محفل خوبان شعر
3.52K subscribers
12.3K photos
5.73K videos
6 files
394 links
محفل خوبان شعر
🌺🌺 @mahfel_khoban_sheeer🌺🌺
Download Telegram
می شود مایل به عاشق
                درد در هر جا که هست

جانِ سخت عاشقان
                آهن‌ربای دردهاست.....

#صائب_تبريزی
گریه ام در دل گره شد، ناله ام برلب شکست

وای بر قفلی که مفتاحش درون خانه ماند

#صائب_تبريزی
دوستان
آینه ی صورت احوال همند

من خراب توأم و
چشم تو بیمار من است...

#صائب_تبريزی
دوستان
آینه ی صورت احوال همند

من خراب توأم و
چشم تو بیمار من است...

#صائب_تبريزی
سرمهٔ خاموشی من از سواد شهرهاست
چون جرس گلبانگ عشرت در سفر باشد مرا

باده نتواند برون بردن مرا از فکر یار
دست دایم چون سبو در زیر سر باشد مرا

#صائب_تبريزی
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

#صائب_تبريزی
ز کوی یار آسانی کی توان قطع نظر کردن؟
که بیرون رفتن از دنیاست از کویش سفر کردن

مشو غافل ز حال زیردستان در زبردستی
که سر را پاس می دارد به زیر پا نظر کردن



#صائب_تبريزی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
نمی‌دانم که را دیدم
که از خود میرود هوشم!

جنون آهسته می‌گوید
مبارک باد! در گوشم...

#صائب_تبريزی
رخنه در دل می کند مژگان قتالش هنوز
می کشد آب ازجگرها دانه خالش هنوز

شاهبازغمزه اش راگرچه خط دربوته کرد
در کمین سینه کبک است چنگالش هنوز

#صائب_تبريزی
رخنه در دل می کند مژگان قتالش هنوز
می کشد آب ازجگرها دانه خالش هنوز

شاهبازغمزه اش راگرچه خط دربوته کرد
در کمین سینه کبک است چنگالش هنوز

#صائب_تبريزی
.

نمیدانم که را دیدم که از خود میرود هوشم

جنون آهسته میگوید: مبارک باد! در گوشم


#صائب_تبريزی
بر لبم کس خنده ای هرگز مدید الا مگر
در میان گریه بر احوال خود خندیده ام

خنده بر لب میزنم تا کس نداند راز من
ورنه این دنیا که ما دیدیم خندیدن نداشت

#صائب_تبريزی
دل عبث چندين تقدير الهی می تپد
می شود قلاب محکمتر چو ماهی می تپد

بی زران از دستبرد رهزنان آسوده اند
غنچه را دل از نسيم صبحگاهی  می تپد

پرتو خورشيد چون تيغ از نيام آرد برون
ذره را در سينه دل خواهی نخواهی می تپد


#صائب_تبريزی
.
ظهر زیباتون بخیر
دقیقه هاتون بی نظیر
  لحظاتتون دلچسب و ناب


در بزم ما
به باده و جام احتیاج نیست
ما را بس است
مستی ذکر مدام دوست

#صائب_تبريزی
تا بر لب تو افتاد چشم ستاره صبح
شد آب از خجالت قند دوباره صبح

از سرمه دل شب روشن شود چراغش
هر کس ز خواب خیزد پیش از ستاره صبح

ُ
#صائب_تبريزی
گـرچـه دارم در بغل چـون هاله تنگ آن ماه را

همچنان از شرم،جای او در آغوشم تهی است

#صائب_تبريزی