زنده نتوان بود بی لعلت، که مشتاقِ تو را
یا لبِ شیرین تو، یا جانِ شیرین بر لب است...
"غنی کشمیری" گفت.
یا لبِ شیرین تو، یا جانِ شیرین بر لب است...
"غنی کشمیری" گفت.
❤2
یک جو وفا ندیدم از روی خوب هرگز
دیدم تمام هرکس این دارد آن ندارد!
"هاتف اصفهانی" گفت.
دیدم تمام هرکس این دارد آن ندارد!
"هاتف اصفهانی" گفت.
❤2
Forwarded from صاحبِپوتینهایبزرگ
من واقعاً غمگینم. بنده یه آقایی رو از نزدیک میشناسم، از نیروهای متخصص پلیس، آبرومند، خانوادهدار، با کلی سابقهی مأموریت و جانفشانی برای امنیت وطن، که با دو تا دخترِ کوچیک، بخاطرِ ٩٠ میلیون تومن الان ماههاست توی زندانه. زندان! یعنی همسر و فرزندان و والدینش تنها و بیسرپرستن و ایشون ماههاست که پشتِ میلهها نفس میکشه. از این مبلغ، همونطور که میبینید ۵٠ تومنش جور شده؛
اول، لطف کنید این پیام رو برای خیّرینی که توی فامیل و آشنا میشناسید ارسال کنید که اگر میتونن با مبالغِ بزرگتر، سریعتر حلش کنن؛
و دوم، خودتون در حد توانتون کمک کنید که قبل از آخرِ ماه بتونیم یه کارِ بزرگ بکنیم. والله چیزی که برای ما باقی میمونه دعای خیرِ دیگرانه.
🔻
.
.
.
.
و برای گرفتن شماره شبا به من پیام بدید.
اول، لطف کنید این پیام رو برای خیّرینی که توی فامیل و آشنا میشناسید ارسال کنید که اگر میتونن با مبالغِ بزرگتر، سریعتر حلش کنن؛
و دوم، خودتون در حد توانتون کمک کنید که قبل از آخرِ ماه بتونیم یه کارِ بزرگ بکنیم. والله چیزی که برای ما باقی میمونه دعای خیرِ دیگرانه.
🔻
.
6037991773589266
.
5892101701905008
.
5041721086342442
.
5892101362447894
و برای گرفتن شماره شبا به من پیام بدید.
❤2
نمود وعدهى دیدار و دیدمش در خواب
نگویمش، که مبادا به آن حساب کند!
"هلالى جغتايى" گفت.
نگویمش، که مبادا به آن حساب کند!
"هلالى جغتايى" گفت.
❤1🌚1
مَندیر˘˘
نمود وعدهى دیدار و دیدمش در خواب نگویمش، که مبادا به آن حساب کند! "هلالى جغتايى" گفت.
الله الله
ای دادِ بیداد...
ای دادِ بیداد...
❤1🌚1
آیینهایم، گر چه ترک خوردهایم ما
از روزگار، سنگِ محک خوردهایم ما...
"حسین دهلوی" گفت.
از روزگار، سنگِ محک خوردهایم ما...
"حسین دهلوی" گفت.
❤2
اندوهِ یار و دردِ فراق و غمِ دیار،
آخر ببین که بر دلِ ما زین کدام نیست...
"ابنحسام خوسفی" گفت.
آخر ببین که بر دلِ ما زین کدام نیست...
"ابنحسام خوسفی" گفت.
❤2
سوال کردی و گفتی بگو که برده دلت را
دلم بده که بگویم جوابِ مسئلهى تو!
"محتشم كاشانی" گفت.
دلم بده که بگویم جوابِ مسئلهى تو!
"محتشم كاشانی" گفت.
❤2
دلم چو شیشه شد و روزگار سنگیندل
کدام شیشه که نشکست روزگار به سنگ...!
"ابنحسام خوسفی" گفت.
کدام شیشه که نشکست روزگار به سنگ...!
"ابنحسام خوسفی" گفت.
❤2
کتابم را مخوان! تنها تو را آشفته خواهد کرد
سراسر شرحِ اندوه است دیوانی که من دارم...
"حسین دهلوی" گفت.
سراسر شرحِ اندوه است دیوانی که من دارم...
"حسین دهلوی" گفت.
❤3
دل از صد جا شکست و نیست امیدی به تعمیرش
نمیکوبد چرا باریتعالی خانهی خود را...!
"محمّد سهرابی" گفت.
نمیکوبد چرا باریتعالی خانهی خود را...!
"محمّد سهرابی" گفت.
❤3
موجِ غمِ عشقِ تو به هرسو که دلش خواست
آزرده دلم برد و دل آزردهتر آورد...
"علی مقیمی" گفت.
آزرده دلم برد و دل آزردهتر آورد...
"علی مقیمی" گفت.
❤4
همنشینم به خیالِ تو و آسودهدلم
کاین وصالیست که در پی غمِ هجرانش نیست...
"ذوقی کاشانی" گفت.
کاین وصالیست که در پی غمِ هجرانش نیست...
"ذوقی کاشانی" گفت.
❤5
زِ روزگار، دلِ شادمان نمیبینم
که از هجومِ بلا، راحت از جهان رفته...!
"نظیری نیشابوری" گفت.
که از هجومِ بلا، راحت از جهان رفته...!
"نظیری نیشابوری" گفت.
❤2