🌹محفل شهدا🌹
596 subscribers
45.5K photos
37.5K videos
650 files
1.84K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
#اولین_شهید_خان_طومان
#دیده_بان_محبوب_فاطمیون
#راوی_همرزم_شهید

بهمن بسیار صبور بود و هر کلامی که از زبانش خارج می شد برای رضای خدا بود و همین ویژگیهای اخلاقی بود که رزمندگان فاطمیون را مجذوب خود کرده بود و آن‌ها ارادت خاصی نسبت به شهید قنبری داشتن

❤️شادی ارواح طیبه شهدا وامام شهدا صلوات❤️
#سرباز_شجاع_اسلام
#شهید_مدافع_حرم
#نحوه_شهادت_حبیب_الله_قنبری
#راوی_همرزم_شهید

🍃مانع از هجوم تروریست ها به داخل خان طومان شد🍃

قبل از هجوم تروریست ها به خان طومان تروریست ها سعی ورود به شهر را داشتند اما شهید قنبری به خاطر مهارت بالایی که در دیدبانی داشت با هدایت توپخانه و سلاح های نیمه سنگین مانع هجوم آنها به منطقه شد.

در زمان حمله تروریست ها به خان طومان با توجه به ایجاد وضع آتش بس در منطقه، تروریست های داعش و النصره به همراه 5 گروه تروریستی دیگر با در اختیار قرار گرفتن تانک و نفربر از سوی ترکیه به آنها، تروریست ها با هم متحد شده و حدودا ساعت 3 نیمه شب به منطقه حمله کردند و در همان ساعات اولیه شهید قنبری به همراه دو نفر از رزمندگان یگان فاتحین توسط موشک کرنر مورد اصابت قرار گرفته و شهید شدند و در همان ساعات اولیه موفق شدیم پیکر بهمن را به عقب برگردانیم.

❤️شادی ارواح طیبه شهداوامام شهدا صلوات❤️
🌱🌷🌾🌺🍃🌸🌹
🌷💐🍃🌹🌱🌺
🌸💐🌿
🌾🌷
🌹

#سردار_پاسدار_رشید_اسلام
#خاطره_شهید_مدافع_حرم
#راوی_محمد_علی_ایران_نژاد_همرزم_شهید


💫بعد از اتمام جنگ ماموریت جنوب شرق به لشکر ۴۱ ثارالله واگذار شد.شهید الله دادی به عنوان جانشین تیپ صاحب الزمان(عج) سیرجان تمام ماموریت های علیه اشرار را فرماندهی می کرد که اغلب کارهای شناسایی محل استقرار اشرار در منطقه را شخصا به همراه تیم اطلاعاتی انجام می داد، معمولا شهید تاکید داشت اگر شناسایی زمان زیاد ببرد بهتر از این است که ناقص باشد و باعث هزینه های زیادی شود و معمولا تمام تحرکات باندهای اشرار توسط شخص خود شهید رصد می شد. شهید علاوه بر فرماندهی عملیات های علیه اشرار معمولا در نوک خط حمله قرار می گرفت و همزمان دو کار را با هم انجام می داد هم فرماندهی عملیات را داشت و هم هدایت آتش ادوات را،که این امر همیشه باعث فلج شدن کاروان های اشرار می شد.

💫معمولا اکثر اوقات که با شهید همراه بودم او بیشتر تاکید می کرد که کارها با هدف صورت گیرند و هر کاری که بدون هدف انجام شود نتیجه نمی دهد. معمولا دوست داشت که بهترین بچه ها را برای نسل آینده سپاه تربیت کند، شهید همیشه دنبال تربیت متخصص در رشته های مهم برای امورات سپاه بود

