به روایت از مادر#شهیده:
من و همسرم دخترعمو، پسرعمو بودیم و صاحب هفت فرزندهستیم، دو دختر و پنج پسر،#زهرا، #چهارمین فرزند بود اما الان دیگر نیست.😭
🍃🌷🍃
#۱۸سال که داشت وارد #بیمارستان و #کار #پرستاری شد، ۲۰#سالگی ازدواج کرد، #خداوند به او #دو فرزند پسر داد که یکی از آنها ۲۱# سالش دارد و دیگری ۱۵#سال.
🍃🌷🍃
#دخترم همیشه #سرکار بود و مدام در #رفت و آمد، از شدت #دلتنگی هر چند وقت یکبار دعوتش میکردم به خانه بیاید حداقل ببینمش، به خاطر #مشغله کاری نمیتوانست،
🍃🌷🍃
برادران و خواهرش ا#و را خیلی #دوست داشتند، کسی نبود که #زهرا را #دوست نداشته نباشد، از #دوست و #آشنا گرفته تا #همکار و #بیماران در بیمارستان.
🍃🌷🍃
#زهرا همیشه #دغدغه #کارش را داشت و در دید همه یک #انسان خوب و به #تمام معنا بود.#اخلاق بسیار خوبی داشت، با همه #بیماران #خوب بود، همروستاییهایمان که به بیمارستان میرفتند #هوایشان را خیلی داشت.
🍃🌷🍃
#زهرا با وجود اینکه #بسیاری از آنها را #نمیشناخت اما چنان به آنها #میرسید که آنها هم به خاطر #تربیت این #فرزند #تحسینم میکردند، #دخترم #پرستار #نمونه بود،#هیچ کسی از او #نرنجید.😭
🍃🌷🍃
من و همسرم دخترعمو، پسرعمو بودیم و صاحب هفت فرزندهستیم، دو دختر و پنج پسر،#زهرا، #چهارمین فرزند بود اما الان دیگر نیست.😭
🍃🌷🍃
#۱۸سال که داشت وارد #بیمارستان و #کار #پرستاری شد، ۲۰#سالگی ازدواج کرد، #خداوند به او #دو فرزند پسر داد که یکی از آنها ۲۱# سالش دارد و دیگری ۱۵#سال.
🍃🌷🍃
#دخترم همیشه #سرکار بود و مدام در #رفت و آمد، از شدت #دلتنگی هر چند وقت یکبار دعوتش میکردم به خانه بیاید حداقل ببینمش، به خاطر #مشغله کاری نمیتوانست،
🍃🌷🍃
برادران و خواهرش ا#و را خیلی #دوست داشتند، کسی نبود که #زهرا را #دوست نداشته نباشد، از #دوست و #آشنا گرفته تا #همکار و #بیماران در بیمارستان.
🍃🌷🍃
#زهرا همیشه #دغدغه #کارش را داشت و در دید همه یک #انسان خوب و به #تمام معنا بود.#اخلاق بسیار خوبی داشت، با همه #بیماران #خوب بود، همروستاییهایمان که به بیمارستان میرفتند #هوایشان را خیلی داشت.
🍃🌷🍃
#زهرا با وجود اینکه #بسیاری از آنها را #نمیشناخت اما چنان به آنها #میرسید که آنها هم به خاطر #تربیت این #فرزند #تحسینم میکردند، #دخترم #پرستار #نمونه بود،#هیچ کسی از او #نرنجید.😭
🍃🌷🍃
۹#ماهی میشد که کنارم بود، چون داشت خانهاش را میساخت و با همسر و فرزندانش موقت آمده بودند پیش ما، ایام #کرونا بود، میدیدم که چقدر #زحمت میکشه.😭
🍃🌷🍃
#صبحها #سرکار بود و بعد از ظهر چند ساعتی در خانه #استراحت میکرد و ۹# شب باز میرفت #بیمارستان.
🍃🌷🍃
فردای آن روز که ساعت ۹#صبح که میآمد باز #هفت عصر باید #سرکار میبود، خیلی #استراحت نداشت. به محض اینکه به خانه میرسید میگفتم «عزیزم، باز هم میخواهی سر کار بروی؟»
🍃🌷🍃
می گفت،مادر خودت میدانی که #بیماران به ما #احتیاج دارند، اگر من نروم پس چه کسی باید باشد، چایم را میخورم و خستگی در میکنم و میروم».
🍃🌷🍃
گاهی اوقات میگفت خیلی خسته شدم و دلیلش را میپرسیدم از رسیدگی به چند بیمار صحبت میکرد و در اعتراض میگفتم که باید تو این کارها را میکردی و کس دیگری نبود؟
🍃🌷🍃
گفت مادر همکارانم #تازه کارند و من باید اینها را انجام دهم. #بچهام در بخش «روان ۲» بود و با #بیماران خاصی سرو کار داشت. قبلا در بخش عفونی بود.
🍃🌷🍃
#علاقه خاصی به #پرستاری داشت، وقتی درسش را تا دهم خواند گفت میخواهم #بهیاری بخوانم و همین شد که ادامه داد و #استخدام رسمی هم شد،
🍃
🍃🌷🍃
#صبحها #سرکار بود و بعد از ظهر چند ساعتی در خانه #استراحت میکرد و ۹# شب باز میرفت #بیمارستان.
