🌹محفل شهدا🌹
596 subscribers
50.4K photos
43K videos
695 files
1.9K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
🌾#خاطره به یکی از دوستانِ شهید ابراهیم هادی گفتم: خاطره‌ای از ابراهیم به یاد دارید؟
گفت: یکبار که جلویِ دوستانم قیافه گرفته بودم، ابراهیم آمد کنارم و آرام گفت: نعمتی که خدا به تو داده را به رخِ دیگران نکش . . .=

🌷#شهیدابراهیم‌هادی
🌷#خاطرات_شهدا

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸

#خاطرات_شهدا

●برای گرفتن مرخصی وارد چادر فرماندهی گردان شدم،شهید تورجی زاده طبق معمول به احترام سادات بلند شد و درخواستم را گفتم ؛بی مقدمه گفت نمی شود،با تمام احترامـــی که. برای سادات داشت اما در فرماندهی خیلـــی جدی بود؛کمی نگاهش کردم،با عصبانیت از چادر بیرون آمدم و با ناراحتی گفتم:" شکایت شما را به مادرم حضرت زهرا(س) می کنم."

● هنوز چند قدمی از چادر دور نشده بودم که دوید دنبال من با پای برهنه گفت:" این چی بود گفتی؟" به صورتش نگاه کردم...خیس اشک بود. بعد ادامه داد:" این برگه ی مرخصی سفید امضا،هر چه قدر دوست داری بنویس ،اما حرفت را پس بگیر یک سال از آن ماجرا گذشت. چند ساعتی قبل از شهادتش من را دید. پرسید:" راستی آن حرفت را پس گرفتی؟

📎فرماندهٔ گردان یازهرای لشگر ۱۴ امام حسین(ع)

#شهید_محمدرضا_تورجی_زاده🌷
#سالروز_شهادت

●ولادت : ۱۳۴۳ اصفهان
●شهادت : ۱۳۶۶/۲/۵ بانه ، عملیات کربلای۱۰

الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

•┈••✾•🌿🌸🌺🌸🌿•✾••┈•
💌#خاطرات_شهدا

🟢شهید مدافع‌حرم سجاد دهقان

♨️هدیه‌ی چادر


همسر شهید نقل می‌کند: آقاسجاد ارادت ویژه‌ای به حضرت زهرا علیهاالسلام داشت. روز تولد حضرت زهرا، سجاد مثل همیشه با روی خندان از سرِ کار آمد. بعد از چنددقیقه گفت: خانم اشکال نداره؟ تو راضی هستی که من هدیه‌ای که پادگان برای روز زن داده است، به بنده خدایی بدهم که لازم دارد؟

❤️گفتم: نه! چه اشکالی دارد؟ من از خُدامه. من تازه چادر گرفته‌ام؛ فعلاً لازم ندارم. آن روز نپرسیدم چادر رو برای چه کسی می‌خواهی تا اینکه بعد از شهادتش، یکی از دوستانش به من گفت موضوع چه بوده است. گفت در دانشگاه یک دخترخانم بوده که حجاب خوبی نداشته است. سجاد به دوستش می‌گوید برو با این خانم صحبت کن چرا حجابش این طور است!

سجاد بدلیل حیای زیاد خودش با دخترخانم حرف نمی‌زند. دخترخانم هم گفته بود بدلیل مشکلات مالی نمی‌توانم چادر تهیه کنم. اتفاقاً همان روز چادر را به ما هدیه دادند. سجاد آن روز چادر را می‌برَد برای این خانم و خداروشکر از آن روز تا حالا استفاده می‌کند.

🎁#به‌مناسبت_سالروز_ولادت

#به‌یادشهیدمدافع‌حرم‌سجاددهقان
#سالروزولادت..🌿🌺🌸🌺🌿
#اللهم‌صل‌علی‌محمدوآل‌محمدوعجل‌فرجهم🌹🌹🌹🌹🌹🌹
💌#خاطرات_شهدا

🌕شهید مدافع‌حرم عبدالحسین یوسفیان


♨️اینم عاقبت تأخیر در نماز

صدای اذان را که می‌شنید، دست از کار می‌کشیــــد؛ وضو می‌گرفــــت و بااخــــلاص در درگاه خدایش نمــــاز می‌خواند. نمازخواندنش دیـــدنی بـــود؛ تا به حال کسی را با این حــــال و خلــــوص ندیده بودم

