🌹محفل شهدا🌹
594 subscribers
49K photos
41.4K videos
684 files
1.88K links
اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل الفرجهم اینجا محفل شهداست به محفل شهدا خوش آمدید
Download Telegram
در همين سال ها با #همکاری و #هماهنگی جمعي از همفكرانش #سازمان نصر افغانستان را #بنيان گذاشت،در سال 1360# بار ديگر به خارج سفرو #فعاليت هاي #سياسي را در #ايران پي گرفت.
🍃🌷🍃
در سال 1365#به #افغانستان بازگشت. در اين سالها وجود #جنگ هاي شديد داخلي اين احساس را در ميان سران احزاب به وجود آورده بود كه #وحدت #يگانه راه برون رفت از مشكلات است.
🍃🌷🍃
در كنار ساير #رهبران #جهادي يكي از #افراد موثر در ادغام احزاب #هشتگانه #شيعي و #تشكيل #حزب وحدت اسلامي در سال 1368# بود.
🍃🌷🍃
شورای مرکزی حزب وحدت در سال 1370#، در غياب ایشان در حاليكه از سفر ايران و به صورت مخفيانه از طريق هرات به باميان برمي‌گشت، به عنوان دبيرکل شورای مرکزی حزب وحدت اسلامی انتخاب کرد.
🍃🌷🍃
ایشان در اوايل زمستان 1370# از طريق #ولايت فراه خود را به باميان رساند. پس از سقوط حكومت كمونيستي در كابل و استقرار مجاهدين در پايتخت، از طريق مزار شريف وارد کابل و در غرب کابل مستقر شد.
🍃🌷🍃
سالهاي استقرار مزاری در غرب كابل، متاسفانه همزمان شد با #جنگ هاي خونيني كه بين متحدان قبل از پيروزي و فاتحان امروز شعله ور گرديد.
سال 1373# در پي يك اختلاف شديد داخلي، حزب وحدت به دو شاخه تقسيم شد كه #رهبري يك #شاخه از آن به عهده ایشان و #شاخه ديگر كه #محمد اكبري آن را هدايت مي كرد در صف #موافقان حكومت در كابل قرار گرفت.
🍃🌷🍃
همزمان با #جنگ هاي كابل، جنبش طالبان كه يك جنبش كاملا نو ظهور و نا آشنا بود از جنوب افغانستان اعلام موجويت کرد و به سرعت با تصرف مناطق مختلف افغانستان به سمت كابل نزديك شد.

در اواخر سال 1373# جنبش طالبان تا نزديکی های کابل پيشروی کردند. ظهور طالبان تمام معادلات قدرت در افغانستان و مخصوصا در کابل و اطراف آن را دگرگون نمود.

در آغاز با فرستادن بخشی از #زبده ترين نيروهای خويش به #ولايت غزنی به مقاومت در برابر پيشروی طالبان پرداخت. نيروهای اعزامی حزب وحدت در آغاز موفق شدند مواضع طالبان را در اطراف شهر غزنی #متصرف شوند.

اما به دنبال #عدم همکاری نيروهای محلی آنان نتوانستند #جبهه ای موثر بر ضد طالبان در غرنی #فعال سازند.


با #شکست طرح فعال ساختن #جبهه در #ولايت #غزنی، #مزاري مذاکرات با طالبان را که از چندی پيش آغاز شده بود جدی تر دنبال نمود.
#شهید دفاع مقدس علی راحتی
🍃🌷🍃
در تاریخ   ۱۳۴۵/۱۱/۹#   در شهر خوی در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.

#هوش سرشارش از همان اوایل زندگی، #نظرها را به خود معطوف داشته و #چهره نورانی اش #آينده روشن و #درخشانش را نويد می داد.
🍃🌷🍃
دوران نوجوانی اش كه مصادف با #روزهای پرشور #انقلاب بود در #سنگر #مسجد بود و #تلاش #مخلصانه ای داشت.
🍃🌷🍃
آنچه بيشتر از هر چيز روح ایشان را آرام و روان تشنه اش را سيراب  می كرد #انس و #الفت روزافزونش با #آيات دلنشين #قرآن بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پيروزی انقلاب ایشان با #اعتقاد خالصانه ای كه به #ولايت فقيه داشت #عضوی دلسوز و #خستگی ناپذير در پايگاه #شهدا بود ، تحصيلاتش را هم در دبيرستان #شهيدمدنی ادامه داد.
🍃🌷🍃
تا اينكه با #شروع جنگ تحميلی #لباس مقدس #بسيجی را بر تن كرده و عازم #جبهه هاي حق عليه باطل شد تا از #حريم انقلاب و #امامش #دفاع کند.
🍃🌷🍃
#شهید دفاع مقدس علی راحتی
🍃🌷🍃
در تاریخ   ۱۳۴۵/۱۱/۹#   در شهر خوی در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.

