🌹محفل شهدا🌹
598 subscribers
50K photos
42.5K videos
693 files
1.9K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
این‌ها را می‌گفت که من را بترساند، حتما او هم شایعات را شنیده بود. اینکه بعضی از دختر‌ها برای گرفتن پناهندگی با #جانباز ازدواج می‌کنند و بعد توی فرودگاه‌های خارج از کشور ولشان می‌کنند و می‌روند.😔
🍃🌷🍃
اوایل توی #ظرف یک بار مصرف #غذا می‌خوردیم. صدای #خوردن قاشق و بشقاب به هم باعث می‌شد #حمله‌ی عصبی سراغش بیاید. #موج که می‌گرفتش، #مرد‌های خانه و #همسایه را خبر می‌کردم.😭
🍃🌷🍃
آن‌ها می‌آمدند و دست و پای #ایوب را می‌گرفتند.#رعشه می‌افتاد به بدنش.#بلندش می‌کرد و #محکم می‌کوبیدش به زمین.😭 دستم را می‌کردم توی #دهانش تا#زبانش را گاز نگیرد.😭😭
🍃🌷🍃
#لرزشش که تمام می‌شد، شل و بی حال روی زمین می افتاد ، #انگشت های خونی ام را ازبین #دندان هایش در می آوردم😭😭
🍃🌷🍃
سرانجام#جانباز شهید ایوب بلندی هم در #جاده تبریز به علت #اختلالات عصبی ناشی از #موج گرفتگی در روز #چهارم #مهرماه سال ۱۳۸۰# در سن ۴۱#سالگی به آرزویش که همانا#شهادت در راه #خدا🤍بود رسید.
🍃🌷🍃
#پیکر#شهید در #نزدیکی مزار #برادر #شهیدش در وادی الرحمه تبریز خاکسپاری شد.
🍃🌷🍃
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دلتنگی و اشک‌های جانسوز دختر ۴ ساله شهید #فاطمیون

ازلشکر ۲۸ هزار نفره ‌فاطمیون‌ بیشتر از ۱۲هزار نفر در دفاع ازحریم اهل بیت (ع) شهید و #جانباز شدن آن هم برای امنیت ما
رفت تا دامنش از
گردِ زمین پاڪ بماند !
آسمانے تر از آن بود
ڪہ در خــاڪ بماند ...

#شهید_جاسم_حمید
#جانباز_دفاع_مقدس
#سردار_مدافع_حرم

🌸صبحتون شهدایی🌸
در ماجـرای فتنه ‌ی ۸۸ . . .
معمولاً به ما آماده‌باش می‌دادند.
بنابراین چند تا از بچه‌ها برای اینکه
بتوانند در مراسم تاسوعا ، عاشورا
شرکت کنند گوشی‌شان را خاموش
کرده بودند تا آماده‌باش شامل آنها
نشود. منتهـا مرتضــی گوش به
زنگ بود و به محض اعلام آماده‌باش
به مصاف فتنـه‌گــران رفت.

من آن روز همراهـش بودم
به نظرم در خیابان شادمـان بود ؛
که در یک موقعیت خاص ،
عده‌ی زیادی از فتنـــه‌گران
مرتضــی را محاصره ڪردند
و او را از ناحیه گردن و دست
به شدت مضروب کردند طوریکه
او را به بیمـارستان رساندیم.

مرتضـی تنها از ولایتمداری دم نزد ؛
و به امر ولایت وارد میدان عمل شد
مزد این اخلاص و عملگرایی
چیـزی جز " شهــادت " نبـود ...

راوی : مهدی بهارلو (دوست‌شهید)

#جانباز_فتنه۸۸
#شهید_مدافع_حرم۵
🌷🕊ای سپید موی عاشق ؛
ڪه زیرڪانہ شهادت را صید ڪردی
این منم ، غرق در هـوای نفس
راہ نشانم بده
تا در این وانفسای دنیا
دیندار بمانم . . .❤️