یک روز مأموریتی داشتیم که به لشکر رفته بودیم؛ کارهایمان که تمام شد، سوار ماشین شدیم. صــــدای اذان را می‌شنیدیم که عبدالحسین گفت: «پیــــاده شوید تا نمازهایمان را اول وقت بخوانیم و برویــــم!» یکی از دوستان گفت: «تا گردان راه زیادی نیســــت؛ در گــــردان نمازمان را می‌خوانیــــم»

در طول مسیــــر، عبدالحسین دائمــــاً می‌گفت: «اگر در زمــــانِ نماز اول وقت تأخیــــر بیفتد، در تمام کارها تأخیــــر میُفتد!» یکهــــو برای ماشین اتفاقی افتاد و بدلیل آن مشکل، توقّف کردیم. عبدالحسین خنده‌ای کرد و گفت: «اینم عاقبت تأخیــــر در نمــــاز»

هدیه به روح مطهر شهید صلوات
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ

•┈••✾•🌿🌸🌺🌸🌿•✾••┈•

•┈•••✾••┈•
💌بسمـ رب الشـهدا.....🕊🌸

💌#خاطرات_شهدا

🌷شهید مدافع‌حرم ابراهیم اسمی


پدر شهید نقل می‌کنند: یه‌روز با ابراهیم صحبت کردم و بهش گفتم: به دوستم گفته‌ام که پسر من ، ابراهیم ، مدافع‌حرم است. ابراهیم بعد از شنیدن این جمله چنان برافروخته شد و گفت: چرا به مردم میگویی من مدافع حرمم؟ من سربار مدافعان حرمم ؛ باباجان! مدافع‌ِ حرم‌بودن کار هر کسی نیست و لیاقت میخواهد و من سربار اهل بیت‌ام ، نَه مدافع‌حرم ! قول بده که زین پس به کسی نگویی من مدافع حرم هستم!
نام : ابراهیم
نام خانوادگی : اسمی
نام پــــدر : مؤمنعلی
تاریخ تولد : ۱۳۷۲/۰۳/۱۵ - فردیس🇮🇷
دیـن و مذهب : اسلام ، شیعه
شـغل : پاسدار
ملّیت : ایرانی
تاریخ شهادت : ۱۳۹۹/۰۴/۱۷ - بوکمال🇸🇾

مزار:کرج،گلزارشهدای‌بهشت‌سکینه(س )

#سالروزشهادت...🕊🕊🌹


هدیه به روح پاک و معطر شهـدا صلوات🌷
اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلـَی مُحَمـّــَدٍ وَآلِ مُحَمـّــَدٍ وَعَجّـِـلْ فــَرَجَهُـمْْ

اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْــ
🌹🕊🥀🕊🌹🕊🥀

#خاطرات_شهدا📃

💐اوایل به خاطر فرزند کوچکمان می‌گفتم نرو اما می‌گفت: «اجازه بده من برم». به خاطر همین گفتم که برو و تو را به حضرت زینب(س)امانت می‌سپارم تا او ازتو مراقبت کند و از خداوند می‌خواهم صبر حضرت زینب(س) را به من هم عطا کند. من به دلم افتاده بود که حاج‌ سیدرضا در این راه به شهادت خواهد رسید. می‌دانستم اگر به سوریه برود دیگر برنمی‌گردد.من قبل از اینکه بخواهم با حاج‌ سیدرضا ازدواج کنم، به تمام این مسائل فکر کرده بودم و از همان اولین روز ازدواج و تشکیل زندگی مشترک آمادگی شنیدن خبر شهادت همسرم را داشتم. کاملاً آماده بودم در این راه هر اتفاقی برای حاج‌ سیدرضا بیفتد.

