محضر که خالی شده بود تقریبا ؛
داشتن جمع و جور میکردن که بریم ،
پدرِ عروس به پدرِ داماد گفت زهرای من دستِ تو امانت ،
اون آقا هم در مقابل گفت علیِ منم دستِ تو امانت :)))))))))))))
و من : 🥹😭
داشتن جمع و جور میکردن که بریم ،
پدرِ عروس به پدرِ داماد گفت زهرای من دستِ تو امانت ،
اون آقا هم در مقابل گفت علیِ منم دستِ تو امانت :)))))))))))))
و من : 🥹😭
Forwarded from " لِیْلي " (مَه)
خب
چراغ این خونه هم دیگه قراره خاموش باشه
صاحب این خونه امروز این دنیا رو ترک کرد:)
چراغ این خونه هم دیگه قراره خاموش باشه
صاحب این خونه امروز این دنیا رو ترک کرد:)
مَجنون
خب چراغ این خونه هم دیگه قراره خاموش باشه صاحب این خونه امروز این دنیا رو ترک کرد:)
خبرکوتاهبود وسنگین :)
همسایه نبود ،
فامیل نبود ،
مادر بود برای پدرم ،
یکی بود که ما موردِ عنایتِ مِهرش بودیم ؛
و باعث شده بود کمتر خلاء مادر بزرگ نداشتن رو حس بکنیم :)
فامیل نبود ،
مادر بود برای پدرم ،
یکی بود که ما موردِ عنایتِ مِهرش بودیم ؛
و باعث شده بود کمتر خلاء مادر بزرگ نداشتن رو حس بکنیم :)