💫قبل از عملیات نصر ۴ قرار بود برای توجیه به منطقه عملیاتی برویم، هنگام عزیمت در مسیر، دژبانی آن منطقه معمولا سخت گیری می کرد که خیلی از مواقع منجر به درگیری می شد، یک بار به همراه شهید از آن مسیر می گذشتیم که آن اتفاق رخ داد، دژبانی برخورد سختی با ما کرد، من به شهید گفتم خودت را معرفی کن و بگو که فرمانده تیپ هستی، اما او این کار را نکرد و در نهایت بحث بالا گرفت و به سپاه بوکان رفتیم ، این مسئله باعث شد که از طرف خسردار سلیمانی پیگیری شود که این سختگیری بی مورد که باعث اتلاف وقت می شد برای همیشه حل و فصل شود

❤️شادی ارواح طیبه شهدا وامام شهدا صلوات❤️


🌹
🌾🌷
🌸💐🌿
🌷💐🍃🌹🌱🌺
🌱🌷🌾🌺🍃🌸🌹
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
#سردار_پاسدار_رشید_اسلام
#خاطره_شهید_مدافع_حرم
#راوی_همرزم_شهید


💫سال ۶۴ یک روحانی به لشکر ثارالله آمده بودند، اسم ایشان حاج آقا فاضلی بود، شهید الله دادی در آن زمان مسئول واحد دیده بانی در تیپ ادوات بودند، یک روز در حین صحبت حاج آقا فاضلی، یک چیز توجه مرا خیلی جلب کرد و آن هم نحوه چیدن تعداد زیادی پتو روی هم بود، پتوها طوری منظم و دقیق روی هم چیده شده بود که مثل صفحات یک کتاب بودند، و دارای زاویه های دقیق، مثل اینکه روی هم گذاشته شده و برش داده باشند، بعد از اتمام صحبت حاج آقا، از شهید پرسیدم چقدر حوصله دارید که با این دقت پتوها را روی هم چیده اید؟ ایشان خندید و گفت: ما اینجا با جان بچه های مردم سر و کار داریم و مجبوریم همه چیزمان همین قدر منظم باشد که بچه ها به نظم و دقت عادت کنند، نظم و دقت در همه کارهای شهید همنیطور جاری بود💫

💫در سال های ۷۰ و ۷۱ زمانی که در تیپ دوم صاحب الزمان (عج)سیرجان با هم بودیم برای دقت در تیراندازی در مقابل اشرار مسلح قرار شد ۵ نفر پاسدار آموزش ببینند، ایشان این آموزش ها را خودش بر عهده گرفت (در حالی که جانشین فرماندهی تیپ بود) می گفت با بچه ها قرار گذاشتیم طوری تمرین کنند که همه بتوانند از فاصله ۲۰۰ متری یک خودکار را مورد هدف قرار دهند و گفته ام که من فقط تیر به بر پیشانی اشرار را قبول دارم، هر کس نمی تواند اینطور ماهر شود، برود، شب های زیادی با هم می رفتند راهپیمایی های طولانی، بدنسازی و عادت به کار در شب و نهایتا هم موجودیت اشرار مسلح هم به نابودی رفت و امنیت امروز ایجاد شد💫

❤️شادی ارواح طیبه شهدا وامام شهدا صلوات❤️


🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃 🍂
🌱🌷🌾🌺🍃🌸🌹
🌷💐🍃🌹🌱🌺
🌸💐🌿
🌾🌷
🌹

#سردار_پاسدار_رشید_اسلام
#خاطره_شهید_مدافع_حرم
#راوی_محمد_علی_ایران_نژاد_همرزم_شهید


💫بعد از اتمام جنگ ماموریت جنوب شرق به لشکر ۴۱ ثارالله واگذار شد.شهید الله دادی به عنوان جانشین تیپ صاحب الزمان(عج) سیرجان تمام ماموریت های علیه اشرار را فرماندهی می کرد که اغلب کارهای شناسایی محل استقرار اشرار در منطقه را شخصا به همراه تیم اطلاعاتی انجام می داد، معمولا شهید تاکید داشت اگر شناسایی زمان زیاد ببرد بهتر از این است که ناقص باشد و باعث هزینه های زیادی شود و معمولا تمام تحرکات باندهای اشرار توسط شخص خود شهید رصد می شد. شهید علاوه بر فرماندهی عملیات های علیه اشرار معمولا در نوک خط حمله قرار می گرفت و همزمان دو کار را با هم انجام می داد هم فرماندهی عملیات را داشت و هم هدایت آتش ادوات را،که این امر همیشه باعث فلج شدن کاروان های اشرار می شد.

