موسسه مهر ماندگار ناصری
133 subscribers
1.54K photos
189 videos
6 files
785 links
ارتباط با مهر ماندگار: تلگرام
@mehremandegar93
ویا تماس با شماره:
021-22887914

سفارش استند یادبود:
09901212167
Download Telegram
#معرفي_كتاب

کتاب: #ناتمامی

نوینده: #زهرا_عبدی


درباره کتاب:
زهرا عبدی در دومین رمانش، ناتمامی، راوی یک ماجرای عجیب است. عبدی که پیش از این رمان روز حلزون را منتشر کرده و به نسبت بازخوردهای مثبتی گرفته است، برای نوشتن این رمان زمانی بیشتر صرف کرده است. رمان ناتمامی در یک فضای دانشگاهی شکل می‌گیرد، در تهران. محور رمان درباره ناپدید شدن عجیب و مرموز یک دختر دانشجو جنوبی است. دختری که چند روز است «غیبش» زده و دوست و هم‌اتاقی‌اش پی یافتن او دست به هر کاری می‌زند... عبدی فضایی مملو از شک، راز و سوءظن ساخته که با انگاره‌های سیاسی و تاریخی نیز گره می‌خورد و همچنین با گذشته قهرمان غایب رمان. او برای ساختن این فضا رو به قصه‌گویی می‌آورد، تند و بی‌وقفه، و مدام مخاطب را با اتفاق‌های تازه‌ای درباره این دختر گمشده که سری داغ هم داشته و شوری وافر مواجه می‌کند. آیا او را دزدیده‌اند؟ خودش خودش را گم کرده؟ مرده؟ و ده‌ها موقعیت دیگر که می‌توان نمود روایی آن‌ها را در این رمان جذاب به خوبی مشاهده کرد. زهرا عبدی در هر فصل خود پرده‌ای از این راز برمی‌دارد و با استفاده از فضاسازی و وارد کردن نام‌ها و آدم‌های تازه به ماجرای دختر گمشده هیجان دوچندانی می‌بخشد.

«ناتمامی» نامزد نهایی #جایزه_ادبی #هفت_اقلیم است.

#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب
#کتاب_بخوانیم

#مهرتان_ماندگار


https://t.me/mandegarmehr/1385
#معرفي_كتاب

کتاب: #سالتو

نویسنده: #مهدی_افروزمنش


درباره کتاب:

دومین رمان مهدی افروزمنش فضایی مهیج و پُرداستان دارد. او که نخستین رمانش یعنی تاول ، جایزه بهترین رمانِ سالِ جایزه هفت اقلیم را از آن خود کرد، در دومین رمانش به قهرمانی پرداخته که از اعماق شهر و از حوالی میدان مشهور فلاح تهران برآمده است. قهرمان او کشتی‌گیری فرز و تکنیکی است که رمان سالتو بر اساس جهان او شکل می‌گیرد، کشتی‌گیری جسور که ناگهان بخت به او رو می‌کند و یک عشق کُشتیِ ثروتمند تصمیم می‌گیرد از او حمایت کند. او مردی است مرموز و مشکوک که برای این مبارز قصه‌هایی دارد و این نقطه‌ای است که از آن به بعد فضای رمان حال و هوایی جنایی-معمایی پیدا می‌کند...

افروزمنش با سال‌ها تجربه روزنامه‌نگاری بخش اجتماعی، توجه خاصی به انسانِ برآمده از تکه‌های تیره شهر دارد. او در این رمان آدم‌های گوناگون این شهر را مقابل این قهرمانِ فرز و از همه جا بی‌خبر قرار می‌دهد و ناچارش می‏‌کند درباره چیزهایی تصمیم بگیرد که بین مرگ و زندگی در نوسان اند. سالتو با روحی قصه گو و رئالیستی تلاش می‌کند برای مخاطب غافلگیری بزرگی رقم بزند. پسری برآمده از جنوبِ شهر که حالا می‌خواهد سلطان باشد ....

بخش‌هایی از کتاب:
آدم ها به خاطر مرده‌ها نیست که گریه می‌کنند. به خاطر زنده‌هاست. به خاطر آنهایی که مانده‌اند.

کشتن آدم اصلا ساده نیست. نه به‌خاطر جرئت فشار دادن ماشه یا چاقو، نه به‌خاطر دلهره‌ی بی‌حدوحصرش. بلکه فقط به‌این دلیل ساده که بعد هر قتل یک‌نفر به زندگی شما اضافه می‌شود. توی خواب‌هاتان می‌آید. موقع رانندگی کنارتان می‌نشیند. با شما شیرجه می‌زند توی استخر.‌ کنار تشک کشتی می‌نشیند و نگاه‌تان می‌کند. همه‌جا با شماست.

عذاب‌وجدان یک افسانه است مخصوص آدم‌های بی‌هدف. کسانی که نخ‌شان را به هر طرف بچرخانی خودشان هم می‌چرخند. حتا آن وقت‌ها فکر می‌کردم عذاب‌وجدان ساخته شده تا مردم در یک محدوده‌ی مشخص قابل کنترل باشند. مثل شرافت. مثل صداقت یا نوع‌دوستی.


