مکتب وحی
2.85K subscribers
1.81K photos
504 videos
10 files
298 links
نشر علوم و مبانی اسلام و تشیّع

www.maktabevahy.org

جهت ارتباط با مدیر کانال بر روی لینک زیر کلیک فرمایید 👇
@maktabevahyorg_admin
Download Telegram
🔘حکایتی درباره اشعار سروده شده توسط امام هادی علیه السلام🔘

🔶روزى مرحوم آخوند ملّا حسينقلى همدانى در خيابان مى‏ گذشت، چشمش به عدّه ‏اى از جوانان افتاد كه دور هم جمع شده‏ اند و به لهو و لعب و نواختن‏ِ موسيقى و آلات طَرَب مشغولند. مرحوم آخوند به ميان آنها رفت و فرمود: «آيا مرا به جمعتان راه می‌دهيد؟» آنها استقبال كردند و گفتند: بفرماييد، ولى اوضاع و احوال ما اين ‏چنين است و با حالِ شما مناسبتى ندارد. مرحوم آخوند فرمود: «اشكالى ندارد، همه با هم هستيم و با هم شعر می‌خوانیم.»

🔸آنها گفتند: پس اگر اين‏ طور است شما شعر بخوان و ما آهنگ و ساز آن را اجرا می‌کنیم. مرحوم آخوند فرمودند: «بسيار خوب.» و شروع كردند به خواندنِ اشعار امام‏ هادى‏ عليه ‏السّلام در مجلس متوكّل عبّاسى؛ وقتى كه حضرت را به مجلس شُربِ خَمرِ خويش وارد كرد و از حضرت تقاضا كرد از جام شراب بنوشند، حضرت فرمودند: «تا كنون گوشت و پوستم از شراب رشد نكرده است و اجداد من نيز لب به خَمر نزده ‏اند، مرا معذور بدار!»
متوكّل گفت: حال كه از جام شراب ما نمی‌آشامید، پس شعرى براى ما بخوانيد كه مجلس ما را گرم كند و نشاط بخشد. و ما هم به مى‏ْ خوارگى و شُربِ خَمر ادامه می‌دهیم.

🔸امام هادى عليه‏ السّلام فى البداهة اين اشعار را انشاد كردند [که مطلعش این است:
باتُوا عَلَى قُلَلِ الأجبالِ تَحرُسُهُم‏
غُلبُ الرِّجالِ فَلَم تَنفَعهُمُ القُلَلُ‏
این اشعار در خصوص مرگ و فنای دنیا است، که چگونه سرانجام نامیمون گردن کشان، دنیا پرستان و نازپروردگان خواهد بود.]

🔸حضرت هادى عليه ‏السّلام وقتى اشعار را به پايان رساندند، متوكّل به گريه افتاد و جام ‏هاى شراب را بشكست و از حضرت عذرخواهى نمود و ايشان را روانه ساخت.

🔸مرحوم آخوند نيز شروع كردند به خواندن اين اشعار، و آن جوان ‏ها به ساز و موسيقى پرداختند، ولى لحظاتى نگذشت كه سازها را از دست انداختند و اشك‏ هاى آنان سرازير گشت. و وقتى كه اشعار به پايان رسيد همگى برخاستند و آلات لهو و لعب را شكستند و به دست و پاى مرحوم آخوند افتادند و توبه كردند و از شاگردان خاصّ و سلوكىِ آن مرحوم شدند.

📝. آیت اللَه حاج سید محمد محسن حسینی طهرانی قدّس الله سرّه

📚. #اسرار_ملکوت، ج 3، ص 276.
#سلوک #توبه #داستان
@maktabevahyorg
🔘.🔘.🔘.🔘.🔘
💠حکایتی پیرامون امانت داری💠
بخش 1️⃣

🔶سيّدى بود در نجف اشرف از اعاظم علما و اوتاد، معروف به سيد هاشم حطّاب، ايشان در روز پنج‏شنبه و جمعه (تعطيلى دروس) به بيابان حركت نموده و خار می‌‏كندند و به شهر حمل نموده و می‌فروختند و از ثمن و پول آن [امرار معاش] می‌نمودند؛ بدين ‏طريق صاحب كرامات زيادى شده و مردم به ايشان توجّه خاصّى داشتند.

