موسسه مهر ماندگار ناصری
134 subscribers
1.54K photos
189 videos
6 files
785 links
ارتباط با مهر ماندگار: تلگرام
@mehremandegar93
ویا تماس با شماره:
021-22887914

سفارش استند یادبود:
09901212167
Download Telegram
صيادها روي آب كتاب مي خوانند


#کتابخانه روستای #رمین فقط یک کتابخانه نیست، بلکه پاتوق بیشتر بچه‌های روستاست. کتابخانه‌ای که اسیر شیوه سنتی امانت دادن کتاب نمانده است. بلندخوانی کتاب، نقد کتاب، دعوت از نویسندگان و شاعران و تماشای فیلم‌های کوتاه و… همه و همه اتفاقاتی است که در این کتابخانه کوچک روستایی رخ داده است و هنوز هم ادامه دارد. رمین یکی از روستاهایی است که در «طرح جام باشگاه‌های #کتاب‌خوانی » مشارکت کرده است، طرحی که هدف از اجرای آن ترویج کتاب‌خوانی در کشور است.


مطالعه متن كامل داستان در لينك زير:
👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻
https://meidaan.com/archive/40419

#مهرتان_ماندگار
#كتاب_و_كتابخواني
#كتاب: #پيچ

نويسنده: #زهرا_شاهي


درباره كتاب:
رمان «پیچ» نوشته زهرا شاهی اثری است درباره زنی که نمی‌تواند دنیا را به تملک خود درآورد. شاهی در این رمان با زبانی طنزآلود و ایجاد موقعت‌های گاه متناقض رابطه خاصی میان زن و شوهر آرمان‌گرای عجیبش ساخته که درش جنسی از بلاتکلیفی در رابطه وجود دارد.
رمان با جست‌وجوی قهرمانش آغاز می‌شود برای فرارفتن از زندگی روزمره. زندگی‌ای که او تلاش می‌کند درش برای خود گوشه و فضای فردی بیابد و درش نفس عمیق‌تری بکشد. برای همین شروع می‌کند به عکاسی در خیابان و مترو و همین امر قرار است ماجرایی را برای او رقم بزند.
شاهی بیش از هرچیز درباره بک وضعیت زیستی روایت کرده است در فضای شهر تهران. رمان قصه‌گوست و مملو از خرده‌روایت که در لفافی از طنز پیچیده شده‌اند. برای همین «پیچ» را می‌توان اثری خوش‌خوان دانست که مخاطبش را سرگردان و رها نمی‌کند. یک رمان روایی که درش تناقض‌های زنده بودن میان روزمرگی زندگی محور متن است.
رمان با جست‌وجوی قهرمانش آغاز می‌شود برای فرارفتن از زندگی روزمره. زندگی‌ای که او تلاش می‌کند درش برای خود گوشه و فضای فردی بیابد و درش نفس عمیق‌تری بکشد. برای همین شروع می‌کند به عکاسی در خیابان و مترو و همین امر قرار است ماجرایی را برای او رقم
بزند.


در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

«هنوز هم خودم را برای خنده‌های آ‌ن‌روز نبخشیده‌ام. لبخندش مثل پنیر پیتزا کش آمد و گفت: «خواستگار دیگه‌ای که ندارین؟» گفتم:«زیاد!» بوووووق! دلم می‌خواست خیلی عصبانی شوم، اما فقط خنده‌ام بیشتر شد. هنوز هم حسرتش را می‌خورم. گفتم «به‌خدا راست می‌گم برید از مامانم بپرسید.» مکثی کرد و گفت «پس دوباره می‌پرسم خواستگار دیگه‌ای هم دارین؟» با خوشحالی یک دختر نوزده ساله گفتم «بله!» صدای بوق درنیامد. گفتم«ببینین! پس به بوق‌های قبلی هم باید شک کرد.» گفت «ترجیح می‌دم باورشون کنم... سوال بعد... خب، به‌نظرم از بین خواستگارهاتون ترجیح می‌دین با من ازدواج کنین. درسته؟»/ «خیلی پررویین.»/ بووووق! «این بوق برای چی بود؟»/ «برای اینکه جواب ذهن ناهوشیارتون این نبود که گفتین... البته نمی‌خواد جواب بدین. این بوق خودش گویاست.» باطنم را بیل زده بود و هرچه می‌خواستم پنهان بماند پخش و پلا کرده بود. خلع سلاح شده بودم....

#معرفي_كتاب
#كتاب_و_كتابخواني
#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1007