#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_خوب

#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1398
#معرفي_كتاب

کتاب: #شازده_کوچولو
نویسنده: #آنتوان_دو_سنت_اگزوپری
مترجم: #احمد_شاملو


درباره کتاب:

شازده کوچولو یا شهریار کوچولو
(به فرانسوی: Le Petit Prince) داستانی اثر آنتوان دو سنت اگزوپری است که اولین بار در سال ۱۹۴۳ منتشر شد.

این کتاب به بیش از ۲۵۰ زبان و گویش ترجمه شده و با فروش بیش از ۲۰۰ میلیون نسخه، یکی از پرفروش‌ترین کتاب‌های تاریخ محسوب می‌شود. کتاب شازده کوچولو «خوانده شده‌ترین» و «ترجمه شده‌ترین» کتاب فرانسوی‌زبان جهان است و به عنوان بهترین کتاب قرن ۲۰ در فرانسه انتخاب شده است. از این کتاب به طور متوسط سالی ۱ میلیون نسخه در جهان به فروش می‌رسد و در سال ۲۰۰۷ نیز به عنوان کتاب سال فرانسه برگزیده شد.

برخی از داستان ها به مرتبه ای می رسند که فرهنگ ساز می شوند و بخشی از فرهنگ بشری را می سازند. شازده کوچولو یکی از این داستان ها است. "شازده کوچولو" کتاب قرن فرانسه شناخته شده است و یادمان باشد که فرانسه در سده بیستم یکی از سه کشور فرهنگ ساز جهان بوده است. چنین امتیازی نشان می دهد که این کتاب کم حجم بیش از آن که داستانی ساده باشد،‌ فلسفه ای بزرگ و شگفت را در پشت خود دارد.
در این داستان سنت اگزوپری به شیوه‌ای سوررئالیستی به بیان فلسفه خود از دوست داشتن و عشق و هستی می‌پردازد.
طی این داستان سنت اگزوپری از دیدگاه یک کودک، که از سیارکی به نام ۶۱۲ آمده، پرسشگر سؤالات بسیاری از آدم‌ها و کارهایشان است.


بریده‌ای از کتاب:

در این هنگام بود که روباه پیدا شد.
روباه گفت: سلام.
شازده کوچولو سر برگرداند و کسی را ندید ولی مودبانه جواب سلام داد.
صدا گفت: من اینجا هستم زیر درخت سیب...
شازده کوچولو پرسید: تو که هستی؟ چه خوشگلی!...
روباه گفت: من روباه هستم.
شازده کوچولو به او تکلیف کرد که بیا با من بازی کن. من آنقدر غصه به دل دارم که نگو...
روباه گفت: من نمی توانم با تو بازی کنم. مرا اهلی نکرده اند.
شازده کوچولو آهی کشید و گفت: ببخش! اما پس از کمی تامل باز گفت: اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: تو اهل اینجا نیستی پی چه می گردی؟
شازده کوچولو گفت: من پی آدم ها می گردم. اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت :آدم ها تفنگ دارند و شکار می کنند. این کارشان آزاردهنده است. مرغ هم پرورش می دهند و تنها فایده اشان همین است. تو پی مرغ می گردی؟
شازده کوچولو گفت: نه من پی دوست می گردم. نگفتی اهلی کردن یعنی چه؟
روباه گفت: اهلی کردن چیز بسیار فراموش شده ای است. یعنی ایجاد علاقه کردن...


https://t.me/mandegarmehr/1412
#معرفي_كتاب


کتاب: #آنها_که_به_خانه_من_آمدند

نویسنده: شمس_لنگرودی


درباره کتاب:

رمان «آن‌ها که به خانه من آمدند» نوشته شمس لنگرودی شاعر معاصر به تازگی توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است.

این کتاب به عنوان صد و دوازدهمین رمان مجموعه «ادبیات امروز» این ناشر به چاپ رسیده است.

از لنگرودی بیشتر کتاب های شعر و پژوهش حوزه شعر به چاپ رسیده اما پیش از این، رمان «رژه بر خاک پوک» در دهه ۷۰ از این شاعر، در حوزه داستان به چاپ رسیده است.

در این رمان، زندگی و وضعیت تفکرات روشنفکران معاصر در تقابل با جامعه ای نامتعادل به تصویر کشیده شده است. شخصیت خود شمس لنگرودی در این کتاب حضور دارد و رمان به نوعی حدیث نفس این شاعر است. ابتدای داستان با این سطور شروع می شود: سه روز پس از انتشار کتاب «رژه بر خاک پوک»، زنگ در خانه‌ام به صدا درآمد. تازه از سر کار برگشته بودم و ساعت شش عصر در نشر چشمه با دوستی قرار ملاقات داشتم. چند روز بود باران می‌بارید و هوا تاریک تر از همیشه به نظر می رسید. دیرم شده بود، اما نمی توانستم از خواندن مطلبی که در هفته نامه کادح چاپ شده بود دل بکنم.

در قسمتی از این رمان می‌خوانیم:

وارد می‌شوم. پرده‌های مخمل زیتونی زیبا و بلند را کنار می‌زنم. نوری درخشان از نوک نارنج‌های صبحگاهی به اتاقم می‌تابد. بر میزم دستمال می‌کشم. کتری کوچک زردرنگ را آب می کنم و به برق می زنم. چراغ مطالعه را روشن می‌کنم. می نشینم و مشغول مطالعه روضه الصفا می شوم و نیز از شیشه کرک گرفته به حیاط و تلفن خانه نگاه می کنم و منتظر ورود آن مرد هستم.