🍃🌷🍃
فردای آن روز که ساعت ۹#صبح که میآمد باز #هفت عصر باید #سرکار میبود، خیلی #استراحت نداشت. به محض اینکه به خانه میرسید میگفتم «عزیزم، باز هم میخواهی سر کار بروی؟»
🍃🌷🍃
می گفت،مادر خودت میدانی که #بیماران به ما #احتیاج دارند، اگر من نروم پس چه کسی باید باشد، چایم را میخورم و خستگی در میکنم و میروم».
🍃🌷🍃
گاهی اوقات میگفت خیلی خسته شدم و دلیلش را میپرسیدم از رسیدگی به چند بیمار صحبت میکرد و در اعتراض میگفتم که باید تو این کارها را میکردی و کس دیگری نبود؟
🍃🌷🍃
گفت مادر همکارانم #تازه کارند و من باید اینها را انجام دهم. #بچهام در بخش «روان ۲» بود و با #بیماران خاصی سرو کار داشت. قبلا در بخش عفونی بود.
🍃🌷🍃
#علاقه خاصی به #پرستاری داشت، وقتی درسش را تا دهم خواند گفت میخواهم #بهیاری بخوانم و همین شد که ادامه داد و #استخدام رسمی هم شد،
🍃
#دخترم به خاطر #کرونا رفت، چون ما خیلی #رعایت میکردیم، در خانه درگیر این #بیماری نشد و درگیریاش در حین #خدمت بود.😭
🍃🌷🍃
در این مدت کرونا وقتی #زهرا حتی #خسته میشد و #سردردی میگرفت میگفت «مادرجان! بچهها بالا نیایند، نکند من ناقل باشم».😭
🍃🌷🍃
#روزهای آخر هم درگیر #ساخت و ساز #خانهاش شده بود و وقت #استراحتی نداشت و از #شیفت که برمیگشت مستقیم به #خانهاش میرفت و وسایلش را جابهجا میکرد# بچهام میخواست به خانه جدید برود و ذوق داشت.😭
🍃🌷🍃
دوران کرونا هم که از ابتدای #اسفندماه مسئله #قرنطینه و این مسائل پیش آمد، زمینهچینی میکرد و میگفت که ممکنه ما برویم و به خانه برنگردیم و #یک هفته تا ۱۰# روز در #قرنطینه باشیم.
🍃🌷🍃
در #خانه هم مدام از #بچهها #فاصله میگرفت، #پسر کوچکش خیلی #دوستش داشت و مدام میآمد تا #بغلش کند اما او #مانع میشد و میگفت «صالح جان! پسرم به من نچسب، از #بیمارستان آمدم و ممکن است که #آلوده باشم»
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
در این مدت کرونا وقتی #زهرا حتی #خسته میشد و #سردردی میگرفت میگفت «مادرجان! بچهها بالا نیایند، نکند من ناقل باشم».😭
🍃🌷🍃
#روزهای آخر هم درگیر #ساخت و ساز #خانهاش شده بود و وقت #استراحتی نداشت و از #شیفت که برمیگشت مستقیم به #خانهاش میرفت و وسایلش را جابهجا میکرد# بچهام میخواست به خانه جدید برود و ذوق داشت.😭
🍃🌷🍃
دوران کرونا هم که از ابتدای #اسفندماه مسئله #قرنطینه و این مسائل پیش آمد، زمینهچینی میکرد و میگفت که ممکنه ما برویم و به خانه برنگردیم و #یک هفته تا ۱۰# روز در #قرنطینه باشیم.
🍃🌷🍃
در #خانه هم مدام از #بچهها #فاصله میگرفت، #پسر کوچکش خیلی #دوستش داشت و مدام میآمد تا #بغلش کند اما او #مانع میشد و میگفت «صالح جان! پسرم به من نچسب، از #بیمارستان آمدم و ممکن است که #آلوده باشم»
🍃🌷🍃
شبی به برادرش گفته بود که کمرم درد میکند و استخوان درد دارم، مرا به بیمارستان ببر. در بیمارستان گفته بودند مشکوک به کرونا هست و ۶# روز در آنجا بستری بود.😭😭
🍃🌷🍃
که مدام زنگ میزد و میگفت « نگران نباشید من خوبم، اما چون مادر پیشم بود و سنش بالا، ببرید آزمایش بدهد، نکند از من بگیرد»😭
🍃🌷🍃
به روایت از مادر همسر#شهیده :
خودم و دو دخترهایم #پرستار هستیم. یکی از دخترانم چند ماه دیگر بازنشسته میشود و آن دیگری هم ۱۰ سال است که بازنشست شده. خودم ۷۷ سال دارم و ۲۷ سال است بازنشسته شدهام.
