گفتند که نامحرمی و بوسه حرام است
دل گفت که محرم تر ازین عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم
نامحرم من، محرمی و کار تمام است..
#رهی_معیری
دل گفت که محرم تر ازین عشق کدام است؟
بوسیدم و لب دادم و آغوش کشیدم
نامحرم من، محرمی و کار تمام است..
#رهی_معیری
چاره من نمی کنی, چون کنم وکجا برم
شکوه بی نهایت و خاطر نا شکیب را
گر به دروغ هم بود, شیوه مهر ساز کن
دیده عقل بسته ام, کز تو خورم فریب را...
#رهی_معیری
شکوه بی نهایت و خاطر نا شکیب را
گر به دروغ هم بود, شیوه مهر ساز کن
دیده عقل بسته ام, کز تو خورم فریب را...
#رهی_معیری
آنقَدَر با آتش دل ساختم تا سوختم!
بی تو ای آرام جان، یا ساختم یا سوختم!
سوختم از آتش دل، در میان موجِ اشک
شوربختی بین؛
که در آغوش دریا سوختم!
#رهی_معیری
بی تو ای آرام جان، یا ساختم یا سوختم!
سوختم از آتش دل، در میان موجِ اشک
شوربختی بین؛
که در آغوش دریا سوختم!
#رهی_معیری
نسیم عشق ز کوی هوس نمیآید
چرا که بوی گل از خار و خس نمیآید
ز نارسایی فریاد آتشین فریاد
که سوخت سینه و فریادرس نمیآید
به رهگذار طلب آبروی خویش مریز
که همچو اشک روان باز پس نمیآید
ز آشنایی مردم رمیدهایم رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمیآید
#رهی_معیری
چرا که بوی گل از خار و خس نمیآید
ز نارسایی فریاد آتشین فریاد
که سوخت سینه و فریادرس نمیآید
به رهگذار طلب آبروی خویش مریز
که همچو اشک روان باز پس نمیآید
ز آشنایی مردم رمیدهایم رهی
که بوی مردمی از هیچ کس نمیآید
#رهی_معیری
تاگریزان گشتی ای نیلوفری چشم از برم
درغمت از لاغری چون شاخه ی نیلوفرم
تارو پود هستیم برباد رفت امانرفت
عاشقی ها ازدلم دیوانگی ها ازسرم
#رهی_معیری
درغمت از لاغری چون شاخه ی نیلوفرم
تارو پود هستیم برباد رفت امانرفت
عاشقی ها ازدلم دیوانگی ها ازسرم
#رهی_معیری
آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
#رهی_معیری
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
#رهی_معیری
آن را که جفا جوست نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
#رهی_معیری
سنگین دل و بد خوست نمی باید خواست
مارا ز تو غیر از توتمنایی نیست
از دوست به جز دوست نمی باید خواست
#رهی_معیری
گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
#رهی_معیری
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز
سیمگون شد موی و غفلت همچنان بر جای ماند
صبحدم خندید و من در خواب نوشینم هنوز
#رهی_معیری
چشم مستت چه ڪند با من بیمار امشب
این دل تنگ من و این تن بیمار امشب
آخر ای اشڪ دل سوخته ام را مددی
ڪه به جز ناله مرا نیست پرستار امشب...
#رهی_معیری
شبتون خوش دوستان عزیز🕊🌹
این دل تنگ من و این تن بیمار امشب
آخر ای اشڪ دل سوخته ام را مددی
ڪه به جز ناله مرا نیست پرستار امشب...
#رهی_معیری
شبتون خوش دوستان عزیز🕊🌹
شب یار من تب است و غم سینه سوز هم
تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم
ای اشک همتی که به کشت وجود من
آتش فکند آه و دل سینه سوز هم
گفتم: که با تو شمعِ طرب، تابناک نیست
گفتا: که سیمگون مهِ گیتی فروز هم
گفتم: که بعد از آنهمه دلها که سوختی
کس میخورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم!
ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی
دل دشمن است و آن صنم دلفروز هم
#رهی_معیری
تنها نه شب در آتشم ای گل که روز هم
ای اشک همتی که به کشت وجود من
آتش فکند آه و دل سینه سوز هم
گفتم: که با تو شمعِ طرب، تابناک نیست
گفتا: که سیمگون مهِ گیتی فروز هم
گفتم: که بعد از آنهمه دلها که سوختی
کس میخورد فریب تو؟ گفتا هنوز هم!
ای غم مگر تو یار شوی ورنه با رهی
دل دشمن است و آن صنم دلفروز هم
#رهی_معیری