🌹محفل شهدا🌹
605 subscribers
46.9K photos
39.3K videos
659 files
1.87K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
به روایت از #دختر#شهید:
پدر عزیزم بسیار #صبور، #خوش اخلاق، #خونسرد، #مهربان،#تلاشگر و #مهمان دوست بود، تمامی ویژگی های خوب اخلاقی یکجا در پدرم جمع شده بود.
🍃🌷🍃
روز #سه شنبه 8#اردیبهشت #صبح اول وقت #بابا برای کارهای #اعزام به تهران رفت و ظهر برگشتند، ظهر با ایشون تماس گرفتن و گفتن معلوم نیست کی #اعزام بشن.

#بابا عمیقا ناراحت شدند و به قول خودشون به #حضرت رقیه (س)🌷 #متوسل شدند.
غروب که شد با بابا تماس گرفتند و گفتند فردا صبح ساعت 6 فرودگاه باشند.
🍃🌷🍃
برای #اعزام؛ #بابا زمان زیادی برای خداحافظی نداشت و فقط میتونستند با اقوام تماس بگیرند و #حلالیت بطلبند؛ از همه خداحافظی کردند و مارو به شوهر عمه ام و عمو عباس سپردند.
🍃🌷🍃
همراه #بابا سعید شروع به جمع کردن ساک لباساشون شدیم و هرچیزی که به ذهنم می رسید براشون گذاشتم، زمان اذان مغرب بود که مادرم رفت مسجد و من و #پدرم تنها بودیم.
🍃🌷🍃
#عموی #شهیدم #حمید قارلقی #سه سال از #بابا #کوچک‌تر بود و سال ۶۷#شهید شد. ما خیلی به #زیارت #مزار #عمو می‌رفتیم و اتفاقاً #بابا هم در همان جایی که خیلی #دوست داشت #دفن شدند.😭
🍃🌷🍃

{{یاد #شهیدان با ذکر یک شاخه گل صلوات🌷}}

🍃🌷🍃
#پدرم یک عمر #بسیجی بود، #بسیجی ماند و همین #روحیه #بسیجی هم باعث شد تا #عاقبت بخیر شود.😭😭
🍃🌷🍃
به روایت از پسر #شهید آقا مجتبی:
ما سه فرزند هستیم،  من و دوخواهرم.

«روزی که خبر دادند کار #اعزام #پدرم جور نشده و نمی‌تواند برود #هیچوقت ایشان را آن‌قدر #ناراحت ندیده بودم.😭
🍃🌷🍃
بعد به بالکن خانه رفت و همان‌جا مشغول #دعا شد، نمی‌دانم چه به #خدایش🤍گفت که روز بعد تماس گرفتند و گفتند برای #چهارشنبه بلیت گرفته‌ایم و باید رهسپار #سامرا شود.»😭
🍃🌷🍃
پس از 28# روز #حضور در #سامرا و #فعالیت‌های مستشاری وقتی خبر می‌رسد که داعشی‌ها قصد منفجر کردن سد #سامرا را دارند
🍃🌷🍃
به همراه #مترجمش #شهید فاضل برای #سرکشی به اوضاع #منطقه رهسپار می‌شود که روی #تله انفجاری دشمن می‌رود و به #شهادت می‌رسد.😭😭
🍃🌷🍃
#پدرم بهم  #وصیت کرده بودند که #قبل از #خاکسپاری‌اش، #زیارت عاشورا را در #مزار شو
به روایت از پسر #شهید :
#پدرم از #اولین نفراتی بودند که به تولید #ماسک‌های بهداشتی پرداختند،وقتی شروع به #تولید ماسک کرد، ماسک در اوج #گرانی و #کمیابی‌اش بود، #کارگاه خیاطی را #جمع و از #امکاناتش برای #تولید #ماسک استفاده کرد.
🍃🌷🍃
#ماسک‌های تولیدی را هم به هر کسی نمی‌داد که وارد #دلال بازی و این چیز‌ها بشود. در #کارگاهش #گروه‌های جهادی می‌آمدند و #سه شیفته به صورت #شبانه‌روزی #کار می‌کردند.
🍃🌷🍃
#همان اوایل، ایشان #ماسک‌ها را #مجانی در اختیار خیلی از #نهاد‌ها و #جا‌هایی قرار می‌داد که #امکان #خرید #ماسک نداشتند. به جا‌هایی هم که می‌فروخت اصلاً #سودی نمی‌کرد.
🍃🌷🍃
در همین #راه تهیه، #تولید و #توزیع #ماسک با خیلی از #افراد #ملاقات می‌کرد و #جلسه داشت. در یکی از همین #جلسات فردی که #کرونا داشت این #ویروس را به #پدرم و #آدم‌هایی که در آن #جلسه بودند انتقال داد😭
🍃🌷🍃
سال گذشته #خیری به #بابا گفته بود #هزینه اربعین ۲۰۰#نفر را که امکان #مالی سفر ندارند، #تقبل می‌کند. کمی مانده به #اربعین، مشکلی پیش می‌آید و آن #بنده خدا نمی‌تواند #هزینه را تقبل کند.
🍃🌷🍃
#محمد علی قبل جنگ در زمان انقلاب فعالیت داشت. برادرم سرباز بود که با فرمان امام خمینی (ره) از محل خدمتش فرار کرد. به ما هم سفارش کرده بود اگر دنبال من آمدند بگویید نمی‌ دانیم کجا رفته است و اطلاعی ازش نداریم.😔

