من فکر میکردم قلب مسئول احساساته، بعد فهمیدم مسئول پمپاژه، حالا به این نتیجه رسیدم که مسئول درده.
یعنی واقعا یکی بهتون میگه دوست دارم و شما از ته دلتون باور میکنید؟ یعنی جدی جدی یکی بهتون قول میده و شما مطمئنید به قولش عمل میکنه؟
تازه وقتی میبینی آدمها چجوری بهم اهمیت میدن یادت میافته که چقدر خواهان دارم؟ خب الان دیگه دیره برای حسودی کردن و ادای آدمهای حساس رو درآوردن، شما از لیست حذف شدی.
مریضتر از من وجود نداره، همیشه میرم دنبال چیزهایی که نفسم رو بند میآره و سلولهام رو بغضی میکنه و بعد میشینم میگم چرا حالم بده.
کارهایی که با هزار خواهش و التماس برای من نمیکردی رو برای یکی دیگه داری میکنی و هنوز هم اصرار داری عاشق من بودی؟
ولی حاضرم قسم بخورم پسرا هیچوقت عاشق دخترایی که با همه چی کنار میآن، عاشقشونن، به حرفاشون گوش میدن و .... نمیشن. همیشه عاشق دخترای دنبال پول، پرو و خودخواه میشن.
تا وقتی ازت سو استفاده کنن خوبی، وقتی دیگه سودی نداشته باشی، میگن از اول هم به درد نخور بودی.
ولی من دلم برای پانتومیم بازی کردنهامون و یار بودن باهات تنگ شده. چقدر کنار هم تیم قشنگی بودیم.
امشب یه مورچه کشتم، یعنی نمیخواستم بکشم، به خاطر ترس و موقعیت بدون فکر، طی یک ثانیه باعث شدم بمیره. وقتی عذاب وجدان گرفتم، برای دلداری دادن خودم گفتم خب مورچهست دیگه، همه میکشن، چیزی نیست. بعد با خودم گفتم اگه یه سگ یا گربه بود هم همینو میگفتی؟ مگه زنده نبود؟ چون ضعیفه؟ چون کوچیکه؟ اگه داشت زندگیش رو میکرد چی؟ اگه میخواست برای بچهش غذا ببره، اگه کسی منتظرش بود چی؟ خوشت میآد چون ضعیفی و کوچیکی بقیه بهت آسیب بزنن؟
بیا دوباره تو هوای سرد روی برفها راه بریم، دکمهی پیراهنت رو ببندم، منو کول کن برو و من بترسم که سر بخوریم ولی بهت اعتماد کنم و بخندم.
Forwarded from نارنگی
یه روزی با واقعیت تصادف میکنی، همون لحظه رویات میمیره...
_ناشناس
_ناشناس