#هوش سرشارش از همان اوایل زندگی، #نظرها را به خود معطوف داشته و #چهره نورانی اش #آينده روشن و #درخشانش را نويد می داد.
🍃🌷🍃
دوران نوجوانی اش كه مصادف با #روزهای پرشور #انقلاب بود در #سنگر #مسجد بود و #تلاش #مخلصانه ای داشت.
🍃🌷🍃
آنچه بيشتر از هر چيز روح ایشان را آرام و روان تشنه اش را سيراب  می كرد #انس و #الفت روزافزونش با #آيات دلنشين #قرآن بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پيروزی انقلاب ایشان با #اعتقاد خالصانه ای كه به #ولايت فقيه داشت #عضوی دلسوز و #خستگی ناپذير در پايگاه #شهدا بود ، تحصيلاتش را هم در دبيرستان #شهيدمدنی ادامه داد.
🍃🌷🍃
تا اينكه با #شروع جنگ تحميلی #لباس مقدس #بسيجی را بر تن كرده و عازم #جبهه هاي حق عليه باطل شد تا از #حريم انقلاب و #امامش #دفاع کند.
🍃🌷🍃
#شهید دفاع مقدس علی راحتی
🍃🌷🍃
در تاریخ   ۱۳۴۵/۱۱/۹#   در شهر خوی در خانواده ای متدین ومذهبی متولدشد.

#هوش سرشارش از همان اوایل زندگی، #نظرها را به خود معطوف داشته و #چهره نورانی اش #آينده روشن و #درخشانش را نويد می داد.
🍃🌷🍃
دوران نوجوانی اش كه مصادف با #روزهای پرشور #انقلاب بود در #سنگر #مسجد بود و #تلاش #مخلصانه ای داشت.
🍃🌷🍃
آنچه بيشتر از هر چيز روح ایشان را آرام و روان تشنه اش را سيراب  می كرد #انس و #الفت روزافزونش با #آيات دلنشين #قرآن بود.
🍃🌷🍃
بعد از #پيروزی انقلاب ایشان با #اعتقاد خالصانه ای كه به #ولايت فقيه داشت #عضوی دلسوز و #خستگی ناپذير در پايگاه #شهدا بود ، تحصيلاتش را هم در دبيرستان #شهيدمدنی ادامه داد.
🍃🌷🍃
تا اينكه با #شروع جنگ تحميلی #لباس مقدس #بسيجی را بر تن كرده و عازم #جبهه هاي حق عليه باطل شد تا از #حريم انقلاب و #امامش #دفاع کند.
🍃🌷🍃
#شهید_عملیات_کربلایی_چهار
#سردارشهیداسماعیل فرجوانی

🌹بعد از فتح المبین اولین فرزندش به دنیا آمد... دختری که بر اثر فلج مغزی قادر به حرکت نبود. در روزهای شروع جنگ خواهرش ۷۰ درصد جانباز شد... در طریق‌القدس برادرش ابراهیم را از دست داد... در رمضان پایش زیر تانک له شد. در خیبر شیمیایی شد... سال ۶۲ فرزند دومش (امیر) سالم بدنیا آمد... در بدر دستش از مچ قطع شد.. بچه ی سومش هم معلول به دنیا آمد. امام جمعه و فرمانده لشکر، تکلیف جهاد را از گردنش برداشته بودند... با وجود همه این مشکلات، حاضر نشد لحظه‌ای جبهه را ترک کند تا سرانجام در عملیات کربلای ۴ در حالی که فرمانده گردان کربلا را به عهده داشت، بعنوان غواص خط شکن شرکت کرد و جزء اولین نفرات در نوک پیکان حمله قرار داشت به شهادت رسید و گردانش موفق ترین گردان در کل عملیات لقب گرفت... او سال‌ها بعد تفحص گردید و در بین نیروهایش در گلزار شهدای اهواز آرام گرفت... 

