من همان دم که وضو ساختم از چشمه عشق
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
#حافظ
چارتکبیر زدم یک سره بر هر چه که هست
می بده تا دهمت آگهی از سر قضا
که به روی که شدم عاشق و از بوی که مست
#حافظ
هر روز دلم به زیر باری دگر است
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است
من جهد همیکنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگر است
#حافظ
در دیدهٔ من ز هجر خاری دگر است
من جهد همیکنم قضا میگوید
بیرون ز کفایت تو کاری دگر است
#حافظ
ﺗﺎ ﺷﺪﻡ ﺣﻠﻘﻪ ﺑﻪ ﮔﻮﺵ ﺩﺭ ﻣﯿﺨﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ
ﻫﺮ ﺩﻡ ﺁﯾﺪ ﻏﻤﯽ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﺎﺩﻡ
مﯽﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﻣﺮﺩﻣﮏ ﺩﯾﺪﻩ ﺳﺰﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ
#حافظ
ﻫﺮ ﺩﻡ ﺁﯾﺪ ﻏﻤﯽ ﺍﺯ ﻧﻮ ﺑﻪ ﻣﺒﺎﺭﮎ ﺑﺎﺩﻡ
مﯽﺧﻮﺭﺩ ﺧﻮﻥ ﺩﻟﻢ ﻣﺮﺩﻣﮏ ﺩﯾﺪﻩ ﺳﺰﺍﺳﺖ
ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺟﮕﺮﮔﻮﺷﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺩﻡ
#حافظ
سپیدهدم که صبا بوی لطف جان گیرد
چمن ز لطف هوا نکته برجنان گیرد
هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد
افق ز عکس شفق رنگ گلستان گیرد
به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایی است
چو لاله کاسهٔ نسرین و ارغوان گیرد
#حافظ
چمن ز لطف هوا نکته برجنان گیرد
هوا ز نکهت گل در چمن تتق بندد
افق ز عکس شفق رنگ گلستان گیرد
به بزمگاه چمن رو که خوش تماشایی است
چو لاله کاسهٔ نسرین و ارغوان گیرد
#حافظ
سایهای بر دل ریشم فکن ای گنج روان
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
#حافظ
که من این خانه به سودای تو ویران کردم
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
میگزم لب که چرا گوش به نادان کردم
#حافظ
در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
#حافظ
کردهام خاطر خود را به تمنای تو خوش
در بیابان طلب گر چه ز هر سو خطریست
میرود حافظ بیدل به تولای تو خوش
#حافظ
در سنبلش آویختم از روی نیاز
گفتم من سودازَده را کار بساز
گفتا که لَبم بگیر و زلفم بگذار
در عیشِ خوش آویز نه در عمر دراز ...
#حافظ
گفتم من سودازَده را کار بساز
گفتا که لَبم بگیر و زلفم بگذار
در عیشِ خوش آویز نه در عمر دراز ...
#حافظ
دوشم ز بلبلی چه خوش آمد که میسرود
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
#حافظ
گل گوش پهن کرده ز شاخ درخت خویش
کای دل تو شاد باش که آن یار تندخو
بسیار تندروی نشیند ز بخت خویش
#حافظ
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت
#حافظ
هر صبح و شام قافلهای از دعای خیر
در صحبت شمال و صبا میفرستمت
تا لشکر غمت نکند ملک دل خراب
جان عزیز خود به نوا میفرستمت
#حافظ