همه حاشیه ها و جنجال خانم مائده
ابتدا تصور می کردم ماجرای دستیگری یک خانم در شبکه های اجتماعی، موضوع بااهمیتی نیست و نیاز به توضیح و تفسیر ندارد. اما مباحثی طی این یکی دو روز طرح شد که به نظر رسید حرف هائی باقی مانده است.
در این رابطه 3 نکته قابل اعتناست.
یکم. باید توجه داشت که شبکه های نوین اطلاعاتی جزئی از زندگی اجتماعی افراد است و مشمول مصونیت های حریم خصوصی نیست. شبکه های های اجتماعی نیز مثل کوچه و خیابان این شهرند. مردم حضور دارند و هرآنچه اثر اجتماعی داشته باشد مشمول قوانین اجتماعی کشورست. طبیعی است که فروش مواد مخدر از شبکه های اجتماعی تخلف است. ترویج فحشا و ابتذال در اینستاگرام مثل هنجارشکنی های اخلاقی در پارک و محله ماست. کدام آدم عاقل و معتقد به قانونی می پذیرد که یک نفر وسط شهر و در یکی از میادین محله، برهنه شود و آشکارا برقصد؟
حکم روشن است. دستگاه انتظامی واجب است که از حریم مومنانه شهر پاسداری کند. باید قانون را اجرا کند و اتفاقن انتقاد اصلی اینست که چرا اینقدر دیرهنگام ورود کرده است؟
دوم. یک نقد پوسیده و کلیشه ای وجود دارد که معتقد است وقتی گناهان بزرگتر وجود دارد نباید سراغ ایندست موضوعات کم اهمیت رفت. طبیعی است که این ادعا به غایت غیرمنطقی است. این افراد کافیست به یک سوال ساده پاسخ دهند؛ اگر خانه شما را خدای نکرده دزد بزند، حق داریم به عدلیه بگوئیم شما به کارهای مهمتر مثل مباره با اختلاس بپردازید و دزد خانه را رها کنید؟ پاسخ روشن است.
اما یک نکته باقی است که نباید فراموش شود. از عدالت مهمتر احساس عدالت است. عدلیه و نظمیه ما باید به نحوی عمل کند که مردم احساس بی عدالتی و تبعیض نداشته باشند. در شرایطی که کشور تشنه مبارزه با فساد اقتصادی است نباید به نحوی تبلیغات کرد که مردم احساس کنند عدلیه در شناخت اولویت ها دچار سردرگمی است. اگر جامعه دچار این تلقی شده است که عدلیه بیش از آنکه به اقتصاد و معیشت مردم توجه کند به حجاب و کنسرت و فیلترینگ توجه کرده است، مقصر مسئولینند نه ادراک مردم.
سوم. اما درباره اعترافی که از رسانه ملی پخش شد، عمده انتقادات به حق است. 3 دسته انتقاد جدی به این مستند وارد است.
اول اینکه زمان پخش این برنامه منطقی نبود. در شرایطی که جامعه مترصد برخورد با مفسدین اقتصادی است انتشار چنین برنامه هائی همان ادرس غلط دادن است. گوئی قهریه نظام دچار گیجی در فهم اولویت های کشور است که البته چنین نیست.
دوم نوع مستند است که به شدت عواطف مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد و برخلاف انتظار سازندگان برنامه، باعث می شود اصل خطای فرد در حاشیه قرار بگیرد. اعتراف گرفتن یک مرد در اتاق تاریک، از یک دختر کم سن و سال که اتفاقن در حال گریه است، آنهم سوالاتی از این دست که تیمی کار می کردید یا فردی، سخت برای مخاطب آزار دهنده است. واقعن چه ضرورتی داشت جز اینکه مقصر را مظلوم جلوه دهد؟
اشکال سوم فهم ما از نوع مواجهه با موضوعات فرهنگی است. با مسائل فرهنگی نمی شود به روش و قاعده موضوعات سیاسی و امنیتی رفتار کرد. اساسن موضوعات فرهنگی جنسش اعتراف نیست. اعتراف به چه؟ موضوعاتی که امنیتی نیست، جنسش دست های پشت پرده و یا پروژه های پیچیده امنیتی نیست؛ عمدتن جهل است و نادانی. جهل را اعتراف نمی کنند، بلکه آگاهی می دهند.
بند سوم بسیار مهمتراست. ما دچار یک اشتباه راهبردی در مواجه با موضوعات فرهنگی هستیم. اول اینکه برای ما موضوعات فرهنگی در اولویت قرار ندارد و دوم اینکه وقتی هم سراغ مسائل فرهنگی می رویم به روش سیاسی و امنیتی ورود می کنیم. همین که مسئولین ما توئیتر را فیلتر می کنند اما نسبت به اینستاگرام بی اعتنا هستند یعنی تهدید هجمه های سبک زندگی را کم خطر تر از هجمه های سیاسی می دانند. غرض فیلتر کردن یا نکردن این و آن نیست؛ غرض نوع نگاه غلط ماست. این همان نگاه غلطی است که در دهه 70 خطر ماهنامه ایران فردا را فراتر از آدینه و دنیای سخن می دانست.
خبرگزاری فارس
@mahdian_mohsen
ابتدا تصور می کردم ماجرای دستیگری یک خانم در شبکه های اجتماعی، موضوع بااهمیتی نیست و نیاز به توضیح و تفسیر ندارد. اما مباحثی طی این یکی دو روز طرح شد که به نظر رسید حرف هائی باقی مانده است.
در این رابطه 3 نکته قابل اعتناست.
یکم. باید توجه داشت که شبکه های نوین اطلاعاتی جزئی از زندگی اجتماعی افراد است و مشمول مصونیت های حریم خصوصی نیست. شبکه های های اجتماعی نیز مثل کوچه و خیابان این شهرند. مردم حضور دارند و هرآنچه اثر اجتماعی داشته باشد مشمول قوانین اجتماعی کشورست. طبیعی است که فروش مواد مخدر از شبکه های اجتماعی تخلف است. ترویج فحشا و ابتذال در اینستاگرام مثل هنجارشکنی های اخلاقی در پارک و محله ماست. کدام آدم عاقل و معتقد به قانونی می پذیرد که یک نفر وسط شهر و در یکی از میادین محله، برهنه شود و آشکارا برقصد؟
حکم روشن است. دستگاه انتظامی واجب است که از حریم مومنانه شهر پاسداری کند. باید قانون را اجرا کند و اتفاقن انتقاد اصلی اینست که چرا اینقدر دیرهنگام ورود کرده است؟
دوم. یک نقد پوسیده و کلیشه ای وجود دارد که معتقد است وقتی گناهان بزرگتر وجود دارد نباید سراغ ایندست موضوعات کم اهمیت رفت. طبیعی است که این ادعا به غایت غیرمنطقی است. این افراد کافیست به یک سوال ساده پاسخ دهند؛ اگر خانه شما را خدای نکرده دزد بزند، حق داریم به عدلیه بگوئیم شما به کارهای مهمتر مثل مباره با اختلاس بپردازید و دزد خانه را رها کنید؟ پاسخ روشن است.
اما یک نکته باقی است که نباید فراموش شود. از عدالت مهمتر احساس عدالت است. عدلیه و نظمیه ما باید به نحوی عمل کند که مردم احساس بی عدالتی و تبعیض نداشته باشند. در شرایطی که کشور تشنه مبارزه با فساد اقتصادی است نباید به نحوی تبلیغات کرد که مردم احساس کنند عدلیه در شناخت اولویت ها دچار سردرگمی است. اگر جامعه دچار این تلقی شده است که عدلیه بیش از آنکه به اقتصاد و معیشت مردم توجه کند به حجاب و کنسرت و فیلترینگ توجه کرده است، مقصر مسئولینند نه ادراک مردم.
سوم. اما درباره اعترافی که از رسانه ملی پخش شد، عمده انتقادات به حق است. 3 دسته انتقاد جدی به این مستند وارد است.
اول اینکه زمان پخش این برنامه منطقی نبود. در شرایطی که جامعه مترصد برخورد با مفسدین اقتصادی است انتشار چنین برنامه هائی همان ادرس غلط دادن است. گوئی قهریه نظام دچار گیجی در فهم اولویت های کشور است که البته چنین نیست.
دوم نوع مستند است که به شدت عواطف مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد و برخلاف انتظار سازندگان برنامه، باعث می شود اصل خطای فرد در حاشیه قرار بگیرد. اعتراف گرفتن یک مرد در اتاق تاریک، از یک دختر کم سن و سال که اتفاقن در حال گریه است، آنهم سوالاتی از این دست که تیمی کار می کردید یا فردی، سخت برای مخاطب آزار دهنده است. واقعن چه ضرورتی داشت جز اینکه مقصر را مظلوم جلوه دهد؟
اشکال سوم فهم ما از نوع مواجهه با موضوعات فرهنگی است. با مسائل فرهنگی نمی شود به روش و قاعده موضوعات سیاسی و امنیتی رفتار کرد. اساسن موضوعات فرهنگی جنسش اعتراف نیست. اعتراف به چه؟ موضوعاتی که امنیتی نیست، جنسش دست های پشت پرده و یا پروژه های پیچیده امنیتی نیست؛ عمدتن جهل است و نادانی. جهل را اعتراف نمی کنند، بلکه آگاهی می دهند.
بند سوم بسیار مهمتراست. ما دچار یک اشتباه راهبردی در مواجه با موضوعات فرهنگی هستیم. اول اینکه برای ما موضوعات فرهنگی در اولویت قرار ندارد و دوم اینکه وقتی هم سراغ مسائل فرهنگی می رویم به روش سیاسی و امنیتی ورود می کنیم. همین که مسئولین ما توئیتر را فیلتر می کنند اما نسبت به اینستاگرام بی اعتنا هستند یعنی تهدید هجمه های سبک زندگی را کم خطر تر از هجمه های سیاسی می دانند. غرض فیلتر کردن یا نکردن این و آن نیست؛ غرض نوع نگاه غلط ماست. این همان نگاه غلطی است که در دهه 70 خطر ماهنامه ایران فردا را فراتر از آدینه و دنیای سخن می دانست.
خبرگزاری فارس
@mahdian_mohsen
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✅تفاوت های نواصولگرایی و نواصلاح طلبی.
✅کارگزارانیزه شدن وسرنوشت اصلاح طلب ها
بخشی از مناظره با برادر خوب اصلاح طلبم آقای داوود حشمتی.
فردانیوز
@mahdian_mohsen
✅کارگزارانیزه شدن وسرنوشت اصلاح طلب ها
بخشی از مناظره با برادر خوب اصلاح طلبم آقای داوود حشمتی.
فردانیوز
@mahdian_mohsen
✅مهمترین تفاوت ما با آقا چیست؟
✅شاید این متن را ببینید اختلاف برخی انقلابی ها با رهبری در سبک سیاست ورزی روشن شود.
http://yon.ir/YYOHE
@mahdian_mohsen
✅شاید این متن را ببینید اختلاف برخی انقلابی ها با رهبری در سبک سیاست ورزی روشن شود.
http://yon.ir/YYOHE
@mahdian_mohsen
خبرگزاری فارس
محسن مهدیان مهمترین تفاوت "ما" و "آقا"
فکر می کنید مهمترین تفاوت میان ما و رهبرانقلاب چیست؟ بصیرت؟ پیش بینی؟ اطلاعات روز؟ دشمن شناسی؟ همه این ها هست و دهها عنوان دیگر که می شود به آنها اضافه کرد. اما موضوع دیگری وجود دارد که جمع این عناوین است.
درسی از روزنامه نگاری "نصیری" و "توکلی"
#ادبیات_انقلابیگری
یک سوال؛ ادبیات انقلابی گری به چه نحوی باید باشد؟ صدای بلند؟ اعتراضی؟ مطالبه گرایانه؟ استدلالی؟ اقناعی؟ مردمی یا چی؟
این سوال احتمالن برای شما هم مطرح است. خیلی وقت ها دچار تردید می شویم و واقعن ابهام داریم که این راه طی شده؛ سزاست یا خطا؟
این سوال وقتی به ساحت رسانه می رسد جدی تر می شود چون در کنار پاسخ به این سوال و حجیت آن، جذابیت کلام هم مطرح می شود.