💫معمولا اکثر اوقات که با شهید همراه بودم او بیشتر تاکید می کرد که کارها با هدف صورت گیرند و هر کاری که بدون هدف انجام شود نتیجه نمی دهد. معمولا دوست داشت که بهترین بچه ها را برای نسل آینده سپاه تربیت کند، شهید همیشه دنبال تربیت متخصص در رشته های مهم برای امورات سپاه بود

💫قبل از عملیات نصر ۴ قرار بود برای توجیه به منطقه عملیاتی برویم، هنگام عزیمت در مسیر، دژبانی آن منطقه معمولا سخت گیری می کرد که خیلی از مواقع منجر به درگیری می شد، یک بار به همراه شهید از آن مسیر می گذشتیم که آن اتفاق رخ داد، دژبانی برخورد سختی با ما کرد، من به شهید گفتم خودت را معرفی کن و بگو که فرمانده تیپ هستی، اما او این کار را نکرد و در نهایت بحث بالا گرفت و به سپاه بوکان رفتیم ، این مسئله باعث شد که از طرف خسردار سلیمانی پیگیری شود که این سختگیری بی مورد که باعث اتلاف وقت می شد برای همیشه حل و فصل شود

❤️شادی ارواح طیبه شهدا وامام شهدا صلوات❤️


🌹
🌾🌷
🌸💐🌿
🌷💐🍃🌹🌱🌺
🌱🌷🌾🌺🍃🌸🌹
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
#سردار_پاسدار_رشید_اسلام
#خاطره_شهید_مدافع_حرم
#راوی_همرزم_شهید


💫سال ۶۴ یک روحانی به لشکر ثارالله آمده بودند، اسم ایشان حاج آقا فاضلی بود، شهید الله دادی در آن زمان مسئول واحد دیده بانی در تیپ ادوات بودند، یک روز در حین صحبت حاج آقا فاضلی، یک چیز توجه مرا خیلی جلب کرد و آن هم نحوه چیدن تعداد زیادی پتو روی هم بود، پتوها طوری منظم و دقیق روی هم چیده شده بود که مثل صفحات یک کتاب بودند، و دارای زاویه های دقیق، مثل اینکه روی هم گذاشته شده و برش داده باشند، بعد از اتمام صحبت حاج آقا، از شهید پرسیدم چقدر حوصله دارید که با این دقت پتوها را روی هم چیده اید؟ ایشان خندید و گفت: ما اینجا با جان بچه های مردم سر و کار داریم و مجبوریم همه چیزمان همین قدر منظم باشد که بچه ها به نظم و دقت عادت کنند، نظم و دقت در همه کارهای شهید همنیطور جاری بود💫

💫در سال های ۷۰ و ۷۱ زمانی که در تیپ دوم صاحب الزمان (عج)سیرجان با هم بودیم برای دقت در تیراندازی در مقابل اشرار مسلح قرار شد ۵ نفر پاسدار آموزش ببینند، ایشان این آموزش ها را خودش بر عهده گرفت (در حالی که جانشین فرماندهی تیپ بود) می گفت با بچه ها قرار گذاشتیم طوری تمرین کنند که همه بتوانند از فاصله ۲۰۰ متری یک خودکار را مورد هدف قرار دهند و گفته ام که من فقط تیر به بر پیشانی اشرار را قبول دارم، هر کس نمی تواند اینطور ماهر شود، برود، شب های زیادی با هم می رفتند راهپیمایی های طولانی، بدنسازی و عادت به کار در شب و نهایتا هم موجودیت اشرار مسلح هم به نابودی رفت و امنیت امروز ایجاد شد💫

❤️شادی ارواح طیبه شهدا وامام شهدا صلوات❤️


🌿
🌾🍂
🍃🌺🍂
💐🌾🍀🌼🌷🍃 🍂
🥀🕊شوق شهـادت . . .
در نگاهـش موج می زد ؛
مرغ مهاجر بود و دل بر اوج می‌زد❤️