🔸اتّفاقاً يكى از مردمانِ ثروتمند عازم حج بوده و با خود صندوقچه ‏اى از جواهرات و [پول نقد] داشته و چون بيم از سرقت در راه حج داشته می‌خواسته آن را در نجف اشرف پيش كسى امانت بگذارد، از مردم جستجوى شخصِ امينى نموده، مردم عطارى را كه در تمام عمر به زهد و تقوا و ديانت معروف بوده [به او معرفى كردند] بالجمله آن مردِ غنى صندوقچۂ خود را نزد عطّار به امانت سپرده و عازم حج می‌گردد.

🔸پس از مراجعت، از عطّار مطالبۂ صندوقچۂ خود می‌نماید، عطّار یک باره انكار می‌نماید! هرچه او دليل می‌آورد و نشانى می‌دهد، عطّار بر استنكار خود می‌افزاید! به مردم مى ‏گويد، آنها می‌گویند: «ما هيچ ‏گاه كلام عطّار را حمل بر كذب ننموده و ادّعاى تو را بر گفتار او ترجيح نخواهيم داد، چون كه به مراتب عديده ما او را امتحان نموده و در اين شهر به وَرَع و تقوا اشتهارى عظيم دارد.»

🔸بالأخره آن مرد غنىّ، متحيّر خدمت سيد هاشم رسيده و داستان را نقل می‌‏كند، سيد هاشم می‌‌‏فرماید: «فردا صبحگاه بيا برويم تا صندوقچه را به تو بازگردانم.»

🔺ادامه دارد ...

📝. علامه طهرانی قدّس سرّه.
📚. #مطلع_انوار، ج 1، ص 135.
#تقوا #امانتداری #داستان
@maktabevahyorg
🌺.🌺.🌺.🌺.
مکتب وحی
💠حکایتی پیرامون امانت داری💠 بخش 1️⃣ 🔶سيّدى بود در نجف اشرف از اعاظم علما و اوتاد، معروف به سيد هاشم حطّاب، ايشان در روز پنج‏شنبه و جمعه (تعطيلى دروس) به بيابان حركت نموده و خار می‌‏كندند و به شهر حمل نموده و می‌فروختند و از ثمن و پول آن [امرار معاش] می‌نمودند؛…
💠حکایتی پیرامون امانت داری💠
بخش 2️⃣

🔶فردا صبح در خدمت سيّد به دكان عطّارى آمدند؛ سيد هاشم ديد عطّار مردم را جمع نموده و موعظه می‌کند و مردم مشغول گريه هستند، همين ‏كه سيّد را ديدند همگى احترام نمودند.

🔸سيّد فرمودند: «من مى‏ خواهم عطار حقّ موعظه خود را در امروز به من واگذارد!» عطّار عرض كرد: «بديدۂ منّت دارم.»
سيّد فرمودند: در زمانى كه طلبه بودم به كاظمين مشرّف شدم، روزى مقدارى متاع از مردى يهودى خریدم و دو فلس باقى ماند كه بعداً بپردازم عصر رفتم كه بدهم گفتند مرد يهودى فوت نموده است، به خانه مراجعت نموده شب در خواب ديدم صحراى محشر است و پل صراط كشيده شده و جهنم از زير آن با آتش غَلَيان دارد و مردم در آتش می‌جوشند، ناگاه من از روى پل مانند صرصرِ عاطف و برق خاطف عبور نموده و در وسط پل ناگاه يهودى سرش را از آتش بيرون آورده جلوى مرا گرفت؛

🔸من مانند ميخ توقّف نموده نتوانستم قدمى جلوتر نَهَم، يهودى گفت: «اى خداى عادل اين مرد دو فلس حقّ مرا نداده است، حقّ مرا از او بگير و به من عطا كن!»

🔸سيّد فرمود: «من گفتم چه می‏خواهى؟» گفت: «فقط می‌خواهم يك جاى بدن خود را به بدن تو گذارم تا آنكه قدرى از آتش بدن من و حرارت آن تخفيف يابد!»
گفتم: «بگذار! او فقط سر يك انگشت خود را به سينه من گذارد، ناگاه از خواب بيدار شدم و ديدم از سينۂ من، جاى انگشت او چرك و خون روان است!»

🔸سيّد سينۂ خود را باز نموده و گفت: «اى مردم ببينيد از جوانى تا به حال می‌گذرد و هنوز اين چرك خوب نشده! و من شكر می‌‏كنم كه خدا عذاب مرا در دنيا قرار داده.»
عطّار كه اين مطلب را شنيد مرد غنى را طلبيده و صندوقچه را به او ردّ كرد.