بالاخره ادبیاتی کارگر است که موثر افتد. خیلی وقت ها انتخاب ادبیات ما ناشی از آثار آنست؛ مثلن نگاه می کنیم کدام روش موثرترست یا مخاطب بیشتری جلب می کند. همین مبنای ساده باعث می شود خیلی از آدم ها مواضع شان در محافل خصوصی متفاوت از محافل رسانه ای باشد.
واقعیت این است که ما شناخت دقیقی از اثر کلام نداریم. اشتباه رایج اینست که تفکیکی میان "جلوه کلام" با "حجت کلام" نداریم. هرانچه خوشتر جلوه کرد، الزامن حجیت قوی تری ندارد. "هیجان کلام"، "استدلال کلام" نیست و بالاتر اینکه "ارضای احساساتی" منجر به "اقناع استدلالی" نمی شود.
این خطای تاکتیکی باعث می شود برخی تصور کنند "صدای بلند" بخشی از استدلال است؛ حال آنکه تناژ صدا تنها تضمین جلب توجه است و نه بیشتر؛ مخاطب تنها روی اش راسمت شما برمی گرداند نه دل و ذهن اش.
نتیجه این می شود که در بسیاری از موارد صدای بلند "همراهی اجتماعی" ایجاد نمی کند. بدتر اینکه گوش مخاطب به این صدا عادت می کند و هرکس بخواهد حرف مهمی بزند بعد ازین باید بیشتر فریاد کند.
اما نقطه مقابل این نگاه چیست؟ "شل کلامی". برخی تصور می کنند اگر کلام آرام باشد، مستدل است. حتا استدلال هم به تنهایی کفایت نمی کند. استدلال تنها ذهن مخاطب را درگیر می کند، حال آنکه مخاطب تنها ذهنی تصمیم نمی گیرد. دهها متغیر دیگر و موثری وجود دارد که در تصمیم مخاطب تعیین کننده است. متن مستدلی که صراحت ندارد، ممکن است مخاطب را "قانع" کند اما به "حرکت" نمی کشد. بین ایندو فرسنگ ها فاصله است
عبور کنیم....
پس چه باید کرد؟
برای "چه باید کرد"، مناسب است به دو الگوی روزنامه نگاری در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 مراجعه کنیم. سبک روزنامه نگاری "احمد توکلی" در روزنامه های "رسالت" و "فردا" و سبک ادبیات "مهدی نصیری" در روزنامه "کیهان" و ماهنامه "صبح" ازین جهت قابل اعتناست. ممکن است این الگوها از جهات مختلف کامل نباشند اما از زاویه این متن قابل رجوع اند.
ویژگی مشترک ایندو روزنامه نگار قدیمی در "تحکم" است؛ امتیاز شان در "هیبت کلام" است نه "فریاد کلام". ادبیات جوان متدین و انقلابی باید مستحکم و باقوت باشد. اما این ادبیات چطور شکل می گیرد؟ "ادبیات پرطنین" برآمده از "صراحت کلام" است و ضرب آهنگ ش از "قوه فکر"ست نه "قدرت حنجره". مخاطب "تخته بند استدلال" می شود نه "میخکوب صدا".
سبک نوشتاری نصیری و توکلی در فعالیت رسانه ای شان چنین بود. مستدل می نوشتند اما صریح و محکم. صراحت لهجه کمک می کرد استدلال شان نیز اثرگذار باشد و به متن، عمق اعتقادی و انگیزشی ببخشد. نویسنده بااعتقاد، کلامش روشن است و دونبشی و "شل کلامی" بدان راه ندارد. پس صراحت بیانگر 2 امر ست؛ هم "اعتقاد نویسنده" و هم "استحکام استدلال". حرف گوشه دار و طعنه دار و پرکنایه در این ادبیات هیچ جایی ندارد؛ کلام بی ادبانه که حاشا...
هیبت کلام در صراحت لهجه، مخاطب را به جهت ذهنی و قلبی همراه می کند. چون بغیر استدلال، بوی صداقت و اخلاص می دهد و از همه مهمتر اینکه دارای جان مایه های اعتقادی و معرفتی است. آدم مستحکم دارای "تعصب ممدوح" است و اعتقادش را با حجیت علم و عقل و دین تقویت کرده است.
و در نهایت یک جمله؛
کلام مستدل و مستحکم؛ هم بیانگر "عقلانیت متن" است و هم "تقوای نویسنده". حال آنکه "فریاد کلام" یا روی دیگرش "شل کلامی" ، یا ناشی از ضعف منطق است یا تقوای صاحب منطق.
روشنست که بحث نسبی است.
@mahdian_mohsen
#ادبیات_انقلابیگری
یک سوال؛ ادبیات انقلابی گری به چه نحوی باید باشد؟ صدای بلند؟ اعتراضی؟ مطالبه گرایانه؟ استدلالی؟ اقناعی؟ مردمی یا چی؟
این سوال احتمالن برای شما هم مطرح است. خیلی وقت ها دچار تردید می شویم و واقعن ابهام داریم که این راه طی شده؛ سزاست یا خطا؟
این سوال وقتی به ساحت رسانه می رسد جدی تر می شود چون در کنار پاسخ به این سوال و حجیت آن، جذابیت کلام هم مطرح می شود.
بالاخره ادبیاتی کارگر است که موثر افتد. خیلی وقت ها انتخاب ادبیات ما ناشی از آثار آنست؛ مثلن نگاه می کنیم کدام روش موثرترست یا مخاطب بیشتری جلب می کند. همین مبنای ساده باعث می شود خیلی از آدم ها مواضع شان در محافل خصوصی متفاوت از محافل رسانه ای باشد.
واقعیت این است که ما شناخت دقیقی از اثر کلام نداریم. اشتباه رایج اینست که تفکیکی میان "جلوه کلام" با "حجت کلام" نداریم. هرانچه خوشتر جلوه کرد، الزامن حجیت قوی تری ندارد. "هیجان کلام"، "استدلال کلام" نیست و بالاتر اینکه "ارضای احساساتی" منجر به "اقناع استدلالی" نمی شود.
این خطای تاکتیکی باعث می شود برخی تصور کنند "صدای بلند" بخشی از استدلال است؛ حال آنکه تناژ صدا تنها تضمین جلب توجه است و نه بیشتر؛ مخاطب تنها روی اش راسمت شما برمی گرداند نه دل و ذهن اش.
نتیجه این می شود که در بسیاری از موارد صدای بلند "همراهی اجتماعی" ایجاد نمی کند. بدتر اینکه گوش مخاطب به این صدا عادت می کند و هرکس بخواهد حرف مهمی بزند بعد ازین باید بیشتر فریاد کند.
اما نقطه مقابل این نگاه چیست؟ "شل کلامی". برخی تصور می کنند اگر کلام آرام باشد، مستدل است. حتا استدلال هم به تنهایی کفایت نمی کند. استدلال تنها ذهن مخاطب را درگیر می کند، حال آنکه مخاطب تنها ذهنی تصمیم نمی گیرد. دهها متغیر دیگر و موثری وجود دارد که در تصمیم مخاطب تعیین کننده است. متن مستدلی که صراحت ندارد، ممکن است مخاطب را "قانع" کند اما به "حرکت" نمی کشد. بین ایندو فرسنگ ها فاصله است
عبور کنیم....
پس چه باید کرد؟
برای "چه باید کرد"، مناسب است به دو الگوی روزنامه نگاری در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 مراجعه کنیم. سبک روزنامه نگاری "احمد توکلی" در روزنامه های "رسالت" و "فردا" و سبک ادبیات "مهدی نصیری" در روزنامه "کیهان" و ماهنامه "صبح" ازین جهت قابل اعتناست. ممکن است این الگوها از جهات مختلف کامل نباشند اما از زاویه این متن قابل رجوع اند.
ویژگی مشترک ایندو روزنامه نگار قدیمی در "تحکم" است؛ امتیاز شان در "هیبت کلام" است نه "فریاد کلام". ادبیات جوان متدین و انقلابی باید مستحکم و باقوت باشد. اما این ادبیات چطور شکل می گیرد؟ "ادبیات پرطنین" برآمده از "صراحت کلام" است و ضرب آهنگ ش از "قوه فکر"ست نه "قدرت حنجره". مخاطب "تخته بند استدلال" می شود نه "میخکوب صدا".
سبک نوشتاری نصیری و توکلی در فعالیت رسانه ای شان چنین بود. مستدل می نوشتند اما صریح و محکم. صراحت لهجه کمک می کرد استدلال شان نیز اثرگذار باشد و به متن، عمق اعتقادی و انگیزشی ببخشد. نویسنده بااعتقاد، کلامش روشن است و دونبشی و "شل کلامی" بدان راه ندارد. پس صراحت بیانگر 2 امر ست؛ هم "اعتقاد نویسنده" و هم "استحکام استدلال". حرف گوشه دار و طعنه دار و پرکنایه در این ادبیات هیچ جایی ندارد؛ کلام بی ادبانه که حاشا...
هیبت کلام در صراحت لهجه، مخاطب را به جهت ذهنی و قلبی همراه می کند. چون بغیر استدلال، بوی صداقت و اخلاص می دهد و از همه مهمتر اینکه دارای جان مایه های اعتقادی و معرفتی است. آدم مستحکم دارای "تعصب ممدوح" است و اعتقادش را با حجیت علم و عقل و دین تقویت کرده است.
و در نهایت یک جمله؛
کلام مستدل و مستحکم؛ هم بیانگر "عقلانیت متن" است و هم "تقوای نویسنده". حال آنکه "فریاد کلام" یا روی دیگرش "شل کلامی" ، یا ناشی از ضعف منطق است یا تقوای صاحب منطق.
روشنست که بحث نسبی است.
@mahdian_mohsen
ابعاد افتخارآمیز سپنتا
#حکم_حکومتی متفاوت
سپنتا نیکنام به حکم مجمع تشخیص مصلحت نظام به شورای شهر یزد بازگشت. بعد از ماهها کشمکش میان مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، منع حضور یک زرتشتی در شورای شهر یزد را خلاف مصلحت تشخیص داد.
ابعاد ماجرا بسیار افتخارآمیز است. فرضیه تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام براساس تشخیص مصالح عمومی است. اما اینبار تشخیص مصلحت ابعاد قابل تاملی به خود گرفته است. مساله سپنتا نیکنام، بیش از آنکه مساله فرد باشد مساله افکار عمومی است. مصلحت کشور بیش از آنکه روی ورود یک زرتشتی به شورای شهر قرار گیرد بر فهم و ادراک جامعه رفته است.
شورای نگهبان بنا به حکم حضرت امام، ورود اقلیت ها به شورای شهر را خلاف موازین شرع دانستند. اما مجمع این حکم را خلاف مصلحت تشخیص داد. حال سوال اینجاست که چه چیز تغییر کرده است و چه اتفاقی افتاده که این حکم تغییر کرده است؟
یک وقت مصالح مردم و کشور در زندگی و معیشت و حفظ نظام ایجاب می کند که حکم حکومتی صادر شود. مصلحت روی خود موضوع می رود؛ مثلن تغییر شرایط باعث می شود حکم اولیه ای تغییر کند. مثل اینکه در مجلس شورای اسلامی تصویب شد که دولت ایران در اختلاف با کشورها به یک دادگاه بینالمللی رجوع کند که شورای نگهبان آنرا به خاطر مغایرت با احکام اولیه و قاعده نفی سبیل رد می کند. آنگاه حضرت امام در پاسخ رئیس مجلس و برای دفاع از حقوق حقه مردم اعتراض می کنند که اگر اعضای شورای نگهبان میخواهند این طور جواب بدهند، بگویند ما جمهوری اسلامی را تعطیل کنیم. اما یک بار مساله متفاوت از موضوعات اقتصادی و معیشتی مردمست. مساله اساسن روی خود موضوع هم نمی رود. مساله حقوق اقلیت ها الان مطرح نیست، چون اتفاق جدیدی نیافتاده که بخواهد حکم امام تغییر کند. پس اینجا چه موضوع جدیدی ایجاد شده است که مجمع تشخیص مصلحت حکم به مصلحت داده و حق اقلیت ها را در شورای شهر مشروع دانسته است؟ نکته افتخارآمیز ماجرا اینجاست؛ اینبار حکم مصلحت روی اهمیت و ارزش افکار عمومی رفته است. انتظار افکار عمومی اینست که زرتشتی نیز می تواند در شورای شهر حاضر باشد، پس به حکم حرمت جامعه و مردمسالاری دینی، مصلحت ایجاب می کند که حکم اولیه تغییر کند.
