#كتاب: #پيچ
نويسنده: #زهرا_شاهي
درباره كتاب:
رمان «پیچ» نوشته زهرا شاهی اثری است درباره زنی که نمیتواند دنیا را به تملک خود درآورد. شاهی در این رمان با زبانی طنزآلود و ایجاد موقعتهای گاه متناقض رابطه خاصی میان زن و شوهر آرمانگرای عجیبش ساخته که درش جنسی از بلاتکلیفی در رابطه وجود دارد.
رمان با جستوجوی قهرمانش آغاز میشود برای فرارفتن از زندگی روزمره. زندگیای که او تلاش میکند درش برای خود گوشه و فضای فردی بیابد و درش نفس عمیقتری بکشد. برای همین شروع میکند به عکاسی در خیابان و مترو و همین امر قرار است ماجرایی را برای او رقم بزند.
شاهی بیش از هرچیز درباره بک وضعیت زیستی روایت کرده است در فضای شهر تهران. رمان قصهگوست و مملو از خردهروایت که در لفافی از طنز پیچیده شدهاند. برای همین «پیچ» را میتوان اثری خوشخوان دانست که مخاطبش را سرگردان و رها نمیکند. یک رمان روایی که درش تناقضهای زنده بودن میان روزمرگی زندگی محور متن است.
رمان با جستوجوی قهرمانش آغاز میشود برای فرارفتن از زندگی روزمره. زندگیای که او تلاش میکند درش برای خود گوشه و فضای فردی بیابد و درش نفس عمیقتری بکشد. برای همین شروع میکند به عکاسی در خیابان و مترو و همین امر قرار است ماجرایی را برای او رقم
بزند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«هنوز هم خودم را برای خندههای آنروز نبخشیدهام. لبخندش مثل پنیر پیتزا کش آمد و گفت: «خواستگار دیگهای که ندارین؟» گفتم:«زیاد!» بوووووق! دلم میخواست خیلی عصبانی شوم، اما فقط خندهام بیشتر شد. هنوز هم حسرتش را میخورم. گفتم «بهخدا راست میگم برید از مامانم بپرسید.» مکثی کرد و گفت «پس دوباره میپرسم خواستگار دیگهای هم دارین؟» با خوشحالی یک دختر نوزده ساله گفتم «بله!» صدای بوق درنیامد. گفتم«ببینین! پس به بوقهای قبلی هم باید شک کرد.» گفت «ترجیح میدم باورشون کنم... سوال بعد... خب، بهنظرم از بین خواستگارهاتون ترجیح میدین با من ازدواج کنین. درسته؟»/ «خیلی پررویین.»/ بووووق! «این بوق برای چی بود؟»/ «برای اینکه جواب ذهن ناهوشیارتون این نبود که گفتین... البته نمیخواد جواب بدین. این بوق خودش گویاست.» باطنم را بیل زده بود و هرچه میخواستم پنهان بماند پخش و پلا کرده بود. خلع سلاح شده بودم....
#معرفي_كتاب
#كتاب_و_كتابخواني
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1007
نويسنده: #زهرا_شاهي
درباره كتاب:
رمان «پیچ» نوشته زهرا شاهی اثری است درباره زنی که نمیتواند دنیا را به تملک خود درآورد. شاهی در این رمان با زبانی طنزآلود و ایجاد موقعتهای گاه متناقض رابطه خاصی میان زن و شوهر آرمانگرای عجیبش ساخته که درش جنسی از بلاتکلیفی در رابطه وجود دارد.
رمان با جستوجوی قهرمانش آغاز میشود برای فرارفتن از زندگی روزمره. زندگیای که او تلاش میکند درش برای خود گوشه و فضای فردی بیابد و درش نفس عمیقتری بکشد. برای همین شروع میکند به عکاسی در خیابان و مترو و همین امر قرار است ماجرایی را برای او رقم بزند.