🌷حاج‌ سیدرضا سه بار به سوریه ‌رفت. اولین بار که اعزام شد، ۴۰ روز آنجا ماند و برگشت. دفعه دوم مجروح شد و در نهایت برای سومین بار در حلب سوریه به شهادت رسید.😭

✏️راوی:همسر شهید

💐ولادت : ۱۳۴۸/۰۱/۱۵ شهرلیلان
🥀شهادت : ۱۳۹۵/۰۴/۲۳ حلب،سوریه

🌹🕊#سـردار_مدافـع_حـرم
#شهـید_سیدرضا_مراثی
#سالـروز_شهــادت....🕊🌹

•┈•••✾••┈•
🌹🕊🌹🕊🌹🕊🌹

📃#خاطرات_شهدا✏️

🌷گفت حاجی قسمت می دم به حضرت زینب(س)مخالفت نکن بزارمن برم. حاجی من مال اینجانیستم.من اونجا راحتم،گفتم برو دوره مربیگری بعد،گفت حاجی من دوست دارم برم منطقه،دیدم حسین واقعابند نیست رو زمین.بعد از برگشت ازمنطقه روحیاتش خیلی تغییر کرده بود ویه وقت های بهش نگاه می کردم،می دیدم توخودشه و ذهنش با خودش درگیره،باخودش کلنجارمیره. راستش افرادزیادی روواسطه کرده بود که رضایت بدم دوباره بره ماموریت و من همش مخالفت می کردم،حتی از فرماندهی زنگ زدن گفتن منطقه اعلام نیازحسین رو فرستادن که من بازاجازه ندادم.چون معتقد بودم باید بچه ها با فاصله زمانی خاصی برن منطقه[سوریه] ولی حسین من رو تو یه شرایط خاصی قرارداد،واقعانتونستم بهش بگم نه، وقتی قسمم داد،یه جورایی دل من لرزید،حس خوبی نداشتم، احساس کردم خیلی آسمانی شده.

🌹بعداکه رفت منطقه،خبردارشدیم، اول مجروح شده بعدحدودبیست وچهار ساعت مفقودشده بود،بعدپیکرش روطی مراحلی پیداکردن ومشخص شد شهیدشده.🕊

✏️راوی:فرمانده شهید

🥀#شهید_حسین_معزغلامی
•┈•••✾••┈•
#خاطرات_شهدا

🌷شب #اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.

🌷طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌

🌷موقع نماز صبح، از خواب #پرید. نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او #خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم.

🌷مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه #دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم.

🌷من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود...

✍️ به روایت همسر بزرگوار شهید

#شهید_محسن_حججی🕊🌸

•┈•••✾••┈•
#خاطرات_شهدا

#شهید_محمد_رضا_دهقان_امیری
#مدافع_حرم

وقتی می گفت: دعا کن شهید بشوم، من همیشه یک جمله داشتم و به او می‌گفتم:
نیتت را خالص کن

و او همیشه در جواب به من می‌گفت: باشه، نیتم را خالص می‌کنم
ولی این دفعه یک مدل دیگر جوابم را داد و گفت:
مامان به خدا نیتم خالص شده، حتی یک ناخالصی هم در آن وجود ندارد
وقتی این جمله را گفت بدون هیچ مقدمه‌ای به او گفتم :
پس شهید می‌شوی
گفت: جان من؟ گفتم: آره محمدرضا، حتما شهید می‌شوی
تا این را گفتم یک صدای قهقهه خنده از آن طرف بلند شد و بلند بلند داد می‌زد و می‌گفت: مامان راضی‌ام ازت
بهش گفتم: حالا خودت را اینقدر لوس نکن
بعد محمدرضا گفت: مامان یک چیز بگم دعام می‌کنی؟
دعا کن که پیکرم بدون سر برگردد
وقتی این را گفت من داد زدم سرش و گفتم:
اصلا اینجوری برایت دعا نمی‌کنم شهید شوی
گفت: نه ... پس همان دعا کن که شهید شوم.
بعد بلافاصله با دخترم صحبت کرد
بعد از این تلفن آنقدر منقلب شدم که حتی با محمدرضا خداحافظی نکردم و این حرف محمدرضا من را خیلی به هم ریخت...
راوی مادر شهید

•┈••✾••┈•
#خاطرات_شهدا🕊

🍃نمازگزاران مسجد که من را می شناختند
می گفتند: زیاد به این پسر دل نبند
حسین ماندگار نیست و پرواز می کند
یک روز که در مراسم تشییع پدر دوست حسین رفتیم
دوست حسین در ماشین که نشسته بودیم،
گفت: می‌خوام مطلبی به شما بگم
ناراحت که نمیشید؟
گفتم: نه
گفت: حسین شما موندگار نیست
شهید میشه
زیاد بهش دل نبندید
گفتم: این حرف ها چیه؟
شهادت که به این آسونی نیست
شهادت یک تکامله!
گفت: نه همینجوری نمیگم
با بررسی‌ که از اخلاق و رفتار حسین کردم میگم
حتی قبل از ورود حسین به سپاه،اخلاق و رفتارش شهدایی بود...

