گفتارهاى محمود دولت آبادى
73 subscribers
15 photos
1 video
@mahmouddowlatabadii

محمود دولت آبادى
متولد ١٣١٩
فرزند فاطمه و عبدالرسول
اهل دولت آباد سبزوار، از بلاد خراسان
Download Telegram
#اشک_منصور

آگاه باشید که وقتی اشتباهی می کنید ، فرصتی برای جبران نیز خواهید داشت. وقتی این را فهمیدید، می توانید به حقیقت درونی تان رجوع کرده و با قلبتان آشتی کنید و اجازه دهید تا از مرکز درونی تان، اشک هایتان جاری شوند. زیرا #اشک قادر است، همه چیز را تغییر دهد.
این روایت؛ منصور حلاج صوفی ای که قابل قیاس با هیچ کس نیست؛ می باشد. گفته شده که بسیاری از آدمها در گذشته به سبب گفتن حقیقت به قتل رسیده اند. مسیح را به صلیب کشیدند و منصور را قطعه قطعه کردند. مصلوبیت او با پاهایش آغاز شد و او هنوز زنده بود. بعد دست هایش را قطع کردند، زبانش را بیرون کشیدند، سپس چشمانش را درآوردند و او همچنان زنده بود. در پایان گردنش را زدند. ولی جرم منصور چه بود؟ تنها گناهش گفتن " انا الحق "بود. مردم نتوانستند او را تحمل کنند و او را به جرم کفرگویی دستگیر کردند و در میدان شهر قطعه قطعه اش کردند.
روز اعدام او ،هزار نفر دورش جمع شدند و منصور بی گناه را زدند و تمسخرش کردند. اما منصور فقط می خندید وقتی پاهایش را قطع کردند، او با خونش وضو گرفت مردم پرسیدند که این چه کاری است که تو می کنی؟ او گفت :شما چگونه با آب وضو می گیرید، جرایم و گناهان ما با خونمان ریخته می شوند، پس این خون مطهر است من وضو می گیرم تا برای نماز مهیا شوم،
وقتی می خواستند دست هایش را قطع کنند، او گفت :"یک لحظه صبر کنید! می خواهم دعا کنم. بدون دست هایم، دعا کردن برایم سخت است؛ سپس به آسمان نگاه کرد و گفت :الهی، نمی توانی فریبم دهی! من همین حالا هم تو را درون همه آدم های اطرافم می بینم، تو به شکل دشمن و قاتل آمده ای؟ من فریب نمی خورم، زیرا تو می توانی هر جا که بخواهی، بیایی. من تو را در همه جا و در همه حال خواهم شناخت، " زیرا تو را از درون قلبم شناختم "
مردم به سر و روی منصور سنگ و کلوخ می انداختند و او را مسخره می کردند، اما منصور می خندید او ناگهان شروع به گریه کرد، زیرا "شبلی "تنها دوست و شاگردش، گِلی برایش پرت کرده بود مردم گیج شدند و علت گریه اش را پرسیدند منصور گفت :مردمی که سنگ پرت می کنند، نمی دانند چه می کنند ولی شبلی می داند او سخت بتواند مورد عفو و بخشش خداوند قرار گیرد.
پس از قتل منصور وقتی از شبلی پرسیدند که چرا گِلی برای او پرت کردی، شبلی گفت :من از مردم ترسیده بودم ترسیدم که اگر چیزی بر سر منصور پرت نکنم، آنها به من حمله کنند در ضمن سنگ هم نمی توانستم بیاندازم، زیرا دانستم منصور بی گناه است در نتیجه در مقابل ترس از خشم مردم تسلیم شدم و گلی برای منصور پرت کردم منصور از ترس من آگاه بود و به همین دلیل گریه کرد.
اشک های منصور ، شبلی را به کلی تغییر داد او برای توبه و تسلیم دلش در راه خدا، حدود دوازده سال اشک ریخت و زحمت کشید دوازده سال دربدری، خانه بدوشی، گدایی و داما اشک ریختن او در تمامی عمرش در حال توبه کردن و می گفت :قاتل منصور من هستم. هیچ کس در دنیا در قبال مرگ او پاسخگو نیست، زیرا من می دانستم و می توانستم جلو مردم را بگیرم، اما تسلیم ترس از مردم شدم.
توبه اتفاق بسیار عمیقی در شماست و اگر بتوانید اهمیت آن را درک کنید، نه تنها از طریق اشک هایتان ،بلکه از تمامی سلولهای بدنتان خارج شده و تبدیل به خلوص و پاکی عمیقی می شود.
در توبه گریستن کمکی بسیار بزرگ است. اما در فرهنگ ما جا افتاده که نبایستی مردها اشک بریزند تحت هر شرایطی هم که باشند، نبایستی اشکی در چشمانشان دید! در مورد زنها نیز ، گریستن حکم حیله و نیرنگ را دارد. در حالی که در بیان احساسات و بروز هیجانات فقط با گریستن می توانیم خودمان را آزاد کنیم و در درد و زخم درونی مان را بیرون بریزیم. اگر دردی بخصوص و عمیق داریم و سعی در مخفی کردن آن داشته باشیم، این مسله می تواند ما را سخت، یخ زده و جدی نماید مردم تقریباً شبیه به قالب های یخ شده‌اند آنها در قبال هم هیچ حرارت و عشقی ندارند، زیرا عشق دارای حرارت و گرماست. اگر گرمای عشق وارد بدنمان شود، یخ هایمان شروع به آب شدن می کنند و وارد وجد و سرور می شویم زیرا شادی سرد و یخ زده نیست. برای توبه کردن، اگر گریه نکنیم، پس چگونه می توانیم درونمان را خالص و پاک کنیم؟ برای توبه هرگز دیر نیست. گریه کنید و از دورنتان اشک بریزید، زیرا اشک ها قادرند دورنتان را بشویند و آن را از هر زخم و ناخالصی، پاک نمایند....

#اشو
#حسین_منصور_حلاج
@mansourhalaj