ایشان از #فرصتها به نحو احسن استفاده می کرد و #شبهاى جمعه در جمع بچه هاى محله، #مراسم و #دعاى كميل بر پا می کرد، گاهى در #مسجد به #سخنرانى مى پرداخت و درباره #فضائل #جهاد و #نماز صحبت می کرد.
🍃🌷🍃
#جمعه ها به اتفاق دوستان به #نماز جمعه به گرگان می رفت. ایشان اگر در مجلسى #عيب جويى يا #غيبت می شنيد آنجا را #ترك می کرد «نسبت به غيبت خيلى حساس و از افرادى كه غيبت می کردند دورى می کردمو با آيات و روايات اهل بيت، آنان را نصيحت می کرد.»
🍃🌷🍃
در#جبهه...عده اى حدود بيست و پنج نفر بودند كه راه را گم كردند. مدت #سه روز #سرگردان و بدون #آب بودند و به شدت دچار #تشنگى و #گرسنگى شده بودمد و #نمازها را با #تيمم مى خواندند.
🍃🌷🍃
از فرط #استيصال به #دعا نشستند و بسيار #تضرع كردند. در حال #نماز خواندن بود كه صدايى شنيد: «خاكپور بيا آب را ببر.» به دنبال صدا رفت. بالاى يك گردنه درختچه اى بود، نه مسير رفت و آمد انسان و نه ماشين بود.
🍃🌷🍃
#دو گالن بيست ليترى #آب زلال در آنجا قرارت. با نوشيدن آن بچه ها سير شدند.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
#جمعه ها به اتفاق دوستان به #نماز جمعه به گرگان می رفت. ایشان اگر در مجلسى #عيب جويى يا #غيبت می شنيد آنجا را #ترك می کرد «نسبت به غيبت خيلى حساس و از افرادى كه غيبت می کردند دورى می کردمو با آيات و روايات اهل بيت، آنان را نصيحت می کرد.»
🍃🌷🍃
در#جبهه...عده اى حدود بيست و پنج نفر بودند كه راه را گم كردند. مدت #سه روز #سرگردان و بدون #آب بودند و به شدت دچار #تشنگى و #گرسنگى شده بودمد و #نمازها را با #تيمم مى خواندند.
🍃🌷🍃
از فرط #استيصال به #دعا نشستند و بسيار #تضرع كردند. در حال #نماز خواندن بود كه صدايى شنيد: «خاكپور بيا آب را ببر.» به دنبال صدا رفت. بالاى يك گردنه درختچه اى بود، نه مسير رفت و آمد انسان و نه ماشين بود.
🍃🌷🍃
#دو گالن بيست ليترى #آب زلال در آنجا قرارت. با نوشيدن آن بچه ها سير شدند.
🍃🌷🍃