کارمندها (که به تعداد انگشتان دست اند) به مرور می آیند و صدای شان از راهروها شنیده می‌شود.

ساعت نه و بیست دقیقه یا کمی بیشتر دوستم، حمید اجتماعی، به اتاقم می آید. کتری در حال جوشیدن است. می‌گویم: «تا سیگارت را دود کنی، قوری را بشویم برگردم.» در راه پله، عده ای از همکارانم را می بینم. یکی از آن ها (ضرغام) طبق معمول چند لطیفه شیرین و تازه تعریف می کند و قهقهه‌ام در راهروها می‌پیچد. بعد به آشپزخانه می‌روم؛ سرد است و از فرط کهنگی و تاریکی بوی رطوبت و نا می دهد.

به اتاق که برمی‌گردم، حمید از لای پرده به بیرون نگاه می‌کند. ظاهرا هدائی وارد شده است. می‌گوید: «معلوم نیست هدائی اینجا چه کاره است.» بعد، از ناامنی حرف می‌زند: «دیروز، غروب، جلو چشمم یک موتوری کیف زنی را قاپید.» حمید رازدار من است، با این وصف نمی دانم ماجرای این روزهایم را با او در میان بگذارم یا نه...


#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1422
#معرفي_كتاب

کتاب: #اسکارلت_دهه_شصت

نویسنده: #سجاد_افشاریان


مقدمه‌ی «سجاد افشاریان» در مجموعه شعر «اسکارلت دهه‌ی شصت»



🦋 کلمات خود گویی هدیه‌‌ی خدا باشند که بر ما نازل می‌شوند تا در گوش سالم دلبر زمزمه کنیم.
من به ‌تازگی کارکردهای شعر را دریافته‌ام که مهم‌ترین‌شان امنیت است، ما همه در رگ‌های‌مان سعدی و خیام و شاملو و نصرت و اخوان و سپهری و مشیری و فروغ درون داریم که حافظ ماست، باورم هست که من، ما و هر انسانی که ربطی به این خاک داشته باشد، در درون خود شعرهای بی‌شمار شخصی را خاطره ساخته، چنان که یاد که یادش می‌افتد، گاهی در دل‌مان قند آب می‌شود، همین که کسی باشد که برایش دل به دریا بزنیم شعر است، امنیت است. دل آدمی با شنیدن کلماتی که باید، چنان احساس امنیت می‌کند و امن می‌شود، که هزار بنا که پیشکش کنید نمی‌شود، پس حتا اگر آهی در بساط دارید یا ندارید عجله کنید. این که به لحظه اعتباری نیست، حمله‌ی قصار نیست واقعیت محض زندگی است، زندگی بی‌رحمانه کوتاه است و بی‌رحمانه جدی‌تر. کافی است گمان کنیم فردایی نیست، بعد جلو آینه بایستیم و زیر لب زمزمه کنیم لباس بی‌تفاوتی‌ به ما نمی‌آید. حتا اگر برای من فردایی نباشد برای آن‌ها که دوست‌دارشان هستم، هست. مومنم که شعر امنیت است و پیام‌بر امین حال خوب و دردهای بی‌صدای یک اجتماع، پس با چشمان باز خوب شهر و دیار خود را با تمام موجودات زنده‌اش ببینیم، تلفن‌ها را خاموش کنیم، هر آن‌چه ناگفته در جیب دلداریم بیرون بیاوریم و به حضور چشم در چشم نام یکدیگر را صدا کنیم، گمان می‌کنم این گونه شاعر یار و دیار خود می‌شوید.


بخش‌هایی از کتاب:

📖 مادر تو دلت می‌خواست
من طلبه‌ی حاج سید علی اصغر شوم
ولی حالا من
تنها
یک غمگین شده‌ام.

📖 برداشت آخر را از عمد سرفه کردم
تا یک‌بار دیگر
بیشتر بگویم که چه‌قدرها دوستت دارم.

📖 گاهی روح معشوق پانسمان می‌خواهد
باید بر بالینش بنشینی
دست دلش را گرم بگیری
و بر لاله‌ی گوشش زمزمه کنی
آرام بخواب دلکم
تا بیدار شوی
تمام خواب‌هایت را تعبیر می‌کنم


#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1439
#معرفي_كتاب

کتاب: #گربه_درون

نویسنده: #ویلیام_اس_بارونز

مترجم: #مهدی_نوید


درباره کتاب:
ویلیام سیوارد باروز نویسنده و نقاش امریکایی از اعضای شاخص نسل بیت و یکی از برجسته ترین نویسندگان پست مدرنیست است. به روایتی هیچ نویسنده ای در دوران پس از جنگ به اندازه او اسطوره پردازی نشده است. تاثیر او در حوزه فرهنگ عامه اگر بیش تر از حوزه ادبیات و هنر نبوده باشد، کمتر هم نبوده است. سور عریان و تزریقی دو رمان مهم و بحث برانگیز وی، نقاط عطفی در تاریخ ادبی آمریکا رقم زدند.

باروز در رمان کوتاه «گربه درون» وجهی متفاوت و لطیف تر از خود را آشکار می سازد، روایت نازک بینانه دوستی های غیر منتظره اش با گربه ها و تعمقی بر رابطه مرموز بین آن ها و میزبانان شان که باروز رد آن را تا آیین های مصر باستان دنبال می کند.