#عروسم واقعا #مهربون و#بااخلاق بود😭#پسرم از #دوری #همسرش #بیمار شد و رفت #کما و ۵۰#درصد امکان #زنده ماندن داشت، شب و روز کارم گریه بود و قسم به #فاطمه زهرا(س)🌷 میدادم که بچه ام برگردد.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهیده سیده زهرا موسوی ارفع
هم درتاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۳# دراثر #بیماری کرونا و حین# انجام وظیفه در #بیمارستان سینای همدان به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهیده :
گلزار #شهدای شهر همدان.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
که مدام زنگ میزد و میگفت « نگران نباشید من خوبم، اما چون مادر پیشم بود و سنش بالا، ببرید آزمایش بدهد، نکند از من بگیرد»😭
🍃🌷🍃
به روایت از مادر همسر#شهیده :
خودم و دو دخترهایم #پرستار هستیم. یکی از دخترانم چند ماه دیگر بازنشسته میشود و آن دیگری هم ۱۰ سال است که بازنشست شده. خودم ۷۷ سال دارم و ۲۷ سال است بازنشسته شدهام.
#عروسم واقعا #مهربون و#بااخلاق بود😭#پسرم از #دوری #همسرش #بیمار شد و رفت #کما و ۵۰#درصد امکان #زنده ماندن داشت، شب و روز کارم گریه بود و قسم به #فاطمه زهرا(س)🌷 میدادم که بچه ام برگردد.😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#شهیده سیده زهرا موسوی ارفع
هم درتاریخ ۱۳۹۹/۸/۱۳# دراثر #بیماری کرونا و حین# انجام وظیفه در #بیمارستان سینای همدان به #شهادت رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهیده :
گلزار #شهدای شهر همدان.
🍃🌷🍃
#چگونگی #جانباز شدنشون :
#تیر دوشکا از #شکمش رد شده و از #پشتش در آمده بود. این کار باعث #سوختن #نخاع و #خرد شدن #مهره ها شده بود.# نصف روده هم از #بین رفته بود.
🍃🌷🍃
#مرتب #نفس تنگی داشت و هر چند وقت یک بار #ریه هایش آب برمی داشت و باید می رفت #بیمارستان تا آب های اضافه تخلیه بشه.
🍃🌷🍃
#وضعیت #کلیه ها بیشتر از همه چیز #نگران کننده بود. باید مرتب #دیالیز می شد با #درد #بسیار بسیار زیاد.😭😭
🍃🌷🍃
اگر #مهدی #اهل آه و ناله بود و با داد و فریاد دردش را نشان می داد خیلی به من #سخت نمی گذشت ولی #مهدی آدم #داد و #فریاد #نبود.😭
🍃🌷🍃
همه می گفتند خیلی #روحیه داره و فقط #بگو و #بخند می کنه ولی آنها نبودند تا ببینند که چگونه وقتی #هیچ #دارویی #اثر ندارد چطور #مهدی #رختخوابش را از #درد توی #دست هایش #مچاله می کرد 😭و #صدایش در نمی آمد تا من #ناراحت نشوم😭😭.
🍃🌷🍃
همیشه #حفظ ظاهر می کرد ولی آن صورت #سرخ و #چشمان قرمز و #رگ های متورم گردنش دیگر نمی توانست چیزی را #پنهان کند.😭 آنقدر #دست هایش را از #درد به هم #فشار می داد که دست ها #ورم می کردند.😭😭.
🍃🌷🍃
#تیر دوشکا از #شکمش رد شده و از #پشتش در آمده بود. این کار باعث #سوختن #نخاع و #خرد شدن #مهره ها شده بود.# نصف روده هم از #بین رفته بود.
🍃🌷🍃
#مرتب #نفس تنگی داشت و هر چند وقت یک بار #ریه هایش آب برمی داشت و باید می رفت #بیمارستان تا آب های اضافه تخلیه بشه.
🍃🌷🍃
#وضعیت #کلیه ها بیشتر از همه چیز #نگران کننده بود. باید مرتب #دیالیز می شد با #درد #بسیار بسیار زیاد.😭😭
🍃🌷🍃
اگر #مهدی #اهل آه و ناله بود و با داد و فریاد دردش را نشان می داد خیلی به من #سخت نمی گذشت ولی #مهدی آدم #داد و #فریاد #نبود.😭
🍃🌷🍃
همه می گفتند خیلی #روحیه داره و فقط #بگو و #بخند می کنه ولی آنها نبودند تا ببینند که چگونه وقتی #هیچ #دارویی #اثر ندارد چطور #مهدی #رختخوابش را از #درد توی #دست هایش #مچاله می کرد 😭و #صدایش در نمی آمد تا من #ناراحت نشوم😭😭.
🍃🌷🍃
همیشه #حفظ ظاهر می کرد ولی آن صورت #سرخ و #چشمان قرمز و #رگ های متورم گردنش دیگر نمی توانست چیزی را #پنهان کند.😭 آنقدر #دست هایش را از #درد به هم #فشار می داد که دست ها #ورم می کردند.😭😭.
🍃🌷🍃
بعد از #فارغ التحصیلی در سال 57# در اوایل شهریور برای انجام دوره #سربازی به تهران آمد و در #پادگان عباس آباد مشغول #آموزش شد.
🍃🌷🍃
بعد از گذراندن دو ماه آموزشی، افراد به جاهای مختلف انتقال یافتند. ایشان هم در اواخر مهر ماه به عنوان #پزشک #سپاه بهداشت به #بهداری شهرستان آبادان جهت #کار در #درمانگاه #داروخوین #اعزام شد.
