چند گویی قصهی ایوب و صبرِ او، بس است!
بیش از این ما صبر نتوانیم، آن ایوب بود!
"وحشی بافقی" گفت.
بیش از این ما صبر نتوانیم، آن ایوب بود!
"وحشی بافقی" گفت.
❤6
اگر معشوق نگشاید گره از گوشهی ابرو
هزاران عقده در کارِ گرفتاران شود پیدا...
"بابافغانی شیرازی" گفت.
هزاران عقده در کارِ گرفتاران شود پیدا...
"بابافغانی شیرازی" گفت.
❤4
سخنی که با تو دارم به نسیم صبح گفتم
دگری نمیشناسم، تو ببر که آشنایی!
درِ چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
"سعدی" گفت
دگری نمیشناسم، تو ببر که آشنایی!
درِ چشم بامدادان به بهشت برگشودن
نه چنان لطیف باشد که به دوست برگشایی
"سعدی" گفت
❤5
مَندیر˘˘
با چشمِ نیمخوابِ تو خشم آیدم همی از چشمهای نرگس و چندان وقاحتش! "سعدی" گفت.
هرگه که گویم این دلِ ریشم درست شد
بر وی پراکَنَد نمکی از ملاحتش...!
"سعدی" گفت.
بر وی پراکَنَد نمکی از ملاحتش...!
"سعدی" گفت.
❤5
وقتی اومد دانشگاه، تازه رهِش رو نوشته بود. نتونستم تا امضای کتاب بمونم و باهاش همکلام بشم. توی یه برگه حرفامو نوشتم و گذاشتم اولین صفحهی کتاب تا موقع امضا، اینم ببینه. دوستم که کتاب رو بهم داد، سریع رفتم صفحهی اول ببینم برگه هست یا نه. هیچی نبود. دوستم گفت:"توی شلوغی یکم خیره شد به برگه و بعد تاش کرد و گذاشت توی جیبش."
برای رضا امیرخانی دعا کنیم.
برای رضا امیرخانی دعا کنیم.
❤14
صحبت اگر به ساحتِ امالبنین کشد
بر شعر، پرده غیرتِ روحالامین کشد
ذیلِ مقامِ توست بلندای آسمان
حاشا که دامنِ تو به روی زمین کشد!
ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه!
خاشاک، منت از نظر ذرهبین کشد
بر عزّتت بس است "علی" خواستگارِ توست
شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد!
"محمّد سهرابی" گفت.
بر شعر، پرده غیرتِ روحالامین کشد
ذیلِ مقامِ توست بلندای آسمان
حاشا که دامنِ تو به روی زمین کشد!
ما را ز چشم های اباالفضل کن نگاه!
خاشاک، منت از نظر ذرهبین کشد
بر عزّتت بس است "علی" خواستگارِ توست
شاهی که آستین ز زمان و زمین کشد!
"محمّد سهرابی" گفت.
❤8
شبی با بید میرقصم، شبی با باد میجنگم
که من چون غنچههای صبحدم بسیار دلتنگم...
مرا چون آینه هرکس به کیشِ خویش پندارد
و الّا من چو مِی، با مست و با هشیار یکرنگم!
"حسین منزوی" گفت.
که من چون غنچههای صبحدم بسیار دلتنگم...
مرا چون آینه هرکس به کیشِ خویش پندارد
و الّا من چو مِی، با مست و با هشیار یکرنگم!
"حسین منزوی" گفت.
❤5
صبر بر جورِ رقیبت چه کنم گر نکنم؟
همه دانند که در صحبتِ گل، خاری هست...
"سعدی" گفت.
همه دانند که در صحبتِ گل، خاری هست...
"سعدی" گفت.
❤5
جز رنج، چه بود سهمت از این همه عشق؟
مظلومترین عاشقِ دنیا، مادر!
"میلاد عرفانپور" گفت.
مظلومترین عاشقِ دنیا، مادر!
"میلاد عرفانپور" گفت.
❤7
مادر! به قصههای تو میخفت غصهها
میرفت چشم و گوش به دنبالِ قصهها...
"شهریار" گفت.
میرفت چشم و گوش به دنبالِ قصهها...
"شهریار" گفت.
❤6
دلی دارم پریشان، خاطری از آن پریشانتر
چو دستاری که مجنون بر سرِ ژولیده پیچیده...
"طالب آملی" گفت.
چو دستاری که مجنون بر سرِ ژولیده پیچیده...
"طالب آملی" گفت.
❤5
بیاختیار میبَرَدَم اشک، چون کنم؟
خاشاک، سیل را نتوانَد عنان گرفت...
"کلیم کاشانی" گفت.
خاشاک، سیل را نتوانَد عنان گرفت...
"کلیم کاشانی" گفت.
❤5
مَندیر˘˘
بیاختیار میبَرَدَم اشک، چون کنم؟ خاشاک، سیل را نتوانَد عنان گرفت... "کلیم کاشانی" گفت.
الله الله
ای دادِ بیداد...
ای دادِ بیداد...
❤1
تا نمکم لبِ تو را، مِی به دهان نمیبرم
تا نچشم از این نمک، چیزِ دگر نمیچشم!
گرچه به هیچ حالتی، یاد نکردهای مرا
یادِ دهانِ تنگِ تو هیچ نشد فرامُشم...
"فروغی بسطامی" گفت.
تا نچشم از این نمک، چیزِ دگر نمیچشم!
گرچه به هیچ حالتی، یاد نکردهای مرا
یادِ دهانِ تنگِ تو هیچ نشد فرامُشم...
"فروغی بسطامی" گفت.
❤2
میکند زلفِ درازِ تو به دلهای حزین
آنچه با خستهروانان، شبِ یلدا نکند...
"صائب تبریزی" گفت.
آنچه با خستهروانان، شبِ یلدا نکند...
"صائب تبریزی" گفت.
❤4
امشب رو حتماً با خانواده بگذرونید و اگر خانوادهی کاملی دارید، خدا رو شکر کنید عزیزانم.
برای رفتگانی هم که امشب، یکدقیقه بیشتر دلتنگشون هستیم فاتحه بخونید.
برای رفتگانی هم که امشب، یکدقیقه بیشتر دلتنگشون هستیم فاتحه بخونید.
❤5🌚1
هر شبِ عمرم به یادت اشک میریزم؛ ولی
بعدِ حافظخوانی شبهای یلدا بیشتر...
"حامد عسکری" گفت.
بعدِ حافظخوانی شبهای یلدا بیشتر...
"حامد عسکری" گفت.
❤5
این یلدا هم رفت روی شبهایی که فقط توی ذهن و قلبمون بودی بابا، نه توی جمعمون.
❤5🌚1