زدو دیده خون فشانم ز غمت شب جدایی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
#عراقی
چه کنم که هست این ها گل باغ آشنایی
همه شب نهاده ام سر چو سگان بر آستانت
که رقیب در نیاید به بهانه گدایی
#عراقی
بیا، که بیتو به جان آمدم ز تنهایی
نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی
بیا، که جان مرا بیتو نیست برگ حیات
بیا، که چشم مرا بیتو نیست بینایی
#عراقی
نمانده صبر و مرا بیش ازین شکیبایی
بیا، که جان مرا بیتو نیست برگ حیات
بیا، که چشم مرا بیتو نیست بینایی
#عراقی
بیرخت جانا، دلم غمگین مکن
رخ مگردان از من مسکین، مکن
خود ز عشقت سینهام خون کردهای
از فراقت دیدهام خونین مکن
بر من مسکین ستم تا کی کنی؟
خستگی و عجز من میبین، مکن
#عراقی
رخ مگردان از من مسکین، مکن
خود ز عشقت سینهام خون کردهای
از فراقت دیدهام خونین مکن
بر من مسکین ستم تا کی کنی؟
خستگی و عجز من میبین، مکن
#عراقی
ای ز غم فراق تو جان مرا شکایتی
بر در تو نشستهام منتظر عنایتی
گر چه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر
ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی
#عراقی
بر در تو نشستهام منتظر عنایتی
گر چه بمیرم از غمت هم نکنی به من نظر
ور همه خون کنی دلم، هم نکنم شکایتی
#عراقی
عشق، شوری در نهاد ما نهاد
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفتگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد
آرزویی در دل شیدا نهاد
#عراقی
جان ما در بوتهٔ سودا نهاد
گفتگویی در زبان ما فکند
جستجویی در درون ما نهاد
داستان دلبران آغاز کرد
آرزویی در دل شیدا نهاد
#عراقی
من مست می عشقم هشیارنخواهم شد
وزخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروزچنان مستم از بادهٔ دوشینه
تا روز قیامت هم هشیارنخواهم شد
#عراقی
وزخواب خوش مستی بیدار نخواهم شد
امروزچنان مستم از بادهٔ دوشینه
تا روز قیامت هم هشیارنخواهم شد
#عراقی
ای منزل دوسٖت، خوش هوایی داری
پـیـداسـت کـه بـوی آشنایی داری
خاک کف تو چو سرمه در دیده کشم
زیـرا کـه نشان از کف پایی داری
#عراقی
پـیـداسـت کـه بـوی آشنایی داری
خاک کف تو چو سرمه در دیده کشم
زیـرا کـه نشان از کف پایی داری
#عراقی
دلی یا دلبری یا جان و یا جانان نمی دانم
همه هستی توئی فی الجمله این و آن نمی دانم
نمی یابم ترا در دل نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم ترا آخر ، منِ حیران نمی دانم
#عراقی
همه هستی توئی فی الجمله این و آن نمی دانم
نمی یابم ترا در دل نه در عالم نه در گیتی
کجا جویم ترا آخر ، منِ حیران نمی دانم
#عراقی
دلی یا دلبری یا جان ویا جانان نمی دانم
همه هستی توئی فی الجمله این وآن نمی دانم
نمی یابم ترا در دل نه در عالم نه درگیتی
کجا جویم ترا آخرمن حیران نمی دانم
#عراقی
همه هستی توئی فی الجمله این وآن نمی دانم
نمی یابم ترا در دل نه در عالم نه درگیتی
کجا جویم ترا آخرمن حیران نمی دانم
#عراقی
اول قدم از عشق سر انداختن است
جان باختن است و با بلا ساختن است
اول این است و آخرش دانی چیست؟
خود را ز خودی خود بپرداختن است
#عراقی
جان باختن است و با بلا ساختن است
اول این است و آخرش دانی چیست؟
خود را ز خودی خود بپرداختن است
#عراقی