به عنوان مثال سوال افکار عمومی بعد از تصمیم شورای نگهبان این بود که چطور می شود در مجلس شورای اسلامی اقلیت های مذهبی حضور داشته باشند و با یک رای بتوانند یک وزیر را جابجا کنند یا یک تصمیم کلیدی برای نظام اتخاذ کنند اما در شورای شهر و مسائل شهری و روستائی نتوانند مشارکت کنند؟ اینجا بود که پاسخی نداشتیم. مصلحت روی افکار عمومی قرار گرفته است و این مساله از جهت توجه نظام به فهم و مطالبه مردم بسیار اهمیت دارد.
این دست احکام حکومتی در زمان معصوم نیز سابقه داشته است. حضرت امیر وقتی در کوفه مردم را از خواندن نماز مستحبی به جماعت نهی کرد، با اعتراض مردمی مواجه شد که فریاد می زدند واعمرا واعمرا ... و اینجا بود که به امام حسن دستور داد به مردم بگویند نماز مستحبی را می توانند به جماعت بخوانند.
اینجاست که جمله حضرت امام یادآور می شود که مصلحت نظام، امور مهمهای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز میگردد. اینجاست که اهمیت توصیه حضرت امام به طلاب روشن می شود که " باید برای مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام، مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم..."
کاش قدر بدانیم.
صبح نو
@mahdian_mohsen
#حکم_حکومتی متفاوت
سپنتا نیکنام به حکم مجمع تشخیص مصلحت نظام به شورای شهر یزد بازگشت. بعد از ماهها کشمکش میان مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، منع حضور یک زرتشتی در شورای شهر یزد را خلاف مصلحت تشخیص داد.
ابعاد ماجرا بسیار افتخارآمیز است. فرضیه تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام براساس تشخیص مصالح عمومی است. اما اینبار تشخیص مصلحت ابعاد قابل تاملی به خود گرفته است. مساله سپنتا نیکنام، بیش از آنکه مساله فرد باشد مساله افکار عمومی است. مصلحت کشور بیش از آنکه روی ورود یک زرتشتی به شورای شهر قرار گیرد بر فهم و ادراک جامعه رفته است.
شورای نگهبان بنا به حکم حضرت امام، ورود اقلیت ها به شورای شهر را خلاف موازین شرع دانستند. اما مجمع این حکم را خلاف مصلحت تشخیص داد. حال سوال اینجاست که چه چیز تغییر کرده است و چه اتفاقی افتاده که این حکم تغییر کرده است؟
یک وقت مصالح مردم و کشور در زندگی و معیشت و حفظ نظام ایجاب می کند که حکم حکومتی صادر شود. مصلحت روی خود موضوع می رود؛ مثلن تغییر شرایط باعث می شود حکم اولیه ای تغییر کند. مثل اینکه در مجلس شورای اسلامی تصویب شد که دولت ایران در اختلاف با کشورها به یک دادگاه بینالمللی رجوع کند که شورای نگهبان آنرا به خاطر مغایرت با احکام اولیه و قاعده نفی سبیل رد می کند. آنگاه حضرت امام در پاسخ رئیس مجلس و برای دفاع از حقوق حقه مردم اعتراض می کنند که اگر اعضای شورای نگهبان میخواهند این طور جواب بدهند، بگویند ما جمهوری اسلامی را تعطیل کنیم. اما یک بار مساله متفاوت از موضوعات اقتصادی و معیشتی مردمست. مساله اساسن روی خود موضوع هم نمی رود. مساله حقوق اقلیت ها الان مطرح نیست، چون اتفاق جدیدی نیافتاده که بخواهد حکم امام تغییر کند. پس اینجا چه موضوع جدیدی ایجاد شده است که مجمع تشخیص مصلحت حکم به مصلحت داده و حق اقلیت ها را در شورای شهر مشروع دانسته است؟ نکته افتخارآمیز ماجرا اینجاست؛ اینبار حکم مصلحت روی اهمیت و ارزش افکار عمومی رفته است. انتظار افکار عمومی اینست که زرتشتی نیز می تواند در شورای شهر حاضر باشد، پس به حکم حرمت جامعه و مردمسالاری دینی، مصلحت ایجاب می کند که حکم اولیه تغییر کند.
به عنوان مثال سوال افکار عمومی بعد از تصمیم شورای نگهبان این بود که چطور می شود در مجلس شورای اسلامی اقلیت های مذهبی حضور داشته باشند و با یک رای بتوانند یک وزیر را جابجا کنند یا یک تصمیم کلیدی برای نظام اتخاذ کنند اما در شورای شهر و مسائل شهری و روستائی نتوانند مشارکت کنند؟ اینجا بود که پاسخی نداشتیم. مصلحت روی افکار عمومی قرار گرفته است و این مساله از جهت توجه نظام به فهم و مطالبه مردم بسیار اهمیت دارد.
این دست احکام حکومتی در زمان معصوم نیز سابقه داشته است. حضرت امیر وقتی در کوفه مردم را از خواندن نماز مستحبی به جماعت نهی کرد، با اعتراض مردمی مواجه شد که فریاد می زدند واعمرا واعمرا ... و اینجا بود که به امام حسن دستور داد به مردم بگویند نماز مستحبی را می توانند به جماعت بخوانند.
اینجاست که جمله حضرت امام یادآور می شود که مصلحت نظام، امور مهمهای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز میگردد. اینجاست که اهمیت توصیه حضرت امام به طلاب روشن می شود که " باید برای مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام، مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم..."
کاش قدر بدانیم.
صبح نو
@mahdian_mohsen
استقبال از رفع حصر...
رسانه های وابسته و نزدیک به دولت به نقل از منابع اگاه و رسمی، از مصوبه شورای عالی امنیت ملی برای رفع حصر خبر دادند. پیشتر نیز اخباری ازین دست منتشر شد و هربار هم بی سرانجام ماند، اما امیدواریم اینبار خبر تائید شود.
به چند دلیل ازین خبر باید استقبال کرد؛
دلیل اول مرتفع شدن علت حصر است. علت حصر چه بود؟ علت حصر نگرانی از بدرفتاری آقایان کروبی و موسوی بود که حاضر نمی شدند نسبت به قانون تمکین کنند و هراز گاهی با اظهارنظرهای حساسیت برانگیز، جامعه را دچار اختلاف و تشویش می کردند و مردم را رودر روی هم قرار می دادند. این خبر بدین معنی است که محصورین حاضر شدند دست از قانون شکنی مجدد بردارند.
دلیل دوم رفع نگرانی ها از همراهی اجتماعی است. اگراین خبر درست باشد، یعنی شورای عالی امنیت ملی به عنوان تنها نهاد تصمیم گیر در مسائل کلان امنیتی، پیش بینی کرده است که آزادی محصورین موجب ناامنی در جامعه نخواهد شد و به تعبیر دیگر، تهدیدی از سوی معترضین نخواهیم داشت.
البته رفع این نگرانی قابل پیش بینی بود. ابهام بخشی از جامعه نسبت به نتایج انتخابات 88، بعد از برگزاری چند انتخابات پیاپی و پیروزی اصلاح طلبان رفع و مشخص شد چه کسی امانتدار است و چه کسی ظالم به آبروی کشور. امروز احدی نیست که خود را در چارچوب جمهوری اسلامی تعریف کند و از قانون شکنی آن سالها دفاع کند؛ این دستاورد مهمی است. از این جهت طرفداران موسوم به سبز، امروز متوجه شدند که با اعتنا به قانون و اخلاق هیچ بن بستی در جمهوری اسلامی وجود ندارد؛ نمونه اش سپنتا نیکنام.
می ماند اقلیت آشوبگری که یک روز ظاهرن سبز بودند و روز دیگر بنفش و هیچ وقت هم منتظر محصورین نبودند که امروز با رفع حصر جان تازه ای بگیرند. آبشخور این جریان آن سوی مرزهاست و حلقه به گوش تروریست های داعشی و وطنی اند و هرچه به کیسه داشتند در حوادث دی ماه خرج کردند. چه آنکه شعارهای اخیرشان نیز پرده ها را برداشت؛ دوران شعار "نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران" گذشته است و شعار امروز آنها "رضا شاه روحت شاد" است و در خیال به بازگشت مسعود رجوی و پهلوی ها خوش اند... .
و اما سومین دلیل برای استقبال از این خبر، زمان معهود در اجرای عدالت است. روشن است که حصر مجازات نیست. حصر تصمیم موقت و پیشگیرانه نظام برای حفظ امنیت مردم و کشور بود تا فرصت برای برگزاری دادگاه فراهم شود. تا امروز اگر دادگاه برگزار نشده است، "ارجحیت حق جامعه و امنیت کشور" نسبت به "حق فردی" است که مورد تائید هر صاحب فکر با هر نوع مشربی است؛ اما امروز که شرایط فراهم است مطالبه عمومی برگزاری علنی دادگاه است.
ناگفته های بسیاری مانده است؛ خون هائی که ریخته شد و آبروئی که از جمهوری اسلامی رفت و فرصت بی نظیری که از نمایش مردمسالاری از دست رفت باید در یک دادگاه قانونی و عادلانه مرور شود... حرف بسیارست و تاریخ تشنه ثبت ظلم هائی که گذشت.
@mahdian_mohsen
رسانه های وابسته و نزدیک به دولت به نقل از منابع اگاه و رسمی، از مصوبه شورای عالی امنیت ملی برای رفع حصر خبر دادند. پیشتر نیز اخباری ازین دست منتشر شد و هربار هم بی سرانجام ماند، اما امیدواریم اینبار خبر تائید شود.
به چند دلیل ازین خبر باید استقبال کرد؛
دلیل اول مرتفع شدن علت حصر است. علت حصر چه بود؟ علت حصر نگرانی از بدرفتاری آقایان کروبی و موسوی بود که حاضر نمی شدند نسبت به قانون تمکین کنند و هراز گاهی با اظهارنظرهای حساسیت برانگیز، جامعه را دچار اختلاف و تشویش می کردند و مردم را رودر روی هم قرار می دادند. این خبر بدین معنی است که محصورین حاضر شدند دست از قانون شکنی مجدد بردارند.
دلیل دوم رفع نگرانی ها از همراهی اجتماعی است. اگراین خبر درست باشد، یعنی شورای عالی امنیت ملی به عنوان تنها نهاد تصمیم گیر در مسائل کلان امنیتی، پیش بینی کرده است که آزادی محصورین موجب ناامنی در جامعه نخواهد شد و به تعبیر دیگر، تهدیدی از سوی معترضین نخواهیم داشت.
البته رفع این نگرانی قابل پیش بینی بود. ابهام بخشی از جامعه نسبت به نتایج انتخابات 88، بعد از برگزاری چند انتخابات پیاپی و پیروزی اصلاح طلبان رفع و مشخص شد چه کسی امانتدار است و چه کسی ظالم به آبروی کشور. امروز احدی نیست که خود را در چارچوب جمهوری اسلامی تعریف کند و از قانون شکنی آن سالها دفاع کند؛ این دستاورد مهمی است. از این جهت طرفداران موسوم به سبز، امروز متوجه شدند که با اعتنا به قانون و اخلاق هیچ بن بستی در جمهوری اسلامی وجود ندارد؛ نمونه اش سپنتا نیکنام.
می ماند اقلیت آشوبگری که یک روز ظاهرن سبز بودند و روز دیگر بنفش و هیچ وقت هم منتظر محصورین نبودند که امروز با رفع حصر جان تازه ای بگیرند. آبشخور این جریان آن سوی مرزهاست و حلقه به گوش تروریست های داعشی و وطنی اند و هرچه به کیسه داشتند در حوادث دی ماه خرج کردند. چه آنکه شعارهای اخیرشان نیز پرده ها را برداشت؛ دوران شعار "نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران" گذشته است و شعار امروز آنها "رضا شاه روحت شاد" است و در خیال به بازگشت مسعود رجوی و پهلوی ها خوش اند... .
