🌹محفل شهدا🌹
598 subscribers
50K photos
42.5K videos
693 files
1.9K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
اوقات فراغت حاج قاسم معمولا پنجشنبه جمعه ها بود ؛
دوست داشت وقتی خودش خانه است غذا درست کند!
سلیقه هایش هم همیشه خاص بود ؛
برای صبحانه تخم مرغی درست میکرد که در آن کاکائو بود!
یا در غذا ها فلفل و ادویه بیش از حد!
بعضی وقتا هم غذایی که درست میکرد خوشمزه نمیشد اما خودش نمیخورد!
با خنده میگفت تعریف کنین از دست‌پخت من
تعریف کنین
📸 راوی : #نرجس_سلیمانی
🌷#خاطرات_سرداردلها


🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🔰#خاطره
خاطره آقای قائم‌پناه همرزم و همراه حاج قاسم در امور درمانی و پرستار بیمارستان حضرت فاطمه(سلام الله علیها)


شبی حاج قاسم باید برای انجام عملیات در سوریه و مبارزه با داعش مهیا می‌شد اما آن شب مادرشان در بیمارستان بستری بودند. او باید به سوریه می‌رفت. حاجی قبل از رفتن به بیمارستان آمد، آن شب من همراه او بودم و شاهد اتفاقی باورنکردنی شدم. حاج قاسم بیرون و قبل از ورود به اتاق مادر کفش‌هایش را در ‎آورد. هیچ دوربینی این صحنه را شکار نکرد او از من خواست که دوربینی این لحظات را ثبت نکند و درخواست کرد این اتفاق را تا زمان حیات مادی او جایی روایت نکنم. حاج قاسم بعد از ورود به اتاق مادر از کف ‎پا تا صورت مادر را غرق بوسه کرد. بعد از درد دل با مادر شرح حال پزشکی او را جویا شد.

حاج قاسم همان شب و قبل از اینکه از محضر مادر مرخص شود، روی برگه‎ای با خط خود برایم نوشت: از خدا می‌خواهم به میزان حلاوتی که برای من درمورد مادرم ایجاد می‌کنی در جهادم شریک باشید.
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌹روحشون شاد ویادش ن گرامی صلوات 🌹
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📽#ببینید| دردی که رو می کُشت...!

👈#درد_مشکلات_مردم
💔#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷شادی روحش صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
🌸🌸🌸🌸🌸 💠 روزی شخصی خدمت حضرت علی(ع) میرود و میگوید یا امیر بنده به علت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاها را بخوانم،چه کنم؟ 🔸حضرت علی(ع) فرمودند:↯ خلاصه تمام ادعیه را به تو میگویم ، هر صبح که بخوانی گویی تمام دعاها را خواندی ❶ 💐(الحمدلله علی کل نعمه) خدایا…
🛑 #شهید_حاج_قاسم در توصیه‌ای به برادرزاده‌اش می‌نویسد :

مهدی جان!
تمام کسانی که به کمالی رسیدند خصوصاً کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم می‌تواند باشد، منشأ همه آنها سحر است.
سحر را دریاب.
#نمازشب در سن شما تاثیری شگرف دارد، اگر چند بار آن را به رغبت تجربه کردی، لذت آن را متوجه می‌شوی و به آن تمسک می‌یابی.
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
خدایا مردمِ کشورم را به تو می سپارم از بلاها ، سختی ها مصیبت ها و گرفتاری ها دستانم کوتاه است و مسیرِ دردها طولانی دستانم کوتاه است و دیوارِ حادثه ها بلند ... کاری از من ساخته نیست خودت پناه و تسکینِ دردهایشان باش خودت بلاگردانِ جسم و روحِ بی پناهشان…
شعری تو یادواره شهید خوند
شاعری پرسید
حاجی خودت سرودی؟!
خندید و گفت:چطور؟
فاتحانه گفت:حاجی چون نه وزن داره، نه ردیف و نه قافیه!
حاجی دست گذاشت روی شانه‌اش و گفت:

شعر اصلی ما در میدان جنگ است
وزن ما روی سینه دشمن
ردیف ما صف بچه‌های رزمنده
قافیه ما فریاد الله‌اکبر است...