شاهی بیش از هرچیز درباره بک وضعیت زیستی روایت کرده است در فضای شهر تهران. رمان قصهگوست و مملو از خردهروایت که در لفافی از طنز پیچیده شدهاند. برای همین «پیچ» را میتوان اثری خوشخوان دانست که مخاطبش را سرگردان و رها نمیکند. یک رمان روایی که درش تناقضهای زنده بودن میان روزمرگی زندگی محور متن است.
رمان با جستوجوی قهرمانش آغاز میشود برای فرارفتن از زندگی روزمره. زندگیای که او تلاش میکند درش برای خود گوشه و فضای فردی بیابد و درش نفس عمیقتری بکشد. برای همین شروع میکند به عکاسی در خیابان و مترو و همین امر قرار است ماجرایی را برای او رقم
بزند.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«هنوز هم خودم را برای خندههای آنروز نبخشیدهام. لبخندش مثل پنیر پیتزا کش آمد و گفت: «خواستگار دیگهای که ندارین؟» گفتم:«زیاد!» بوووووق! دلم میخواست خیلی عصبانی شوم، اما فقط خندهام بیشتر شد. هنوز هم حسرتش را میخورم. گفتم «بهخدا راست میگم برید از مامانم بپرسید.» مکثی کرد و گفت «پس دوباره میپرسم خواستگار دیگهای هم دارین؟» با خوشحالی یک دختر نوزده ساله گفتم «بله!» صدای بوق درنیامد. گفتم«ببینین! پس به بوقهای قبلی هم باید شک کرد.» گفت «ترجیح میدم باورشون کنم... سوال بعد... خب، بهنظرم از بین خواستگارهاتون ترجیح میدین با من ازدواج کنین. درسته؟»/ «خیلی پررویین.»/ بووووق! «این بوق برای چی بود؟»/ «برای اینکه جواب ذهن ناهوشیارتون این نبود که گفتین... البته نمیخواد جواب بدین. این بوق خودش گویاست.» باطنم را بیل زده بود و هرچه میخواستم پنهان بماند پخش و پلا کرده بود. خلع سلاح شده بودم....
#معرفي_كتاب
#كتاب_و_كتابخواني
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1007
💠 #روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪
◼️روز #عاشورا
« #امام_حسين بن #علي_بن_ابي_طالب عليهما السلام» سبط (نوه) گرامی #پیامبر_اکرم (صلی الله علیه و آله) و دومین فرزند امیرالمومنین علیه السلام و بزرگ بانوی عالم، #فاطمه_زهرا (علیهاالسلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. از آنجا که شهادت امام در سال 61 هجری اتفاق افتاده است بنابراین عمر شریف ایشان ۵۷ سال و چهار ماه و ۲۵ روز خواهد بود. [1]
امام حسین علیه السلام ۲ بار ندای #هل_مِن_ناصر_یَنصُرُنى سر دادند بار اول در آغاز نبرد؛ هنگامی که دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند که به دنبال آن، حرّ بن یزید ریاحی و همراهانش از سپاه عمر بن سعد جدا شده و به امام حسین(علیه السلام) پیوستند و به درجه شهادت و عاقبت بخیری رسیدند [2] و بار دوم بعد از شهادت یاران ، گویا امام هنوز امید داشتند کسانی را از ظلمت و گمراهی به سوی هدایت ابدی بکشاند و البته آیندگان را بسوی ولایتمداری و هدایت راهنمائی فرمایند ، پس چنین صدا زد: «آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى هست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسى هست که به امید پاداش خداوندى به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خدا است ما را یارى کند؟» [3] ولی هیچ کس از سپاه دشمن به امام لبیک نگفتند پس از آن صدای ناله زنان بلند شد و #امام_سجاد (علیه السلام) با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری و تب شمشیرشان بر زمین کشیده میشد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمود: « #ام_کلثوم ! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.» (امر ولائی امام حسین علیه السلام باعث شد امام سجاد علیه السلام از شهادت در رکاب حضرت منصرف گردد) پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.[4]
امام به تنهائی با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت ، شجاعانه ميجنگيد و مواظب تيراندازان بود و بعد از به هلاکت رساندن جمع کثیری از دشمنان ، بخاطر زخمهای بسیاری که برداشته بود ضعف بر امام غالب شد ، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی ایشان زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. حرمله با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد.[5] «مالک بن نصر» نزدیک شد و با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد [6] «زرعة بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. [7] دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزهای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد [8] و «صالح بن وهب» نیزهای به پهلوی او زد.[9] در همان حال عمر بن سعد با عدهای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر میبرد. پس ابن سعد فریاد زد بر او فرود آیید و او را راحت کنید ، شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه سر مقدس عزیز #زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.[10]
پی نوشت :
[1] . بحارالانوار، ج44، ص 202
[2] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 102
[3] . للهوف على قتلى الطفوف، ص 116
[4] . الخصائص الحسینیه، ص 188
[5] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34
[6] . الکامل فی التاریخ، ج2، ص570
[7] . الاتحاف بحب الاشراف، ص 52
[8] . اللهوف، ص 54.