و اما سومین دلیل برای استقبال از این خبر، زمان معهود در اجرای عدالت است. روشن است که حصر مجازات نیست. حصر تصمیم موقت و پیشگیرانه نظام برای حفظ امنیت مردم و کشور بود تا فرصت برای برگزاری دادگاه فراهم شود. تا امروز اگر دادگاه برگزار نشده است، "ارجحیت حق جامعه و امنیت کشور" نسبت به "حق فردی" است که مورد تائید هر صاحب فکر با هر نوع مشربی است؛ اما امروز که شرایط فراهم است مطالبه عمومی برگزاری علنی دادگاه است.
ناگفته های بسیاری مانده است؛ خون هائی که ریخته شد و آبروئی که از جمهوری اسلامی رفت و فرصت بی نظیری که از نمایش مردمسالاری از دست رفت باید در یک دادگاه قانونی و عادلانه مرور شود... حرف بسیارست و تاریخ تشنه ثبت ظلم هائی که گذشت.
@mahdian_mohsen
درباره دیدار خاتمی با رهبرانقلاب
طی چند روز گذشته چندخبر از جبهه اصلاحات با منابع مشابه، در میان رسانه ها دست به دست شده و توجه افکار عمومی را جلب کرده است. خبر اول رفع حصر بود که البته تکذیب شد و دومی مصاحبه آقای الیاس حضرتی دبیرکل اعتماد ملی است که مدعی تلاش آقای جهانگیری برای ملاقات خاتمی با رهبرانقلاب شده است.
اصل این خبر جدید نیست. پیشتر نیز اخباری مبنی بر تلاش آقای خاتمی برای دیدار با رهبرانقلاب منتشر شده بود. برخی نیز علاقه داشتند واسط این دیدار باشند. اما کنار هم قرار گرفتن این دو خبر از منابع مشابه و همزمان، بدون دستور و برنامه نیست.
سوال این است که جریان اصلاحات با طرح اخباری شبیه رفع حصر یا دیدار خاتمی با رهبری انقلاب چه هدفی را دنبال کند؟
مساله اینجاست که شرایط امروز جریان اصلاحات نسبت به گذشته ای کوتاه و حتا یک سال پیش بسیار تغییر کرده است و اصلاحات بیش از هر چیز نیاز به "مشروعیت تزریقی" دارد.
چرا؟ به 3 دلیل کلیدی.
یکم. بحران پایگاه اجتماعی
پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات دچار "چندپارگی و تشویش ساختاری" شده است. همه "داشته و سرمایه اصلاحات" به این "پایگاه اجتماعی ناهمگون سیاسی" بود. نگارنده یک جلسه با خاتمی دیدار داشت. در این جلسه از آقای خاتمی سوال کردم "شما که با رفتار موسوی و کروبی مخالف بودید چرا اعلام نکردید؟ و پاسخ خاتمی را هیچ وقت فراموش نمی کنم: "پایگاه اجتماعی اصلاحات از رقاصه ها و بهائی ها تا آدم های متدین موسع است. نباید این پایگاه اجتماعی را از بین برد." او معتقد بود نظام باید قدردان من باشد که می توانم این پایگاه را نمایندگی کنم.
اما امروز ماجرا تغییر کرده است. مهمترین خاصیت شبکه های اجتماعی "خالص سازی" است. پرده ها افتاده است و بدنه اصلاحات و پایگاه اجتماعی این جریان در حال تفکیک و پاک سازی است. این روزها، کار نکرده خاتمی و یارانش را ضدانقلاب تمام کرده است و حساب خود را از اصلاح طلبان هم جدا کردند. شعار " اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" نشانه است.
توئیتر و تلگرام و غیره فرصتی شد برای پاک سازی بدنه اصلاحات. امروز اصلاح طلبان مجبورند مواضع شان را صریح کنند. یا این سوی انقلاب یا آن سو. همین صراحت که در مواردی شبیه حوادث دی ماه شاهد آن بودیم باعث شده است پایگاه اجتماعی آن چندپاره شود و آن قدرت سابق را از دست بدهند.
دوم بحران مشروعیت.
پروژه "تکرار می کنم" به سرانجام خوشی نرسید؛ وضعیت امروز دولت عیان است و توضیح به نیاز ندارد. در تمام عرصه ها متوقف شده است. مهمترین دستاوردش که برجام بود نیز در بدترین شکل ممکن زمین خورده است.
آنسو تر مجلس؛ در تراز و ارزیابی هر مدیر باتجربه و کارشناس منصفی، ضعیف ترین کارنامه در طول تاریخ انقلاب را دریافت می کند. شورای شهر و شهردار تهران نیز به عنوان نماد دموکراسی پایتخت، گرفتار شکست پیاپی در تصمیم گیری و اثربخشی شدند و هر روز در نارضایتی مردم تهران بیشتر لطمه می بینند.
انسان های متدین و منصف و اخلاق مداری در درون جریان اصلاحات هستند که حتمن در چنین شرایطی وجدان شان را نمی توانند راضی کنند که چطور با "تکرار می کنم" های ناموجه، کشور و مردم را در آستانه "چالش سخت سیاسی" و "رخوت و رکود بی امان اقتصادی" قرار دادند. با این حال اصلاحات در معرض یک "بحران مشروعیت تاریخی" است.
سوم بحران ژنرال ها
سومین بحران جبهه اصلاحات مربوط به ژنرال های این جریان است. ژنرال های این جریان چند دسته شدند. گروهی ضدانقلاب و فراری. گروهی نیز افسردگی پیدا کردند و همزمان با کهولت سن از دور سیاست ورزی خارج شدند. دسته ای از چهره های سفید و جوان هم به دلیل اینکه تنها شاخص گزینش آنها عبور از فیلتر شورای نگهبان بود، دارای کمترین کارآمدی و اثربخشی بودند و از این جهت هیچ وقت محل مشورت و نقش آفرینی قرار نگرفتند. و اما دسته آخر که مدیران با سابقه این جریانند بیشترین سهم را در شکست این روزهای اصلاحات پیدا کردند. این دسته، مدیرانی هستند که در دولت فعلی با رانت سیاسی و اقتصادی قدرت پیدا کردند و مسیر "کارگزارنیزه شدن اصلاحات" را فراهم ساختند. ژنرال های امروز اصلاحات، صاحبان قدرتی هستند که برای حفظ منصب و مکنت، حامی سخت وضع موجودند و دارای بیشترین مقاومت نسبت به تغییر شرایط هستند. این بخش از ژنرال های اصلاحات همان ها هستند که در نامه صد جوانان اصلاحات به خاتمی، مهمترین عامل شکست اصلاحات معرفی شدند.
با این مقدمه نزدیکی خاتمی به حاکمیت، "آخرین تصمیم" و "واپسین مسیر" است. چاره ای ندارند جز نزدیکی به نظام و کسب مشروعیت تزریقی. در غیر اینصورت با حذف پایگاه اجتماعی شان که تنها سرمایه قدرت ساز این جریان بوده و بروز ناکارآمدی های پیاپی سیاسی که موجب بی آبرویی اجتماعی شده است و کارگزارنیزه شدن ژنرال ها که به ضعف در تصمیم گیری و نوخواهی منتهی شده است، بزودی شاهد ازهم پاشیدگی سیاسی اصلاحات خواهیم بود.
@mahdian_mohsen
طی چند روز گذشته چندخبر از جبهه اصلاحات با منابع مشابه، در میان رسانه ها دست به دست شده و توجه افکار عمومی را جلب کرده است. خبر اول رفع حصر بود که البته تکذیب شد و دومی مصاحبه آقای الیاس حضرتی دبیرکل اعتماد ملی است که مدعی تلاش آقای جهانگیری برای ملاقات خاتمی با رهبرانقلاب شده است.
اصل این خبر جدید نیست. پیشتر نیز اخباری مبنی بر تلاش آقای خاتمی برای دیدار با رهبرانقلاب منتشر شده بود. برخی نیز علاقه داشتند واسط این دیدار باشند. اما کنار هم قرار گرفتن این دو خبر از منابع مشابه و همزمان، بدون دستور و برنامه نیست.
سوال این است که جریان اصلاحات با طرح اخباری شبیه رفع حصر یا دیدار خاتمی با رهبری انقلاب چه هدفی را دنبال کند؟
مساله اینجاست که شرایط امروز جریان اصلاحات نسبت به گذشته ای کوتاه و حتا یک سال پیش بسیار تغییر کرده است و اصلاحات بیش از هر چیز نیاز به "مشروعیت تزریقی" دارد.
چرا؟ به 3 دلیل کلیدی.
یکم. بحران پایگاه اجتماعی
پایگاه اجتماعی جریان اصلاحات دچار "چندپارگی و تشویش ساختاری" شده است. همه "داشته و سرمایه اصلاحات" به این "پایگاه اجتماعی ناهمگون سیاسی" بود. نگارنده یک جلسه با خاتمی دیدار داشت. در این جلسه از آقای خاتمی سوال کردم "شما که با رفتار موسوی و کروبی مخالف بودید چرا اعلام نکردید؟ و پاسخ خاتمی را هیچ وقت فراموش نمی کنم: "پایگاه اجتماعی اصلاحات از رقاصه ها و بهائی ها تا آدم های متدین موسع است. نباید این پایگاه اجتماعی را از بین برد." او معتقد بود نظام باید قدردان من باشد که می توانم این پایگاه را نمایندگی کنم.
اما امروز ماجرا تغییر کرده است. مهمترین خاصیت شبکه های اجتماعی "خالص سازی" است. پرده ها افتاده است و بدنه اصلاحات و پایگاه اجتماعی این جریان در حال تفکیک و پاک سازی است. این روزها، کار نکرده خاتمی و یارانش را ضدانقلاب تمام کرده است و حساب خود را از اصلاح طلبان هم جدا کردند. شعار " اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" نشانه است.
توئیتر و تلگرام و غیره فرصتی شد برای پاک سازی بدنه اصلاحات. امروز اصلاح طلبان مجبورند مواضع شان را صریح کنند. یا این سوی انقلاب یا آن سو. همین صراحت که در مواردی شبیه حوادث دی ماه شاهد آن بودیم باعث شده است پایگاه اجتماعی آن چندپاره شود و آن قدرت سابق را از دست بدهند.
دوم بحران مشروعیت.
پروژه "تکرار می کنم" به سرانجام خوشی نرسید؛ وضعیت امروز دولت عیان است و توضیح به نیاز ندارد. در تمام عرصه ها متوقف شده است. مهمترین دستاوردش که برجام بود نیز در بدترین شکل ممکن زمین خورده است.
آنسو تر مجلس؛ در تراز و ارزیابی هر مدیر باتجربه و کارشناس منصفی، ضعیف ترین کارنامه در طول تاریخ انقلاب را دریافت می کند. شورای شهر و شهردار تهران نیز به عنوان نماد دموکراسی پایتخت، گرفتار شکست پیاپی در تصمیم گیری و اثربخشی شدند و هر روز در نارضایتی مردم تهران بیشتر لطمه می بینند.
انسان های متدین و منصف و اخلاق مداری در درون جریان اصلاحات هستند که حتمن در چنین شرایطی وجدان شان را نمی توانند راضی کنند که چطور با "تکرار می کنم" های ناموجه، کشور و مردم را در آستانه "چالش سخت سیاسی" و "رخوت و رکود بی امان اقتصادی" قرار دادند. با این حال اصلاحات در معرض یک "بحران مشروعیت تاریخی" است.