#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
صلوات_عصرجمعه در کتاب جمال الاسبوع از امام جعفر صادق(ع) منقول است : هر کس بعد از نمازعصر روز جمعه ده مرتبه بگوید: اَللهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدوَآلِ مُحمدٍ الْأوْصِیاءالراضین ِ الْمَرْضییّنَ بِأَفْضَلِ صَلَواتِکَ وَ بارِکْ عَلَیْهِمْ بِأَفْضَلِ بَرَکاتِکَ…
#حاجقاسم از ناحیه دست راست ، بازو و پای چپ ، صورت و چشم و ریه و سایر نقاط بدن مجروح شده بود و جانباز هفتاد درصدی بود.
هم حقوق جانبازی داشت هم حق پرستاری ، اما حتی یکبار هم از آن استفاده نکرد.
سردار سلیمانی کارت بانکی که به عنوان جانبازی به وی تعلق گرفته بود را از همان اول به بنیاد شهید کرمان واگذار کرد و به آقای حسنی‌ سعدی گفته بود ،
این حق من نیست از این پول به افرادی کمک کن که پول کرایه ، هزینه دارو و درمان ندارند و ....
هنوز آن کارت در بنیاد شهید است....

#خاطرات_سرداردلها

🏴 التماس دعای فرج وشهادت 🏴

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
گـربـِپرسـند‌آرزویـت‌چیست؟! صدا‌مۍ‌آید‌؛اَربعین،پاۍپیادھ‌،ڪربلا... ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌…
🔰#خاطره:سرکار خانم ‏زینب سلیمانی:

#۱۳رجب که میشد،اگر در خانه بودن با شستن حیاط و آماده کردن خانه، انتظار رسیدن نوه‌ها را میکشیدن؛
بعد هم میگفتن تلفن بچه‌های شهدا را بگیر تا صحبت کنم و گاهی هم میرفتیم منزلشان تا چراغ خانه‌شان در #روز_پدر خاموش نماند.

🌷#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
🔴 #خسته_ڪردن_خستگی 💠 تازه از جبهه برگشته بود ولے #خستگے براش معنے نداشت، رفت سراغ لباس‌ها و شروع ڪرد به شستن. فردا صبح هم ظرف‌ها رو شست. مادرم ناراحت شده بود خواهش ڪرد ڪه این ڪارها رو نڪنه، ولے #یونس می‌گفت: «خاله جون این ڪارها وظیفه منه، من ڪه هیچ وقت خونه…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🤍 پدرم اهل نماز بود.
شاید در آن وقت چند نفر نماز می‌خواندند.
اما پدرم بشدت تقید به نماز اول وقت داشت. نماز ضبح را از روی ستاره و نماز ظهر را از روی سایه تشخیص میداد...

🌱بخشی از کتاب «از چیزی نمی‌ترسیدم» زندگینامه خودنوشت
شهید حاج قاسم سلیمانی
#خاطرات_سرداردلها

🌷بمناسبت میلاد امیرالمومنین(ع) و روز پدر

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷
🌹محفل شهدا🌹
@M_Amini40 کانال امین – Labbaik
📸 فاطمه افشاریان؛ فرزند شهید مدافع حرم:

👈از شهادت بابا تا زمان شهادت حاج قاسم در فواصل مختلف ایشان را می‌دیدیم.
مثلا حتما در ایام فاطمیه که منزل‌شان جلسه روضه داشتند از خانواده شهدا دعوت می‌کردند.
با همه بچه‌های شهدا با مهربانی، عطوفت و آغوش باز همیشه رفتار می‌کرد اما من حس می‌کنم حاج‌قاسم با آنهایی که نسبت به پدران‌شان یک دین خاصی را احساس میکرد که مثلا آنهایی که یک کار مهم یا یک باری از مسیر پیش روی حاجی برداشته‌اند را بیشتر محبت میکرد.
مثل اینکه سعی میکردند آن کاری که پدر انجام میداده را در حق فرزندش جبران کند.
حاج قاسم آن روزی که به خانه ما آمدند یک جمله به من گفتند:
🌱«شما اسم‌تان فاطمه خانم بود دیگه؟»
گفتم بله.
🌱گفت: «من تا الآن دو تا فاطمه داشتم.
از این به بعد سه تا فاطمه دارم.
فاطمه سلیمانی، فاطمه مغنیه و فاطمه افشاریان».
همان موقع من را گذاشت کنار دختر خودش و دختر عماد مغنیه.
اینقدر برایم حس جذابی بود.
فکر میکردم پس واقعا دارد من را مثل دختر خودش می‌بیند.
🌷#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
GIF
🔰 روایت یک کاربر کرمانی از تغییر محل صندلی و سخنرانی حاج قاسم سلیمانی در مراسم ۲۲ بهمن سال ۱۳۹۷ این شهر