[9] . بحارالانوار، ج 45، ص 54
[10] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37
#مقتل
#اباعبدلله_الحسين
#تسليت
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1067
◼️روز #عاشورا
« #امام_حسين بن #علي_بن_ابي_طالب عليهما السلام» سبط (نوه) گرامی #پیامبر_اکرم (صلی الله علیه و آله) و دومین فرزند امیرالمومنین علیه السلام و بزرگ بانوی عالم، #فاطمه_زهرا (علیهاالسلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. از آنجا که شهادت امام در سال 61 هجری اتفاق افتاده است بنابراین عمر شریف ایشان ۵۷ سال و چهار ماه و ۲۵ روز خواهد بود. [1]
امام حسین علیه السلام ۲ بار ندای #هل_مِن_ناصر_یَنصُرُنى سر دادند بار اول در آغاز نبرد؛ هنگامی که دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند که به دنبال آن، حرّ بن یزید ریاحی و همراهانش از سپاه عمر بن سعد جدا شده و به امام حسین(علیه السلام) پیوستند و به درجه شهادت و عاقبت بخیری رسیدند [2] و بار دوم بعد از شهادت یاران ، گویا امام هنوز امید داشتند کسانی را از ظلمت و گمراهی به سوی هدایت ابدی بکشاند و البته آیندگان را بسوی ولایتمداری و هدایت راهنمائی فرمایند ، پس چنین صدا زد: «آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى هست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسى هست که به امید پاداش خداوندى به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خدا است ما را یارى کند؟» [3] ولی هیچ کس از سپاه دشمن به امام لبیک نگفتند پس از آن صدای ناله زنان بلند شد و #امام_سجاد (علیه السلام) با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری و تب شمشیرشان بر زمین کشیده میشد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمود: « #ام_کلثوم ! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.» (امر ولائی امام حسین علیه السلام باعث شد امام سجاد علیه السلام از شهادت در رکاب حضرت منصرف گردد) پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.[4]
امام به تنهائی با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت ، شجاعانه ميجنگيد و مواظب تيراندازان بود و بعد از به هلاکت رساندن جمع کثیری از دشمنان ، بخاطر زخمهای بسیاری که برداشته بود ضعف بر امام غالب شد ، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی ایشان زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. حرمله با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد.[5] «مالک بن نصر» نزدیک شد و با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد [6] «زرعة بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. [7] دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزهای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد [8] و «صالح بن وهب» نیزهای به پهلوی او زد.[9] در همان حال عمر بن سعد با عدهای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر میبرد. پس ابن سعد فریاد زد بر او فرود آیید و او را راحت کنید ، شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه سر مقدس عزیز #زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.[10]
پی نوشت :
[1] . بحارالانوار، ج44، ص 202
[2] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 102
[3] . للهوف على قتلى الطفوف، ص 116
[4] . الخصائص الحسینیه، ص 188
[5] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34
[6] . الکامل فی التاریخ، ج2، ص570
[7] . الاتحاف بحب الاشراف، ص 52
[8] . اللهوف، ص 54.