سوم بحران ژنرال ها
سومین بحران جبهه اصلاحات مربوط به ژنرال های این جریان است. ژنرال های این جریان چند دسته شدند. گروهی ضدانقلاب و فراری. گروهی نیز افسردگی پیدا کردند و همزمان با کهولت سن از دور سیاست ورزی خارج شدند. دسته ای از چهره های سفید و جوان هم به دلیل اینکه تنها شاخص گزینش آنها عبور از فیلتر شورای نگهبان بود، دارای کمترین کارآمدی و اثربخشی بودند و از این جهت هیچ وقت محل مشورت و نقش آفرینی قرار نگرفتند. و اما دسته آخر که مدیران با سابقه این جریانند بیشترین سهم را در شکست این روزهای اصلاحات پیدا کردند. این دسته، مدیرانی هستند که در دولت فعلی با رانت سیاسی و اقتصادی قدرت پیدا کردند و مسیر "کارگزارنیزه شدن اصلاحات" را فراهم ساختند. ژنرال های امروز اصلاحات، صاحبان قدرتی هستند که برای حفظ منصب و مکنت، حامی سخت وضع موجودند و دارای بیشترین مقاومت نسبت به تغییر شرایط هستند. این بخش از ژنرال های اصلاحات همان ها هستند که در نامه صد جوانان اصلاحات به خاتمی، مهمترین عامل شکست اصلاحات معرفی شدند.
با این مقدمه نزدیکی خاتمی به حاکمیت، "آخرین تصمیم" و "واپسین مسیر" است. چاره ای ندارند جز نزدیکی به نظام و کسب مشروعیت تزریقی. در غیر اینصورت با حذف پایگاه اجتماعی شان که تنها سرمایه قدرت ساز این جریان بوده و بروز ناکارآمدی های پیاپی سیاسی که موجب بی آبرویی اجتماعی شده است و کارگزارنیزه شدن ژنرال ها که به ضعف در تصمیم گیری و نوخواهی منتهی شده است، بزودی شاهد ازهم پاشیدگی سیاسی اصلاحات خواهیم بود.
@mahdian_mohsen
خدمتی که مسیح علینژاد به انقلاب می کند...
مدتهاست مسیح علینژاد پروژه اعتراض جنسی در کشور را از طریق شبکه های اجتماعی رقم زده است. از نیت خباثت آلود او می گذریم چون بی اهمیت است و البته تلاشش بی ثمر. اما این قبیل اقدامات چند اثر مهم داشته است که سرجمعش به نفع انقلاب است.
یکم. مساله بدحجابی در ایران برخلاف تصور ضدانقلاب، یک سبک زندگی است و نوعی عرفی گرائی مذهب. اساسن دختران این سرزمین عفیفه و نجیبه اند. ممکن است حجاب بخشی از جامعه ما به جهات شرعی نقص داشته باشند، اما این سطح از حجاب نه خدای نکرده از سر بی حیایی است و نه به طریق اولی سیاسی است. بخشی از لوازم زندگی مدرن عرفی گرائی است و دختران ما با حیا و عفت مانوسند، و حجاب شان را ولو شل حجابی، حجاب می دانند و عمل به شرع. اصلاح این برداشت از حجاب، البته نیاز به نقش آفرینی نهادهای فرهنگی دارد که متاسفانه در غفلت و یا تغافلند.
و اما مهمترین اصل در این روزها خالص سازی است. هیچ امری مهمتر از جداشدن اصل و از بدل نیست. خانم علینژاد کمک می کند دختران عفیفه ما خط شان از جریان فحشا جدا شود. دختران خیابان انقلاب ابزار سیاسی جنسی برای اعتراضات خشن اند که هیچ نسبتی با جامعه دختران ایران زمین ندارد. تلاش خانم علینژاد کمک می کند صف کم حجابی عرفی و حتا بدحجابی شرعی از بی حجابی سیاسی جدا شود؛ خدمتی بزرگی است. تا دیروز برخی به غلط تصور می کردند هرکس شل حجاب بود با دین و انقلاب مساله دارد، اما امروز مشخص شد این اقلیت بدنام چه سهمی را از جامعه متدین زنان و دختران ایران دارند.
دوم. چند روز پیش فیلمی در صفحه شخصی خانم علینژاد منتشر شد که یک دختر جوان مانتویی نسبت به برهنگی و کشف حجاب اعتراض می کند. فیلم به غایت دلگرم کننده است.
فیلم هایی که خانم علینژاد با هشتگ "دوربین ما سلاح ماست" منتشر می کند، چندین سال کم کاری ستاد امربه معروف و نهی از منکر را جبران کرد. این فیلم ها که زنان و مردان متشرع و باغیرت را در حال نهی از منکر منتشر می کند، خون تازه ای در کالبد فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر ماست. این دستاور را هم نباید دست کم گرفت. هربار فیلمی از این صحنه ها منتشر می شود خدا را شکر می کنم که جامعه ما چنین باغیرت است.
البته همینجا باید فرصت را غنیمت شمرد تا نسبت به سبک صحیح نهی از منکر ها توجه بیشتری داشته و متوجه باشیم که ضدانقلاب در کمین تصویرسازی نادرست از این فرهنگ متعالی است.
خبرگزاری فارس
@mahdian_mohsen
مدتهاست مسیح علینژاد پروژه اعتراض جنسی در کشور را از طریق شبکه های اجتماعی رقم زده است. از نیت خباثت آلود او می گذریم چون بی اهمیت است و البته تلاشش بی ثمر. اما این قبیل اقدامات چند اثر مهم داشته است که سرجمعش به نفع انقلاب است.
یکم. مساله بدحجابی در ایران برخلاف تصور ضدانقلاب، یک سبک زندگی است و نوعی عرفی گرائی مذهب. اساسن دختران این سرزمین عفیفه و نجیبه اند. ممکن است حجاب بخشی از جامعه ما به جهات شرعی نقص داشته باشند، اما این سطح از حجاب نه خدای نکرده از سر بی حیایی است و نه به طریق اولی سیاسی است. بخشی از لوازم زندگی مدرن عرفی گرائی است و دختران ما با حیا و عفت مانوسند، و حجاب شان را ولو شل حجابی، حجاب می دانند و عمل به شرع. اصلاح این برداشت از حجاب، البته نیاز به نقش آفرینی نهادهای فرهنگی دارد که متاسفانه در غفلت و یا تغافلند.
و اما مهمترین اصل در این روزها خالص سازی است. هیچ امری مهمتر از جداشدن اصل و از بدل نیست. خانم علینژاد کمک می کند دختران عفیفه ما خط شان از جریان فحشا جدا شود. دختران خیابان انقلاب ابزار سیاسی جنسی برای اعتراضات خشن اند که هیچ نسبتی با جامعه دختران ایران زمین ندارد. تلاش خانم علینژاد کمک می کند صف کم حجابی عرفی و حتا بدحجابی شرعی از بی حجابی سیاسی جدا شود؛ خدمتی بزرگی است. تا دیروز برخی به غلط تصور می کردند هرکس شل حجاب بود با دین و انقلاب مساله دارد، اما امروز مشخص شد این اقلیت بدنام چه سهمی را از جامعه متدین زنان و دختران ایران دارند.
دوم. چند روز پیش فیلمی در صفحه شخصی خانم علینژاد منتشر شد که یک دختر جوان مانتویی نسبت به برهنگی و کشف حجاب اعتراض می کند. فیلم به غایت دلگرم کننده است.
فیلم هایی که خانم علینژاد با هشتگ "دوربین ما سلاح ماست" منتشر می کند، چندین سال کم کاری ستاد امربه معروف و نهی از منکر را جبران کرد. این فیلم ها که زنان و مردان متشرع و باغیرت را در حال نهی از منکر منتشر می کند، خون تازه ای در کالبد فرهنگ امر به معروف و نهی از منکر ماست. این دستاور را هم نباید دست کم گرفت. هربار فیلمی از این صحنه ها منتشر می شود خدا را شکر می کنم که جامعه ما چنین باغیرت است.
البته همینجا باید فرصت را غنیمت شمرد تا نسبت به سبک صحیح نهی از منکر ها توجه بیشتری داشته و متوجه باشیم که ضدانقلاب در کمین تصویرسازی نادرست از این فرهنگ متعالی است.
خبرگزاری فارس
@mahdian_mohsen
اعتراضات جنسی ...
چهارراه ولی عصر 2 خانم میدان داری اعتراضات را بر عهده داشتند. دو نفره در پیاده راه خیابان ولی عصر ایستادند و شروع کردند فریاد کشیدن:" مردم چرا ساکتید، چرا غیرت ندارید و ..." کم کم 10 تا 15 نفر دورشان جمع شدند و آغاز شعارها:" مرگ بر دیکتاتور..."
آن سوتر در جریان اغتشاشات کرج 20 لیدر شناسایی و دستگیر شدند که اکثرن از زنان بودند. روزهای قبل نیز فیلم ی در شبکه های اجتماعی از سخنرانی یک دختر بر بلندا و در تحریک مردم به اعتراض دست به دست شد و این در حالی است که مهمترین جریان اعتراضی در چند ماه گذشته مربوط به چهارشنبه های سفید و برداشتن حجاب با رویکرد کاملن سیاسی است.
مرور این اخبار در جنس اعتراض شهرهای دیگر نیز قابل اعتناست. شعار " بی غیرت ها نشستند و زن ها به ما پیوستند" هرچند نوعی توهین به زنان محسوب و احتمالن از سر نادانی سر داده می شود، اما حاکی از حضور پررنگ تر زنان در صحنه است.
اما شروع ماجرا..
هشتگ #زنان_برانداز همچنان داغ است و این درحالی است که این هشتگ همزمان با اجلاس منافقین و حضور مریم رجوی در پاریس با عنوان "زنان نیروی تغییر" شکل گرفته است.
تیر خلاص این دست اخبار را هم باید در این جمله پمپئو دید که " حکومت ایران از زنان می ترسد"
اما نقش زنان...
خیلی پیچیده نیست؛ زنان قدرت تحریک و تحریض بالائی برای شکل گیری اعتراضات دارند. فریاد یک زن چندین برابر موثرتر از یک مرد است، از سوئی برخورد با یک زن تاثر برانگیزتر است و در نهایت آسیب دیدن یک زن حساس برانگیزتر.
و اما چرا زنان..
مشکل امروز جریان اجیر و شریر در شکل دهی به اعتراضات، عدم تحرک مردم است. جامعه نسبت به وضع موجود معترض است اما چون آنسوی اعتراض ها را سراب می بیند همراهی نمی کند. میانداری زنان کمک می کند احساسات و عواطف و غیرت جامعه تحریک شود.
چرا می گویئم جنسی...
همواره زنان در فعالیت های اعتراضی دوشادوش مردان در تاریخ بودند و در مواردی پیشرو. اما امروز زنی می تواند میاندار باشد که اول حجابش را سر چوب کند؛ نقشی که منافقین اینبار برای زنان درنظر گرفتند، تقلیل نقش زن به عنوان ابزار حرکت جنسی است. حال انکه نمی دانند جنسی شدن اعتراضات تنها قدرت برانگیختگی دارد نه قدرت بیداری و رستاخیزی....و در شروع ناکام است.
چه باید کرد..
و در نهایت اینکه راه مواجهه با میندارهای جنسی، اول شناسائی و برخورد امنیتی و سر صحنه نیز پرهیز از برخورد های سخت و تحریک کننده است.
@mahdian_mohsen
چهارراه ولی عصر 2 خانم میدان داری اعتراضات را بر عهده داشتند. دو نفره در پیاده راه خیابان ولی عصر ایستادند و شروع کردند فریاد کشیدن:" مردم چرا ساکتید، چرا غیرت ندارید و ..." کم کم 10 تا 15 نفر دورشان جمع شدند و آغاز شعارها:" مرگ بر دیکتاتور..."
آن سوتر در جریان اغتشاشات کرج 20 لیدر شناسایی و دستگیر شدند که اکثرن از زنان بودند. روزهای قبل نیز فیلم ی در شبکه های اجتماعی از سخنرانی یک دختر بر بلندا و در تحریک مردم به اعتراض دست به دست شد و این در حالی است که مهمترین جریان اعتراضی در چند ماه گذشته مربوط به چهارشنبه های سفید و برداشتن حجاب با رویکرد کاملن سیاسی است.
مرور این اخبار در جنس اعتراض شهرهای دیگر نیز قابل اعتناست. شعار " بی غیرت ها نشستند و زن ها به ما پیوستند" هرچند نوعی توهین به زنان محسوب و احتمالن از سر نادانی سر داده می شود، اما حاکی از حضور پررنگ تر زنان در صحنه است.
اما شروع ماجرا..