«گربه درون» مملو است از خاطرات و تاملات و رویاهای باروز درباره نقش گربه های در زندگی اش است.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

📖 این کتاب گربه تمثیلی است که در آن گذشته نویسنده در بازی گربه ها به او نمایانده می شود. نه این که گربه ها بازیچه اند. اصلا و ابدا، جاندارند، حیواناتی که تنفس می کنند و وقتی هر موجود دیگری در تماس باشد غم انگیز است چرا که محدودیت ها را، درد را و ترس و مرگ فرجامین را می بینی. این همان معنی ترس است این همانی است که وقتی به گربه ای دست می زنم و اشک ها از صورتم سرازیر می شود می فهمم.

📖 بانمکی همچون اغلب خصایص با آن‌چه نیست توصیف می‌شود. اکثر مردم اصلا بانمک نیستند، یا اگر هم باشند بی‌درنگ با گذشت زمان بانمکی‌شان را از دست می‌دهند... وقار، متانت، ظرافت، قشنگی و فقدان کم‌رویی: موجودی که می‌داند بانمک است دیگر بانمک نیست...


#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1455
#معرفي_كتاب

کتاب: #سفر_زمستانی

 

نویسنده: #املی_نوتومب

مترجم: #بنفشه_فریس_آبادی

سال نشر : 1395

درباره کتاب:
در ابتدای داستان شاهد مردی هستیم که معتقد است از همان ابتدا والدینش با انتخاب اسم عجیبی برای او سبب ایجاد شخصیت عجیبی در وجودش شده اند . او وارد فرودگاه شده و عنوان می کند قصد انفجار هواپیما را دارد ولی قبل از آن می خواهد خاطرات و دلیل کارش را بنویسد . او شرح عاشق شدنش را می نویسد دختری زیبا که خود را وقف نگه داری از نویسنده ای دارای کند ذهنی نموده است .

بد نیست فرمت نوشتنش لحنش قلمش همه رو دوست دارم ولی من شخصیت های داستانش را خوب نمی فهمم کاراشون و عکس العملاشون و همین خوب باعث می شه کتاب به اون حد دلخواه لذت برام نرسه ولی کلا نوتومب یه جور قلم شیطون مختصر و خوبی داره .

 

قسمت های زیبایی از کتاب:

📖 زندگی بیش از آنچه به تو می دهد از تو می گیرد و همه چیز زمانی سخت تر می شود که ندانی چه چیزی برایت مهم است .

 

📖 همه ی ما بی آنکه بدانیم و متوجه شویم به جنگ فرستاده می شویم و راه های بسیار برای شکست خوردنمان وجود دارد .

 

📖 از تروآ به بعد نمی توان هیچ کس را فریب خورده دانست . می کشیم برای آن که بکشیم .آتش می زنیم برای آن که بسوزانیم و موظف نیستیم برای کاری که انجام می دهیم دنبال مشروعیت باشیم.

 

📖 متاسفانه زنانی هستند که هر طور باشند می بایست دوست شان داشت و کارهایی هم هستند که هر چه باشند می بایست انجام شان داد .

📖 کسی که اول فصل سرما عاشق می‌شود باید خطر سه ماه لرزیدن را به جان بخرد.


#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1469
#معرفي_كتاب

کتاب: #هشت_و_چهل_وچهار

نویسنده: #کاوه_فولادی_نسب


درباره کتاب:
«هشت و چهل و چهار» اولین رمانِ «کاوه فولادی‌نَسب» (1359) است. او که چندین سال است به عنوانِ منتقد، مترجم و مدرسِ داستان‌نویسی فعالیت‌های فراوانی انجام داده است، این رمان را با درون‌مایه‌ای اجتماعی-تاریخی نوشته است. رمان درباره‌ی یک ساعت‌ساز و ساعت‌فروش تنهاست که عاشقِ پرسه‌زدن در خیابان‌ها و کوچه‌های قدیمی تهران است. مردی منظم و دقیق که دوستان اندکی دارد و جهانی مملو از خاطرات. اما یک اتفاقِ عجیب این آرامش را بر هم می‌زند و منطقِ روزمره‌ی زمان را به هم می‌ریزد. اتفاقی که باعث می‌شود شخصیت اصلی رمان دچارِ ماجراهای تازه‌ای شود… رمانِ کاوه فولادی‌نَسب با توجه به وابسته‌گی‌های زمانی و مکانی‌ای نوشته شده که ناگهان و طی یک فرایند تکنیکی از هم می‌پاشند و اجازه می‌دهند مخاطبِ او در چند وجه از تاریخِ کمی دورتر یران و تکه‌هایی از آن سفر کند. از سویی سوالی مهم نیز پیشِ رویِ این خواننده قرار می‌گیرد که اوجِ رمان محسوب می‌شود: آیا می‌توان به عقب بازگشت؟ با این رویه رمانِ «هشت و چهل و چهار» خواننده‌اش را به یک پرسه‌زنی پر اتفاق و غافلگیری دعوت می‌کند.

نیاسان مجرد بود. نیاسان مجرد است. گفتنش آسان نیست. تا پیش از این‌که زنگ موبایلش شروع کند به نواختن و او ــ همان‌طور معلق میان خواب و بیداری و مستی و هشیاری ــ چیزی در قلبش بجنبد و شاخک‌هایش تیز شود و مثل همیشه شروع کند به شمردن زنگ‌ها، مجرد بود.