[9] . بحارالانوار، ج 45، ص 54
[10] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37
#مقتل
#اباعبدلله_الحسين
#تسليت
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1067
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
#معرفي_كتاب
کتاب: #ناتمامی
نوینده: #زهرا_عبدی
درباره کتاب:
زهرا عبدی در دومین رمانش، ناتمامی، راوی یک ماجرای عجیب است. عبدی که پیش از این رمان روز حلزون را منتشر کرده و به نسبت بازخوردهای مثبتی گرفته است، برای نوشتن این رمان زمانی بیشتر صرف کرده است. رمان ناتمامی در یک فضای دانشگاهی شکل میگیرد، در تهران. محور رمان درباره ناپدید شدن عجیب و مرموز یک دختر دانشجو جنوبی است. دختری که چند روز است «غیبش» زده و دوست و هماتاقیاش پی یافتن او دست به هر کاری میزند... عبدی فضایی مملو از شک، راز و سوءظن ساخته که با انگارههای سیاسی و تاریخی نیز گره میخورد و همچنین با گذشته قهرمان غایب رمان. او برای ساختن این فضا رو به قصهگویی میآورد، تند و بیوقفه، و مدام مخاطب را با اتفاقهای تازهای درباره این دختر گمشده که سری داغ هم داشته و شوری وافر مواجه میکند. آیا او را دزدیدهاند؟ خودش خودش را گم کرده؟ مرده؟ و دهها موقعیت دیگر که میتوان نمود روایی آنها را در این رمان جذاب به خوبی مشاهده کرد. زهرا عبدی در هر فصل خود پردهای از این راز برمیدارد و با استفاده از فضاسازی و وارد کردن نامها و آدمهای تازه به ماجرای دختر گمشده هیجان دوچندانی میبخشد.
«ناتمامی» نامزد نهایی #جایزه_ادبی #هفت_اقلیم است.
#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1385
کتاب: #ناتمامی
نوینده: #زهرا_عبدی
درباره کتاب:
زهرا عبدی در دومین رمانش، ناتمامی، راوی یک ماجرای عجیب است. عبدی که پیش از این رمان روز حلزون را منتشر کرده و به نسبت بازخوردهای مثبتی گرفته است، برای نوشتن این رمان زمانی بیشتر صرف کرده است. رمان ناتمامی در یک فضای دانشگاهی شکل میگیرد، در تهران. محور رمان درباره ناپدید شدن عجیب و مرموز یک دختر دانشجو جنوبی است. دختری که چند روز است «غیبش» زده و دوست و هماتاقیاش پی یافتن او دست به هر کاری میزند... عبدی فضایی مملو از شک، راز و سوءظن ساخته که با انگارههای سیاسی و تاریخی نیز گره میخورد و همچنین با گذشته قهرمان غایب رمان. او برای ساختن این فضا رو به قصهگویی میآورد، تند و بیوقفه، و مدام مخاطب را با اتفاقهای تازهای درباره این دختر گمشده که سری داغ هم داشته و شوری وافر مواجه میکند. آیا او را دزدیدهاند؟ خودش خودش را گم کرده؟ مرده؟ و دهها موقعیت دیگر که میتوان نمود روایی آنها را در این رمان جذاب به خوبی مشاهده کرد. زهرا عبدی در هر فصل خود پردهای از این راز برمیدارد و با استفاده از فضاسازی و وارد کردن نامها و آدمهای تازه به ماجرای دختر گمشده هیجان دوچندانی میبخشد.
«ناتمامی» نامزد نهایی #جایزه_ادبی #هفت_اقلیم است.
