که تا حالا چند نفر هم‌سن و سال من را نیش زده‌اند. آنقدر بهداری از اینجا دور است که چند نفر از همین روستا را مار نیش زد و تا به بهداری برسند جان عزیزشان از دست رفت.



#مهر_ماندگار #جنگارک #چوپان #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت ششم ]
تصویر ١ از ۳

• در منطقه ما رسم بر این است که مادران به دختر بچه‌هایشان سوزن دوزی را یاد بدهند. نه تنها سوزن دوزی که آشپزی، خانه‌داری، خیاطی و حتی شوهرداری. من هم از مادرم یاد گرفتم که چگونه سوزن دوزی کنم. سال‌هاست که گل‌ها و نقش‌ها را روی پارچه‌ها می‌دوزم و حالا دیگر مهارت خوبی در این کار دارم. غروب‌های زیادی روی همین تخت نشسته‌ام و دختر بچه‌های روستا کنارم حلقه زده‌اند و به دست‌های من نگاه کرده‌اند که چگونه سوزن را روی پارچه می‌رقصانم.




#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #مستند

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت ششم ]
تصویر ۲ از ۳‌

• سوزن دوزی روی پارچه دقت زیادی می‌خواهد. اینجا دوختن یک لباس تقریبا ۱۵ روز طول می‌کشد. روی هر پارچه طرح و رنگ متفاوتی دوخته می‌شود. مُهرها یا گل‌ها را کنار هم می‌دوزند تا طرح کامل شود. هر طرح گل روی پارچه اسم خاصی دارد. مثلا یک مهر داریم به نام «بَلوک مندریک» که یعنی انگشتر مادر بزرگ. چقدر قشنگ است که لباس تنت طرح انگشتری مادربزرگ داشته باشد.




#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است

https://t.me/mandegarmehr
« داستانِ جنگارک »
[ روایت ششم ]
تصویر ٣ از ۳‌

• من هم مثل تمام دخترهای روستا سوزن‌دوزی را از مادرم آموخته‌ام. ساعت‌ها روی پارچه طرح می‌دوزم و این کار را دوست دارم. مردهای روستا برای ما نخ‌های رنگارنگ و آینه می‌آورند که روی پارچه‌ها بدوزیم. آینه‌ها را از پاکستان می‌آورند اما نخ‌های ایرانی کُرک کمتری دارند و برای این کار بهترند. در روستای ما رسم بر این است که دخترها لباس بخت خودشان را با دست‌های خودشان بدوزند.




#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است

https://t.me/mandegarmehr
Forwarded from Meysam Mir Zendehdel
« داستانِ جنگارک »
] روایت هفتم [
تصویر 1 از ۳‌

• چند سال پیش برای اینکه کتاب دست بگیریم و درس بخوانیم مجبور بودیم چند کیلومتر پیاده‌روی کنیم تا برسیم به کانکسی که نامش مدرسه بود! خیلی از بچه‌های روستا به خاطر همین سختی‌ها، از ادامه تحصیل منصرف ‌شدند. حالا اما شرایط عوض شده. روستای ما مدرسه‌ای دارد با کلاس‌هایی زیبا، معلمانی دل‌سوز، کتابخانه‌ای دوست داشتنی و زمین چمنی که هر روز روی آن بازی می‌کنیم. برای من و دوستم زهرا رسیدن به آرزوهایمان از همین مدرسه شروع شد. دیگر همه اهالی روستا می‌دانند که شیده و زهرا قرار است در آینده معلمان خوبی برای بچه‌های روستا باشند.‌

•‌
عکس‌ها:
© @majid_farahani

•‌‌

#مهر_ماندگار #جنگارک #مدرسه #مدرسه_مهرجنگارک #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #تحصیل_برای_همه #مستند #عکس_مستند_اجتماعی #روایت_هفتم
Forwarded from Meysam Mir Zendehdel
« داستانِ جنگارک »
] روایت هفتم [
تصویر 2 از ۳

• روزی که کار ساخت مدرسه تمام شد، ما، تمام بچه‌های روستا، دوان دوان خودمان را رساندیم به ساختمان مدرسه. یک لحظه مکث کردیم و انگار همه منتظر هیجانی بزرگ بودیم که ناگهان یکی از بچه‌ها در ورودی مدرسه را باز کرد و همان‌جا بود که وارد دنیای جدیدی شدیم. از آن روز زندگی برای ما بچه‌های روستای جنگارک تغییر کرد، همه چیزمان عوض شد. هر روز از طلوع تا غروب آفتاب در همین مدرسه و در کنار هم درس می‌خوانیم، بازی می‌کنیم و خیلی از شب‌ها روی زمین چمن رو به آسمان دراز می‌کشیم و درباره آرزوهای بزرگمان با هم حرف می‌زنیم.


عکس‌ها:
© @majid_farahani



#مهر_ماندگار #جنگارک #مدرسه #مدرسه_مهرجنگارک #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #تحصیل_برای_همه #مستند #عکس_مستند_اجتماعی #روایت_هفتم