🔺پایان داستان.

📝. علامه طهرانی قدّس سرّه.
📚. #مطلع_انوار، ج 1، ص 135.
#تقوا #امانتداری #داستان
@maktabevahyorg
🌺.🌺.🌺.🌺.
🔶. معرفت ظاهری!!

🔷شخصى بعد از شهادت امام رضا عليه ‏السّلام به مدينه آمد و از اين و آن سؤال كرد كه: «فرزند او كيست؟» گفتند: «صاحب همان منزلى كه شيعيان در آن رفت و آمد مى‌ كنند.» سؤال كرد كه: «قضيه چگونه است و امام بعد از ايشان كيست؟» گفتند: «امام بعد از حضرت رضا طفلى چند ساله است!»

🔹او با خود گفت: «پس خوب است ما به عنوان هديه يك اسباب‌ بازى بخريم و براى ايشان ببريم تا اينكه دست‏ خالى نباشيم!» ( بايد توجّه داشت كه اين مطالب شوخى نيست؛ بلكه از قبيل همين مسائلى است كه ما امروزه با آنها دست به‌ گريبانيم.)

🔹به هر حال، او يك اسباب‌ بازى بسيار قشنگ و جالب و رنگارنگ كه بعضاً از نقره بود خريد تا به امام جواد عليه ‏السّلام تقديم نمايد و حضرت در منزل با آن بازى كنند.
امّا وقتى وارد مجلس مى ‏شود شيعيان، بزرگان، علماء، و روات احاديث را می ‏بيند كه همه دور تا دورِ مجلس نشسته ‏اند و از حضرت سؤال می‌کنند؛ سؤالاتى از شرق و غرب و از مسائل عجيبِ فقهى، و اين كودكِ چند ساله مانند يك امامِ شصت ساله به آنها جواب می‌دهد.

🔹در اينجا او خجالت كشيده و آن اسباب‌ بازى را كه در آستين داشت تقديم می‌کند، و حضرت نظر غضبناكى كرده و آن را به كنارى می‌اندازند و می‌‌‏فرمایند:
🔺خدا مرا براى اين خلق نكرده است؛ من را چه به بازى كردن؟!🔻

🔹در اينجا ملاحظه مى‌كنيم كه ميزان ادراك و فهم و شعورِ شيعيان در زمان ائمّه نسبت به امامِ خود چقدر بوده است!

📝. حضرت آیت اللَه سیدمحمدمحسن حسینی طهرانی قدّس الله سرّه

📚. #عنوان_بصری، ج 1، ص 152.
#امامت #شیعه #داستان #عقلانیت #معرفت
@maktabevahyorg
🌺.🌺.🌺.🌺
🔷 علمْ چندان که بیشتر خوانی
چون عمل در تو نیست نادانی


🔸روزى يكى از علماى نجف خدمت مرحوم قاضى می‌رسد و از ايشان تقاضاىِ ذكر و ورد و دستورِ سلوك الى اللَه را می‌نماید، مرحوم قاضى به او می‌فرمايند:

🔺شما مردِ عالم و درس‏خوانده‌ای هستيد و از مطالب اخلاقى و انجامِ امور مستحبّه در روايات و اخبار اطلاع داريد و به نصايحِ ائمّه عليهم السّلام آگاه‏ مى‏باشيد؛ حال بگوييد: آيا به آنچه از اخبار و احاديث مطّلع شده‌اید عمل کرده‌اید و آنها را انجام داده‌اید تا من زياده بر آنها به شما بازگويم و از آنچه آگاه نمى‏باشيد شما را مطّلع گردانم؟🔺


📝 حضرت آیة اللَه حاج سیدمحمدمحسن حسینی طهرانی قدّس الله سرّه
📚 #اسرار_ملکوت، ج 3، ص 231.
#سلوک #ذکر #داستان #علم #معرفت #عمل_به_علم #علماء #شرائط_سلوک
@maktabevahyorg
🔘..🔘..🔘..🔘
💎رفتار کریمانۀ امام سجاد علیه‌السلام

📌 #داستان_کوتاه



🎙حضرت علامۀ ‌طهرانی قدّس‌الله‌سرّه

📚 #شرح_دعای_افتتاح، ص۳۰. کشف الغُمّة فی معرفة، ج ۲، ص ۸۱

📌#امام_سجاد #بخشش #گذشت

@MaktabeVahyOrg | @MaktabeVahyOrg_Gallery
🌸🌺🌸🌺🌸