قدیم‌ترها مجرد نمی‌گفتند، می‌گفتند عزب. به عزب خانه نمی‌دادند، با عزب شوخی نمی‌کردند، به عزب نزدیک نمی‌شدند، و با عزب حرف نمی‌زدند؛ انگار جذام داشته باشد، یا گَری، یا چیزی در همین حدود. حالا کلمه‌ها و ترکیب‌ها شکل‌وشمایل بهتری پیدا کرده‌اند. دادستان دیگر درِ روزنامه‌ای را تخته نمی‌کند.

#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1488
#معرفي_كتاب


کتاب: #پرت_و_پلا

نویسنده کتاب «پرت و پلا» معتقد است در این روزگار، دو چیز از واجب ترین امور به شمار می‌روند، اول نوشتن رمان طنز دنباله‌دار و دوم دری وری و ایضا پرت و پلا گفتن؛ و کتاب «پرت و پلا» برای پاسخ به این نیاز اجتماعی نوشته شده است. این کتاب درباره سرنوشت خانواده ای به نام خاندان معیری است و داستان عشق‌های خنده دار آن‌ها را در بر می‌گیرد.

«پرت و پلا» جلد دوم رمان طنز و دنباله دار ابراهیم رها است که جلد اولش با عنوان «دری وری» چاپ شده است.

در قسمتی از این کتاب می‌خوانیم:

حالا تهمینه و رودابه هم کنار سهراب به چهره مردِ درون آیفون تصویری خیره شده بودند. قطعا حکیم طوس علیه الرحمه اگر می‌دانست قرن‌ها بعد نصف شاهنامه اش قرار است کل کارشان زل زدن به آیفون باشد، یا اسامی‌دیگری برای قهرمانانش انتخاب می‌کرد یا... یا ندارد، اسامی‌دیگری انتخاب می‌کرد!

سهراب بی میل گوشی را برداشت و پیش از پرسش پاسخ داد «من پول اضافه ندارم به کسی بدم. قدیم سائل زنگ در رو نمی‌زد. اگر هم می‌زد دیگه چندبار نمی‌زد، برو آقا، برو پی کارت!» سهراب گوشی را گذاشت و رفت روی مبل نشست تا با خواهرانش صحبت کند که دوباره صدای زنگ در خانه پیچید. این بار تهمینه خواست گدای سمج را دست به سر کند. «وا! بازم که تویی. برو آقا. این جا کسی پول نداره به شما بده.» تهمینه کمی‌ ساکت شد و بعد با تعجب رو به سهراب کرد. «می‌گه توی ایمیلی هم که زده بودین همین رو گفته بودین.» رودابه شانه ای بالا انداخت و رفت سمت خواهرش. «واکسی اینترنتی شنیده بودیم، گدای ایمیلی نشنیده بودیم!» گوشی آیفون هنوز درست سر جایش قرار نگرفته بود که دوباره صدای زنگ بلند شد. سهراب در حالی که کلافه بود، دوباره خودش برخاست، اما این بار رفت تا به جای بحث پای آیفون، گدا را از مقابل در، حضوری، بتاراند. به شتاب رفت اما تا برسد گدا یکی دوبار دیگر زنگ زد.


#مهرتان_ماندگار


https://t.me/mandegarmehr/1504
#معرفي_كتاب

کتاب: #جایگاه_ما_در_جهان_هستی


نویسنده: پروفسور #استیون_هاوکینگ

مترجم: #صالح_خواجه_دلجویی

سال ترجمه: ۱۳۹۳


درباره کتاب:

این کتاب با نام «نظریه همه چیز» هم شناخته می شود.

کلیت کتاب در مورد کیهان شناسی و تئوری همه چیز، مبدا و سرنوشت عالم است. نویسنده که خود از دانشمندان بنام است کوشیده با مطرح ساختن نظریات و برداشت های مردم عادی و دانشمندان از عهد باستان تا کنون به طور کلی نظم جهان و قوانین حاکم بر جهان را مورد بحث قرار دهد و برای هر کدام پاسخی بیاورد. سوالاتی که شاید هنوز هم ذهن برخی از انسانها درگیر خود ساخته در این کتاب جواب هایی برای خواندن دارند.

هدف این کتاب پاسخ به برخی از سوالاتی است که از طریق کشفیات جدید و پیشرفت های نظری مطرح شده اند. این پاسخ ها تصویر جدیدی از جهان و جایگاه ما در آن ارائه کرده که نه تنها با آنچه مدت ها پیش تصور می کردیم بسیار متفاوت است بلکه حتی تصویر یک یا دو دهه پیش را به چالش می کشد.

در کتاب میخوانیم:

عدم آگاهی نسبت به رویداد های طبیعی باعث شده بود که مردم باستان، خدایان متعددی اختراع کنند تا بر هر کدام از جنبه های زندگی آنها حکمرانی کنند. خدایان عشق و جنگ، خدایای خورشید و اقیانوس و … اما د حدود ۲۶۰۰ سال قبل با حضور تالس، تغییری آغاز شد و این ایده مطرح شد که طبیعت از اصول ثابتی تبعیت می کند که قابل کشف هستند…
همه ما میدانیم که قوانین طبیعت می توانند بیان کنند که؛ جهان چگونه رفتار میکند؛ اما نمی توانند توضیح بدهد که علت آن چیست!