می‌ ترسیدیم نکنه بیایند و پیداش کنند و اتفاقی برایش بیفتد.#محمد علی ۲۷ سال داشت که راهی جبهه شد. متأهل بود و #دو فرزند پنج ساله و سه ساله هم داشت. دو سال بعد از حضور در جبهه به #شهادت رسید.😔

#محمد علی ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات کربلای ۵ شهید شد.😔 ترکش به شقیقه‌اش خورده بود.#پدرم همزمان با محمد علی در #جبهه بود.

#همرزمان پدر که متوجه #شهادت برادرمان شده بودند از ایشان خواستند چند روزی مرخصی بگیرد و به خانه برگردد. فردای روزی که پدر به خانه رسید چند نفر از اهالی مسجد به دیدار پدر آمدند و خبر #شهادت محمد علی را دادند.😔

محمد علی #اهل گذشت بود. می‌گفت : اگر از کسی دلگیرید #گذشت کنید. هر زمانی که می‌ خواست به منطقه برود همه ی خواهر‌ها و برادر‌ها را دور هم جمع می‌کرد و یک ولیمه برای خداحافظی می‌ داد و از همه حلالیت می‌ طلبید.😔
#محمد علی قبل جنگ در زمان انقلاب فعالیت داشت. برادرم سرباز بود که با فرمان امام خمینی (ره) از محل خدمتش فرار کرد. به ما هم سفارش کرده بود اگر دنبال من آمدند بگویید نمی‌ دانیم کجا رفته است و اطلاعی ازش نداریم.😔

می‌ ترسیدیم نکنه بیایند و پیداش کنند و اتفاقی برایش بیفتد.#محمد علی ۲۷ سال داشت که راهی جبهه شد. متأهل بود و #دو فرزند پنج ساله و سه ساله هم داشت. دو سال بعد از حضور در جبهه به #شهادت رسید.😔

#محمد علی ۳۰ دی ماه ۱۳۶۵ در #عملیات کربلای ۵ شهید شد.😔 ترکش به شقیقه‌اش خورده بود.#پدرم همزمان با محمد علی در #جبهه بود.

#همرزمان پدر که متوجه #شهادت برادرمان شده بودند از ایشان خواستند چند روزی مرخصی بگیرد و به خانه برگردد. فردای روزی که پدر به خانه رسید چند نفر از اهالی مسجد به دیدار پدر آمدند و خبر #شهادت محمد علی را دادند.😔

محمد علی #اهل گذشت بود. می‌گفت : اگر از کسی دلگیرید #گذشت کنید. هر زمانی که می‌ خواست به منطقه برود همه ی خواهر‌ها و برادر‌ها را دور هم جمع می‌کرد و یک ولیمه برای خداحافظی می‌ داد و از همه حلالیت می‌ طلبید.😔