👈 صندلی اش را آورد جلو که مثل مردم توی آفتاب باشد..
سخنرانی اش که شروع شد گفت
خواهش میکنم اگر میتوانید بنشینید
تاباوجدان بهتری بتوانم صحبت کنم...
صحبت هایش رازود تمام کرد که مردم اذیت نشوند..

🌷دربهارآزادی جای شهدا خالی🇮🇷
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


جلسه‌ای که حاج قاسم نیامد که نیامد...


أنتَ‌قَلبي..
#ماه_دلم♥️
#خاطرات_سرداردلها
🇮🇷🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


جلسه‌ای که حاج قاسم نیامد که نیامد...


أنتَ‌قَلبي..
#ماه_دلم♥️
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷
🌹محفل شهدا🌹
هنگام اذان است 🌷 لحظه اجابت دعاست🌷 خدایا ظهور حجتت را برسان 🌷 خدایا قلب مقدسش از ما راضی وخشنود بگردان 🌷 خدایا موانع ظهورش برطرف بگردان 🌷 خدایا عاقبت همه مارو ختم به خیر بگردان 🌷 خدایا ما را آنی وکمتر از آنی به خودمان وامگذار🌷 خدایا تا مارو نبخشیدی از این…



ماجرای حمله‌ شیمیایی‌ #حاج‌قاسم‌ به‌ عراق😨


👀 قضیه از این قرار بود؛ روز اول بعد
از اینکه نیروهای ایرانی تا پشت خط
عراق یعنی آن سوی نخلستان پیش رفته
و جاده البحار را تصرف کرده بودند،
صدام نیروهای گارد ریاست جمهوری را
برای باز پس گیری فاو به منطقه اعزام می کند.

💢غافل از اینکه نیروهای ايرانی  آنقدر به
عمق نفوذ کرده اند که جاده پشتیبانی و
استراتژیک البحار را که بیشتر نقل و انتقالات
مهم ارتش عراق از آن صورت می گرفت،
تسخیر کرده بودند.

♻️ خبرهای خوشحال کننده ای به سنگر
فرماندهی می رسید‌. بچه های لشکر ،
اتوبوس های لشکر گارد را روی جاده،
یک به یک با آر پی چی و توپ ۱۰۶ میزدند.
و نیروهای گارد هندز به خط مقدم نرسیده،
می‌رفتند رو هوا.

💢عراق آتشی شدید، اما بی نظم روی خط
ایران می ریخت‌. این نحوه اجرای آتش
بی نظم عراق نشان از آن داشت که نیروهای
پشت خاکریز نظام دفاعی خود را از دست
داده اند و به شدت اعصابشان خرد شده است..

♻️نیروهای تشنه و گرسنه عراق که بوی تعفن
جنازه ها و ناله های همرزمان شان روحیه آنها
را به شدت داغان کرده بود، تنها به یک تلنگر
نیاز داشتند تا تسلیم شوند و خط را تحویل دهند.

💢اما این تلنگر فقط به فکر حاج‌ قاسم رسید
و آن فکر چیزی نبود جز حمله شیمیایی به
خطوط دفاعی عراق..‌

♻️بعد از ظهر بود که حاج‌ قاسم دستور حمله
شیمیایی را به واحد تدارکات لشکر داد. واحد
تدارکات چند نقطه را در پشت خاکریز ها در
نظر گرفت و شروع به ریختن بمب های
شیمیایی روی خط عراق کرد. بمب های
شیمیایی عراق بیشتر بوی قورمه سبزی
و موز میداد، اما بمب شیمیایی حاج‌ قاسم
بوی کباب کوبیده می داد؛ بوی دنبه داغ...😳

