🌹محفل شهدا🌹
606 subscribers
46.1K photos
38.4K videos
650 files
1.85K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥چرا انسان در قیامت از نزدیکانش فرار می کند!

🎙استاد #رفیعی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸خداوند ميفرمايد:

من 5 چيز را در 5 جا قرار داده ام ولي مردم آنرا در جاي ديگر ميجويند:

علم را در گرسنگي قرار دادم ولي مردم آنرا در سيري و راحتي مي جويند.

عزت و سربلندي را در اطاعت خود نهاده ام ولي مردم آنرادر خدمت سلاطين مي جويند.

ثروت و بي نيازي را در قناعت قرار دادم ولي مردم آنرا در كثرت مال مي جويند.

رضايت خود را در مبارزه با نفس نهاده ام ولي مردم آنرا در رضايت نفس مي جويند.

راحتي را در بهشت نهاده ام ولي مردم آنرا در دنيا ميجويند
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸رهبر انقلاب :
هرچه می‌توانید راجع به شهدا بنویسید و کار هنری کنید...
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎋بسم رب الشهدا و الصدیقین 🎋
قــرار عاشقی

امام خامنه ای(مدظله العالی):

امروزفضیلت زنده نگه‌ داشتن نام،یاد و خاطره شهیدان کمتراز شـــ🌷ــهادتـــــ نیست.


شهیدان رانیازی به گفتن و نوشتن نیست،آنان نانوشته دیدنی و خواندنی هستند

بازهم ساعت به وقت قـرار تپـش قلبــ❤️ـهاست ...
برای شنیدن عاشقانه هایی که شهیدان خلق کردند .
#شهید محمد رضا دهقان امیری🥀

#ولادت: تهران۲۶فروردین ۱۳۷۴

#شهادت🥀:۲۱آبان ۱۳۹۴ حلب سوریه

#مزار:تهران امامزاده علی اکبر(ع)چیذر

#دانش آموخته ی دبیرستان علوم و معارف اسلامی امام صادق (ع)🥀
دانشجوی سال سوم فقه و حقوق اسلامی مدرسه عالی شهید مطهری

#شهید مورد علاقه اش ، شهید رسول خلیلے🥀 بودند.
# آرزویش شهادت🥀بود سنگ قبرش را خودش ، براے خودش ساخته بود.

مؤمن ، مهربان ، دلسوز ، خوش اخلاق ، خنده رو ، شوخ طبع ، متبسم ، دست و دلباز ، خلوص نيت در انجام وظايف ديني و امور خير ، اعتقاد راسخ به اصل نظام جمهوري اسلامي ايران و اصل ولايت فقيه ، آگاه و بصير نسبت به امور سياسي جامعه ، غيرتمند نسبت به خاندان عصمت و طهارت و همچنين اطرافيان خود ، ارادت خاص به شهدا مخصوصاً شهداي🥀مدافع حرم داشت.

بہ دوچیز خیلے حساس بود
1_ موهایش
2_ موتورش
قبل از رفتن بہ سوریہ
هم موهایش را تراشید ، و هم موتورش بہ دوستش بخشید.
بدون هیچ وابستگے رفت.
‌ لحن عجیبے در ڪلامش داشت
دائم میگفت شهادت🥀بال نمیخواد حال میخوادآخر روے دامن"حضرت زهرا"🥀 چشم هایش را بست و به آرزویش رسید.
تاڪید داشت ڪه به عنوان منتظر واقعے نباید شعار گونه رفتار ڪرد و فقط دهان را با ذڪر (اللهم عجل لولیک الفرج) پر ڪرد باید رزم بلد بود و جنگیدن دانست امام زمان (عج)♡ جنگجو لازم دارد آیا وقتے ڪه ظهور ڪند مے توانیم در سپاه حضرت خدمت ڪنیم ؟
روی لباسهایش حساس بود و مے خواست درحین سادگے رنگ و مدلش تک باشه.
سلیقه مادرش را قبول داشت و در پوشش خودم دقت مے ڪرد.. دنبال لباس هاے مارک دار نبود اما خوش پوش و خوش سلیقه بود.

ارادت خاصے به#امام و مقام معظم رهبرے♡ داشت ، ولایتمدار بود و مے گفت #حضرت آقا ، علے زمانه است و ولے امر ماست و هر چه مے گوید ما باید بگوییم چشم.
#بیانات آقا را قشنگ گوش مے داد و دقت مے ڪرد ، یک بار آقا فرموده بودند ما به سوریه ڪمک مے ڪنیم .گفت : پس وقتے حضرت آقا فرمودند ڪمک مے ڪنیم ، وظیفه ماست ڪه به عنوان انسان برویم و ڪمک ڪنیم چون آقا مطلق بیان ڪرده و هیچ قید و بندے نیاورده است.. پس من ڪه آموزش دیده ام و خیلے چیزها را بلدم باید بروم و ڪمک ڪنم.
بعضے شبها نیمه هاے شب بیدار مے شد و با نور موبایلش قرآن سفید ڪوچڪش را در دست گرفته و قرائت مے ڪرد
#با قرآن خیلے مأنوس بود و ماهیانه 3 بار ختم قرآن مے ڪرد.
با اینڪه 20 بهار از عمرش گذشته بود در وصیت نامه اش سفارش ڪرده بود ڪه برایش تنها 5 روز روزه و 20 نماز صبح قضا بشه.
پیامڪ مے فرستاد براے مادرش ڪه "حلالم ڪن و دعا ڪن ڪه شهید🥀 شوم".