🍃🌷🍃
در مجموع مدت 7#ماه (4 ماه قبل از پیروزی انقلاب و 3 ماه بعد از پیروزی انقلاب) #خدمت سربازی را در #دارخوین بودم و #سه ماه را در #سوسنگرد گذراند.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در #جهاد #سازندگی #سوسنگرد و #اهواز مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
باشروع #جنگ تحمیلی، ایشان برای #پشتیبانی و #تهیه #تدارکات لازم در #ایجاد #بیمارستان #صحرایی و #سرکشی با #سپاه #همکاری داشت.
🍃🌷🍃
با همسرش نسبت فامیلی دارند و از یک طایفه هستند. در #فروردین 1360# ازدواج کردند که #معیار ایشان برای #ازدواج این بود که بیشتر #هم سنخ و #هم سنگ خودش باشند.
🍃🌷🍃
ایشان تصمیم گرفت ابتدا در رشته #بیماری کودکان تخصص بگیرد و بعد از آن #ایمونولوژی بالینی را ادامه بدهد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
بعد از گذراندن دو ماه آموزشی، افراد به جاهای مختلف انتقال یافتند. ایشان هم در اواخر مهر ماه به عنوان #پزشک #سپاه بهداشت به #بهداری شهرستان آبادان جهت #کار در #درمانگاه #داروخوین #اعزام شد.
🍃🌷🍃
در مجموع مدت 7#ماه (4 ماه قبل از پیروزی انقلاب و 3 ماه بعد از پیروزی انقلاب) #خدمت سربازی را در #دارخوین بودم و #سه ماه را در #سوسنگرد گذراند.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در #جهاد #سازندگی #سوسنگرد و #اهواز مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
باشروع #جنگ تحمیلی، ایشان برای #پشتیبانی و #تهیه #تدارکات لازم در #ایجاد #بیمارستان #صحرایی و #سرکشی با #سپاه #همکاری داشت.
🍃🌷🍃
با همسرش نسبت فامیلی دارند و از یک طایفه هستند. در #فروردین 1360# ازدواج کردند که #معیار ایشان برای #ازدواج این بود که بیشتر #هم سنخ و #هم سنگ خودش باشند.
🍃🌷🍃
ایشان تصمیم گرفت ابتدا در رشته #بیماری کودکان تخصص بگیرد و بعد از آن #ایمونولوژی بالینی را ادامه بدهد.
🍃🌷🍃
در سال 1367# دوره #فلوشیپ #ایمونولوژی تازه راه اندازی شده و #بخش #ایمونولوژی #بیمارستان #مرکز #طبی کودکان برای این کار مورد تایید قرار گرفته بود. ایشان در آن سال به عنوان #اولین #فلوشیپ این #رشته در #بیمارستان مرکز #طبی کودکان #پذیرفته شد.
🍃🌷🍃
ایشان در سال 1371# به همراه همسر، پسر ۸ ساله و دختر ۶ ساله اش برای مدت #سه سال به #انگلستان رفت و در بخش #ایمونولوژی بالینی #بیمارستان وابسته به #دانشگاه لندن دوره #آموزشی گذراند و سپس به #کشور #بازگشته و به عنوان #هیئت عملی #مرکز #طبی کودکان مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
آنها توانستند #رجیستری را در سال 1378# ایجاد کنند. در این #طرح برای تمامی #بیماران مبتلا به #نقص ایمنی تشخیص داده شده #پرسشنامه #طراحی و #تکمیل گردید.
🍃🌷🍃
سپس تمامی #پرسشنامه تکمیل شده در #نرم افزار #تهیه شده #وارد و #ثبت گردید. تا کنون #سه مقاله در #ارتباط با #نتایج #رجیستری در سال های 2002#، 2006# و 2013#منتشر شد و در مجموع 2000#بیمار مبتلا به #نقص ایمنی #ثبت شده اند.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
ایشان در سال 1371# به همراه همسر، پسر ۸ ساله و دختر ۶ ساله اش برای مدت #سه سال به #انگلستان رفت و در بخش #ایمونولوژی بالینی #بیمارستان وابسته به #دانشگاه لندن دوره #آموزشی گذراند و سپس به #کشور #بازگشته و به عنوان #هیئت عملی #مرکز #طبی کودکان مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
آنها توانستند #رجیستری را در سال 1378# ایجاد کنند. در این #طرح برای تمامی #بیماران مبتلا به #نقص ایمنی تشخیص داده شده #پرسشنامه #طراحی و #تکمیل گردید.
🍃🌷🍃
سپس تمامی #پرسشنامه تکمیل شده در #نرم افزار #تهیه شده #وارد و #ثبت گردید. تا کنون #سه مقاله در #ارتباط با #نتایج #رجیستری در سال های 2002#، 2006# و 2013#منتشر شد و در مجموع 2000#بیمار مبتلا به #نقص ایمنی #ثبت شده اند.