راوی: پدر شهید
#شهید_حسین_معزغلامی

•┈•••✾••┈•
📨#خاطرات_شهدا

🌕شهید مدافع‌حرم
#محمدحسن_قاسمی

🔷اولین شهید مدافع‌حرم جامعه پزشکی


🌻پدر شهید نقل می‌کند: محمدحسن در دوران دانشگاه بسیار فعّال و پویا بود. رشته‌ تحصیلی‌اش، تکنسین هوشبری اتاق عمل بود ولی در بیمارستان، از آموختنِ هیچ چیزی دریغ نمی‌کرد.

🦋این را وقتی متوجه شدیم که در سوریه به فاصله‌ی یکی دوهفته از رفتنش، بعنوان مسئول بیمارستان انتخاب شد. همرزمانش می‌گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می‌گرفت، صفر تا ۱۰۰ کارها را یک‌تنه راه‌اندازی می‌کرد و تحویل پرسنل می‌داد.

🌻فرقی نمی‌کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل؛ قاعده‌ی هر کدام را به خوبی می‌دانست و معتقد به کار بر مبنای آخرین فناوریِ روز بود. چون زبان انگلیسی را خوب می‌فهمید، مطالب لازم را از بروزترین منابع تخصصی‌اش می‌دید و اجرا می‌کرد.

🦋بعد از شهادتش به ما گفتند: ما نیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم. می‌خواستیم در آینده، او را به عنوان مسئول کل تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم، چون این قابلیّت را داشت.

•┈••✾•🌿🌸🌺🌸🌿•✾••┈•
💌#خاطرات_شهدا

🟢شهید مدافع‌حرم سعید شبان

♨️پاسدار فوتبالیست مدافع‌حرم

⚽️پاسدار شهید مدافع‌حرم سعید شبان، یکی از ورزشکارانِ بااخلاق ارومیه بود. او در سنین نوجوانی به رشته فوتبال علاقه‌مند شد و فوتبال را به‌صورت حرفه‌ای دنبال کرد و وارد دنیای ورزش شد. شهید شبان در سال۱۳۷۹ اولین بازی رسمی خود را در تیم شهید باکری آذربایجان غربی انجام داد.

اخلاق خوب و نجابت خاص سعید باعث شد تا پله‌های ترقی را به سرعت بپیماید و مورد علاقه‌ی مربیان تیم‌های بزرگسالان قرار گیرد. او در ادامه در تیم‌های مختلف ارومیه، فوتبال خود را تا زمان شهادت ادامه داد.

⚽️در لیگ‌های دسته یک بزرگسالان ارومیه، دسته یک بزرگسالان و لیگ برتر فوتبال استان آذربایجان غربی در میادین حضور داشت. همبازی‌های سعید شبان همیشه از وی به عنوان بازیکن اخلاق و اسطوره ستودنی در این خصوص یاد می‌کنند. سعيد فوتباليست بسيار خوبی بود و ۲۱حكم قهرمانی نيز در اين رشته داشت.

#به‌مناسبت_سالروز_شهادت💔

هدیه به روح مطهر شهید صلوات
اللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد و عجّل فرجهُم

•┈•••✾••┈•
#خاطرات_شهدا🕊

🍃نمازگزاران مسجد که من را می شناختند
می گفتند: زیاد به این پسر دل نبند
حسین ماندگار نیست و پرواز می کند
یک روز که در مراسم تشییع پدر دوست حسین رفتیم
دوست حسین در ماشین که نشسته بودیم،
گفت: می‌خوام مطلبی به شما بگم
ناراحت که نمیشید؟
گفتم: نه
گفت: حسین شما موندگار نیست
شهید میشه
زیاد بهش دل نبندید
گفتم: این حرف ها چیه؟
شهادت که به این آسونی نیست
شهادت یک تکامله!
گفت: نه همینجوری نمیگم
با بررسی‌ که از اخلاق و رفتار حسین کردم میگم
حتی قبل از ورود حسین به سپاه،اخلاق و رفتارش شهدایی بود...
راوی: پدر شهید
#شهید_حسین_معزغلامی

•┈•••✾••┈•
وسط جبهه
بهش گفتم بچه!
الان چه وقتِ نماز خواندنه؟
گفت: از کجا معلوم دیگه وقت کنم
و شروع کرد نماز خواندن ....
السلام‌علیکم‌ورحمة‌الله‌وبرکاته را که گفت
یک خمپاره آمد و بُردش ....

