محفل خوبان شعر
2.97K subscribers
12.2K photos
5.27K videos
6 files
390 links
محفل خوبان شعر
🌺🌺 @mahfel_khoban_sheeer🌺🌺
Download Telegram
ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری
سینه مریم و سیمای مسیحا داری

گرد رخسار تو روح القدس آید به طواف
چو تو ترسابچه آهنگ کلیسا داری

#شهریار
باختم درعشق اماباختن تقدیرنیست
ساختم بادردتنهایی مگرتقدیرچیست

خسته ام ازاین زندان که نامش زندگیست
پس قشنگی های دنیا دست کیست 

#شهریار
چو بستی در بروی من
        به کوی صبر رو کردم

چو درمانم نبخشیدی
        به دردِ خویش خو کردم

#شهریار
به گمانم شهریار بعد از سرودن این بیت روزها، ماه ها (و حتی اگه من بودم تا سالها) گریه کرده


از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم

#شهریار
من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری؟
   آفرین! معرفت این است که ز من می گذری

طعنه ی غیر ندیدی که بسوزد دل تو
   که بدانی که چه سخت است به خدا در به دری

#شهریار



سرو من صبح بهار اسٖت به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها

گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها

#شهریار
خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد

گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد

#شهریار
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من

آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
وآن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من

#شهریار

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
بوســـــه کردم؛
بر لب مستت دلم دیوانــه شد...

ازغم چشمــــان مستت،،
خانه ام ویرانـــه شد...

#شهریار
.
🌹خم ابروی توسرمشق کدام استاداست
که خرابات دلم در پی او آباد است
              
خم ابروی تو رادیدم ورفتم به سجود
صید را زنده گرفتن هنر صیاد است

#شهریار
خنده بیگانگان دیدم نگفتم درد دل
آشنایا با تو گویم گریه دارد حال من

با تو بودم ای پری روزی که عقل از من گریخت
گر تو هم از من گریزی وای بر احوال من


#شهریار

لبت تا در شکفتن لاله سیراب را ماند
دلم در بیقراری چشمه مهتاب را ماند

گهی کز روزن چشمم، فرو تابد جمال تو
به شبهای دل تاریک من، مهتاب را ماند

#شهریار
.


دلا دیشب چه می کردی
تو در کوی حبیب من؟
الهی خون شوی ای دل
تو هم گشتی رقیبِ من؟



#شهریار
ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی

گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی

چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب
گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی

عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است
گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی

از من خدای را غزل عاشقی مخواه
کز پیریم چو طفل قلمدوش می کنی

#شهریار
‌‌‌‌‌
تو ثـــریای منی آمدنت شیـــرین است
من نگویم که چـرا آمده‌ای و دیر است

شهریارم که بسی خون جگرها خوردم
چه‌بگویم که قلم ناطق بی‌تزویر است

#شهریار
آنچنان زیبا تومیخندی که جادو میشوم
مثل یک کودک دمادم پر هیاهو میشوم

تا به گل ها میرسی آنها خجالت میکشند
غنچه ها گل می دهد منهم غزلگو میشوم


                   #شهریار
باید به حکم عقل کند دوری اختیار
اینجا که می رسم به کفم اختیار نیست

گویم دلا قرار تو با ما چنین نبود
یاد آیدم که در دل عاشق قرار نیست

#شهریار
چو دل به زلف تو بستم به خود قرار ندیدم
برو که چون سر زلفت به خود قرار نبینی

کسی که دین و دل از کف به باد غارت زلفت
چو من نداده چه داند که غارت دل و دینی

#شهریار
چشم از او جلوه از او ما چه حریفیم ای دل
چهره اوست که با دیده او می بینم

این تن خسته ز جان تا به لبش راهی نیست
کز فلک پنجه قهرش به گلو می بینم

#شهریار...
به تیر تیز مژگانت، دلم صدبار می لرزید
به دستانت که لب دادم، شروعی سینمایی شد

درون خانه ای خلوت، به کام شربتی  گیرا
نشستم رو به چشمانت، نگاهت ماورایی شد ..


#شهریار