🍃🌷🍃
#استاد تا دو هفته گذشته، پیش از اینکه #کسالت پیدا کنند؛ با #دقت #امور مختلف را #پیگیری میکردند. وقتی خبر #درگذشت ایشان را به #همکارانشان در #خارج از کشور دادم، تاکنون بیش از 50#نفر پیام #تسلیت ارسال کردند.😔
🍃🌷🍃
#خیلیها از این اتفاق #متعجب شدند و گفتند تا دو هفته پیش #استاد پیگیر #کار #بیمار و یا #پروژه #جدید بوده است.😭
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید مدافع سلامت #دکتر اصغر آقامحمدی هم پس از #دوهفته #بستری بودن در #بیمارستان بر اثر #بیماری کرونا درتاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۴# به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
تهران ، بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها،🌷
قطعه ۵۰ در #جوار مزار #شهدای آتش نشان.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 دکتر شهید اصغر آقامحمدی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
🍃🌷🍃
#خیلیها از این اتفاق #متعجب شدند و گفتند تا دو هفته پیش #استاد پیگیر #کار #بیمار و یا #پروژه #جدید بوده است.😭
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید مدافع سلامت #دکتر اصغر آقامحمدی هم پس از #دوهفته #بستری بودن در #بیمارستان بر اثر #بیماری کرونا درتاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۴# به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
تهران ، بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها،🌷
قطعه ۵۰ در #جوار مزار #شهدای آتش نشان.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 دکتر شهید اصغر آقامحمدی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
از #زنان #شهیدی میگفت که به طرز وحشتناکی به #شهادت رسیده بودند. #پیکر شهیدهای که سر نداشت، #مظلومیت #شهیده دیگری که پس از یک روز از #خاکسپاری وقتی برای دفن پیکر دیگری به #قبرستان رفتند،#قبرش را خالی از #پیکر دیدند؛
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکههای جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شبها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب میشد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکههای جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شبها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب میشد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، #مجروح شده بود و حتی #یک هفته در #بیمارستان #بقیةالله(عج)♡بستری بود. لباس زیاد میپوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت میخواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد میبرد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را میزد. میگفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم میرود و یک هفتهای برمیگردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. میگفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. میگفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخمزبان میزدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه میآید. سریع رفتم خانهمان.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت میخواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد میبرد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را میزد. میگفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم میرود و یک هفتهای برمیگردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. میگفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. میگفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخمزبان میزدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه میآید. سریع رفتم خانهمان.
🍃🌷🍃
بعد از آن متوجه شدم قبل از آمدن به منزل، #مجروح شده بود و حتی #یک هفته در #بیمارستان #بقیةالله(عج)♡بستری بود. لباس زیاد میپوشید که من متوجه این موضوع نشوم.😭
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت میخواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد میبرد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را میزد. میگفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم میرود و یک هفتهای برمیگردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. میگفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. میگفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخمزبان میزدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه میآید. سریع رفتم خانهمان.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
#اولین باری که گفت میخواهد به #سوریه برود ۳#ماه طول کشید تا برگردد. بار #دوم گفت، برای #آموزش ۸۰۰#نفر #نیرو به یزد میبرد که بعدا متوجه شدم با همان #نیروهای #فاطمیون #اعزام شد.😭
🍃🌷🍃
من #پنج ماهه باردار بودم که #احمد گاهی در خانه حرف #سوریه را میزد. میگفت: #سوریه #جنگه شاید برای #مأموریت به آنجا بروم. زیاد جدی نگرفتم. گفتم میرود و یک هفتهای برمیگردد.
🍃🌷🍃
هفته بعد آمد و گفت: حکمم را زدند و باید بروم #سوریه! گفتم احمد! من حالم خوب نیست با این وضعیتم تنهایم نگذار. میگفت: زهرا من هم نگرانت هستم، اما تو را به #حضرت زینب (س)🌷سپردم.😭
🍃🌷🍃
به #سوریه رفت و بعد از سه ماه تماس گرفت. میگفت: #مسافت زیادی را پیاده آمده تا بتواند تماس بگیرد. نگران من و بچه بود.😭
🍃🌷🍃
مردم گاهی #زخمزبان میزدند که شوهرت چطور دلش آمد در شرایط بارداری تنهایت بگذارد. یک روز #احمد پیام داد که به خانه میآید. سریع رفتم خانهمان.
🍃🌷🍃
از #زنان #شهیدی میگفت که به طرز وحشتناکی به #شهادت رسیده بودند. #پیکر شهیدهای که سر نداشت، #مظلومیت #شهیده دیگری که پس از یک روز از #خاکسپاری وقتی برای دفن پیکر دیگری به #قبرستان رفتند،#قبرش را خالی از #پیکر دیدند؛
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکههای جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شبها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب میشد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
چرا که در اثر #آتش باران دشمن #قبر شکافته شده و #تکههای جسد توسط #سگ های وحشی خورده شده بود.» او بعضی از شبها در جنت آباد می خوابید تا به #وضعیت #شهدا رسیدگی کند.😔
🍃🌷🍃
#آشنایی با #ننه مریم به واسطه #همراهی ما با نیروهای #فداییان اسلام بود. از آنجا که #ننه مریم #نیروی مردمی محسوب میشد و در محل اقامت #فداییان اسلام در هتل کاروانسرا اقامت داشت با #رزمندگان اخت پیدا کرد.
