جانا بجز از عشق تو دیگر هوَسم نیست
سوگند خورَم من ، که بجای تو کَسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست...
#سنایی
سوگند خورَم من ، که بجای تو کَسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست...
#سنایی
جانا بجز از عشق تو دیگر هوَسم نیست
سوگند خورَم من ، که بجای تو کَسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست
#سنایی
سوگند خورَم من ، که بجای تو کَسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا ، جای نفسم نیست
#سنایی
سودای توام بیسر و بیسامان کرد
عشق تو مرا زنده ی جاویدان کرد
لُطف و کرمت جسم مرا چون جان کرد
در خاک عمل بهتر ازین نتوان کرد
#سنایی
عشق تو مرا زنده ی جاویدان کرد
لُطف و کرمت جسم مرا چون جان کرد
در خاک عمل بهتر ازین نتوان کرد
#سنایی
ای گلی کز گلبنت عالم همه گلزار شد
وز گلت بوی «تبارک ربنا الاعلا» زند
شکر احسان تو مدح تست ای صاحب جمال
نقش مدح تو رقم بر دیدهٔ بینا زند
#سنایی
وز گلت بوی «تبارک ربنا الاعلا» زند
شکر احسان تو مدح تست ای صاحب جمال
نقش مدح تو رقم بر دیدهٔ بینا زند
#سنایی
جانا بجز از عشق تو دیگر هوسم نیست
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست
در عشق نمیدانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست
هر شب به سر کوی تو آیم متواری
با بدرقهٔ عشق تو بیم عسسم نیست
گویی که طلبکار دگر یاری رو رو
آری صنما محنت عشق تو بسم نیست
#سنایی
سوگند خورم من که بجای تو کسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسم نیست
در عشق نمیدانم درمان دل خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا جای نفسم نیست
هر شب به سر کوی تو آیم متواری
با بدرقهٔ عشق تو بیم عسسم نیست
گویی که طلبکار دگر یاری رو رو
آری صنما محنت عشق تو بسم نیست
#سنایی
جانا بجز از عشق تو دیگر هوَسم نیست
سوگند خورَم من، که بجای تو کَسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا، جای نفسم نیست
#سنایی
سوگند خورَم من، که بجای تو کَسم نیست
امروز منم عاشق بی مونس و بییار
فریاد همی خواهم و فریاد رسَم نیست
در عشق نمیدانم درمانِ دلِ خویش
خواهم که کنم صبر ولی دست رسَم نیست
خواهم که به شادی نفسی با تو برآرم
از تنگ دلی جانا، جای نفسم نیست
#سنایی
💭
با دل گفتم: «چرا نگیری کمِ عشق؟»
گفتا: «نه به اختیار باشد غمِ عشق»
گفتم: «نرسی به وصل!» گفتا: «شاید!
آواره چو من، بسی است در عالمِ عشق!»
#سنایی
با دل گفتم: «چرا نگیری کمِ عشق؟»
گفتا: «نه به اختیار باشد غمِ عشق»
گفتم: «نرسی به وصل!» گفتا: «شاید!
آواره چو من، بسی است در عالمِ عشق!»
#سنایی
💭
با دل گفتم: «چرا نگیری کمِ عشق؟»
گفتا: «نه به اختیار باشد غمِ عشق»
گفتم: «نرسی به وصل!» گفتا: «شاید!
آواره چو من، بسی است در عالمِ عشق!»
#سنایی
با دل گفتم: «چرا نگیری کمِ عشق؟»
گفتا: «نه به اختیار باشد غمِ عشق»
گفتم: «نرسی به وصل!» گفتا: «شاید!
آواره چو من، بسی است در عالمِ عشق!»
#سنایی
هر روز مرا با تو نیازی دگرست
با دو لبِ نوشینِ تو رازی دگرست
هر روز ترا طریق و سازی دگرست
جنگی دگر و عتاب و نازی دگرست
#سنایی
با دو لبِ نوشینِ تو رازی دگرست
هر روز ترا طریق و سازی دگرست
جنگی دگر و عتاب و نازی دگرست
#سنایی