♻️اما از حمله شیمیایی بگم.
حاج‌ قاسم به واحد تدارکات لشکر دستور
داده بود که چند کیلو دنبه به خط ارسال
کنند. دنبه ها که به خط رسید، حاج‌ قاسم
دستور داد آتش درست کنند و دنبه ها رو
داخل آتش ها بیندازند. دنبه ها شروع به
سوختن کرد و بوی کباب تمام خط را برداشت😋


💢روز اول و دوم حاج‌ قاسم به تدارکات
دستور داده بود برای تقویت روحیه رزمنده ها
در خط مقدم، غذایی گرم و خوشمزه آماده کند.
آن روز غذای خط مقدم چلوکباب و نوشابه
با قوطی های خنک بود.

👈سال ۱۳۶۴، نوشابه با قوطی یک نوشیدنی
خیلی اعیانی بود که فقط مال از ما بهتران
بود؛ نوشابه ای ایرانی به نام #کوثر...👉

♻️ حاج‌ قاسم به بچه های لشکر دستور داد
به جای اینکه روی خط دشمن آتش بریزند،
قوطی های نوشابه شان را مثل نارنجک
بیندازند پشت خاکریز عراقی ها.
باران قوطی های خالی از خط ما به پشت
خاکریز عراقی ها باریدن گرفت..😂💧


💢قوطی ها هم مثل نارنجک عمل کردند.
طوری که معده سرباز های عراقی گرسنه و
تشنه را دچار انفجار اسیدی کرده بودند.
بوی دنبه کباب شده و قوطی های خالی
نوشابه، زلزله ای در خط پدافندی عراق به
راه انداخته بود.😊😆


♻️هنوز چند دقیقه نگذشته بود که اولین
سرباز عراقی با زیر پیراهن سفید رکابی و
دست هایی بالا به نشانه تسلیم بین دو
خاکریز ظاهر شد...😓😂

♻️سرباز عراقی به دو آمد و خودش را
انداخت پشت خاکریز ما. بچه‌ها اورا بردند
پیش حاج‌ قاسم

💯حاج‌ قاسم دستور داد یک پرس چلوکباب
با نوشابه خنک به او بدهند. غذای سرباز
عراقی که تمام شد، حاج‌ قاسم دستور داد
که اورا آزاد کنند.🤨


💢سرباز اول باورش نمیشد که آزاد شده
است، اما بچه ها به او فهماندند که
می تواند برود.سرباز عراقی فکر میکرد که
او را آزاد کرده اند که حین راه رفتن با تیر
از پشت بزننش. برای همین هر چند قدم که
می رفت برمی گشت و پشت سرش را نگاه
می کرد تا اینکه رسید به خاکریز خودشان
و پشت خاکریز ناپدید شد.😌😅


♻️چند دقیقه بعد ستونی از سربازان عراقی
مانند ماری که بی رمق روی زمین می خزد،
از پشت خاکریز ظاهر شدند. آنها حدود
۲۰ نفر بودند.😎


💢خبر تسلیم شدن ۲۰ سرباز عراقی که به
حاج‌ قاسم رسید به تدارکات لشکر دستور داد
که چند صد پرس چلو کباب گرم به خط
ارسال کنند.😝😋


♻️نقشه حمله شیمیایی حاج‌ قاسم درست
از آب درآمد و تیرش درست به هدف خورد.
در کمتر از یک ساعت تمام نیروهای آن
خاکریز، گروه گروه با صدای
الموت لصدام دخیل الخمینی،
تسلیم نیروهای لشکر ۴۱ ثارالله شدند.
حاج‌ قاسم بدون شلیک حتی یک تیر و
بدون خونریزی، خاکریز عراق را فتح کرد.🤣

🤏من تا چند روز بعداز شنیدن این ماجرا،
هر وقت به یاد حمله‌ شیمیایی حاج‌ قاسم
می افتادم، مثل آدم های شیرین عقل
بی اختیار میزدم زیر خنده. همین کارهای
حاج‌ قاسم بود که اورا در چشم من خاص
و خواستنی کرده بود.😍😂