هشتگ #زنان_برانداز همچنان داغ است و این درحالی است که این هشتگ همزمان با اجلاس منافقین و حضور مریم رجوی در پاریس با عنوان "زنان نیروی تغییر" شکل گرفته است.
تیر خلاص این دست اخبار را هم باید در این جمله پمپئو دید که " حکومت ایران از زنان می ترسد"
اما نقش زنان...
خیلی پیچیده نیست؛ زنان قدرت تحریک و تحریض بالائی برای شکل گیری اعتراضات دارند. فریاد یک زن چندین برابر موثرتر از یک مرد است، از سوئی برخورد با یک زن تاثر برانگیزتر است و در نهایت آسیب دیدن یک زن حساس برانگیزتر.
و اما چرا زنان..
مشکل امروز جریان اجیر و شریر در شکل دهی به اعتراضات، عدم تحرک مردم است. جامعه نسبت به وضع موجود معترض است اما چون آنسوی اعتراض ها را سراب می بیند همراهی نمی کند. میانداری زنان کمک می کند احساسات و عواطف و غیرت جامعه تحریک شود.
چرا می گویئم جنسی...
همواره زنان در فعالیت های اعتراضی دوشادوش مردان در تاریخ بودند و در مواردی پیشرو. اما امروز زنی می تواند میاندار باشد که اول حجابش را سر چوب کند؛ نقشی که منافقین اینبار برای زنان درنظر گرفتند، تقلیل نقش زن به عنوان ابزار حرکت جنسی است. حال انکه نمی دانند جنسی شدن اعتراضات تنها قدرت برانگیختگی دارد نه قدرت بیداری و رستاخیزی....و در شروع ناکام است.
چه باید کرد..
و در نهایت اینکه راه مواجهه با میندارهای جنسی، اول شناسائی و برخورد امنیتی و سر صحنه نیز پرهیز از برخورد های سخت و تحریک کننده است.
@mahdian_mohsen
سه پیشنهاد اخلاقی به آقای خاتمی
پیشنهاد اول: در اعتراضات خیابانی شرکت کنید
به آقای خاتمی پیشنهاد می کنم در اعتراضات خیابانی کنار مردم باشند تا از نزدیک شعارها را بشنوند. برای او و جریان متبوع وی خوب نیست که پیشنهادشان برای خروج از وضع موجود تا این میزان متفاوت از خواست مردم باشد. واقعن تصور کردید مردم برای تغییر نگاه رسانه ملی، عفو عمومی، رفع حصر و یا برگزاری هیات منصفه به خیابان آمدند؟
پیشنهاد دوم: به دولت #خیانت نکنید.
پیشنهاد می کنیم که #مرد باشید و جاخالی ندهید. کسی که امروز باید پاسخگو باشد شمائید. مشکلات پیچیده اقتصادی بر گرده دولتی است که با پروژه "تکرار می کنم" شما به قدرت رسیده است. ناکارآمدی مجلس نیز؛ خواب غفلت آلود شورای شهر هم.
امروز، روز تبری شما از دولت نیست. بایستید و پاسخو باشید.
پیشنهاد سوم: صادق باشید.
هرچند ژست انتقاد شما از دولت پسندیده نیست، ولی حداقل در همین انتقاد ساده هم صادق باشید. چطور ممکن است به دولت انتقاد کنید ولی راه کارتان برای عبور از وضع موجود، رفع حصر و عفو عمومی و غیره باشد. چطور ممکن است از دولت انتقاد کنید اما اصلاح طلبان مجلس حاضر نباشند سوال از رئیس جمهور را امضا کنند؟
@mahdian_mohsen
پیشنهاد اول: در اعتراضات خیابانی شرکت کنید
به آقای خاتمی پیشنهاد می کنم در اعتراضات خیابانی کنار مردم باشند تا از نزدیک شعارها را بشنوند. برای او و جریان متبوع وی خوب نیست که پیشنهادشان برای خروج از وضع موجود تا این میزان متفاوت از خواست مردم باشد. واقعن تصور کردید مردم برای تغییر نگاه رسانه ملی، عفو عمومی، رفع حصر و یا برگزاری هیات منصفه به خیابان آمدند؟
پیشنهاد دوم: به دولت #خیانت نکنید.
پیشنهاد می کنیم که #مرد باشید و جاخالی ندهید. کسی که امروز باید پاسخگو باشد شمائید. مشکلات پیچیده اقتصادی بر گرده دولتی است که با پروژه "تکرار می کنم" شما به قدرت رسیده است. ناکارآمدی مجلس نیز؛ خواب غفلت آلود شورای شهر هم.
امروز، روز تبری شما از دولت نیست. بایستید و پاسخو باشید.
پیشنهاد سوم: صادق باشید.
هرچند ژست انتقاد شما از دولت پسندیده نیست، ولی حداقل در همین انتقاد ساده هم صادق باشید. چطور ممکن است به دولت انتقاد کنید ولی راه کارتان برای عبور از وضع موجود، رفع حصر و عفو عمومی و غیره باشد. چطور ممکن است از دولت انتقاد کنید اما اصلاح طلبان مجلس حاضر نباشند سوال از رئیس جمهور را امضا کنند؟
@mahdian_mohsen
بدحجابِ انقلابی...
یکی از دوستان تماس گرفت که خانمی تمایل دارد در منطقه بشاگرد درمانگاه بسازد و دنبال یک گروه جهادی است.
در محل کار خیر وعده کردیم. خانمی 30 تا 35 ساله که به جهت حجاب از منشی ها و کارمندهاشان بدتر بود به استقبال آمد. به دل گفتم آخه من به اینجا چه کار؟!
معطل نکردم؛ از بشاگرد گفتم. اینکه فلان روستا خوابگاه نیاز دارد و ... که پرید میان صحبتم: "راستش من تمایل دارم در روستای اهل سنت یک درمانگاه یا مدرسه بسازم"
در دلم گفتم ای داد بیداد. بازهم ژست های روشنفکری. گفتم مختارید اما چرا؟ خیلی ساده گفت: "به دو دلیل. اول اینکه شیعه باید به اهل سنت محبت کند و دوم هم اینکه بسیاری ازین تکفیری ها از مناطق سنی نشین فقیرند. اگر ما کمک کنیم، تکفیری ها کمتر می توانند آنجا فعال شوند."
احتمالن حیرت من در آن لحظه حدس زدنی است.
گذشتیم. تا اینکه گفت: "راستش ماجرا فقط همین هم نیست. من احساس می کنم حقی گردنم است."
با تردید از گفتن یا نگفتن ادامه داد: " مدتها پیش فرصتی پیش آمد کربلا روم. از سفر که برگشتم خواب عجیبی دیدم. یک نفر در خواب اسم دو نفر نیازمند را آورد که لازمست توسط من عازم کربلا شوند. هر دو را می شناختم. صدایشان زدم و ماجرا را شرح دادم؛ که یکی از انها با اشاره به دیگری گفت فلانی اهل سنت است و کربلا نمی رود. گفتم اشکال ندارد. هر طور خواستید خرج کنید...پول را دادم و هردو اتفاقن راهی کربلا شدند... نمی دانم در کربلا چه گذشت اما هرچه بود نفر دوم شیعه برگشت."
حرفی نمانده بود؛ جز شگفتی و بهجت درونیم.
اجرائی تر سخن گفتیم تا اینکه رسیدیم اینجا: "من از روزی که این شرکت تولیدی را تاسیس کردم با همکاران عهد بستیم 3 درصد درآمد شرکت -و نه سود- را خرج کار خیر کنیم."
در ادامه از قرار دیدنی شان گفت: " با همکارها قرار گذاشتیم که این کار خیر جمعی است. همه با هم شریکیم. این بچه ها می دانند که هرچه بیشتر کار کنند، بیشتر به دیگران کمک می کنند. همین قرار باعث شده با انگیزه بیشتری کار کنند."
عجب؛ یک کار خیر جمعی و روش اخلاقی و انسانی برای رشد بهره وری در تولید.
بیرون از شرکت با خودم گفتم:"اگر بدحجابی نقص است، ظاهرگرایی هم نقصی بزرگی است. چه بسا امثال این خانم که از امثال من متدین ترند و انقلابی تر"
برای قضاوت بدحجابی لازم نیست نقص را نبینیم؛ اما به داشته ها و شاخص های مهمتر آدمها توجه کنیم... جامعه ما متدین است.
@mahdian_mohsen
یکی از دوستان تماس گرفت که خانمی تمایل دارد در منطقه بشاگرد درمانگاه بسازد و دنبال یک گروه جهادی است.
در محل کار خیر وعده کردیم. خانمی 30 تا 35 ساله که به جهت حجاب از منشی ها و کارمندهاشان بدتر بود به استقبال آمد. به دل گفتم آخه من به اینجا چه کار؟!
معطل نکردم؛ از بشاگرد گفتم. اینکه فلان روستا خوابگاه نیاز دارد و ... که پرید میان صحبتم: "راستش من تمایل دارم در روستای اهل سنت یک درمانگاه یا مدرسه بسازم"
در دلم گفتم ای داد بیداد. بازهم ژست های روشنفکری. گفتم مختارید اما چرا؟ خیلی ساده گفت: "به دو دلیل. اول اینکه شیعه باید به اهل سنت محبت کند و دوم هم اینکه بسیاری ازین تکفیری ها از مناطق سنی نشین فقیرند. اگر ما کمک کنیم، تکفیری ها کمتر می توانند آنجا فعال شوند."
احتمالن حیرت من در آن لحظه حدس زدنی است.
گذشتیم. تا اینکه گفت: "راستش ماجرا فقط همین هم نیست. من احساس می کنم حقی گردنم است."
با تردید از گفتن یا نگفتن ادامه داد: " مدتها پیش فرصتی پیش آمد کربلا روم. از سفر که برگشتم خواب عجیبی دیدم. یک نفر در خواب اسم دو نفر نیازمند را آورد که لازمست توسط من عازم کربلا شوند. هر دو را می شناختم. صدایشان زدم و ماجرا را شرح دادم؛ که یکی از انها با اشاره به دیگری گفت فلانی اهل سنت است و کربلا نمی رود. گفتم اشکال ندارد. هر طور خواستید خرج کنید...پول را دادم و هردو اتفاقن راهی کربلا شدند... نمی دانم در کربلا چه گذشت اما هرچه بود نفر دوم شیعه برگشت."
حرفی نمانده بود؛ جز شگفتی و بهجت درونیم.
اجرائی تر سخن گفتیم تا اینکه رسیدیم اینجا: "من از روزی که این شرکت تولیدی را تاسیس کردم با همکاران عهد بستیم 3 درصد درآمد شرکت -و نه سود- را خرج کار خیر کنیم."
در ادامه از قرار دیدنی شان گفت: " با همکارها قرار گذاشتیم که این کار خیر جمعی است. همه با هم شریکیم. این بچه ها می دانند که هرچه بیشتر کار کنند، بیشتر به دیگران کمک می کنند. همین قرار باعث شده با انگیزه بیشتری کار کنند."
عجب؛ یک کار خیر جمعی و روش اخلاقی و انسانی برای رشد بهره وری در تولید.
بیرون از شرکت با خودم گفتم:"اگر بدحجابی نقص است، ظاهرگرایی هم نقصی بزرگی است. چه بسا امثال این خانم که از امثال من متدین ترند و انقلابی تر"
برای قضاوت بدحجابی لازم نیست نقص را نبینیم؛ اما به داشته ها و شاخص های مهمتر آدمها توجه کنیم... جامعه ما متدین است.
@mahdian_mohsen
با این دولت چه کنیم؟
اول از همه شهادیتن؛
این دولت، انحرافی ترین دولت بعد از انقلاب است. به چه سبب؟ همه دولت ها، انحرافات و ناکارآمدی هایی داشته اند اما این دولت که شکل تمام یافته دولت سازندگی در دهه 70 است، یک ویژگی کلیدی دارد و آنهم دولت لیبرال هم در سطح "گفتمانی و اعتقادی" است و هم "سبک زندگی و رفتاری". این ویژگی سیاسی-معرفتی، انقلاب را از انقلاب تهی می کند و تنها صورتی باقی می ماند بی سیرت.
اما...