سوالات مهمی که در کتاب مطرح شده:

در این کتاب بیشتر به سوالاتی پرداخته شده است که اغلب ذهن هر انسانی برای یک بار هم شده به خود مشغول داشته در ادامه به چمد مورد از این سوالات اشاره می کنیم.

* منشأ این قوانین چه هستند؟
* آیا استثنایی هم برای این قوانین وجود دارد؛ مثلا معجزه؟
* آیا تنها یک مجموعه از قوانین وجود ممکن وجود دارد تا دنیا را تفسیر کنند؟
* چرا به جای هیچ، چیزی هست؟
* چرا ما وجود داریم؟
* چرا این قوانین و نه قوانین دیگری؟

هر چند استیون هاوکینگ آثار زیادی منتشر کرده اما از مجموعه کتاب های دانشگاهی هاوکینگ می توان به «ساختار جهان در مقیاس بزرگ»، نسبیت عمومی و ۳۰۰ سال جاذبه اشاره کرد. و کتابهایی که برای مردم عمومی نوشته است: تاریخچه زمان٬ سیاه چاله ها٬ جهان های نوزاد٬ و جهان در پوست گردو را برشمرد.



#مهرتان_ماندگار


https://t.me/mandegarmehr/1537
#معرفي_كتاب

کتاب: #شهری_میان_تاریکی

نویسنده: #هورناز_هنرور


درباره کتاب:

شهری میان تاریکی از آن کتاب هایی است که نمی توان بسادگی از کنارش گذشت. با وجود این که نویسنده جوان برای اولین بار است که دست به قلم برده، اما با نثری شیوا و روان تصاویر ذهنی اش را به خواننده القا کرده است.

کتاب در ۲۲ فصل به تحریر در آمده و زندگی چهار زن از طبقه اجتماعی و اندیشه های متفاوت در پنج فصل بیان شده.
محور رمان چهار زن هستند که در زندگیشان چالشی وجود دارد که سعی در برطرف کردن آن دارند. نویسنده در ابتدای هر فصل یادداشتی آورده که با آن ذهن خواننده را برای خواندن آن فصل آماده می کند.

این نوشته ها با وجود سادگی، بیانگر حقایقی هستند که هر روزه با آن دست به گریبان هستیم. چهار زن که خود را تنها حس می کنند. داستان سه زن متاهل و یک دختر جوان.

در همین حال عشقی سر راهش قرار گرفته. منطقش می گوید باید آن را پس بزند، اما احساسش چیز دیگری به او می گوید. بالاخره حسش بر منطقش غلبه می کند.

#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1596
#معرفي_كتاب


کتاب: #روی_خط_چشم

نویسنده: #پیمان_هوشمند_زاده


درباره کتاب:

جدیدترین مجموعه ‌داستانِ او، روی خطِ چشم، شاملِ ده داستانِ کوتاه است که از منظرِ ساختاری به‏هم وابستگی دارند اما مستقل از هم خوانده می‌شوند. در داستان‌های این کتاب جهانِ مرموز طنزآلود هوشمندزاده در رابطه با انسان و اشیا و مهم‌تر از همه در ایجازِ زبانی‌اش آشکار می‏شو‌د. در هر داستان امری به‏ظاهر پیش‏پاافتاده کلِ متن را به تسخیرِ خود درمی‌آورد و موجب حرکتِ انسانش می‌شود به سوی نوعی مینیمالیسم در زندگی، مینیمالیسمی که در اعماقش جریانِ ممتدِ زیستن با بحران دست‏وپنجه نرم می‌کند و طنینِ آرام و درعین‏حال مؤثرش به آهستگی به گوش مخاطبِ هوشمندزاده می‌رسد. هر کدامِ این ده داستان درون‌مایه‏ای بکر دارد که از ذهنِ نقیضه‌سازِ نویسنده‌اش برآمده‌ است، درون‌مایه‌‏ای که در‌ش خونسردی راوی موج می‌زند و نیشخندش به جهان و ماجراهایش. و این شاید بزرگ‌ترین نفرینِ هوشمندزاده‌ نویسنده است؛ پوزخندی که انگار بر جهانِ او ترسیم شده و مخاطبش را نشانه رفته است.

 

بخشی از متن کتاب

مادرم سنگینی زبان داشت. هیچ وقت «ر» را نمی‌گفت. به گمانم می‌توانست بگوید ولی نمی‌گفت. به خودش زحمت نمی‌داد یا آن‌قدر آرام می‌گفت که شنیده نمی‌شد و گاهی آن را چیزی شبیه «ی» تلفظ می‌کرد. اسمش سنگینی زبان بود. شاید برای بقیه مشکل بود، ولی برای ما آن‌قدر عادی شده بود که همه «ر»ها را می‌شنیدیم. وجودشان را حس می‌کردیم و همه را درست می‌چیدیم همان جایی که باید. بقیه گیج می‌شدند. کلمه‌ها را گم می‌کردند و گاهی دنبال معنای دیگری می‌گشتند.

سفره را پهن کرده بود، بساط صبحانه را چیده بود و خودش پای ستون وسط خانه سرو ته مرا نگاه می‌کرد. داشتم باز توی همان لیوان لب پر شده چای می‌ریختم.

گفت اگر جاذبه نبود پی نمی‌شدیم.

گفتم: جاذبه زمین؟

گفت: نه کلن می‌گم.