#بوسه‌ای_بر_گل_سرخ🌹
راوی: مرتضی_طيبی
در افكار خودم بودم كه عباس اسلامی پور آمد و گفت: اسماعيل آمده
گفتم: حاج اسماعیل؟
گفت: بله ، سيد مرتضی شفيعی هم آمده و فردا صبح از صحن علی بن مهزيار مراسم استقبال از بچه‏ ها شروع ميی‌شود.
. ،. اسماعيل! از لحظه‏ ایی كه گفتند آمده‏ ای همه‏ اش به دستان تو فكر می كنم ، يعني ميی شود باز هم بيايی و دست مرا بگيری، مي‏ شود باز هم بگويی بيا برويم . .
جمعيت كه در انتظار بودند قفل فراق را شكستند و به سوی كبوتران تازه رسيده خيز برداشتند. تابوت‏ گلهای سرخ بر دستان جمعيت داشتند به طرف جلو می رفتند و ما دوان دوان می رفتيم تا به جمعيت برسيم .
من همه‏ اش در فكر اسماعيل بودم او را خواهم ديد ، دستم به بال سوخته‏ اش مي‏رسد توفيق ديدارت چگونه حاصل می‌شود عزيز دلم . . .
نفس نفس مي‏زديم از دور كه نگاه مي‏ كرديم جمعيت در حال حركت بودند و تعدادی تابوت كه دل‏های ما در آن قرار داشت به سمت جلو می رفتند .
چند قدم مانده كه به جمعيت برسيم ناگهان تابوتی به عقب آمد. راست آمد و خورد به صورتم بی اختيار آن را غرق بوسه كردم ، گونه‏ هايم در گرمایی لذت بخش داشت می‌سوخت .
چشمان خيسم ناگهان روی شناسنامه گل سرخ ماند كه نوشته بود شهيد حاج اسماعيل فرجوانی.
دلم شكست يعنی بعد از اين همه سال‏ها . . .
دوباره چيزی در درونم جوشيد و جوشيد ، صدایی زيبا در گوش‏‌هايم نجوا كرد كه :

#دلواپس_نمازهايتان_باشيد ،
#دلواپس_قلبتان_باشيد ،
#دل_نگران_فردای_حضورتان_باشيد ،
دل نگران دل شكسته #علی(ع) باشيد ،
علمدار خوبی برای #ولايت باشيد و گفت و گفت . . . .
اين نجوا با صدای دريا يكی شد دريا بود و آب و قطره‏ های فراوانی كه شده بودند دريا . . . .

🔻 عجب مادری داشت
حاج اسماعیل

راوی: حاج صادق آهنگران

اسماعیل فرجوانی فرمانده تیپ یکم لشکر 7 ولی عصر عجل الله تعالی فرجه بود. او در یکی از عملیاتها مجروح گردید و یک دستش قطع شد. [ابراهیم برادر] ایشان در عملیات [طریق القدس] به شهادت رسید و پیکر پاکش مانند مولایش اباعبدالله صلوات الله علیه سر در بدن نداشت.

وقتی جنازه ی او را به اهواز آوردند مادرش هم آنجا بود. به خاطر این که پیکر سر در بدن نداشت بچه ها اجازه  نمی دادند مادرش بالای سرش بیاید. اما ایشان کوتاه نمی‌آمد و می گفت: هر طور شده  من باید بچه م رو ببینم. در نهایت بچه ها کوتاه آمدند و حاج خانم توانست جنازه فرزندش را ببیند.
همه منتظر بودند صحنه های دلخراش و مویه مادر و خراشیدن صورتش را ببینند اما مادر اسماعیل و ابراهیم به قدری صلابت نشان داد که تعجب همه را برانگیخت.
حاج خانم وقتی بالای پیکر بدون سر فرزندش آمد و با آن وضع مواجه شد فقط سه بار گفت: مرگ بر آمریکا مرگ بر آمریکا  مرگ بر آمریکا بعد زینب وار بوسه ای بر حنجر جگرگوشه اش زد و بدون گریه و زاری محوطه را ترک کرد.

این صحنه تأثیر عجیبی روی من گذاشت. پس از آن، ماوقع را برای آقای معلمی شرح دادم و او هم نوحه هایی با مضمون مادر از جمله : بیا ای مهربان مادر کنار سنگر من یا ای مادر قهرمان شد نوجوانت فدا و ... را سرود و من آنها را اجرا کردم.
#کتاب_خاطرات_دردناک

#سالگردشهادت🌹🌹🌹🌹