📚حاج‌ قاسم سلام ص۲۵۱ تا ۲۵۳
#راوی: حمیدرضا فراهانی



أنتَ‌قَلبي..
#ماه_دلم♥️
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
▪️رقیه جان! تو به همه ثابت کردی اگر کسی صادقانه حضرت پدر را صدا بزند، پدر با سر سراغش خواهد آمد!! 🤲 خدایا به حقّ ناله های جانسوز حضرت سه ساله سلام الله علیها پدرِ مهربانِ ما را به ما بازگردان... 🏴 شهادت #حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها تسلیت باد. #نوای_انتظار…
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM


🎥#ببینید| ماجرای نگرانی رهبر انقلاب برای حاج قاسم

🔸صفی‌الدین، نماینده حزب‌الله در ایران:
آقا به حاج قاسم گفت شما وسط میدان
با آرامش چای می خوری ولی من
اینجا دل نگران شما هستم!

#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
💠 غیبت و حلالیت طلبیدن 🤔اگر گوینده یا شنونده غیبت باشیم، باید از غیبت شونده حلالیت بطلبيم؟ 💠✍️ آيات عظام: امام، تبريزي، صافي، فاضل و سیستانی: لازم نيست. 👌 تبصره: آية الله سيستاني: اگر غیبت دارای توهین باشد بنابر احتیاط، لازم است حلالیت بگیرد با دو شرط…

💢شوخی شهیدمصطفی‌صدرزاده با حاج‌قاسم

🔹یه روز حاج قاسم برای جلسه‌ی
عملیاتی اومدن حلب...
بعد جلسه، رفقا شروع کردن با
حاجی عکس گرفتن...📸

🔸کم کم اطراف حاجی خلوت شد...
سید گفت حالا بریم خدمت حاجی!😍
۴ نفری ایستادیم و سید با حاجی گرم
صحبت شد...

🔹بعد صحبت،میخواستیم عکس بگیریم
که متوجه شدیم حاجی خیلی فکرش
درگیره و سرش پایین و به یه نقطه
خیره شده...

🔸یه دفعه سید رو به حاجی گفت:
حاجی سرتو بگیر بالا، اینجوری فک
میکنن ما آویزونت شدیم که...😂😁

#راوی: همرزم شهید


أنتَ‌قَلبي..
#ماه_دلم♥️
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
💚دعای فرج بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ ☀️الـهي عَظُمَ الْبَلاءُ وَبَرِحَ الْخَفاءُ وَانْكَشَفَ الْغِطاءُ وَانْقَطَعَ الرَّجاءُوَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّماءُواَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ…


💢دلسوزتر از #پدر

🔹حاج‌قاسم مدیریت ذاتی داشت و
ژنتیکی می‌توانست رهبری یک جماعتی
را به عهده بگیرد.

🔸جالب این‌جا بود که همه نیروها را
به اسم می‌شناخت و به کمک حافظه
دقیقی که داشت همه جزئیات را راجع
به افراد به یاد می‌آورد.

🔹تک‌تک نیروهایش را می‌بوسید و حال
و احوال می‌کرد. جوری حرف می‌زد و رفتار
می‌کرد که آن بنده خدا فکر می‌کرد برای
فرمانده‌اش چقدر خاص و ممتاز است، در
حالی ‌که حاج‌قاسم با همه این‌طور بود.
دل‌سوز نیروهایش بود، حتی دلسوزتر از پدر.

🔸یک شب در کانال سلمان با بچه‌ها
مشغول تمرین غواصی بودیم. هوا به ‌
شدت سرد بود، اما چاره نداشتیم و مجبور
بودیم شب‌ها در آب باشیم. حاج‌قاسم برای
سرکشی آمد. از دور دیدمش که اورکت
پوشیده بود و بند کلاه را هم محکم بسته بود.

🔹وقتی جلوتر آمد و ما را در آن وضع دید،
نشست لب آب و زد زیر گریه. تا دیدم دارد
گریه می‌کند، از آب زدم بیرون و رفتم سراغش.

🔸من را که دید گفت: «چه کار می‌کنین شما؟!»

🔹گفتم: «خودتون که می‌بینین.» حاجی
نگاهش را از قد و قواره خیس من ‌کند و به
بچه‌ها نگاه کرد. بچه‌ها می‌خندیدند و دست
تکان می‌دادند.