گفتم: پیری یعنی زمان.

گفت: گفتم که کلن می‌گم.

گفتم: یعنی منکر زمان میشی؟

نگاهی به سرتا پام اداخت و گفت: قووز نکن بچه.

دست‌های مادرم هیچ‌وقت پیر نشدند. یعنی از یک زمانی به بعد در وضعیت ثابتی ما‌ندند. همیشه در حالت میانسالی بودند. از یک سنی شروع کرد به یوگا. فقط روزی بیست دقیقه سروته می‌ایستاد. تقریبن همیشه صبحانه خوردن من همزمان می‌شد با سرو ته بودن مادرم.

همان طور که سعی می‌کرد تعادلش را حفظ کند، گفت: دوست داشتن هم یه نوع جاذبه‌ست.

سیخکی نشستم و گفتم: یعنی بابام از وقتی تو  رو گرفته پیر شده؟

گفت: نه، از وقتی تو به دنیا اومدی.

لیوان را برداشتم و فکر کردم چرا از یک مجموعه نه تایی همیشه همانی که لب پر شده به من می‌رسد؟ همان لیوان آب عزیزی که می‌خواهم فراموشش کنم. شاید قبلن هم از همان استفاده می‌کردم و نمی‌دانستم، ولی حالا که نشان دار شده بود به چشم می‌آمد. هفته قبل به قصد لابه لای بقیه گم و گورش کرده بودم . همان روز سه تا از لیوان ها شکست و فردا صبح کنار سفره منتظر نشسته بود تا پر از چای شود.


#مهرتان_ماندگار


https://t.me/mandegarmehr/1610
#معرفي_كتاب

کتاب: #سنگ_نوشته_های_روستای_واران

عکسبرداری، بررسی، و توضیحات: #سید_صادق_حسینی_‌اشکوری و #سعید_اصغری‌_دلیجان

ناشر: #محراب_عشق


سپاس‌نامه مؤلف:

این کتاب بیانگر قدمت و شخصیت‌های فرهنگی روستایی است که می‌رفت تا برای همیشه در غبار فراموشی بماند. با مساعدت مالی مؤسسه مهرماندگار ناصری و همت بلند و ستودنی مدیر این مؤسسه جناب آقای دکتر محمود ناصری به زیور طبع آراسته شد. پزشک مهربانی که با وجود مشغله کاری(در داخل و خارج از کشور) همواره در اشاعه فرهنگ که یکی از دغدغه‌های کشور ماست، همچنان پیشگام و ثابت قدم از هر نوع خدمتی دریغ نمی‌ورزند. نمونه بارز آن پیگیری مستمر در احداث کتابخانه مشارکتی روستای واران با سرمایه خیّر نیکوکار، شادروان حاج سید محرم ناصری، پدر بزرگوارشان می‌باشد.

بریده‌ای کتاب:

آنچه بیش از هر چیز در ثبت و احیا و انتشار این گونه مجموعه سنگ‌ها مهم است بازسازی تاریخ فراموش شده منطقه است. معدود کسانی که شاید مربوط به این روستا و از رجال و بزرگان آن بوده‌اند با پسوند «جاسبی» در کتاب‌های تاریخی معرفی شده‌اند و دقیقاً معلوم نیست کدامیک از واران بوده‌اند.
این سنگ‌ها سرنخ‌های ارزشمندی از شخصیت‌های واران و نسبت‌های فامیلی این روستا با روستاها و مناطق اطرافش را نمایان می‌سازد.
بی شک در نگاهی اجمالی به این گورستان، می‌توان تخمین زد بیش از هزار سنگ در دل این خاک دفن شده‌اند. اما شمار دقیقتر را وقتی می‌توان ثبت کرد که کاوش علمی صورت پذیرد. کاوشی که دیر یا زود دست اندکاران فرهنگی باید لزومش را دریابند.

