« داستانِ جنگارک »
[ روایت چهارم ]
تصویر ۱ از ۳
• شما من را در این عکس نمیبینید. اسم من یاسین است. من در دو سالگیام ماندهام و دیگر بزرگ نشدهام. خانوادهام هر چند روز به دیدار من میآیند و در این مدت هرگز فراموشم نکردهاند. در روستای ما وقتی کودکی از دنیا میرود، اگر شناسنامه داشته باشد، میماند برای فرزند بعدی. حالا که من نیستم، برادرم صاحب شناسنامه من است.
•
عکسها و روایت :
مجید فراهانی
•
#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #مستند #عکس_مستند_اجتماعی #روایت_چهارم
https://t.me/mandegarmehr
[ روایت چهارم ]
تصویر ۱ از ۳
• شما من را در این عکس نمیبینید. اسم من یاسین است. من در دو سالگیام ماندهام و دیگر بزرگ نشدهام. خانوادهام هر چند روز به دیدار من میآیند و در این مدت هرگز فراموشم نکردهاند. در روستای ما وقتی کودکی از دنیا میرود، اگر شناسنامه داشته باشد، میماند برای فرزند بعدی. حالا که من نیستم، برادرم صاحب شناسنامه من است.
•
عکسها و روایت :
مجید فراهانی
•
#مهر_ماندگار #جنگارک #مزار #داستان_جنگارک #سیستان_و_بلوچستان #مهر_ماندگار_است #مستند #عکس_مستند_اجتماعی #روایت_چهارم
https://t.me/mandegarmehr