به روایت از مادر شهید🥀 :
پسرم محمدرضا🥀 خیلے راحت اموال شخصے ڪه داشت را به دیگران مے بخشید.. از جمله خصوصیات اخلاقے اش این بود . مثلا ؛ یک موقع از دانشگاه بر مے گشت ، #زیپ لباسش را طورے تا بالا ڪشیده بود ڪه معلوم نباشد ، زیر لباسش چے پوشیده ، چرا ڪه یک لباس ڪهنه تنش بود ، وقتے مے شستم مے دیدم یک تیشرت ڪهنه ناشناس است ڪه با لباس نوے خودش معاوضه ڪرده بود.. حتے ڪت و شلوارے ڪه براے عروسے خواهرش خریده بود را هم به یڪے از دوستانش ڪه به شهرستان مے رفت بخشید.
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای هسته ای🥀
و علی الخصوص شهید سرفراز

    💠  شهید محمد رضا دهقان امیری💠
       
                   🌷  صلوات 🌷

التماس دعای فرج وشهادت

یاعلی مدد
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
محمدرضا🥀تو دوران تحصیلش ، چه مدرسه چه دانشگاه ، خیلے شیطنت داشت.. انقدرے ڪه اساتید از دستش خیلے شاڪے بودن.. و از این بابت خیلے سرزنش میشد.. با تمام این ها ، اساتیدش واسش قابل احترام بودند و دوستشون داشت.. و به خاطر تنبیه ها و جریمه ها ڪینه و دلخورے واسش به وجود نمیومد
ولے #مودب بود ، اگر شیطنتے هم مے ڪرد ، سعے داشت #دلخورے ایجاد نشه.
آخر سال هم میرفت از اساتید #حلالیت مے طلبید.

بار آخرے ڪه با هم صحبت ڪردیم ، باز همان حرف‌ها را تڪرار ڪرد . گفت : مامان ، حلالم ڪن ، دعا ڪن شهید🥀 بشم ، من هم با همان جمله تڪرارے جوابش را دادم و گفتم : براے شهادت🥀 ، اول نیتت را خالص ڪن ، این‌ بار گفت : مامان ، به خدا نیتم خالصِ خالصه ، ذره‌اے ناخالصے توش نیست ، این را ڪه شنیدم ، بهش گفتم : پس شهید🥀می‌شوے .😭😭 آن‌قدر از شنیدن این حرف خوشحال شد ڪه از پشت خط ، صداے جیغ‌هایش می‌آمد . باز هم ادامه داد و.....
گفت : پس دعا ڪن بدنم هم مانند شهداےڪربلا🥀تڪه‌ تڪه شود😭. از این خواسته‌اش جا خوردم و گفتم : محمدرضا🥀 ! این دعا از من برنمی‌آید !
شهادت🥀در فرهنگ خانوادگے ما وجود داشت و برایمان غریبه نبود . وقتے دو برادرم شهید🥀شدند ، پدرم خیلے محڪم و صبور بود. یادم می‌آید وقتے محمدرضا🥀 پنج سال داشت به خانه پدری‌ام رفته بودیم . مشغول ڪار بودیم