#مهرتان_ماندگار

https://t.me/mandegarmehr/1628
#معرفي_كتاب


کتاب: #من_منچستر_یونایتد_را_دوست_دارم

نویسنده:#امیر_مهدی_یزدانی_خرم



درباره کتاب:
من منچستریونایتد را دوست دارم اثری سوررئال با ژانری اجتماعی و نگاهی پست مدرن ، به بررسی مهم ترین قسمت های تاریخ ایران ، از سال ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ میپردازد.
این کتاب اثر مهدی یزادنی خرم ، نویسنده و روزنامه نگار توانایی است که به خوبی توانسته از پس شخصیت های تو در تو و پیچیده ی داستان هایش بر بیاید.
کتاب فوق ، شامل سه تکه است که از یک دانشجوی تاریخ مبتلا به سرطان از میدان فردوسی آغاز میشود و بعد از آن داستان با روایت‌هایی تکه‌تکه در سال‌های ۱۳۲۰ به بعد و ایران اشغال شده در  زمان جنگ جهان دوم متصل می‌شود و در نهایت با دانشجوی تاریخ هم به اتمام میرسد.
تعدد شخصیت های داستان در این کتاب بسیار به چشم میخورد که هر کدام برای خود روایت های مختلفی دارند و هر کدام از این روایت های مختلف با هزارن شخصیت مختلف از شاعر و روشنفکر و روزنامه نگار و لمپن گرفته تا قاتل و فاحشه و کافه چی به زبان های مختلف بیان شده و داستان های هر کدام به صورت یک زنجیره به هم متصل شده. هر کدام از این روایت ها به طور سریع و بدون اطناب و توضیح اضافه بیان شده . نکته ی جالب دیگر در این داستان بی نام بودن تمام شخصیت هاست . مثل دانشجوی تاریخ ، زن لهستانی ، روح خال دار ، شاعر آزادی خواه و… که خواننده خیلی خوب با این شخصت های بی اسم ارتباط برقرار میکند.
مرگ و خشونت در این داستان ها فضای جدید و جالبی داشت و نویسنده تلاش کرده تهرانی پر ازتضاد را با وجود شخصیتهای مختلف قاتلان و سگ ها و گرگ های کشته شده و روح های سرگردان در آن دوره ی تاریخی نشان دهد.
این کتاب به ظاهر ژانر تاریخی بود اما در باطن نویسنده به جز اتفافات مهم و تاریخ های رسمی از همین اتفاقات در قید و بند تاریخ نبوده و خیلی به تاریخ وفادار نمانده و حتی میتوان گفت با نگاهی تمسخر آمیز به تاریخ نگاه کرده.
راوی این داستان بسیار متعدد است از من راوی گرفته تا دانای کل محدود و نامحدود.
و در پایان اینکه فکر میکنم کتابی که معرفی شد ، کتابی متفاوت است از کتاب هایی که تا کنون خواندیم و از دوست بسیار عزیزم احسان رضایی برای هدیه ی زیبا و ماندگار و دوست داشتنی اش تشکر میکنم.

برشی از داستان:

خوبی مردن این است که می‌توانی حال دیگران را بدجوری بگیری. بشاشی به اعصاب‌شان. وقتی برای رفتن به مهمانی بعدازظهر جمعه لباس‌های شیک و پیک پشت سر ماشین جلویی توی اتوبان، وسط ترافیک گیر افتاده‌اند، عکس را می‌بینند و جوان ناکام با چشم‌های وق‌زده و موهای بلند توی عکس گه می‌زند به شب شان.


#مهرتان_ماندگار



https://t.me/mandegarmehr/1650
#معرفي_كتاب

📙 #پاریس_از_دور_نمایان_شد

✍️ #علی_اکبر_شیروانی

درباره کتاب:

«پاريس از دور نمايان شد»، حكايت شهر پاريس است به روايت مسافران دوره قاجار. اين كتاب گزيده‌اي از سفرنامه‌هاي چندين شخصيت قجري است كه با كوشش و گزينش علي‌اكبر شيرواني سر و سامان يافته و كتابي از مجموعه كتاب‌هاي «تماشاي شهر» است. شيرواني در مقدمه كتاب مي‌نويسد: «بيش از ده قرن از عمر سفرنامه‌نويسي ايراني مي‌گذرد.
با نگاهي به تاريخ كتابت در ايران درمي‌يابيم كه در دوره قاجار سفرنامه‌نويسي به اوج خود تا آن زمان رسيد... چند ويژگي خاص، سفرنامه‌نويسي در دوره قاجار را رونق داد. بهبود شرايط حمل‌ونقل را مي‌شود مهم‌ترين ويژگي دانست. قطار و اتومبيل سفر را تسهيل كرد و از رنج و زمان سفر كاست... روايت مسافران غربي از شرق در دوره پيش از قاجار ديده مي‌شود اما در دوره قاجار بود كه شيوع روايت‌گري مسافران شرقي از غرب آغاز شد. در نهايت، اين رواج ساده‌نويسي فارسي در مقايسه با دوره صفوي بود كه سفرنامه‌نويسي را راحت كرد...

قسمتی از کتاب:
ظهيرالدوله: در پاريس بنگ از سرم پريد!
«...به محض آنكه روي آن نيمكت نشستيم و آن پيشخدمت آمد تو و درب را محكم بست به يك پستانكي كه مثل زنگ اخبار به ديوار آن اتاق بود دست گذاره، فشرد. من احساس كردم كه ثقل بدنم در كار است، سبك مي‌شود و ثل آنكه اثر جذبيه از نقطه جاذبه كره گرفته شده باشد و سنگيني تمام اجساد مبدل به سبكي شده باشد...
ناصرالدين‌شاه در تختخواب ماري لوئيز!
يك ساعت به غروب مانده به حوالي پاريس رسيديم. از پل رودخانه سن... گذشته، داخل شهر پاريس شديم... از خيابان وسيعي كه موسوم است به لاگراند ارمه عبور كرده، به آرك دوتريومف رسيديم كه از بناهاي بزرگ ناپلئون اول است... از كالسكه پياده شده، آنجا قدري نشستيم. بعد برخاسته، سوار كالسكه شده، داخل خيابان شانزه‌ليزه شديم.
مظفرالدين‌شاه: ايفل از دور نمايان شد
«به شهر پاريس كه قدري نزديك شديم برج ايفل از دور نمايان شد كه در نهايت عظمت و ارتفاع از مسافتي بعيد پديدار است. به ابتداي آبادي شهر پاريس كه رسيديم از دور عمارات مرتفع با شكوه زيادي ديده شد كه علامت عظمت شهر بود. در و ديوار متن و حواشي معبر ما مملو از جمعيت تماشايي بود... زمين و كوچه خيابان بر سه قسمت است.

#مهرتان_ماندگار


https://t.me/mandegarmehr/1664