🌷#خاطرات_شهدا
🕯#شادی_ارواح_طیبه_شهداصلوات

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷
📨#خاطرات_شهدا

🔴شهید مدافع‌حرم محمدحسین مرادی


🔷به یاد شهید بهشتی

🎈پدر شهید روایت می‌کند: وقتی که مادرِ محمدحسین او را باردار بود، ماجرای هفتم تیر و شهادت بهشتی و یارانش پیش آمد. همان زمان همسرم به من پیشنهاد کرد اگر نوزادمان پسر بود، نامش را به یاد شهید بهشتی، «محمدحسین» بگذاریم.

🦋دو ماه و چندروز بعد هم محمدحسین به دنیا آمد. پسرم نامش را از یک شهید گرفت و با عشق و یاد شهدا زندگی کرد و عاقبت خودش نیز به شهادت رسید.

🎈محمدحسین حین جنگ تحمیلی بزرگ شد و در برخی از این اعزام‌ها، او که شاید چهارسال بیشتر نداشت، به بدرقه‌ی رزمنده‌ها می‌آمد و به شکل نمادین، اسلحه روی دوشش می‌انداخت. یکبار وقتی من جبهه بودم، محمدحسین همراه برادرِ بزرگش دنبال تشییع جنازه‌ی یک شهید رفته و سر از بهشت زهرا علیهاالسلام درآورده بودند!

🦋آن زمان او هنوز مدرسه هم نمی‌رفت و برایمان عجیب بود که با چه برداشتی این همه راه را همراه تشییع‌کنندگان رفته است! عشق و علاقه به شهدا از همان زمان در دلِ این بچه جوانه زده بود.

🎁#به‌مناسبت_سالروز_ولادت

🌟هدیه به روح مطهر شهید صلوات
  🎊اَللهُمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد🎊

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#خاطرات_شهدا🕊

🍃نمازگزاران مسجد که من را می شناختند
می گفتند: زیاد به این پسر دل نبند
حسین ماندگار نیست و پرواز می کند
یک روز که در مراسم تشییع پدر دوست حسین رفتیم
دوست حسین در ماشین که نشسته بودیم،
گفت: می‌خوام مطلبی به شما بگم
ناراحت که نمیشید؟
گفتم: نه
گفت: حسین شما موندگار نیست
شهید میشه
زیاد بهش دل نبندید
گفتم: این حرف ها چیه؟
شهادت که به این آسونی نیست
شهادت یک تکامله!
گفت: نه همینجوری نمیگم
با بررسی‌ که از اخلاق و رفتار حسین کردم میگم
حتی قبل از ورود حسین به سپاه،اخلاق و رفتارش شهدایی بود...
راوی: پدر شهید
#شهید_حسین_معزغلامی

•┈••✾•🌸✾••┈•
خيلي دوست داشتم عبدالله را دامادكنم . چند بار به اوگفتم : بابا جان ازدواج كن . درجوابم ميگفت : « پدرجان انشاا... هروقت جنگ تموم شد و به پشت جبهه برگشتم ازدواج ميكنم » .هرموقع كه به مرخصي ميآمد خواسته ام را تكرار ميكردم . يك روزكه به مرخصي آمدگفتم : باباجان آرزودارم تازنده ام دامادي تورا ببينم . گفت :« حالازوده » . به شوخي گفتم : اگه درانتخاب همسر مشكل داري به دخترايي كه از مدرسه بيرون ميان نگاه كن، هركدومو كه پسنديدي بگو تا برات خواستگاري كنم .درجوابم گفت : «‌ باباجان چشمي كه بخواد به دختر مردم نگاه كنه، باانگشت بيرونش ميارم وزير پا له میکنم .

🌷#شهید_عبدالله_شهروی🕊️
🌷#خاطرات_شهدا

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
📝 #خاطره | خوابی که تعبیر شد.

🌙 نزدیک دو سال پیش که در بیروت، در منزل شهید زاهدی بودم، ایشان در سحر خواب عجیبی دیده بودند‌. البته این خواب‌ها که نوعاً بوی رفتن و شهادت می‌داد را زیاد برای خانواده تعریف نمی‌کردند. نمی‌خواستند آرامش همسر و خانواده‌شان را بهم بریزند.