🍃🌷🍃
به نوعی با #ننه مریم #همکار شدیم، چندباری خودم ن#نه مریم را به #بیمارستان بردم و دیدم که بالای سر #مجروحین می رفت و آن ها را #پرستاری می کرد. ما هم ایشان را به عنوان #مادر خودمان می شناختیم.
🍃🌷🍃
#مرتضی و #محمد 2#پسر #ننه مریم که عضو سپاه خرمشهر بودند و حضورشان در هتل باعث شد مراودات ما با این خانواده بیشتر شود. اگر کسی از نیروها #شهید می شد ننه مریم به عنوان مادر و یا خواهر او بالای پیکرش حاضر می شد و عزاداری می کرد.
🍃🌷🍃
بعد از #فارغ التحصیلی در سال 57# در اوایل شهریور برای انجام دوره #سربازی به تهران آمد و در #پادگان عباس آباد مشغول #آموزش شد.
🍃🌷🍃
بعد از گذراندن دو ماه آموزشی، افراد به جاهای مختلف انتقال یافتند. ایشان هم در اواخر مهر ماه به عنوان #پزشک #سپاه بهداشت به #بهداری شهرستان آبادان جهت #کار در #درمانگاه #داروخوین #اعزام شد.
🍃🌷🍃
در مجموع مدت 7#ماه (4 ماه قبل از پیروزی انقلاب و 3 ماه بعد از پیروزی انقلاب) #خدمت سربازی را در #دارخوین بودم و #سه ماه را در #سوسنگرد گذراند.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در #جهاد #سازندگی #سوسنگرد و #اهواز مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
باشروع #جنگ تحمیلی، ایشان برای #پشتیبانی و #تهیه #تدارکات لازم در #ایجاد #بیمارستان #صحرایی و #سرکشی با #سپاه #همکاری داشت.
🍃🌷🍃
با همسرش نسبت فامیلی دارند و از یک طایفه هستند. در #فروردین 1360# ازدواج کردند که #معیار ایشان برای #ازدواج این بود که بیشتر #هم سنخ و #هم سنگ خودش باشند.
🍃🌷🍃
ایشان تصمیم گرفت ابتدا در رشته #بیماری کودکان تخصص بگیرد و بعد از آن #ایمونولوژی بالینی را ادامه بدهد.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
بعد از گذراندن دو ماه آموزشی، افراد به جاهای مختلف انتقال یافتند. ایشان هم در اواخر مهر ماه به عنوان #پزشک #سپاه بهداشت به #بهداری شهرستان آبادان جهت #کار در #درمانگاه #داروخوین #اعزام شد.
🍃🌷🍃
در مجموع مدت 7#ماه (4 ماه قبل از پیروزی انقلاب و 3 ماه بعد از پیروزی انقلاب) #خدمت سربازی را در #دارخوین بودم و #سه ماه را در #سوسنگرد گذراند.
🍃🌷🍃
ایشان مدتی در #جهاد #سازندگی #سوسنگرد و #اهواز مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
باشروع #جنگ تحمیلی، ایشان برای #پشتیبانی و #تهیه #تدارکات لازم در #ایجاد #بیمارستان #صحرایی و #سرکشی با #سپاه #همکاری داشت.
🍃🌷🍃
با همسرش نسبت فامیلی دارند و از یک طایفه هستند. در #فروردین 1360# ازدواج کردند که #معیار ایشان برای #ازدواج این بود که بیشتر #هم سنخ و #هم سنگ خودش باشند.
🍃🌷🍃
ایشان تصمیم گرفت ابتدا در رشته #بیماری کودکان تخصص بگیرد و بعد از آن #ایمونولوژی بالینی را ادامه بدهد.
🍃🌷🍃
در سال 1367# دوره #فلوشیپ #ایمونولوژی تازه راه اندازی شده و #بخش #ایمونولوژی #بیمارستان #مرکز #طبی کودکان برای این کار مورد تایید قرار گرفته بود. ایشان در آن سال به عنوان #اولین #فلوشیپ این #رشته در #بیمارستان مرکز #طبی کودکان #پذیرفته شد.
🍃🌷🍃
ایشان در سال 1371# به همراه همسر، پسر ۸ ساله و دختر ۶ ساله اش برای مدت #سه سال به #انگلستان رفت و در بخش #ایمونولوژی بالینی #بیمارستان وابسته به #دانشگاه لندن دوره #آموزشی گذراند و سپس به #کشور #بازگشته و به عنوان #هیئت عملی #مرکز #طبی کودکان مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
آنها توانستند #رجیستری را در سال 1378# ایجاد کنند. در این #طرح برای تمامی #بیماران مبتلا به #نقص ایمنی تشخیص داده شده #پرسشنامه #طراحی و #تکمیل گردید.
🍃🌷🍃
سپس تمامی #پرسشنامه تکمیل شده در #نرم افزار #تهیه شده #وارد و #ثبت گردید. تا کنون #سه مقاله در #ارتباط با #نتایج #رجیستری در سال های 2002#، 2006# و 2013#منتشر شد و در مجموع 2000#بیمار مبتلا به #نقص ایمنی #ثبت شده اند.
