اے دل همه رفتندوتوماندے در راه
ڪارَت همه ناله بودو بارت همه آه
ڪوتاه ڪنم قصه ڪه این راه دراز
ازچاه به چاله بود و از چاله به چاه
َ#قیصر_امینپور
ڪارَت همه ناله بودو بارت همه آه
ڪوتاه ڪنم قصه ڪه این راه دراز
ازچاه به چاله بود و از چاله به چاه
َ#قیصر_امینپور
چیزی عزیز تر ز تمام دلم نبود
ای پارۀ دلم، که بریزم به پای تو
امروز تکیهگاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگیام شانههای تو
در خاک هم دلم به هوای تو میتپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو...
#قیصر_امینپور
ای پارۀ دلم، که بریزم به پای تو
امروز تکیهگاه تو آغوش گرم من
فردا عصای خستگیام شانههای تو
در خاک هم دلم به هوای تو میتپد
چیزی کم از بهشت ندارد هوای تو...
#قیصر_امینپور
چشم وا کردم
سکوتم آب شد..
چشم بستم.... بسترم آتش گرفت
در زدم،
کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت...!!
#قیصر_امینپور
سکوتم آب شد..
چشم بستم.... بسترم آتش گرفت
در زدم،
کس این قفس را وا نکرد
پر زدم، بال و پرم آتش گرفت...!!
#قیصر_امینپور
گفتی: غزل بگو! چه بگویم؟ مجال کو؟
شیرین من، برای غزل، شور و حال کو؟
پر میزند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند
حال سوال و حوصلۀ قیلوقال کو؟
#قیصر_امینپور
شیرین من، برای غزل، شور و حال کو؟
پر میزند دلم به هوای غزل، ولی
گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند
حال سوال و حوصلۀ قیلوقال کو؟
#قیصر_امینپور
میجویمت به نام و نشانی که نیستی
دیرآشنای من ، تو همانی، که نیستی
نزدیکتر ز تو به توام این عجب که تو
دور از منی و خویش ندانی که نیستی
میجویمت به باغ خیال و گمان و وهم
در کوچههای دل، به گمانی که نیستی
شبگرد کوچههای خیالم، به جستجو
آیم به آن محل و نشانی، که نیستی
طبع غزل سرایی من، لال میشود
در بین واژهها و بیانی، که نیستی
سرشارم از خیال سرودن، اگرچه باز
تو باعث همین هیجانی، که نیستی
احوال من نپرس، که اقرار میکنم
حالم بد است، مثل زمانی که نیستی
#قیصر_امینپور
دیرآشنای من ، تو همانی، که نیستی
نزدیکتر ز تو به توام این عجب که تو
دور از منی و خویش ندانی که نیستی
میجویمت به باغ خیال و گمان و وهم
در کوچههای دل، به گمانی که نیستی
شبگرد کوچههای خیالم، به جستجو
آیم به آن محل و نشانی، که نیستی
طبع غزل سرایی من، لال میشود
در بین واژهها و بیانی، که نیستی
سرشارم از خیال سرودن، اگرچه باز
تو باعث همین هیجانی، که نیستی
احوال من نپرس، که اقرار میکنم
حالم بد است، مثل زمانی که نیستی
#قیصر_امینپور
دلتنگ غنچه ایم بگو راه باغ ڪو؟
خاموش مانده ایم خدا را چراغ ڪو؟
ڪو ڪوچه اے ز خواب خدا سبزتر٬ بگو
آن خانه ڪو؟ نشانے آن ڪوچه باغ ڪو
شب در رسید و قصه ما هم به سر رسید
ڪو خانه اے براے رسیدن٬ ڪلاغ ڪو؟
#قیصر_امینپور
خاموش مانده ایم خدا را چراغ ڪو؟
ڪو ڪوچه اے ز خواب خدا سبزتر٬ بگو
آن خانه ڪو؟ نشانے آن ڪوچه باغ ڪو
شب در رسید و قصه ما هم به سر رسید
ڪو خانه اے براے رسیدن٬ ڪلاغ ڪو؟
#قیصر_امینپور