اربعین سال گذشته به پیاده روے اربعین رفتیم.. محمدرضا🥀 هم خیلے اصرار داشت ڪه بیاید اما گفتیم ڪه بگذار امسال برویم ببینیم اوضاع در چه حالے است تجربه ڪسب ڪنیم سال دیگر با هم برویم .
چفیه اے ڪه دوستش هدیه داده بود را داد تا در حرم امام حسین (علےه السلام) تبرک ڪنم . اما من در شلوغے هاے حرم گمش ڪردم و هر چه گشتم پیدایش نڪردم و خلاصه برایش یک چفیه خریدم و تبرک ڪردم.. به محمدرضا🥀 جریان را گفتم.
میدانستم خیلے به چفیه علاقه داشت و از او عذرخواهے ڪردم اما او در جواب گفت ڪه فداے سرت من حاجتم روا مے شود . وقتے به تهران رسیدیم در مورد حاجتش و چرایے آن از محمدرضا🥀 سؤال ڪردم و او در جواب گفت ڪه اگر چیزے را در حرم ائمه گم ڪنے حاجت روا مے شوے ...من حاجتم این است ڪه شهید🥀 بشوم تا اربعین سال دیگر
اربعین سال گذشته به پیاده روے اربعین رفتیم.. محمدرضا🥀 هم خیلے اصرار داشت ڪه بیاید اما گفتیم ڪه بگذار امسال برویم ببینیم اوضاع در چه حالے است تجربه ڪسب ڪنیم سال دیگر با هم برویم .
چفیه اے ڪه دوستش هدیه داده بود را داد تا در حرم امام حسین (علےه السلام) تبرک ڪنم . اما من در شلوغے هاے حرم گمش ڪردم و هر چه گشتم پیدایش نڪردم و خلاصه برایش یک چفیه خریدم و تبرک ڪردم.. به محمدرضا🥀 جریان را گفتم.
میدانستم خیلے به چفیه علاقه داشت و از او عذرخواهے ڪردم اما او در جواب گفت ڪه فداے سرت من حاجتم روا مے شود . وقتے به تهران رسیدیم در مورد حاجتش و چرایے آن از محمدرضا🥀 سؤال ڪردم و او در جواب گفت ڪه اگر چیزے را در حرم ائمه گم ڪنے حاجت روا مے شوے ...من حاجتم این است ڪه شهید🥀 بشوم تا اربعین سال دیگر زنده نیستم.. 😭 من خیلے ناراحت شدم و در جوابش گفتم ڪه به عراق میروے ؟ گفت جنگ فقط آنجا نیست در سوریه هم هست من در سوریه شهید🥀 مے شوم .
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مدح امیرالمومنین علی (علیه السلام)
فوق العاده زیبا

سید مجید بنی فاطمه

🍃🌸🌺🍃🌹🍃🌺🌸🍃

____🍃🌸🍃____
از نحوه شهادتش🥀 هیچ ڪسے چیزے به من نمیگفت . دوستش ڪه در سوریه با او بود ، از جواب دادن طفره مے رفت
هنوز پیڪر محمدرضا🥀 دفن نشده بود ، یڪ شب با حال خیلے بد خوابیدم .
همےن ڪه سرم را روے بالش گذاشتم ، محمدرضا به خوابم آمد و به صورت واضح گفت : #مامان اون بنده خدا را این قدر سؤال پیچ نڪن !😭وقتی سؤال میڪنے ، او غصه مے خورد دوست دارے نحوه شهادت 🥀مرا بدانے ، خودم به تو مے گویم.😭

محمدرضا🥀دست مرا گرفت و برد به آن جایے ڪه شهید🥀شده بود لحظه ے شهادت و پیڪرش را به من نشان داد😭بعد از این خواب وقتے نحوه شهادت🥀 او را براے فرماندهانش توضیح دادم ، آن ها تعجب ڪردند . گفتند : مگر شما آنجا بودید ڪه از همه ے جزئیات با خبر هستید ؟!

محمدرضاے🥀 من دقیقا ساعت یک ربع به 7 شب 29 محرم در عملیات العیس در حومه حلب مورد اصابت گلوله مستقیم توپ 23 قرار مے گیرد سر و گردن و قسمت چپ بدن او از بین مے رود . فرمانده هانش مے گفتند : نحوه شهادت محمدرضا🥀 از همه شهداے یگان فاتحین دلخراش تر😔 بوده است .
به روایت از خواهرشهید🥀:
25 آبان بود . قرار بود پیڪر محمدرضا را از رو به‌ روے مسجد صادقیه تشییع ڪنند . لحظه دیدن پیڪر محمدرضا لحظه بسیار سختے بود برایمان . #تنش تڪه‌ تڪه شده بود و آن را ڪامل بسته بودند.😔مادرم ڪنار پیڪر محمدرضا نشست . روے صورتش را ڪنار زد. صورتش ڪاملا زخمے بود. رفتار مادرم واقعا عجیب بود..
در نگاه اول خیره شد به صورت محمدرضا 🥀و گفت : مادر! تو چرا با سر آمده‌اے ؟!

سپس مدام با خودش تڪرار می‌ڪرد ڪه : من با این هدیه‌ ڪوچک ، چگونه سرم را مقابل حضرت زینب (سلام الله علیها) بالا بگيرم ؟! چهل روز نشد ڪه محمدرضا به همه آرزوهایش رسید.
همانند شهداے ڪربلا🥀 با بدن پاره‌ پاره به شهادت رسیده بود. مادرم با اصرار ، گوشه‌اے ازڪفنش را باز ڪرد و شال عزایش را در دستش گذاشت و از حضرت زینب (سلام الله علیها)🥀 خواست تا این هدیه قلیل را از او بپذیرد.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💫دست بالای دست

🌷وقتی پرنده ای زنده است ،
🦢مورچه را میخورد،
💞وقتی میمیرد ، مورچه او را میخورد ...

🌷شرایط به مرور زمان تغییر میکند ؛
🦢یک درخت،
💞هزاران چوب کبریت را میسازد ...
🌷اما وقتی زمانش برسد ،
🦢یک چوب کبریت میتواند
💞هزاران درخت را بسوزاند ...
🌷 پس  خوب باشید و خوبی کنید ...