🌷روز شهادت حضرت زهرا(س)ساعت چهار پنج بعدازظهر بود که از بیسیم صدای بچه‌ها شنیده شد،می‌گفتند:دشمن به عقارب زده و ما میدونستیم که حاج مسلم رفته بود عقارب... از طریق بیسیم پرسیدیم حاج مسلم کجاست؟و به ترکی جواب دادند،"حاج‌مسلم شهید شد"...
بیسیم از دستم افتاد؛دستام رو گذاشتم روی سرم و نشستم روی زمین.بچه ها بلافاصله اومدند و از من پرسیدند چه اتفاقی افتاده و ماجرا رو به آن‌ها گفتم. واقعا در قرارگاه یک کربلایی به پا شد... پشت بیسیم صدای بچه‌ها می‌آمد که مرتب گریه می‌کردند و خبر شهادت حاج‌مسلم رو به همدیگه می‌دادند؛ هرکسی که به دیگری تماس می‌گرفت، فقط با گریه صحبت میکرد...😭

#راوی:همرزم شهید

🌹#شهیـد_مدافـع_حـرم
#سردار_مهدی_نعمایی
#نام_جهادی_حاج_مسلم
#سالـروز_شهـادت🕊

•┈••✾•🌿🌸🌺🌸🌿•✾••┈•
🌹محفل شهدا🌹
هنگام اذان است 🌷 لحظه اجابت دعاست🌷 خدایا ظهور حجتت را برسان 🌷 خدایا قلب مقدسش از ما راضی وخشنود بگردان 🌷 خدایا موانع ظهورش برطرف بگردان 🌷 خدایا عاقبت همه مارو ختم به خیر بگردان 🌷 خدایا ما را آنی وکمتر از آنی به خودمان وامگذار🌷 خدایا تا مارو نبخشیدی از این…



ماجرای حمله‌ شیمیایی‌ #حاج‌قاسم‌ به‌ عراق😨


👀 قضیه از این قرار بود؛ روز اول بعد
از اینکه نیروهای ایرانی تا پشت خط
عراق یعنی آن سوی نخلستان پیش رفته
و جاده البحار را تصرف کرده بودند،
صدام نیروهای گارد ریاست جمهوری را
برای باز پس گیری فاو به منطقه اعزام می کند.

💢غافل از اینکه نیروهای ايرانی  آنقدر به
عمق نفوذ کرده اند که جاده پشتیبانی و
استراتژیک البحار را که بیشتر نقل و انتقالات
مهم ارتش عراق از آن صورت می گرفت،
تسخیر کرده بودند.

♻️ خبرهای خوشحال کننده ای به سنگر
فرماندهی می رسید‌. بچه های لشکر ،
اتوبوس های لشکر گارد را روی جاده،
یک به یک با آر پی چی و توپ ۱۰۶ میزدند.
و نیروهای گارد هندز به خط مقدم نرسیده،
می‌رفتند رو هوا.

💢عراق آتشی شدید، اما بی نظم روی خط
ایران می ریخت‌. این نحوه اجرای آتش
بی نظم عراق نشان از آن داشت که نیروهای
پشت خاکریز نظام دفاعی خود را از دست
داده اند و به شدت اعصابشان خرد شده است..

♻️نیروهای تشنه و گرسنه عراق که بوی تعفن
جنازه ها و ناله های همرزمان شان روحیه آنها
را به شدت داغان کرده بود، تنها به یک تلنگر
نیاز داشتند تا تسلیم شوند و خط را تحویل دهند.