🍃🌷🍃
🍃🌷🍃
ایشان در سال 1371# به همراه همسر، پسر ۸ ساله و دختر ۶ ساله اش برای مدت #سه سال به #انگلستان رفت و در بخش #ایمونولوژی بالینی #بیمارستان وابسته به #دانشگاه لندن دوره #آموزشی گذراند و سپس به #کشور #بازگشته و به عنوان #هیئت عملی #مرکز #طبی کودکان مشغول به #کار شد.
🍃🌷🍃
آنها توانستند #رجیستری را در سال 1378# ایجاد کنند. در این #طرح برای تمامی #بیماران مبتلا به #نقص ایمنی تشخیص داده شده #پرسشنامه #طراحی و #تکمیل گردید.
🍃🌷🍃
سپس تمامی #پرسشنامه تکمیل شده در #نرم افزار #تهیه شده #وارد و #ثبت گردید. تا کنون #سه مقاله در #ارتباط با #نتایج #رجیستری در سال های 2002#، 2006# و 2013#منتشر شد و در مجموع 2000#بیمار مبتلا به #نقص ایمنی #ثبت شده اند.
🍃🌷🍃
#استاد تا دو هفته گذشته، پیش از اینکه #کسالت پیدا کنند؛ با #دقت #امور مختلف را #پیگیری میکردند. وقتی خبر #درگذشت ایشان را به #همکارانشان در #خارج از کشور دادم، تاکنون بیش از 50#نفر پیام #تسلیت ارسال کردند.😔
🍃🌷🍃
#خیلیها از این اتفاق #متعجب شدند و گفتند تا دو هفته پیش #استاد پیگیر #کار #بیمار و یا #پروژه #جدید بوده است.😭
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید مدافع سلامت #دکتر اصغر آقامحمدی هم پس از #دوهفته #بستری بودن در #بیمارستان بر اثر #بیماری کرونا درتاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۴# به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
تهران ، بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها،🌷
قطعه ۵۰ در #جوار مزار #شهدای آتش نشان.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 دکتر شهید اصغر آقامحمدی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
🍃🌷🍃
#خیلیها از این اتفاق #متعجب شدند و گفتند تا دو هفته پیش #استاد پیگیر #کار #بیمار و یا #پروژه #جدید بوده است.😭
🍃🌷🍃
سرانجام #شهید مدافع سلامت #دکتر اصغر آقامحمدی هم پس از #دوهفته #بستری بودن در #بیمارستان بر اثر #بیماری کرونا درتاریخ ۱۳۹۹/۸/۲۴# به آرزویش که همانا #شهادت در راه #خدا🤍 بود رسید.
🍃🌷🍃
#مزار #شهید :
تهران ، بهشت #حضرت زهرا سلام الله علیها،🌷
قطعه ۵۰ در #جوار مزار #شهدای آتش نشان.
🍃🌷🍃
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای
و علی الخصوص شهید سرفراز
💠 دکتر شهید اصغر آقامحمدی💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج وشهادت✨
یاعلی مدد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گریه بلاگرهای معروف دنیا برای نماز خواندن کودک فلسطینی روی تخت بیمارستان.
پی نوشت:
واضح است که چرا شیاطینِ صهیونیست از جانب کودکان غزه احساس خطر می کنند.
ابلیس از وجود چنین نسلی، خشمگینانه صیحه بر می آورد و جنودش بمب و موشک بر سرشان می ریزند.
آنها خوب می دانند یارای مقابله با چنین نسلی را ندارند.
#گهواره_تا_معراج
#بیمارستان_المعمدانی
پی نوشت:
واضح است که چرا شیاطینِ صهیونیست از جانب کودکان غزه احساس خطر می کنند.
ابلیس از وجود چنین نسلی، خشمگینانه صیحه بر می آورد و جنودش بمب و موشک بر سرشان می ریزند.
آنها خوب می دانند یارای مقابله با چنین نسلی را ندارند.
#گهواره_تا_معراج
#بیمارستان_المعمدانی
🔴 #مسموم_شدن_اختیاری
💠 فرد بیماری که غذای خوشمزه و مورد علاقهی خود را با وجود منع #پزشک میخورد مطمئناً بیماریاش تشدید شده و حالش را #خراب میکند. یعنی با علم به منع پزشک آن را با میل و هوس خود مصرف میکند و راهی #بیمارستان میشود.
💠 بسیاری از رفتارها، گفتارها و افکار طبق میل ما #خوشایند است امّا در واقع سمّ روح ماست. به طور مثال تجسّس و رفتار #پلیسی و مچگیری از همسر سمّ به ظاهر شیرینی است که روح ما را #مسموم کرده و ویروسهای جدیدی مثل سوءظن، کینه، منفینگری، تنفّر از همسر و سردی رابطه را وارد زندگی ما میکند.
💠 یکی از #نعمتهای ارزشمند خدا که عامل مهمی در ایجاد #صمیمیّت و گرم شدن روابط است آگاهی نداشتن از عیبهای درون انسانهاست. در حدیثی داریم "لَو تَکاشَفتُم ماتَدافَنتُم؛ اگر درون یکدیگر را #کشف کنید و عیبهای یکدیگر برای شما آشکار شود بخاطر تنفّر و انزجار، یکدیگر را #دفن نمیکنید."