🔸فردایش فهمیدم در قرارگاه به دستور
حاجی به نیت سلامتی بچه‌ها، دوتا گوسفند
کشته‌اند. می‌خواست هم از این نیروها تشکر
کند، هم بچه‌ها گوشت تازه بخورند و تقویت
شوند..

#راوی: حمید شفیعی
از فرماندهان لشکر ۴۱ ثارالله
🌷#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
@RozeKhanegee – روضه امام حسن(ع)
📸«خادم پدر»

🔸از راه که رسید، بابا را برد حمام. بعد هم خودش لباس‌های حاج حسن را شست. نشست کنار بابا. دست‌های زمخت و چروک خورده‌اش را توی دست گرفت. سرش را پایین آورد و دستش را بوسید. بعد رفت پایین پای حاج حسن. جوراب‌های حاجی را درآورد. سرش را خم کرد و لب‌هایش را گذاشت کف پاهای بابا.

✍️ ابراهیم شهریاری
🔹سلیمانی عزیز، ص۷۶
#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷التماس دعای فرج وشهادت🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
از کمالات تو سردارِ جمل این کافی ست که صدا میزده ارباب تـو را "آقاجان" #سید_رویایی_من🖤
خاطره ای از سردار سلیمانی :
در حاشیه "خور عبدالله"مشغول صرف شام بودیم.حاج قاسم به اتفاق برادر فارسی تشریف اوردند.از قرارگاه خبر آوردن نیروها را برای عملیات فردا تجهیز کنیم؛ دشمنان قصد دارند منطقه را بمباران شیمیایی کند.حاج قاسم تذکرات لازم رو دادن.
به بچه ها گفتن حالا برای نزول باران دعا توسل برگزار کنید ،فردا هوا بارانی شود وهواپیماهای دشمن نتوانند پرواز کنند.
ساعتی بعد صدای مناجات بچه ها خط را نورانی کرد.هنوز دعا به پایان نرسیده بود که قطراه های شفاف باران را رو چهره های خود حس می کردیم.
حاج قاسم در حالی که شبنم مژه هایش با نم نم باران در هم آمیخته بودبا خود می گفت:خدایا این دعای کدام بسیجی عارف بود که مستجاب شد؟!
#منبع_کتاب اقتدا به عاشوراییان
🌷#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔰#شهیدانه
💔#دلم_گرفته_ای_دوست....

نماز صبح را با حاج قاسم خواندم
گفت: برو ببین حسین پورجعفری آمده یا نه؟
پشت در ایستاده بود به نماز.
گفتم: چرا این‌جا؟
چرا نیامدی داخل؟
گفت: من سال‌هاست نماز صبحم را این‌جا می‌خوانم...

🌷#قاسم_سلیمانی
🌷#حسین_پورجعفری
🌷#خاطرات_سرداردلها 💔

🏴 التماس دعای فرج وشهادت 🏴

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷
🌹محفل شهدا🌹
🌹    🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 خرد هرکجا گنجی آرد پدید زنام خدا سازد آن را کلید   به نام خداوند لوح و قلم حقیقت نگار وجود وعدم خدایی که داننده رازهاست نخستین سرآغاز آغازهاست 🌸 الــهـــی بــه امــیــد تـــو 🍃💐🍃
💢 «#لقمه_حلال»

🔰 #خاطره رفته بود کرمان درسش را ادامه بدهد، اما جوانی نبود که بخواهد عاطل و باطل بگردد. کنار درس و مشق، گشت دنبال کاری تا لقمه حلال در بیاورد. هتل کسری نیرو می‌خواست.
هنوز یکی دو هفته نگذشته، به چشم همه آمد. رئیس هتل نه به‌اندازه یک گارسون که بیشتر از چشم‌هایش به‌ او اعتماد داشت. بعد از انقلاب خیلی‌ها اهل احتیاط شدند، اما قاسم از قبلش هم رعایت می‌کرد. از همکارانش در هتل کسی یاد ندارد که حتی یک‌بار غذایی را مزه کرده باشد.

حجت‌الاسلام عارفی
🔸سلیمانی عزیز، صفحه ۱۲
🌷#خاطرات_سرداردلها

🇮🇷 التماس دعای فرج وشهادت 🇮🇷

🌷ارواح طیبه شهدا صلوات 🌷