اصلاً
زن ِشیعـه💚
بایــَّد شهیدپـرور باشد✌️🏻
درست مثل ِ زینبــ ...
مثل ِ ربابـــ ..
اڪبـر میخواهد ڪربلا ...
#همسران_شهدا
#مادران_شهدا
#شهید_امیرسیاوشی_همسرانه
⭐️شبتون شهدایی🤚
زن ِشیعـه💚
بایــَّد شهیدپـرور باشد✌️🏻
درست مثل ِ زینبــ ...
مثل ِ ربابـــ ..
اڪبـر میخواهد ڪربلا ...
#همسران_شهدا
#مادران_شهدا
#شهید_امیرسیاوشی_همسرانه
⭐️شبتون شهدایی🤚
#همسران
💠حضرت ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ صلیاللهعلیهوآله وسلم:ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎی ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ، ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﯾﻜﺪﯾﮕﺮ ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍحافظی ﺻﺪﻗﻪ ﺍﺳﺖ و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فی ﺳﺒﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ.
📚ﻛﺎفی ﺝ ۵ ﺹ ۵۶٩
هر زنی که در خانه همسرش، به قصد اصلاح، چیزی را از جایی بردارد و در جای دیگر بگذارد، خداوند عزّوجلّ به او توجّه می کند، و هرکس خداوند مهربان به او توجّه کند، او را عذاب نمی کند.
📚امالی صدوق، ص۴١١
💠حضرت ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﻛﺮﻡ صلیاللهعلیهوآله وسلم:ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻫﺎی ﺯﻥ ﻭ ﺷﻮﻫﺮ ﺑﻪ ﻫﻢ، ﺑﻪ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺑﺎ ﯾﻜﺪﯾﮕﺮ ﻭ ﯾﺎ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺧﺪﺍحافظی ﺻﺪﻗﻪ ﺍﺳﺖ و ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ﺍﻧﻔﺎﻕ فی ﺳﺒﯿﻞ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﺭﺯﺵ ﺩﺍﺭﺩ.
📚ﻛﺎفی ﺝ ۵ ﺹ ۵۶٩
هر زنی که در خانه همسرش، به قصد اصلاح، چیزی را از جایی بردارد و در جای دیگر بگذارد، خداوند عزّوجلّ به او توجّه می کند، و هرکس خداوند مهربان به او توجّه کند، او را عذاب نمی کند.
📚امالی صدوق، ص۴١١
﷽ 🕊♥️ 🕊﷽
#رهبرانقلاب:
واقعا #همسران_شهدا اجر فراوانے دارند
و #نصف_اجر_شهدا متعلق به همسر و خانواده آنهاست🍃
تصویرے زیبا از وداع همسر شهید
مدافع حرم
#شهید_مصطفی_نبی_لو🌷
#شهدا_را_یاد_ڪنید_با_ذڪر_صلوات
🍃شبتون شهدایے و مملو از دلتنگے براے شهدا 💔
#رهبرانقلاب:
واقعا #همسران_شهدا اجر فراوانے دارند
و #نصف_اجر_شهدا متعلق به همسر و خانواده آنهاست🍃
تصویرے زیبا از وداع همسر شهید
مدافع حرم
#شهید_مصطفی_نبی_لو🌷
#شهدا_را_یاد_ڪنید_با_ذڪر_صلوات
🍃شبتون شهدایے و مملو از دلتنگے براے شهدا 💔
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
زمان عقد و هنگامی که یکی از دوستانش در سوریه #شهید شد حرف رفتن به سوریه را پیش کشید و گاهی با هم در مورد این موضوع صحبت می کردیم.