💠 در صورت #شکّ به همسر، با رفتار غیر اخلاقی و #گناه تجسّس، حال خود را مسموم و خراب نکنید تا بتوانید برای حل مشکل احتمالی با آرامش و با کمک مشاور، تصمیم عاقلانه و #منطقی بگیرید.
💠 فرد بیماری که غذای خوشمزه و مورد علاقهی خود را با وجود منع #پزشک میخورد مطمئناً بیماریاش تشدید شده و حالش را #خراب میکند. یعنی با علم به منع پزشک آن را با میل و هوس خود مصرف میکند و راهی #بیمارستان میشود.
💠 بسیاری از رفتارها، گفتارها و افکار طبق میل ما #خوشایند است امّا در واقع سمّ روح ماست. به طور مثال تجسّس و رفتار #پلیسی و مچگیری از همسر سمّ به ظاهر شیرینی است که روح ما را #مسموم کرده و ویروسهای جدیدی مثل سوءظن، کینه، منفینگری، تنفّر از همسر و سردی رابطه را وارد زندگی ما میکند.
💠 یکی از #نعمتهای ارزشمند خدا که عامل مهمی در ایجاد #صمیمیّت و گرم شدن روابط است آگاهی نداشتن از عیبهای درون انسانهاست. در حدیثی داریم "لَو تَکاشَفتُم ماتَدافَنتُم؛ اگر درون یکدیگر را #کشف کنید و عیبهای یکدیگر برای شما آشکار شود بخاطر تنفّر و انزجار، یکدیگر را #دفن نمیکنید."
💠 در صورت #شکّ به همسر، با رفتار غیر اخلاقی و #گناه تجسّس، حال خود را مسموم و خراب نکنید تا بتوانید برای حل مشکل احتمالی با آرامش و با کمک مشاور، تصمیم عاقلانه و #منطقی بگیرید.
Forwarded from ♡
🔴 #مسموم_شدن_اختیاری
💠 فرد بیماری که غذای خوشمزه و مورد علاقهی خود را با وجود منع #پزشک میخورد مطمئناً بیماریاش تشدید شده و حالش را #خراب میکند. یعنی با علم به منع پزشک آن را با میل و هوس خود مصرف میکند و راهی #بیمارستان میشود.
💠 بسیاری از رفتارها، گفتارها و افکار طبق میل ما #خوشایند است امّا در واقع سمّ روح ماست. به طور مثال تجسّس و رفتار #پلیسی و مچگیری از همسر سمّ به ظاهر شیرینی است که روح ما را #مسموم کرده و ویروسهای جدیدی مثل سوءظن، کینه، منفینگری، تنفّر از همسر و سردی رابطه را وارد زندگی ما میکند.
💠 یکی از #نعمتهای ارزشمند خدا که عامل مهمی در ایجاد #صمیمیّت و گرم شدن روابط است آگاهی نداشتن از عیبهای درون انسانهاست. در حدیثی داریم "لَو تَکاشَفتُم ماتَدافَنتُم؛ اگر درون یکدیگر را #کشف کنید و عیبهای یکدیگر برای شما آشکار شود بخاطر تنفّر و انزجار، یکدیگر را #دفن نمیکنید."
💠 در صورت #شکّ به همسر، با رفتار غیر اخلاقی و #گناه تجسّس، حال خود را مسموم و خراب نکنید تا بتوانید برای حل مشکل احتمالی با آرامش و با کمک مشاور، تصمیم عاقلانه و #منطقی بگیرید.
💠 فرد بیماری که غذای خوشمزه و مورد علاقهی خود را با وجود منع #پزشک میخورد مطمئناً بیماریاش تشدید شده و حالش را #خراب میکند. یعنی با علم به منع پزشک آن را با میل و هوس خود مصرف میکند و راهی #بیمارستان میشود.
💠 بسیاری از رفتارها، گفتارها و افکار طبق میل ما #خوشایند است امّا در واقع سمّ روح ماست. به طور مثال تجسّس و رفتار #پلیسی و مچگیری از همسر سمّ به ظاهر شیرینی است که روح ما را #مسموم کرده و ویروسهای جدیدی مثل سوءظن، کینه، منفینگری، تنفّر از همسر و سردی رابطه را وارد زندگی ما میکند.
💠 یکی از #نعمتهای ارزشمند خدا که عامل مهمی در ایجاد #صمیمیّت و گرم شدن روابط است آگاهی نداشتن از عیبهای درون انسانهاست. در حدیثی داریم "لَو تَکاشَفتُم ماتَدافَنتُم؛ اگر درون یکدیگر را #کشف کنید و عیبهای یکدیگر برای شما آشکار شود بخاطر تنفّر و انزجار، یکدیگر را #دفن نمیکنید."
💠 در صورت #شکّ به همسر، با رفتار غیر اخلاقی و #گناه تجسّس، حال خود را مسموم و خراب نکنید تا بتوانید برای حل مشکل احتمالی با آرامش و با کمک مشاور، تصمیم عاقلانه و #منطقی بگیرید.