🥀🕊#جانباز_دفاع_مقدس
#روحانی_مدافع_حرم
#شهـید_مجید_محمدی
#سالروز_شهـادت🕊🥀
حسین باد پا از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان #جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد.🍃🍃 
ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریت‌های جنوب‌شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود.
#شهید بادپا خدمات زیادی را در عملیات های لشکر ۴۱ ثارالله در سال های ۷۱ تا ۷۳ درگردان زرهی تقدیم انقلاب کرد و حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم، با #راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی منشا خدمت به روستاییان و مردم محروم بود و هیچ گاه ارتباط خود با بسیج و سپاه را قطع و حتی کمرنگ نکرد..
با آغاز درگیری های بین #نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه# حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شد اما به خاطر روحیه ای که داشت هیچگاه از درگیری ها فاصله نگرفت و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند. به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند.🍃🍃
💐فرا رسیدن روز #جانباز رو به #رهبر عزیزمون، جانبازان جنگ تحمیلی و مدافعان حرم عمهٔ سادات تبریک و تهنیت عرض میکنیم.
#سرباز_خستگی_ناپذیر_حبیب_الله_قنبری_پور
#جانباز_دفاع_مقدس
#نحوه_شهادت_شهید_مدافع_حرم

اربعین۱۳۹۴ با دوپای مجروح و ۲عصا و سینه ای شیمیایی از نجف تا کربلا پیاده گام برداشت تا برات سوریه بستاند از مولایش حسین ابن علی علیه الاسلام  ودر نهایت روز گار در شامگاه ۱۴/۱/۱۳۹۵  آخرین طلاقی نگاهش با همسر و فرزند را برایش رقم زد و او همچون حسین در غربت  در برابر دیدگاه زینب با شلیک موشک تاو در محل دیده بانی به شهادت رسید و آن تشییع با عظمت پیکرش در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۹۵ برای همیشه در تاریخ جاویدان ماند.

وامروز تمام درختان نارنج این دیار به یادت بهار میبارند،جاویدان شهید

شهادت : سوریه ، خانطومان در سن ۴۹ سالگی

❤️سلامتی خانواده عزیز ومحترم شهدا صلوات❤️
حسین باد پا از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان #جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد.🍃🍃 
ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریت‌های جنوب‌شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود.
#شهید بادپا خدمات زیادی را در عملیات های لشکر ۴۱ ثارالله در سال های ۷۱ تا ۷۳ درگردان زرهی تقدیم انقلاب کرد و حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم، با #راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی منشا خدمت به روستاییان و مردم محروم بود و هیچ گاه ارتباط خود با بسیج و سپاه را قطع و حتی کمرنگ نکرد..
با آغاز درگیری های بین #نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه# حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شد اما به خاطر روحیه ای که داشت هیچگاه از درگیری ها فاصله نگرفت و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند. به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند.🍃🍃
🔹پدرش متوجہ مےشود ڪہ صادق و دوستانش
تیمے را تشـڪیل داده اند و با مـبـالغ ناچیز خوار و بار تهیہ مےڪنند و شبانہ بہ حاشیہ‌نشینان شهر آذوقہ مےرساندند.
این ڪار نشان از آن داشت ڪہ واقعاً بہ درسهایے ڪہ از امام علے(؏) گرفتہ بودند عمل مےکردند،
آنطور نبود ڪہ‌ بشنود و عمل نڪند...

📝راوے:مادر شهید
🍃🍃🍃🍃
#فرازے_از_وصیت_نامہ

●سلام مرا بہ رهبرم امام خامنہ اے برسانید و بہ ایشان بگویید از ایشان شرمنده ام چون یڪ جان بیشتر نداشتم تا در راه دفاع از حریم اسلام و انقلاب تقدییم نمایم

#شهید_صادق_عدالت_اکبری

#جانباز_فتنہ‌۸۸
#مدافع_حرم
⇦ولادت:۱۳۶۷/۲/۲
⇦شهادت: ۱۳۹۵/۲/۴
⇦محل شهادت: حلب سوریہ

#سالروزشهادت....🕊🕊

•┈••✾•🌿🌺🌸🌺🌿•✾••┈•
#زندگینامه_سرباز_رشید_اسلام
#جانباز_دفاع_مقدس
#شهید_مدافع_حرم

🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃

نوزادی از تبار شرف و غیرت در ۲۷/۱۱/۱۳۴۵ هجری شمسی در خانه ای متولد شد که حیاطش مزین بود به حوض مربع وباغچه ای بزرگ ، مملو از گلهای حسن یوسف و محبوبه شب ودرخت های نارنج که عطر بهار خانه پدری را ازاین بهار تا بهار سال بعد تامین میکردند، خانه ای مهربان که به حرمت اعتقادات ساکنینش و به خواست اهالی خانه خصوصا پدر، ابتدای هرماه آغوش میگشود به روی میهمانان روضه حضرت ماه بنی هاشم . خانه ای که درختانش برگ می باریدند برمصیبت روضه ی نازدانه علی اصغر امامشان .