شرایط کشور را چطور می بینید؟
این دولت چه میزان در بهبود وضع موجود می تواند موثر باشد؟ فرض کنیم دولتی که تا دیروز کار نمی کرده است امروز بخواهد کار کند. مثلن 5 درصد فعالتر شود. سوال این است که آیا فعال شدن 5 درصد ظرفیت، به همین میزان کارآمدی ایجاد می کند؟ خیر.
اما...
چرا دولت کار کند باز هم جواب نمی گیرد؟
هر دولتی برای پیشبرد فعایت های خود نیازمند اعتبار لازم برای پای کار آوردن سرمایه اجتماعی است. جامعه ابتدا باید اعتماد کند تا بعد با تصمیمات دولت همراه شود. در غیر این صورت چه اتفاقی می افتد؟ همه تصمیمات حکومتی از اتاق جلسه که خارج شود، از سوی جامعه بدل می خورد.
مثال بزنیم.
به نظر شما وقتی دولت در بازار طلا، سکه می فروشد انتظار دارد چه اتفاقی بیافتد؟ قیمت طلا به جهت افزایش عرضه کاهش یابد. اما چرا به عکس قیمت سکه باز هم افزایش می یابد؟ همین مثال درباره ارز هم وجود دارد. چرا جامعه معکوس رفتار می کند؟ چون این دولت اعتبار لازم برای اخذ تصمیمات مهم را ندارد و هر تصمیمی بگیرد جامعه بدل آنرا می زند. در اقتصاد به این تناقض می گویند تعارض "انتظارات عقلایی" دولت با "انتظارات تطبیقی" جامعه. انتظارات تطبیقی می گوید جامعه بر اساس شناختی که از سابقه دولت دارد تصمیم می گیرد و نه صرفا اعتبار عقلی تصمیمات روی کاغذ.
اما...
چرا دولت اعتبار تصمیم گیری ندارد؟
هر دولتی از جهت سرمایه اجتماعی با 3 متغیر می شناسیم. یکم وضعیت رقیب. دوم وضعیت هواداران متعصب. سوم وضعیت طرفداران عادی.
نسبت دولت با رقیبش روشن است. رقیب این دولت بعد از ناتوانی های گسترده دولت و شکست برجام دست برتر دارد.
طرفداران عادی که یک روز به این دولت رای داده بودند با فشار اقتصادی موجود به شدت ناامید و مایوس شدند.
و اما از همه مهمتر هوادارن متعصب و جانفداها هستند که روزگاری اصلاح طلب ها بودند و آنها نیز به جهت ضعف دولت حاضر نیستند مسئولیت این دولت را بپذیرند.
چنین وضعیتی به شدت به اعتبار این دولت لطمه زده است.
اما...
با این اوضاع دولت بماند یا برود؟
با همه اشکالات گفتمانی و ضعف های کارآمدی، سوال اینست که این دولت باید به پایان برسد یا خیر؟ نظر خودمان محترم؛ اما اینجا جائیست که می توان به تشخیص ولی فقیه رجوع کرد.
اگر فهممان از اراده ولی فقیه این است که دولت برود، خواندن " چه باید کرد؟" در ادامه این متن توصیه نمی شود. اما اگر برداشت شما از اراده رهبری، ماندن و ادامه کار این دولت است آنگاه سوال این است که نقش ما چیست؟
و اما...
چه باید کرد؟
وظیفه جریان انقلاب به جهت وظیفه انقلابی و ملی اش ساخت اعتبار برای این دولت است. توجه شود که ساخت اعتبار فراتر از رعایت انصاف در برخورد با دولت است. امروز نیاز این دولت برای هراقدامی داشتن اعتبار است. اعتبار را باید ساخت، هرچند سخت است.
با این مقدمه دقیقن چه باید کرد؟ یعنی انتقاد نکنیم؟
انتقاد کنیم، اما توجه داشته باشیم خروجی انتقاد ما باید ترمیم اعتبار این دولت و بازگشت اعتماد باشد. این حرف یعنی از " رعایت انصاف در نقد" نیز باید فراتر رفت، بلکه باید نقد ما چنان دلسوزانه و همراه با راهکار باشد که در نهایت مخاطب احساس کند دولت مستقر اعتبار لازم برای برداشتن گام های بلند اجرائی را داراست.
و اما...
یعنی با دولت یکی شویم؟
مهمترین نگرانی اینست که پس اختلافات و مرزبندی های ما با دولت چه می شود؟ اختلافات گذشته مان را چه کنیم؟ مردم درباره همراهی ما با دولت چه فکر می کنند؟
راه اینست که اعتبار سازی در حوزه سیاست های اجرایی، باید همراه با نقد گفتمانی دولت در جهت حفظ مرزبندی ها باشد.
نقد گفتمانی کمک می کند ضمن حفظ مرزبندی های کلان، حمایت ما از دولت برای برداشتن گام های بلند برای حل مشکلات کشور، یک انقلابی تراز را در حافظه تاریخی مردم تصویر بسازد.
@mahdian_mohsen
اول از همه شهادیتن؛
این دولت، انحرافی ترین دولت بعد از انقلاب است. به چه سبب؟ همه دولت ها، انحرافات و ناکارآمدی هایی داشته اند اما این دولت که شکل تمام یافته دولت سازندگی در دهه 70 است، یک ویژگی کلیدی دارد و آنهم دولت لیبرال هم در سطح "گفتمانی و اعتقادی" است و هم "سبک زندگی و رفتاری". این ویژگی سیاسی-معرفتی، انقلاب را از انقلاب تهی می کند و تنها صورتی باقی می ماند بی سیرت.
اما...
شرایط کشور را چطور می بینید؟
این دولت چه میزان در بهبود وضع موجود می تواند موثر باشد؟ فرض کنیم دولتی که تا دیروز کار نمی کرده است امروز بخواهد کار کند. مثلن 5 درصد فعالتر شود. سوال این است که آیا فعال شدن 5 درصد ظرفیت، به همین میزان کارآمدی ایجاد می کند؟ خیر.
اما...
چرا دولت کار کند باز هم جواب نمی گیرد؟
هر دولتی برای پیشبرد فعایت های خود نیازمند اعتبار لازم برای پای کار آوردن سرمایه اجتماعی است. جامعه ابتدا باید اعتماد کند تا بعد با تصمیمات دولت همراه شود. در غیر این صورت چه اتفاقی می افتد؟ همه تصمیمات حکومتی از اتاق جلسه که خارج شود، از سوی جامعه بدل می خورد.
مثال بزنیم.
به نظر شما وقتی دولت در بازار طلا، سکه می فروشد انتظار دارد چه اتفاقی بیافتد؟ قیمت طلا به جهت افزایش عرضه کاهش یابد. اما چرا به عکس قیمت سکه باز هم افزایش می یابد؟ همین مثال درباره ارز هم وجود دارد. چرا جامعه معکوس رفتار می کند؟ چون این دولت اعتبار لازم برای اخذ تصمیمات مهم را ندارد و هر تصمیمی بگیرد جامعه بدل آنرا می زند. در اقتصاد به این تناقض می گویند تعارض "انتظارات عقلایی" دولت با "انتظارات تطبیقی" جامعه. انتظارات تطبیقی می گوید جامعه بر اساس شناختی که از سابقه دولت دارد تصمیم می گیرد و نه صرفا اعتبار عقلی تصمیمات روی کاغذ.
اما...
چرا دولت اعتبار تصمیم گیری ندارد؟
هر دولتی از جهت سرمایه اجتماعی با 3 متغیر می شناسیم. یکم وضعیت رقیب. دوم وضعیت هواداران متعصب. سوم وضعیت طرفداران عادی.
نسبت دولت با رقیبش روشن است. رقیب این دولت بعد از ناتوانی های گسترده دولت و شکست برجام دست برتر دارد.
طرفداران عادی که یک روز به این دولت رای داده بودند با فشار اقتصادی موجود به شدت ناامید و مایوس شدند.
و اما از همه مهمتر هوادارن متعصب و جانفداها هستند که روزگاری اصلاح طلب ها بودند و آنها نیز به جهت ضعف دولت حاضر نیستند مسئولیت این دولت را بپذیرند.
چنین وضعیتی به شدت به اعتبار این دولت لطمه زده است.
اما...
با این اوضاع دولت بماند یا برود؟
با همه اشکالات گفتمانی و ضعف های کارآمدی، سوال اینست که این دولت باید به پایان برسد یا خیر؟ نظر خودمان محترم؛ اما اینجا جائیست که می توان به تشخیص ولی فقیه رجوع کرد.
اگر فهممان از اراده ولی فقیه این است که دولت برود، خواندن " چه باید کرد؟" در ادامه این متن توصیه نمی شود. اما اگر برداشت شما از اراده رهبری، ماندن و ادامه کار این دولت است آنگاه سوال این است که نقش ما چیست؟
و اما...
چه باید کرد؟
وظیفه جریان انقلاب به جهت وظیفه انقلابی و ملی اش ساخت اعتبار برای این دولت است. توجه شود که ساخت اعتبار فراتر از رعایت انصاف در برخورد با دولت است. امروز نیاز این دولت برای هراقدامی داشتن اعتبار است. اعتبار را باید ساخت، هرچند سخت است.
با این مقدمه دقیقن چه باید کرد؟ یعنی انتقاد نکنیم؟
انتقاد کنیم، اما توجه داشته باشیم خروجی انتقاد ما باید ترمیم اعتبار این دولت و بازگشت اعتماد باشد. این حرف یعنی از " رعایت انصاف در نقد" نیز باید فراتر رفت، بلکه باید نقد ما چنان دلسوزانه و همراه با راهکار باشد که در نهایت مخاطب احساس کند دولت مستقر اعتبار لازم برای برداشتن گام های بلند اجرائی را داراست.
و اما...
یعنی با دولت یکی شویم؟
مهمترین نگرانی اینست که پس اختلافات و مرزبندی های ما با دولت چه می شود؟ اختلافات گذشته مان را چه کنیم؟ مردم درباره همراهی ما با دولت چه فکر می کنند؟
راه اینست که اعتبار سازی در حوزه سیاست های اجرایی، باید همراه با نقد گفتمانی دولت در جهت حفظ مرزبندی ها باشد.
نقد گفتمانی کمک می کند ضمن حفظ مرزبندی های کلان، حمایت ما از دولت برای برداشتن گام های بلند برای حل مشکلات کشور، یک انقلابی تراز را در حافظه تاریخی مردم تصویر بسازد.
@mahdian_mohsen
پس چرا جمله رهبری را حذف کردید؟
و اگر حذف نمی شد...؟!
رسانه رهبرانقلاب بالاخره بخش حذف شده از سخنان روز دوشنبه ایشان را منتشر کرد و مشخص شد رهبری، دیدار و مذاکره مستقیم وزیر خارجه با آمریکائی ها را اشتباه دانستند نه اصل مذاکرات برجام و حتا مذاکره با امریکائی ها در قالب 6 کشور.
حالا سوال اینست که "پس چرا جمله رهبری را حذف کردید؟!"
از دو احتمال خارج نیست؛
احتمال اول اینست که دفتر بدون مجوز اینکار را کرده و بعد از فشار رسانه ها مجبور به اصلاح شده است. اگر این احتمال درست باشد چرا خبر تکمیلی با خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی متفاوت است؟ در اخبار نقل شده آمده است که اصل مذاکرات برجام اشتباه است.
احتمال دوم اینست که دفتر با برنامه یا هماهنگی خبر را سانسور و مجدد کامل کرده است.
بدون نیاز به خبر پشت پرده می توان استدلال کرد که احتمال دوم درست است و این ماجرا می تواند عبرتی شود برای موارد مشابه.
دقت فرمائید؛
اغلب کسانی که خبر را نقل کرده اند، متفاوت از خبراصلی ماجرا را متوجه شدند. روشن است که همه این افراد هم قصد تحریف سخنان رهبری را نداشتند.
خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی می گوید رهبری اصل مذاکرات برجام را اشتباه دانستند؛ در حالیکه خبر تکمیل شده تخصیصی به اصل مذاکرات است و اشتباه را مربوط به مذاکره مستقیم اقای ظریف با کری می داند.