💢اما این تلنگر فقط به فکر حاج‌ قاسم رسید
و آن فکر چیزی نبود جز حمله شیمیایی به
خطوط دفاعی عراق..‌

♻️بعد از ظهر بود که حاج‌ قاسم دستور حمله
شیمیایی را به واحد تدارکات لشکر داد. واحد
تدارکات چند نقطه را در پشت خاکریز ها در
نظر گرفت و شروع به ریختن بمب های
شیمیایی روی خط عراق کرد. بمب های
شیمیایی عراق بیشتر بوی قورمه سبزی
و موز میداد، اما بمب شیمیایی حاج‌ قاسم
بوی کباب کوبیده می داد؛ بوی دنبه داغ...😳

♻️اما از حمله شیمیایی بگم.
حاج‌ قاسم به واحد تدارکات لشکر دستور
داده بود که چند کیلو دنبه به خط ارسال
کنند. دنبه ها که به خط رسید، حاج‌ قاسم
دستور داد آتش درست کنند و دنبه ها رو
داخل آتش ها بیندازند. دنبه ها شروع به
سوختن کرد و بوی کباب تمام خط را برداشت😋


💢روز اول و دوم حاج‌ قاسم به تدارکات
دستور داده بود برای تقویت روحیه رزمنده ها
در خط مقدم، غذایی گرم و خوشمزه آماده کند.
آن روز غذای خط مقدم چلوکباب و نوشابه
با قوطی های خنک بود.

👈سال ۱۳۶۴، نوشابه با قوطی یک نوشیدنی
خیلی اعیانی بود که فقط مال از ما بهتران
بود؛ نوشابه ای ایرانی به نام #کوثر...👉

♻️ حاج‌ قاسم به بچه های لشکر دستور داد
به جای اینکه روی خط دشمن آتش بریزند،
قوطی های نوشابه شان را مثل نارنجک
بیندازند پشت خاکریز عراقی ها.
باران قوطی های خالی از خط ما به پشت
خاکریز عراقی ها باریدن گرفت..😂💧


💢قوطی ها هم مثل نارنجک عمل کردند.
طوری که معده سرباز های عراقی گرسنه و
تشنه را دچار انفجار اسیدی کرده بودند.
بوی دنبه کباب شده و قوطی های خالی
نوشابه، زلزله ای در خط پدافندی عراق به
راه انداخته بود.😊😆


♻️هنوز چند دقیقه نگذشته بود که اولین
سرباز عراقی با زیر پیراهن سفید رکابی و
دست هایی بالا به نشانه تسلیم بین دو
خاکریز ظاهر شد...😓😂

♻️سرباز عراقی به دو آمد و خودش را
انداخت پشت خاکریز ما. بچه‌ها اورا بردند
پیش حاج‌ قاسم

💯حاج‌ قاسم دستور داد یک پرس چلوکباب
با نوشابه خنک به او بدهند. غذای سرباز
عراقی که تمام شد، حاج‌ قاسم دستور داد
که اورا آزاد کنند.🤨


💢سرباز اول باورش نمیشد که آزاد شده
است، اما بچه ها به او فهماندند که
می تواند برود.سرباز عراقی فکر میکرد که
او را آزاد کرده اند که حین راه رفتن با تیر
از پشت بزننش. برای همین هر چند قدم که
می رفت برمی گشت و پشت سرش را نگاه
می کرد تا اینکه رسید به خاکریز خودشان
و پشت خاکریز ناپدید شد.😌😅


♻️چند دقیقه بعد ستونی از سربازان عراقی
مانند ماری که بی رمق روی زمین می خزد،
از پشت خاکریز ظاهر شدند. آنها حدود
۲۰ نفر بودند.😎


💢خبر تسلیم شدن ۲۰ سرباز عراقی که به
حاج‌ قاسم رسید به تدارکات لشکر دستور داد
که چند صد پرس چلو کباب گرم به خط
ارسال کنند.😝😋


♻️نقشه حمله شیمیایی حاج‌ قاسم درست
از آب درآمد و تیرش درست به هدف خورد.
در کمتر از یک ساعت تمام نیروهای آن
خاکریز، گروه گروه با صدای
الموت لصدام دخیل الخمینی،
تسلیم نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله شدند.
حاج‌ قاسم بدون شلیک حتی یک تیر و
بدون خونریزی، خاکریز عراق را فتح کرد.🤣

