محفل خوبان شعر
3.32K subscribers
12.2K photos
5.52K videos
6 files
391 links
محفل خوبان شعر
🌺🌺 @mahfel_khoban_sheeer🌺🌺
Download Telegram
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

#صائب_تبريزی
اشک در چشمان من
طوفان غَم دارد به دل 

خنده بر لب می زنم
تا کس نَداند راز دل...

#صائب_تبريزی
تا شڪاری هست در پرواز باشد چشم دام

نیست زلف یار را آرام تا یڪ دل بجاست

#صائب_تبريزی
‌‌
دوستان
آینه ی صورت احوال همند

من خراب توأم و
چشم تو بیمار من است...

#صائب_تبريزی
🍃



گمان مبر که به غیر از تو آشنا دارم

به‌جز تو ره به‌کجا می‌برم؟که را دارم؟


#صائب_تبريزی
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

#صائب_تبريزی
می توان دل را به اندک روی گرمی زنده داشت

آتش ما را چرا محتاج دامن می کنی؟


#صائب_تبريزی
می شود مایل به عاشق
                درد در هر جا که هست

جانِ سخت عاشقان
                آهن‌ربای دردهاست.....

#صائب_تبريزی
گریه ام در دل گره شد، ناله ام برلب شکست

وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند

#صائب_تبريزی
دوستان
آینه ی صورت احوال همند

من خراب توأم و
چشم تو بیمار من است...

#صائب_تبريزی
دوستان
آینه ی صورت احوال همند

من خراب توأم و
چشم تو بیمار من است...

#صائب_تبريزی
سرمهٔ خاموشی من از سواد شهرهاست
چون جرس گلبانگ عشرت در سفر باشد مرا

باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار
دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا

#صائب_تبريزی
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

#صائب_تبريزی
ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن؟
که بیرون رفتن از دنیاست از کویش سفر کردن

مشو غافل ز حال زیردستان در زبردستی
که سر را پاس می دارد به زیر پا نظر کردن



#صائب_تبريزی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نمی‌دانم که را دیدم
که از خود میرود هوشم!

جنون آهسته می‌گوید
مبارک باد! در گوشم...

#صائب_تبريزی
رخنه در دل می کند مژگان قتالش هنوز
می کشد آب ازجگرها دانه خالش هنوز

شاهبازغمزه اش راگرچه خط دربوته کرد
در کمین سینه کبک است چنگالش هنوز

#صائب_تبريزی
رخنه در دل می کند مژگان قتالش هنوز
می کشد آب ازجگرها دانه خالش هنوز

شاهبازغمزه اش راگرچه خط دربوته کرد
در کمین سینه کبک است چنگالش هنوز

#صائب_تبريزی
.

نمیدانم که را دیدم که از خود میرود هوشم

جنون آهسته میگوید: مبارک باد! در گوشم


#صائب_تبريزی
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

#صائب_تبريزی
دل عبث چندين تقدير الهی می تپد
می شود قلاب محکمتر چو ماهی می تپد

بی زران از دستبرد رهزنان آسوده اند
غنچه را دل از نسيم صبحگاهی  می تپد

پرتو خورشيد چون تيغ از نيام آرد برون
ذره را در سينه دل خواهی نخواهی می تپد


#صائب_تبريزی