اصلاما در این خانه مسلک مادری اش را از سیره خانم جان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مسئلت مینمودنند شاهد این گواه همین بس باشد که هنگام شیر دادن به کودک وضو میساخت در آن حیاط مصفا ، ولالایی مادرانه اش ذکر مصیبتی بود از روضه ی ناز دانه حضرت علی اضغر و ماه دانه حضرت علی اکبر .

این روز های نوجوان مالا مال از اسارت و استواری و شهادت دلیر مردانی بود که به خواست حق تعالی جهانی بدیع ساختند ، مسلط بر احکام ظلم ستیزی .

و امام آمد ، امام با قلبی مملو از امید و حرکت و عقیده آمد .

روز فرار از مدرسه و پیوستن به صف تطاهرات کنندگان ، روزهای پخش اعلامیه و شعار دادن ها جای خود را داد به سرازیر شدن فوج فوج پیر و جوان به سمت مرز های کشوری که بیم از دست رفتنش ، رنگ رخساره میبرد از چهره ناموسش .


و اما بعد از بالای ۸۰ ماه نبرد حق علیه باطل و حضور مستمر در جبهه های جنگ تحمیلی جوان انقلابی و مدبر بر جست و جوی آشیانه و یاری که دلگرم باشدبر آرامش حضورش در کنارش، برآمد و در سال ۱۳۷۰ با دوشیزه خانمی فرهنگی بانام سرکار خانم هاجر تقی زاده پیمان ازدواج بستند و سو گند یاد کردند وما حصل این پیمان مقدس دختری بنام کوثر و پسری بنام امیر بود.

زندگی ۴ نفره شیرینی که خو گرفته بود با بوی خاکریزو پوتین و بوی باروت و شیمیایی و موج انفجار.سالهایی گاه سخت سالهای تحمل تبعات جنگ ، سالهای گشتن به دنبال قرص های کمیاب  درمان پوکی استخوان داروهای آرام بخش اعصاب و روان ، تست های شیمیایی معده و عمل های جراحی.

اما او حالا پدر بود و پدر یعنی تحمل و حالامرد بود و سرمایه ی مرد چیزی نیست جز درد !و سالهای در انزوا و غربت زیستن گذشت و پیش از موعد گرد سفید پیری بر چهره و قامت استوار مردی که در انزوا میزیست نشست .به همراه درد هایی که جامانده از جنگ که جنگ او پایان نداشت وحال موسم جنگ با بیماری های ناشی از شیمیایی بود

داشتن ملک و همسر و فرزند وحتی داشتن آن همه درد بردل و روح و زخم برتن کفایتش نمیکرد .تا آنجا که به محض مطلع شدن از اوضاع سوریه  و دیدن حرم حضرت عمه جان زینب سلام علیها در محاصره ی کفر خواست که جان در بدن نداشته باشد تا بار دیگر حریم عمه سادات را در بند نبیندو آن هنگام که توسل کرد بر هر آنچه که خواست به دست آورد .
#سرباز_خستگی_ناپذیر_حبیب_الله_قنبری_پور
#جانباز_دفاع_مقدس
#نحوه_شهادت_شهید_مدافع_حرم

اربعین۱۳۹۴ با دوپای مجروح و ۲عصا و سینه ای شیمیایی از نجف تا کربلا پیاده گام برداشت تا برات سوریه بستاند از مولایش حسین ابن علی علیه الاسلام  ودر نهایت روز گار در شامگاه ۱۴/۱/۱۳۹۵  آخرین طلاقی نگاهش با همسر و فرزند را برایش رقم زد و او همچون حسین در غربت  در برابر دیدگاه زینب با شلیک موشک تاو در محل دیده بانی به شهادت رسید و آن تشییع با عظمت پیکرش در تاریخ ۲۲/۲/۱۳۹۵ برای همیشه در تاریخ جاویدان ماند.