اما به طور جدی در پائیز و زمستان سال ٩۵ بود که قرار شد چند نیروی بسیجی رو معرفی کنه و خودش رو به عنوان #نیروی پاسدار. در زمان عقد نمی تونستم رضایتم رو نسبت به این موضوع اعلام کنم.😔
ولی بعد از عروسی ، روزها که همسرم سرکار می رفت یا ماموریت بود برنامه ی مصاحبه با #همسران شهدا را نگاه می کردم تا ببینم این بزرگواران چگونه با سختی ها مواجه می شوند.😔
کلیپ هایی در مورد #مظلومیت شیعیان سوریه نگاه میکردم و این فکر در ذهنم همیشه جرقه می زد که اگر مانع رفتن #یدالله بشم چگونه جواب #اهل بیت (ع) را در روز محشر بدم.😔🍃⚘🍃
تا اینکه وقتی موضوع رفتنش جدی شد و در زمستان سال ٩۵ در موردش با هم صحبت کردیم مخالفت نکردم و حتی تصمیم گرفتم که تا لحظه ی رفتنش بی تابی نکنم.😔
شبی که می خواست اعزام بشه با هم سمت مسجد رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام رفتیم. لحظه ی رفتن وقتی از درب منزل کاسه ی آبی پشت سرش ریختم😔
اما به طور جدی در پائیز و زمستان سال ٩۵ بود که قرار شد چند نیروی بسیجی رو معرفی کنه و خودش رو به عنوان #نیروی پاسدار. در زمان عقد نمی تونستم رضایتم رو نسبت به این موضوع اعلام کنم.😔
ولی بعد از عروسی ، روزها که همسرم سرکار می رفت یا ماموریت بود برنامه ی مصاحبه با #همسران شهدا را نگاه می کردم تا ببینم این بزرگواران چگونه با سختی ها مواجه می شوند.😔
کلیپ هایی در مورد #مظلومیت شیعیان سوریه نگاه میکردم و این فکر در ذهنم همیشه جرقه می زد که اگر مانع رفتن #یدالله بشم چگونه جواب #اهل بیت (ع) را در روز محشر بدم.😔🍃⚘🍃
تا اینکه وقتی موضوع رفتنش جدی شد و در زمستان سال ٩۵ در موردش با هم صحبت کردیم مخالفت نکردم و حتی تصمیم گرفتم که تا لحظه ی رفتنش بی تابی نکنم.😔
شبی که می خواست اعزام بشه با هم سمت مسجد رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام رفتیم. لحظه ی رفتن وقتی از درب منزل کاسه ی آبی پشت سرش ریختم😔
زمان عقد و هنگامی که یکی از دوستانش در سوریه #شهید شد حرف رفتن به سوریه را پیش کشید و گاهی با هم در مورد این موضوع صحبت می کردیم.
اما به طور جدی در پائیز و زمستان سال ٩۵ بود که قرار شد چند نیروی بسیجی رو معرفی کنه و خودش رو به عنوان #نیروی پاسدار. در زمان عقد نمی تونستم رضایتم رو نسبت به این موضوع اعلام کنم.😔
ولی بعد از عروسی ، روزها که همسرم سرکار می رفت یا ماموریت بود برنامه ی مصاحبه با #همسران شهدا را نگاه می کردم تا ببینم این بزرگواران چگونه با سختی ها مواجه می شوند.😔
کلیپ هایی در مورد #مظلومیت شیعیان سوریه نگاه میکردم و این فکر در ذهنم همیشه جرقه می زد که اگر مانع رفتن #یدالله بشم چگونه جواب #اهل بیت (ع) را در روز محشر بدم.😔🍃⚘🍃
تا اینکه وقتی موضوع رفتنش جدی شد و در زمستان سال ٩۵ در موردش با هم صحبت کردیم مخالفت نکردم و حتی تصمیم گرفتم که تا لحظه ی رفتنش بی تابی نکنم.😔
شبی که می خواست اعزام بشه با هم سمت مسجد رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام رفتیم. لحظه ی رفتن وقتی از درب منزل کاسه ی آبی پشت سرش ریختم😔
اما به طور جدی در پائیز و زمستان سال ٩۵ بود که قرار شد چند نیروی بسیجی رو معرفی کنه و خودش رو به عنوان #نیروی پاسدار. در زمان عقد نمی تونستم رضایتم رو نسبت به این موضوع اعلام کنم.😔
ولی بعد از عروسی ، روزها که همسرم سرکار می رفت یا ماموریت بود برنامه ی مصاحبه با #همسران شهدا را نگاه می کردم تا ببینم این بزرگواران چگونه با سختی ها مواجه می شوند.😔
کلیپ هایی در مورد #مظلومیت شیعیان سوریه نگاه میکردم و این فکر در ذهنم همیشه جرقه می زد که اگر مانع رفتن #یدالله بشم چگونه جواب #اهل بیت (ع) را در روز محشر بدم.😔🍃⚘🍃
تا اینکه وقتی موضوع رفتنش جدی شد و در زمستان سال ٩۵ در موردش با هم صحبت کردیم مخالفت نکردم و حتی تصمیم گرفتم که تا لحظه ی رفتنش بی تابی نکنم.😔
شبی که می خواست اعزام بشه با هم سمت مسجد رفتیم و بعد از نماز به رستورانی برای صرف شام رفتیم. لحظه ی رفتن وقتی از درب منزل کاسه ی آبی پشت سرش ریختم😔