🤏من تا چند روز بعداز شنیدن این ماجرا،
هر وقت به یاد حمله‌ شیمیایی حاج‌ قاسم
می افتادم، مثل آدم های شیرین عقل
بی اختیار میزدم زیر خنده. همین کارهای
حاج‌ قاسم بود که اورا در چشم من خاص
و خواستنی کرده بود.😍😂


📚حاج‌ قاسم سلام ص۲۵۱ تا ۲۵۳
#راوی: حمیدرضا فراهانی



أنتَ‌قَلبي..
#ماه_دلم♥️
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
💠 غیبت و حلالیت طلبیدن 🤔اگر گوینده یا شنونده غیبت باشیم، باید از غیبت شونده حلالیت بطلبيم؟ 💠✍️ آيات عظام: امام، تبريزي، صافي، فاضل و سیستانی: لازم نيست. 👌 تبصره: آية الله سيستاني: اگر غیبت دارای توهین باشد بنابر احتیاط، لازم است حلالیت بگیرد با دو شرط…

💢شوخی شهیدمصطفی‌صدرزاده با حاج‌قاسم

🔹یه روز حاج قاسم برای جلسه‌ی
عملیاتی اومدن حلب...
بعد جلسه، رفقا شروع کردن با
حاجی عکس گرفتن...📸

🔸کم کم اطراف حاجی خلوت شد...
سید گفت حالا بریم خدمت حاجی!😍
۴ نفری ایستادیم و سید با حاجی گرم
صحبت شد...

🔹بعد صحبت،میخواستیم عکس بگیریم
که متوجه شدیم حاجی خیلی فکرش
درگیره و سرش پایین و به یه نقطه
خیره شده...

🔸یه دفعه سید رو به حاجی گفت:
حاجی سرتو بگیر بالا، اینجوری فک
میکنن ما آویزونت شدیم که...😂😁

#راوی: همرزم شهید


أنتَ‌قَلبي..
#ماه_دلم♥️
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
💚دعای فرج بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ☀️الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ…


💢دلسوزتر از #پدر

🔹حاج‌قاسم مدیریت ذاتی داشت و
ژنتیکی می‌توانست رهبری یک جماعتی
را به عهده بگیرد.

🔸جالب این‌جا بود که همه نیروها را
به اسم می‌شناخت و به کمک حافظه
دقیقی که داشت همه جزئیات را راجع
به افراد به یاد می‌آورد.

🔹تک‌تک نیروهایش را می‌بوسید و حال
و احوال می‌کرد. جوری حرف می‌زد و رفتار
می‌کرد که آن بنده خدا فکر می‌کرد برای
فرمانده‌اش چقدر خاص و ممتاز است، در
حالی ‌که حاج‌قاسم با همه این‌طور بود.
دل‌سوز نیروهایش بود، حتی دلسوزتر از پدر.

🔸یک شب در کانال سلمان با بچه‌ها
مشغول تمرین غواصی بودیم. هوا به ‌
شدت سرد بود، اما چاره نداشتیم و مجبور
بودیم شب‌ها در آب باشیم. حاج‌قاسم برای
سرکشی آمد. از دور دیدمش که اورکت
پوشیده بود و بند کلاه را هم محکم بسته بود.

🔹وقتی جلوتر آمد و ما را در آن وضع دید،
نشست لب آب و زد زیر گریه. تا دیدم دارد
گریه می‌کند، از آب زدم بیرون و رفتم سراغش.

🔸من را که دید گفت: «چه کار می‌کنین شما؟!»

🔹گفتم: «خودتون که می‌بینین.» حاجی
نگاهش را از قد و قواره خیس من ‌کند و به
بچه‌ها نگاه کرد. بچه‌ها می‌خندیدند و دست
تکان می‌دادند.

🔸فردایش فهمیدم در قرارگاه به دستور
حاجی به نیت سلامتی بچه‌ها، دوتا گوسفند
کشته‌اند. می‌خواست هم از این نیروها تشکر
کند، هم بچه‌ها گوشت تازه بخورند و تقویت
شوند..

#راوی: حمید شفیعی
از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله
🌷#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