#کتاب_و_کتابخوانی
#کتاب
#کتاب_بخوانیم
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/1385
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری
💠 #روز_شمار_وقایع_کربلا 🎪
◼️روز #عاشورا
« #امام_حسين بن #علي_بن_ابي_طالب عليهما السلام» سبط (نوه) گرامی #پیامبر_اکرم (صلی الله علیه و آله) و دومین فرزند امیرالمومنین علیه السلام و بزرگ بانوی عالم، #فاطمه_زهرا (علیهاالسلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. از آنجا که شهادت امام در سال 61 هجری اتفاق افتاده است بنابراین عمر شریف ایشان ۵۷ سال و چهار ماه و ۲۵ روز خواهد بود. [1]
امام حسین علیه السلام ۲ بار ندای #هل_مِن_ناصر_یَنصُرُنى سر دادند بار اول در آغاز نبرد؛ هنگامی که دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند که به دنبال آن، حرّ بن یزید ریاحی و همراهانش از سپاه عمر بن سعد جدا شده و به امام حسین(علیه السلام) پیوستند و به درجه شهادت و عاقبت بخیری رسیدند [2] و بار دوم بعد از شهادت یاران ، گویا امام هنوز امید داشتند کسانی را از ظلمت و گمراهی به سوی هدایت ابدی بکشاند و البته آیندگان را بسوی ولایتمداری و هدایت راهنمائی فرمایند ، پس چنین صدا زد: «آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى هست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسى هست که به امید پاداش خداوندى به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خدا است ما را یارى کند؟» [3] ولی هیچ کس از سپاه دشمن به امام لبیک نگفتند پس از آن صدای ناله زنان بلند شد و #امام_سجاد (علیه السلام) با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری و تب شمشیرشان بر زمین کشیده میشد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمود: « #ام_کلثوم ! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.» (امر ولائی امام حسین علیه السلام باعث شد امام سجاد علیه السلام از شهادت در رکاب حضرت منصرف گردد) پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.[4]
امام به تنهائی با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت ، شجاعانه ميجنگيد و مواظب تيراندازان بود و بعد از به هلاکت رساندن جمع کثیری از دشمنان ، بخاطر زخمهای بسیاری که برداشته بود ضعف بر امام غالب شد ، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی ایشان زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. حرمله با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد.[5] «مالک بن نصر» نزدیک شد و با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد [6] «زرعة بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. [7] دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزهای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد [8] و «صالح بن وهب» نیزهای به پهلوی او زد.[9] در همان حال عمر بن سعد با عدهای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر میبرد. پس ابن سعد فریاد زد بر او فرود آیید و او را راحت کنید ، شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه سر مقدس عزیز #زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.[10]
پی نوشت :
[1] . بحارالانوار، ج44، ص 202
[2] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 102
[3] . للهوف على قتلى الطفوف، ص 116
[4] . الخصائص الحسینیه، ص 188
[5] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34
[6] . الکامل فی التاریخ، ج2، ص570
[7] . الاتحاف بحب الاشراف، ص 52
[8] . اللهوف، ص 54.
[9] . بحارالانوار، ج 45، ص 54
[10] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37
#مقتل
#اباعبدلله_الحسين
#تسليت
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/2029
◼️روز #عاشورا
