دارم ز غـٖـــم فـــراق یـاری کـه مپرس
روز سـیـهـی و شـام تـاری کـه مپرس
از دوری مـهـر دل فـروزی اسـت مـرا
روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
#هاتف_اصفهانی
روز سـیـهـی و شـام تـاری کـه مپرس
از دوری مـهـر دل فـروزی اسـت مـرا
روزی که مگوی و روزگاری که مپرس
#هاتف_اصفهانی
سوی خود خوان یک رهم تا تحفه جان آرم تو را
جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را
از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی
تا پیام طایر هم آشیان آرم تو را
#هاتف_اصفهانی
جان نثار افشان خاک آستان آرم تو را
از کدامین باغی ای مرغ سحر با من بگوی
تا پیام طایر هم آشیان آرم تو را
#هاتف_اصفهانی
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
#هاتف_اصفهانی
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
#هاتف_اصفهانی
ای خواجه که نان به زیردستان ندهی
جان گیری و نان در عوض جان ندهی
شرمت بادا که زیردستان ضعیف
از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی
#هاتف اصفهانی
جان گیری و نان در عوض جان ندهی
شرمت بادا که زیردستان ضعیف
از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی
#هاتف اصفهانی
کجایی در شب هجران که زاریهای من بینی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
چو شمع از چشم گریان اشکباریهای من بینی
کجایی ای که خندانم ز وصلت دوش میدیدی
که امشب گریههای زار و زاریهای من بینی
#هاتف_اصفهانی
جان به جانان کی رسد جانان کجا و جان کجا
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
#هاتف_اصفهانی
ذره است این، آفتاب است، آن کجا و این کجا
دست ما گیرد مگر در راه عشقت جذبهای
ورنه پای ما کجا وین راه بیپایان کجا
#هاتف_اصفهانی
ای خواجه که نان به زیردستان ندهی
جان گیری و نان در عوض جان ندهی
شرمت بادا که زیردستان ضعیف
از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی
#هاتف اصفهانی
جان گیری و نان در عوض جان ندهی
شرمت بادا که زیردستان ضعیف
از بهر تو جان دهند و تو نان ندهی
#هاتف اصفهانی
ای غیر بر غم تو درین دیر خراب
با یار شب و روز کشم جام شراب
از ساغر هجر و جام وصلش شب و روز
تو خون جگر خوری و من بادهٔ ناب
#هاتف_اصفهانی
با یار شب و روز کشم جام شراب
از ساغر هجر و جام وصلش شب و روز
تو خون جگر خوری و من بادهٔ ناب
#هاتف_اصفهانی
به امیدی جوانی صرفِ عشقت کردم و آخر
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
نبَستم دلْ به مهرِ دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
#هاتف_اصفهانی
به پیری ناامید از کویت ای زیبا جوان رفتم
نبَستم دلْ به مهرِ دیگران اما ز کوی تو
ز بس نامهربانی دیدم ای نامهربان رفتم
#هاتف_اصفهانی