🌹 اما هر از گاهی یکی از این خواب‌ها را برای همسر یا اعضای خانواده تعریف می‌کردند که ماها برای شهادت ایشان آمادگی روحی داشته باشیم.

🔸 شهید زاهدی این خواب را برای همسرشان اینگونه نقل کرده بودند:

🔹 «خواب دیدم که به همراه #سید_حسن_نصرالله به گلستان شهدای اصفهان مشرف شده‌ایم. سر قبر هر شهیدی که می‌رسیم آن شهید از قبر بلند می‌شود و به سید حسن نصرالله سلام می‌کند و من آن شهید را به ایشان معرفی می کنم. سپس آن شهید در قبر می‌خوابد و شهید بعدی از قبر بلند می‌شود و همین موضوع تکرار می‌شود و کل شهدای گلستان شهدای اصفهان را با ایشان زیارت کردیم...»

😔 وقتی این خواب را شنیدیم ته دلمان خالی شد که دیر یا زود شهید زاهدی را از دست می‌دهیم ولی نمی‌خواستیم باور کنیم. تا یک هفته ای تحت تأثیر این خواب بودم و نگران حال ایشان و صدقه می‌دادم. اما هیچگاه به ذهنم خطور نمی‌کرد که روزی برسد که سید‌ حسن نصرالله قبل از نماز در قدس شهید بشود و ایشان را از دست بدهیم.

🎙 راوی: داماد شهید

✍🏻 عکس در زمان بیماری کرونا گرفته شده است و به همین خاطر، هر دو شهید با فاصله از هم نشسته‌اند.
🌷#خاطرات_شهدا
🌷#شهیدزاهدی..
🌷#شهیدنصرالله..

🏴 التماس دعای فرج وشهادت 🏴

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
📨#خاطرات_شهدا

🌕شهید مدافع‌حرم
#محمدحسن_قاسمی

🔷اولین شهید مدافع‌حرم جامعه پزشکی


🌻پدر شهید نقل می‌کند: محمدحسن در دوران دانشگاه بسیار فعّال و پویا بود. رشته‌ تحصیلی‌اش، تکنسین هوشبری اتاق عمل بود ولی در بیمارستان، از آموختنِ هیچ چیزی دریغ نمی‌کرد.

🦋این را وقتی متوجه شدیم که در سوریه به فاصله‌ی یکی دوهفته از رفتنش، بعنوان مسئول بیمارستان انتخاب شد. همرزمانش می‌گفتند او وقتی بیمارستانی را تحویل می‌گرفت، صفر تا ۱۰۰ کارها را یک‌تنه راه‌اندازی می‌کرد و تحویل پرسنل می‌داد.

🌻فرقی نمی‌کرد بخش رادیولوژی باشد یا آزمایشگاه یا اتاق عمل؛ قاعده‌ی هر کدام را به خوبی می‌دانست و معتقد به کار بر مبنای آخرین فناوریِ روز بود. چون زبان انگلیسی را خوب می‌فهمید، مطالب لازم را از بروزترین منابع تخصصی‌اش می‌دید و اجرا می‌کرد.

🦋بعد از شهادتش به ما گفتند: ما نیروی بسیار ارزشمندی را از دست دادیم. می‌خواستیم در آینده، او را به عنوان مسئول کل تشکیلات پزشکی ایران در سوریه قرار دهیم، چون این قابلیّت را داشت.

•┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
#خاطرات_شهدا🕊

🍃محمودرضا شهید زنده بود.
این اواخر که از او عکس می گرفتم وقتی از پشت لنز توی چهره اش نگاه می کردم با خودم می گفتم این عکس آخر است
تقریباً پنج شش ماه آخر هر چه عکس از او می گرفتم بعداً پاک می کردم
دلم نمی آمد عکسی از او گرفته باشم که عکس آخر باشد
به خاطر حذف کردن آن عکس ها تأسف نمی خورم و به لحظاتی که با او گذرانده بودم افتخار می کنم
همیشه حواسم بود که کنار شهید زنده ای هستم که روی خاک قدم می زند...
راوی: برادر شهید
#شهید_محمودرضا_بیضایی
#رفیق‌آسمونـےمن ♥️

•┈•••✾••┈•