کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد
زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم
بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد
#شهریار
کاش پیوسته گل و سبزه و صحرا باشد
گلرخان را سر گلگشت و تماشا باشد
زلف دوشیزه گل باشد و غماز نسیم
بلبل شیفته شوریده و شیدا باشد
#شهریار
ای پریچهره که آهنگ کلیسا داری
سینه مریم و سیمای مسیحا داری
گرد رخسار تو روح القدس آید به طواف
چو تو ترسابچه آهنگ کلیسا داری
#شهریار
سینه مریم و سیمای مسیحا داری
گرد رخسار تو روح القدس آید به طواف
چو تو ترسابچه آهنگ کلیسا داری
#شهریار
باختم درعشق اماباختن تقدیرنیست
ساختم بادردتنهایی مگرتقدیرچیست
خسته ام ازاین زندان که نامش زندگیست
پس قشنگی های دنیا دست کیست
#شهریار
ساختم بادردتنهایی مگرتقدیرچیست
خسته ام ازاین زندان که نامش زندگیست
پس قشنگی های دنیا دست کیست
#شهریار
به گمانم شهریار بعد از سرودن این بیت روزها، ماه ها (و حتی اگه من بودم تا سالها) گریه کرده
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
#شهریار
از زندگانیم گله دارد جوانیم
شرمنده جوانی از این زندگانیم
#شهریار
من به بند تو اسیرم تو زمن بی خبری؟
آفرین! معرفت این است که ز من می گذری
طعنه ی غیر ندیدی که بسوزد دل تو
که بدانی که چه سخت است به خدا در به دری
#شهریار
آفرین! معرفت این است که ز من می گذری
طعنه ی غیر ندیدی که بسوزد دل تو
که بدانی که چه سخت است به خدا در به دری
#شهریار
سرو من صبح بهار اسٖت به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
#شهریار
سرو من صبح بهار اسٖت به طرف چمن آی
تا نسیمت بنوازد به گل افشانیها
گر بدین جلوه به دریاچه اشگم تابی
چشم خورشید شود خیره ز رخشانیها
#شهریار
خوابم آشفت و سرخفته به دامان آمد
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
#شهریار
خواب دیدم که خیال تو به مهمان آمد
گوئی از نقد شبابم به شب قدر و برات
گنجی از نو به سراغ دل ویران آمد
#شهریار
این همه جلوه و در پرده نهانی گل من
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
وآن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
#شهریار
وین همه پرده و از جلوه عیانی گل من
آن تجلی که به عشق است و جلالست و جمال
وآن ندانیم که خود چیست تو آنی گل من
#شهریار