محفل خوبان شعر
3.73K subscribers
12.4K photos
5.87K videos
6 files
398 links
محفل خوبان شعر
🌺🌺 @mahfel_khoban_sheeer🌺🌺
Download Telegram
به دریایی درافتادم که پایانش نمی‌بینم
کسی را پنجه افکندم که درمانش نمی‌دانم

فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید
که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم

#سعدی
تلخست شربت غم هجران و تلخ‌تر
بر سرو قامتی که به حسرت جوان برفت

خوردیم زخمها که نه خون آمد و نه آه
وه این چه نیش بود که تا استخوان برفت

#سعدی
نظر به چشم ارادت مکن به صورت دنیـا
    که التفـات نکردند به روی اهـل معـانی
  پیاده رفتن و ماندن به از سوار بر اسپی
    که ناگهت به زمین برزند چنانکه نمــانی 

 
     #سعدی
.


عیبی نبــاشدازتو کـه برمـا جفا رود
مـجنــون ازآستانـه ی لیــلی کجارود


گر من فدای جان تو گردم دریغ نیست
بسیـارسرکــه درسرِ مِهر و وفــا رود

#سعدی
در دامِ تو محبوسم، در دستِ تو مغلوبم
وز ذوقِ تو مدهوشم، در وصفِ تو حیرانم

دستی ز غمت بر دل، پایی ز پِی‌ات در گِل
با این همه صبرم هست، وز رویِ تو نتوانم

#سعدی
.
من دست نخواهم برد الا به سر زلفت
گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی

گویند تمنایی از دوست بکن سعدی
جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی

#سعدی
رنجور عشق دوست چنانم که هر که دید
رحمت کند مگر دل نامهربان دوست

گر دوست بنده را بکشد یا بپرورد
تسلیم از آن بنده و فرمان از آن دوست

#سعدی
نه خلاف عهد کردم که حدیث جز تو گفتم
همه بر سر زبانند و تو در میان جانی

دل دردمند سعدی ز محبت تو خون شد
نه به وصل می‌رسانی نه به قتل می‌رهانی


#سعدی
گرت از دست برآید، دهنی شیرین کن
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی

بنی آدم سرشت از خاک دارند
اگر خاکی نباشد، آدمی نیست

#سعدی
باش تا دیوانه گویندم همه فرزانگان
ترک جان نتوان گرفتن؛ تا تو گویی عاقل است

آن که می‌گوید نظر در صورت خوبان خطاست
او همین صورت همی‌‌بیند ز معنی غافل ست

گر به صد منزل فراق افتد میان ما و دوست
همچنانش در میان جان شیرین منزل است

#سعدی
ما سپر انداختیم، گر تو کمان می‌کشی
گو دل ما خوش مباش، گر تو بدین دلخوشی

گفتی اگر دردِ عشق، پای نداری گریز
چون بتوانم گریخت، تا تو کمندم کشی؟

#سعدی
چنانت دوست می‌دارم که گر روزی فراق افتد

تو صبر از من توانی کرد و من صبر از تو نتوانم

فراقم سخت می‌آید ولیکن صبر می‌باید

که گر بگریزم از سختی رفیق سست پیمانم

#سعدی
‏وقتی حالم خوب نیست جواب همه‌ی کسایی که میگن کمکی ازدستم برمیاد اینه:

علاج درد مشتاقان طبیب عام نشناسد
مگر لیلی کند درمان غم مجنون شیدا را
#سعدی
غفلت از ایام عشق پیش محقق خطاست
اول صبح است خیز کآخر دنیا فناست

صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست

#سعدی
دلم دل از هوس یار بر نمی‌گیرد
طریق مردم هشیار بر نمی‌گیرد

بلای عشق خدایا ز جان ما برگیر
که جان من دل از این کار بر نمی‌گیرد

همی‌گدازم و می‌سازم و شکیباییست
که پرده از سر اسرار بر نمی‌گیرد


#سعدی
دشمن اگــــــــر دوست شود چند بار
صاحب عقلش نشمــــــارد به دوست

مار همان است بـــه سیرت که هست
ورچه به صورت بــه در آید ز پوست...

#سعدی
من آن نیم که دل از مهر دوست بردارم
و گر ز کینه دشمن به جان رسد کارم

کجا روم که دلم پای بند مهر کسیست
سفر کنید رفیقان که من گرفتارم

ُ#سعدی
...


بیا ...
که در قَدَمت ...
اوفتم و گر بکُشی ...
نَمیرد آن که به دستِ تو روح بسپارد ..!


حکایتِ شبِ هجران که بازداند گفت ..؟
مگر کسی که چو سعدی ..
ستاره بشمارد ...!


#سعدی
ماها هـــمه شیـــرینی و لطف و نمکی
نــه ماه زمـــین کـــه آفتــاب فـــلکی


تــــو آدمیی و دیگــــران آدمیــــند؟
نی‌نی تــــو کــــه خــط سبز داری ملکی


#سعدی
بر آنم گر تو بازآیی که در پایت کنم جانی
و زین کمتر نشاید کرد در پای تو قربانی

میان عاشق و معشوق اگر باشد بیابانی
درخت ارغوان روید به جای هر مغیلانی

#سعدی....