مَا لَكُمْ لَا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقَارًا
چهتان شده که به بزرگواری خدا امید ندارید؟!
"سورهی نوح، آیهی ۱۳"
چهتان شده که به بزرگواری خدا امید ندارید؟!
"سورهی نوح، آیهی ۱۳"
❤11
زندگی با همدمِ نااهل جان فرسودن است
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن...!
"فاضل نظری" گفت.
من چنین زندانیام با خویش در یک پیرهن...!
"فاضل نظری" گفت.
❤7
ز بیقراری ما فارغ است خاطرِ یار
دلِ گُهر چه خبر دارد از تپیدنِ موج!
"بیدل دهلوی" گفت.
دلِ گُهر چه خبر دارد از تپیدنِ موج!
"بیدل دهلوی" گفت.
❤6
مژگان کشید رشته به سوزن؛ ولی چه سود!
دیگر به چاکِ سینه مجالِ رفو نبود...
"شهریار" گفت.
دیگر به چاکِ سینه مجالِ رفو نبود...
"شهریار" گفت.
❤4
مَندیر˘˘
مژگان کشید رشته به سوزن؛ ولی چه سود! دیگر به چاکِ سینه مجالِ رفو نبود... "شهریار" گفت.
او بود در مقابلِ چشمِ ترم ولی
آوخ که پیشِ چشمِ دلم دیگر او نبود
آوخ که پیشِ چشمِ دلم دیگر او نبود
❤4
حاشا که تیغِ صبحِ قیامت جدا کند
از فکرِ او سری که به زانو گذاشتیم...!
"صائب تبریزی" گفت.
از فکرِ او سری که به زانو گذاشتیم...!
"صائب تبریزی" گفت.
❤6
چو گفتمش که دلم را نگاهدار، چه گفت؟
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگهدارد!
"حافظ" گفت.
ز دستِ بنده چه خیزد؟ خدا نگهدارد!
"حافظ" گفت.
❤4
وقتی یکی رو بعد از سالها میبینم و توقع داره مثل قبلترها باشم، دوست دارم مثل حافظِ عزیزم بگم:
"از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد"
"از من اکنون طمعِ صبر و دل و هوش مدار
کان تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد"
❤3
به نیتتون چایی هم خوردم. کاش میتونستم به نیت یک یکتون چایی بخورم. هم خوشمزهست هم خوش میگذره.🚶🏻♀️🫠
❤11
نشستم روبهروی گنبد و گفتم:"فقط خودت میتونی مرتبم کنی. راست و ریسم کن که دارم خودمو هدر میدم." زخمی و وارفته و نخکش رفتم و مرمّتشده و بخیهخورده برگشتم. فعلا اینه؛ بهترم میشم.
❤11
هرگزت شیرین نمیبردم گمان ای شهدِ عشق
تلخ میدانستمت؛ اما نه این مقدار تلخ!
"طالب آملی" گفت.
تلخ میدانستمت؛ اما نه این مقدار تلخ!
"طالب آملی" گفت.
❤5
فقدْتُ،
وفي فقدِ الأحبةِ غربَةٌ
و هجرانُ من أحببتُ أعظمُ داءِ.
از دست دادم،
و در از دست دادنِ عزیزان غربتیست
و فراقِ کسی که دوستش داری بزرگترین بیماریست...
"الشريف الرضي" گفت.
وفي فقدِ الأحبةِ غربَةٌ
و هجرانُ من أحببتُ أعظمُ داءِ.
از دست دادم،
و در از دست دادنِ عزیزان غربتیست
و فراقِ کسی که دوستش داری بزرگترین بیماریست...
"الشريف الرضي" گفت.
❤5
غمِ غربت به نامِ خویش زد ویرانهی ما را
مگر گم کردهای ای دوست راهِ خانهی ما را؟
شبِ مستی تو را پیمانشکن خواندم، خطا کردم!
ببخش ای مهربان، هذیانِ بیشرمانهی ما را...
"حسین دهلوی" گفت.
مگر گم کردهای ای دوست راهِ خانهی ما را؟
شبِ مستی تو را پیمانشکن خواندم، خطا کردم!
ببخش ای مهربان، هذیانِ بیشرمانهی ما را...
"حسین دهلوی" گفت.
❤4
رها نمیکند ایام در کنارِ منش
که دادِ خود بستانم به بوسه از دهنش...
همان کمند بگیرم که صیدِ خاطرِ خلق
بدان همی کُنَد و درکشم به خویشتنش!
"سعدی" گفت.
که دادِ خود بستانم به بوسه از دهنش...
همان کمند بگیرم که صیدِ خاطرِ خلق
بدان همی کُنَد و درکشم به خویشتنش!
"سعدی" گفت.
❤3