#کمی_تٵمل
سگی از ڪنار شیری رد میشد چون او را خفته دید با طنابی شیر را به درختی بست شیر وقتی بیدار شد سعی ڪرد طنابها را باز ڪند اما نتوانست ، در همان هنگام خری از آنجا میگذشت و شیر به خر گفت اگر مرا از بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم ...
خر طناب را از دور دستان شیر باز ڪرد شیر چون رها گشت به خر گفت من نیمی از جنگل را به تو نمیدهم من تمام جنگل را به تو میدهم زیرا در جنگلی ڪه سگان شیران را به بند ڪشند و خران آنها را برهانند دیگر جای ماندن نیست !!
#کلیله_و_دمنه
💧 @mamatiir 💧
سگی از ڪنار شیری رد میشد چون او را خفته دید با طنابی شیر را به درختی بست شیر وقتی بیدار شد سعی ڪرد طنابها را باز ڪند اما نتوانست ، در همان هنگام خری از آنجا میگذشت و شیر به خر گفت اگر مرا از بند برهانی نیمی از جنگل را به تو میدهم ...
خر طناب را از دور دستان شیر باز ڪرد شیر چون رها گشت به خر گفت من نیمی از جنگل را به تو نمیدهم من تمام جنگل را به تو میدهم زیرا در جنگلی ڪه سگان شیران را به بند ڪشند و خران آنها را برهانند دیگر جای ماندن نیست !!
#کلیله_و_دمنه
💧 @mamatiir 💧