وامروز تمام درختان نارنج این دیار به یادت بهار میبارند،جاویدان شهید

شهادت : سوریه ، خانطومان در سن ۴۹ سالگی

❤️سلامتی خانواده عزیز ومحترم شهدا صلوات❤️
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌸🌸تقدیم به همراهان گرامی

🌹 شهید مدافع حرم
ذاکر اهل بیت ع خلبان #قاسم_غریب

#صابرین
#جانباز
21/4/1394 ت ش
#زندگینامه_سرباز_رشید_اسلام
#جانباز_دفاع_مقدس
#شهید_مدافع_حرم

🍃بسم رب الشهدا و الصدیقین🍃

نوزادی از تبار شرف و غیرت در ۲۷/۱۱/۱۳۴۵ هجری شمسی در خانه ای متولد شد که حیاطش مزین بود به حوض مربع وباغچه ای بزرگ ، مملو از گلهای حسن یوسف و محبوبه شب ودرخت های نارنج که عطر بهار خانه پدری را ازاین بهار تا بهار سال بعد تامین میکردند، خانه ای مهربان که به حرمت اعتقادات ساکنینش و به خواست اهالی خانه خصوصا پدر، ابتدای هرماه آغوش میگشود به روی میهمانان روضه حضرت ماه بنی هاشم . خانه ای که درختانش برگ می باریدند برمصیبت روضه ی نازدانه علی اصغر امامشان .

اصلاما در این خانه مسلک مادری اش را از سیره خانم جان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها مسئلت مینمودنند شاهد این گواه همین بس باشد که هنگام شیر دادن به کودک وضو میساخت در آن حیاط مصفا ، ولالایی مادرانه اش ذکر مصیبتی بود از روضه ی ناز دانه حضرت علی اضغر و ماه دانه حضرت علی اکبر .

این روز های نوجوان مالا مال از اسارت و استواری و شهادت دلیر مردانی بود که به خواست حق تعالی جهانی بدیع ساختند ، مسلط بر احکام ظلم ستیزی .

و امام آمد ، امام با قلبی مملو از امید و حرکت و عقیده آمد .

روز فرار از مدرسه و پیوستن به صف تطاهرات کنندگان ، روزهای پخش اعلامیه و شعار دادن ها جای خود را داد به سرازیر شدن فوج فوج پیر و جوان به سمت مرز های کشوری که بیم از دست رفتنش ، رنگ رخساره میبرد از چهره ناموسش .


و اما بعد از بالای ۸۰ ماه نبرد حق علیه باطل و حضور مستمر در جبهه های جنگ تحمیلی جوان انقلابی و مدبر بر جست و جوی آشیانه و یاری که دلگرم باشدبر آرامش حضورش در کنارش، برآمد و در سال ۱۳۷۰ با دوشیزه خانمی فرهنگی بانام سرکار خانم هاجر تقی زاده پیمان ازدواج بستند و سو گند یاد کردند وما حصل این پیمان مقدس دختری بنام کوثر و پسری بنام امیر بود.

زندگی ۴ نفره شیرینی که خو گرفته بود با بوی خاکریزو پوتین و بوی باروت و شیمیایی و موج انفجار.سالهایی گاه سخت سالهای تحمل تبعات جنگ ، سالهای گشتن به دنبال قرص های کمیاب  درمان پوکی استخوان داروهای آرام بخش اعصاب و روان ، تست های شیمیایی معده و عمل های جراحی.

اما او حالا پدر بود و پدر یعنی تحمل و حالامرد بود و سرمایه ی مرد چیزی نیست جز درد !و سالهای در انزوا و غربت زیستن گذشت و پیش از موعد گرد سفید پیری بر چهره و قامت استوار مردی که در انزوا میزیست نشست .به همراه درد هایی که جامانده از جنگ که جنگ او پایان نداشت وحال موسم جنگ با بیماری های ناشی از شیمیایی بود

داشتن ملک و همسر و فرزند وحتی داشتن آن همه درد بردل و روح و زخم برتن کفایتش نمیکرد .تا آنجا که به محض مطلع شدن از اوضاع سوریه  و دیدن حرم حضرت عمه جان زینب سلام علیها در محاصره ی کفر خواست که جان در بدن نداشته باشد تا بار دیگر حریم عمه سادات را در بند نبیندو آن هنگام که توسل کرد بر هر آنچه که خواست به دست آورد .