گفتارهاى محمود دولت آبادى
73 subscribers
15 photos
1 video
@mahmouddowlatabadii

محمود دولت آبادى
متولد ١٣١٩
فرزند فاطمه و عبدالرسول
اهل دولت آباد سبزوار، از بلاد خراسان
Download Telegram
عشق مگر حتما باید پیدا و آشکار باشد تا به آدمیزاد حق عاشق شدن ، عاشق بودن بدهد ؟ گاه عشق گم است ، اما هست ، هست ، چون نیست . عشق مگر چیست ؟ آن چه که پیداست ؟
نه ، عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نيست . معرفت است . عشق از آن رو هست ، که نیست ! پیدا نیست و حس می شود . می شوراند . منقلب می کند . به رقص و شلنگ اندازی وا می دارد . می گریاند . می چزاند . می کوباند و می دواند . دیوانه به صحرا !
گاه آدم ، خود آدم ، عشق است . بودنش عشق است . رفتن و نگاه کردنش عشق است . دست و قلبش عشق است . در تو می جوشد ، بی آنکه ردش را بشناسی . بی آنکه بدانی از کجا در تو پیدا شده ، روییده . شاید نخواهی هم . شاید هم بخواهی و ندانی . نتوانی که بدانی . عشق ، گاهی همان یاد کمرنگ سلوچ است و دست های آلوده تو که دیواری را سفید می کنند !

#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولت_آبادی
#نشر_چشمه
گفتار هایی از دولت آبادی در جای خالی سلوچ:
* روزگار همیشه بر یک قرار نمی ماند. روز و شب است. روشنی دارد،تاریکی دارد.

*من هیچ وقت دل به نبود نمی بندم.

*بروز دادن عشق ، فرصت می خواهد.

*شکم گرسنه ایمان ندارد.

*دستی که به گرفتن مزد دراز می شود ، همان دستی نیست که به گرفتن مدد.

* عشق اگر پیدا شد که دیگر عشق نیست. معرفت است. عشق از آن رو هست ، که نیست. پیدا نیست و حس می شود.
* کجا خوش است ؛ آن جا که دل خوش است.
* زن ، زن است!
*حتما نباید کسی پدرت را کشته باشد تا تو از او بیزار باشی. آدم هایی یافت می شوند که راه رفتنشان، گفتنشان، نگاهشان و حتی لبخندشان در تو بیزاری می رویاند.
* همراهی دیگران با او همانقدر برایش اهمیت داشت که لازمش بود.
#محمود_دولت_آبادی
#جای_خالی_سلوچ
حساب کار و نان جداست و حساب خوشا_بد آمدن، جدا. گاهی آدم ناچارست رزق و روزی خویش راازدست یزید بگیرد .دستی که به گرفتن مزد دراز می شود؛ همان دستی نیست که به گرفتن مدد. روزگار چنین خواسته است،چه باک. هرچه به جای خود


#جای_خالی_سلوچ
#محمود_دولت_آبادی