« #امام_حسين بن #علي_بن_ابي_طالب عليهما السلام» سبط (نوه) گرامی #پیامبر_اکرم (صلی الله علیه و آله) و دومین فرزند امیرالمومنین علیه السلام و بزرگ بانوی عالم، #فاطمه_زهرا (علیهاالسلام) هشت سال با جد خود و سی و هشت سال همراه با پدر و چهل و هشت سال با برادرش امام مجتبی(علیه السلام) و ده سال پس از امام مجتبی(علیه السلام) زندگی کرده است. از آنجا که شهادت امام در سال 61 هجری اتفاق افتاده است بنابراین عمر شریف ایشان ۵۷ سال و چهار ماه و ۲۵ روز خواهد بود. [1]
امام حسین علیه السلام ۲ بار ندای #هل_مِن_ناصر_یَنصُرُنى سر دادند بار اول در آغاز نبرد؛ هنگامی که دو سپاه روبروی هم قرار گرفتند که به دنبال آن، حرّ بن یزید ریاحی و همراهانش از سپاه عمر بن سعد جدا شده و به امام حسین(علیه السلام) پیوستند و به درجه شهادت و عاقبت بخیری رسیدند [2] و بار دوم بعد از شهادت یاران ، گویا امام هنوز امید داشتند کسانی را از ظلمت و گمراهی به سوی هدایت ابدی بکشاند و البته آیندگان را بسوی ولایتمداری و هدایت راهنمائی فرمایند ، پس چنین صدا زد: «آیا کسى هست که از حرم رسول خدا دفاع کند؟ آیا خداپرستى هست که درباره ما از خداوند بترسد؟ آیا دادرسى هست که به امید پاداش خداوندى به فریاد ما برسد؟ آیا یاورى هست که به امید آنچه نزد خدا است ما را یارى کند؟» [3] ولی هیچ کس از سپاه دشمن به امام لبیک نگفتند پس از آن صدای ناله زنان بلند شد و #امام_سجاد (علیه السلام) با تکیه بر عصای از جا برخاست در حالی که از شدت بیماری و تب شمشیرشان بر زمین کشیده میشد. ناگاه امام حسین(علیه السلام) با فریادی بلند فرمود: « #ام_کلثوم ! او را نگهدار! مبادا زمین از نسل آل محمد خالی گردد.» (امر ولائی امام حسین علیه السلام باعث شد امام سجاد علیه السلام از شهادت در رکاب حضرت منصرف گردد) پس از آن ام کلثوم امام سجاد(علیه السلام) را به بستر خویش بازگردانید.[4]
امام به تنهائی با شمشیری آخته در برابر آن گروه ستمگر قرار گرفت ، شجاعانه ميجنگيد و مواظب تيراندازان بود و بعد از به هلاکت رساندن جمع کثیری از دشمنان ، بخاطر زخمهای بسیاری که برداشته بود ضعف بر امام غالب شد ، امام ایستاد تا قدری استراحت کند. فردی با سنگ به پیشانی ایشان زد. پیشانی آن حضرت شکست و خون صورت او را گرفت. دامن لباس را بالا زد تا از ورود خون به چشمان جلوگیری کند. حرمله با تیری سه شعبه قلب امام را نشانه گرفت و آن تیر بر قلب امام نشست سپس تیر را از پشت خود بیرون کشید و خون چون ناودان فوران زد.[5] «مالک بن نصر» نزدیک شد و با شمشیر ضربتی به سر مبارک او زد؛ کلاه خُودی که امام بر سر داشتند مملو از خون شد [6] «زرعة بن شریک» ضربتی به کتف چپ امام زد و «حصین» تیری به گلوی امام نشانه رفت. [7] دیگری بر گردن امام زد و «سنان بن انس» با نیزهای به سینه مبارک امام زد و قفسه سینه شکسته شد؛ هم او تیری به گلوی حضرت زد [8] و «صالح بن وهب» نیزهای به پهلوی او زد.[9] در همان حال عمر بن سعد با عدهای از یارانش به قتلگاه نزدیک شده بود و امام در آخرین لحظات عمر شریفش به سر میبرد. پس ابن سعد فریاد زد بر او فرود آیید و او را راحت کنید ، شمر با سرعت بر گودال وارد شد و بر سینه امام نشست و محاسن شریف آن ولی اعظم الهی را گرفت و با دوازده ضربه سر مقدس عزیز #زهرا(سلام الله علیها) را از تن مقدسش جدا ساخت.[10]
پی نوشت :
[1] . بحارالانوار، ج44، ص 202
[2] . اللهوف على قتلى الطفوف، ص 102
[3] . للهوف على قتلى الطفوف، ص 116
[4] . الخصائص الحسینیه، ص 188
[5] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 34
[6] . الکامل فی التاریخ، ج2، ص570
[7] . الاتحاف بحب الاشراف، ص 52
[8] . اللهوف، ص 54.
[9] . بحارالانوار، ج 45، ص 54
[10] . مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص 37
#مقتل
#اباعبدلله_الحسين
#تسليت
#مهرتان_ماندگار
https://t.me/mandegarmehr/2029
Telegram
موسسه مهر ماندگار ناصری