به تعبیر دیگر نقلی که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است بدین معناست که پیام کامل منتقل نشده و نیاز به توضیح و صراحت بیشتری داشته است.
پس یکبار حذف و مجدد با هماهنگی تصریح می شود.
حالا فرض کنید خبر رهبری کامل و بدون حذف منتشر می شد. چه پیامدی داشت؟ ممکن بود مخاطبین دیگری هم شبیه کسانی که خبر را از جلسه نقل کردند، دچار ابهام شوند و این سوال پیش میآمد که این موضع جدید رهبری را چطور با سخنان قبلی جمع کنیم؟
سوءبرداشت ها ناشی از چی بود؟ عدم تفکیک مخاطب، بین اصل مذاکرات برجام با مذاکرات دوجانبه. اگر خبر "اشتباه در اصل مذاکرات" درست بود ، آنگاه چند مساله راهبردی و فراتر از تصمیمات تاکتیکی زیر سوال می رفت که ربطی هم به اصرار مسئولین برای مذاکره نداشت. مثل راهبرد هایی شبیه "نرمش قهرمانانه" یا "تجربه اجتماعی مذاکره..." و غیره. دیگر اینکه می دانیم که مجوز مذاکره هسته ای با امریکا در قالب 6 کشور، مربوط به پایان دولت دهم است و نه شروع این دولت.
رهبر انقلاب سال 94 می فرمایند: " این مذاکراتی که درواقع فراتر از مذاکرات ما با پنج بهعلاوه یک است... مربوط به زمان دولت دهم هم هست. قبل از آمدن این دولت این مذاکرات شروع شد..."
پس علت حذف، جلوگیری از سوء برداشت هایی است که ممکن بود ایجاد شود. خیلی طبیعی است که در مواردی، متن نتواند پیام را بدون رهزنی منتقل کند. در چنین شرایطی صبر می کنند تا در فرصت دیگری مطلب کامل تر و با جزئیات بیشتری بیان شود.
@mahdian_mohsen
و اگر حذف نمی شد...؟!
رسانه رهبرانقلاب بالاخره بخش حذف شده از سخنان روز دوشنبه ایشان را منتشر کرد و مشخص شد رهبری، دیدار و مذاکره مستقیم وزیر خارجه با آمریکائی ها را اشتباه دانستند نه اصل مذاکرات برجام و حتا مذاکره با امریکائی ها در قالب 6 کشور.
حالا سوال اینست که "پس چرا جمله رهبری را حذف کردید؟!"
از دو احتمال خارج نیست؛
احتمال اول اینست که دفتر بدون مجوز اینکار را کرده و بعد از فشار رسانه ها مجبور به اصلاح شده است. اگر این احتمال درست باشد چرا خبر تکمیلی با خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی متفاوت است؟ در اخبار نقل شده آمده است که اصل مذاکرات برجام اشتباه است.
احتمال دوم اینست که دفتر با برنامه یا هماهنگی خبر را سانسور و مجدد کامل کرده است.
بدون نیاز به خبر پشت پرده می توان استدلال کرد که احتمال دوم درست است و این ماجرا می تواند عبرتی شود برای موارد مشابه.
دقت فرمائید؛
اغلب کسانی که خبر را نقل کرده اند، متفاوت از خبراصلی ماجرا را متوجه شدند. روشن است که همه این افراد هم قصد تحریف سخنان رهبری را نداشتند.
خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی می گوید رهبری اصل مذاکرات برجام را اشتباه دانستند؛ در حالیکه خبر تکمیل شده تخصیصی به اصل مذاکرات است و اشتباه را مربوط به مذاکره مستقیم اقای ظریف با کری می داند.
به تعبیر دیگر نقلی که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است بدین معناست که پیام کامل منتقل نشده و نیاز به توضیح و صراحت بیشتری داشته است.
پس یکبار حذف و مجدد با هماهنگی تصریح می شود.
حالا فرض کنید خبر رهبری کامل و بدون حذف منتشر می شد. چه پیامدی داشت؟ ممکن بود مخاطبین دیگری هم شبیه کسانی که خبر را از جلسه نقل کردند، دچار ابهام شوند و این سوال پیش میآمد که این موضع جدید رهبری را چطور با سخنان قبلی جمع کنیم؟
سوءبرداشت ها ناشی از چی بود؟ عدم تفکیک مخاطب، بین اصل مذاکرات برجام با مذاکرات دوجانبه. اگر خبر "اشتباه در اصل مذاکرات" درست بود ، آنگاه چند مساله راهبردی و فراتر از تصمیمات تاکتیکی زیر سوال می رفت که ربطی هم به اصرار مسئولین برای مذاکره نداشت. مثل راهبرد هایی شبیه "نرمش قهرمانانه" یا "تجربه اجتماعی مذاکره..." و غیره. دیگر اینکه می دانیم که مجوز مذاکره هسته ای با امریکا در قالب 6 کشور، مربوط به پایان دولت دهم است و نه شروع این دولت.
رهبر انقلاب سال 94 می فرمایند: " این مذاکراتی که درواقع فراتر از مذاکرات ما با پنج بهعلاوه یک است... مربوط به زمان دولت دهم هم هست. قبل از آمدن این دولت این مذاکرات شروع شد..."
پس علت حذف، جلوگیری از سوء برداشت هایی است که ممکن بود ایجاد شود. خیلی طبیعی است که در مواردی، متن نتواند پیام را بدون رهزنی منتقل کند. در چنین شرایطی صبر می کنند تا در فرصت دیگری مطلب کامل تر و با جزئیات بیشتری بیان شود.
@mahdian_mohsen
معتاد امروز هیئت حاج منصور...
کوچه پس کوچه های سعدی و چهارراه مخبرالدوله، خیلی تنگ و خلوته. خیلی وقت ها بعداز ظهرهم پاتوق یک مشت معتاد میشه. اتفاقن امروز یک معتاد دیدم که داخل یکی ازین کوچه بیتوته کرده بود...
از قضا امروز عرفه بود و صدای دعای حاج منصور هم طنین انداز کوچه های حوالی صنف لباس فروش ها. لم داده بود و توی خماری دعا گوش می کرد. به دل گفتم قسمتش این بوده که امروز دعای عرفه در جمع اهل ندبه باشه....
و یاد یک قصه واقعی افتادم....
لات و لوت های یک محله که همه جور گناه کرده بودن، تصمیم می گیرن یک تفریح جدید کنن و قرار می گذارن که یک آخوند رو ببرن خونه فساد. توی خیابان یک روحانی مسن رو می بینن و بهش می گن که دنبال عاقدن و تقاضا می کنن که همراهشون بشه.
روحانی بی خبر و خوشدل هم قبول می کنه. اما به محض اینکه وارد خانه می شه خانمی را می بینه با لباس ناجور و سربرهنه و آرایش غلیط . داستان را متوجه می شه و می خواد برگرده که بزرگ لات ها می گه: اگر می خوای زنده بمونی امشب را با ما باش. بالای مجلس بشین و مارا تماشا کن. پیرمرد رو بر صندلی می شونن و اشرار هم دور تا دور کف می زنن و شعر می خونن.
خانوم رقاص هم تنبک زنان و عشوه کنان نزدیک پیرمرد میشه و این شعر رو زمزمه می کنه : گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...
و همین مصرع را هی تکرار می کنه و به قصد جسارت نزدیک تر میشه...
پیرمرد روحانی که دیگه تاب نمیاره از جا بلند میشه و دستاشو بلند می کنه و عباشو تکون میده و محکم و و پرقدرت فریاد می زنه: ...تغییر دادم....
و چند لحظه سکوت بهت آلود...
همه به زانو می افتند. رو به قبله سجده می کنند و عذرخواهی و گریه...
اما روحانی خوشدل که این صحنه رو می بینه مورد تفقدشون قرار میده و تک تک شون رو نصیحت می کنه و توبه می ده....
آن روحانی هم کسی نیست جز علامه برجسته و عارف وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بید آبادی رضوان الله تعالی
عزیز خوش ذوقی می گفت این قصه را که برای اولین بار شنیدم در دلم گفتم: خدایا همه این ماجرا یک طرف؛ اما این لات و لوت ها اون روز چه کار خیر و با برکتی انجام داده بودن که قسمت شون دم مسیحایی این عارف شد و سرنوشت شون توبه شد و پاکی....
معتاد امروز هیات حاج منصور هم...
من و شمایی که با این همه گناه مجلس و محفل های معنوی نصیب مان می شود نیز....
@mahdian_mohsen
کوچه پس کوچه های سعدی و چهارراه مخبرالدوله، خیلی تنگ و خلوته. خیلی وقت ها بعداز ظهرهم پاتوق یک مشت معتاد میشه. اتفاقن امروز یک معتاد دیدم که داخل یکی ازین کوچه بیتوته کرده بود...
از قضا امروز عرفه بود و صدای دعای حاج منصور هم طنین انداز کوچه های حوالی صنف لباس فروش ها. لم داده بود و توی خماری دعا گوش می کرد. به دل گفتم قسمتش این بوده که امروز دعای عرفه در جمع اهل ندبه باشه....
و یاد یک قصه واقعی افتادم....
لات و لوت های یک محله که همه جور گناه کرده بودن، تصمیم می گیرن یک تفریح جدید کنن و قرار می گذارن که یک آخوند رو ببرن خونه فساد. توی خیابان یک روحانی مسن رو می بینن و بهش می گن که دنبال عاقدن و تقاضا می کنن که همراهشون بشه.
روحانی بی خبر و خوشدل هم قبول می کنه. اما به محض اینکه وارد خانه می شه خانمی را می بینه با لباس ناجور و سربرهنه و آرایش غلیط . داستان را متوجه می شه و می خواد برگرده که بزرگ لات ها می گه: اگر می خوای زنده بمونی امشب را با ما باش. بالای مجلس بشین و مارا تماشا کن. پیرمرد رو بر صندلی می شونن و اشرار هم دور تا دور کف می زنن و شعر می خونن.
خانوم رقاص هم تنبک زنان و عشوه کنان نزدیک پیرمرد میشه و این شعر رو زمزمه می کنه : گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...
و همین مصرع را هی تکرار می کنه و به قصد جسارت نزدیک تر میشه...
پیرمرد روحانی که دیگه تاب نمیاره از جا بلند میشه و دستاشو بلند می کنه و عباشو تکون میده و محکم و و پرقدرت فریاد می زنه: ...تغییر دادم....
و چند لحظه سکوت بهت آلود...
همه به زانو می افتند. رو به قبله سجده می کنند و عذرخواهی و گریه...
اما روحانی خوشدل که این صحنه رو می بینه مورد تفقدشون قرار میده و تک تک شون رو نصیحت می کنه و توبه می ده....
آن روحانی هم کسی نیست جز علامه برجسته و عارف وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بید آبادی رضوان الله تعالی
عزیز خوش ذوقی می گفت این قصه را که برای اولین بار شنیدم در دلم گفتم: خدایا همه این ماجرا یک طرف؛ اما این لات و لوت ها اون روز چه کار خیر و با برکتی انجام داده بودن که قسمت شون دم مسیحایی این عارف شد و سرنوشت شون توبه شد و پاکی....
معتاد امروز هیات حاج منصور هم...
من و شمایی که با این همه گناه مجلس و محفل های معنوی نصیب مان می شود نیز....
@mahdian_mohsen
نقش بانک ها در حاکمیت زدایی سیاسی
سهم بخش های مختلف از تسهیلات بانکی را از جهت توصیه تحریمی ریچارد نفیو تحلیل کنید؛ خواهید دید که ابعاد ماجرا به جهات اقتصادی سیاسی بسیار تکان دهنده است.
حدود 70 درصد سپرده های بخش خصوصی، نزد بانک های خصوصی است و این درحالیست که نسبت تسهیلات به سپرده ها در بانک های خصوصی 200 درصد است. با این تعریف عملکرد بانک های خصوصی در پرداخت تسهیلات و هدایت پولی و اعتباری در اقتصاد بسیار کلیدی است.
به تعبیر دیگر مهم این است که بانک های خصوصی با پرداخت تسهیلات، اقتصاد را به چه سمتی هدایت می کنند . مهمتر اینکه حاکمیت اقتصادی اگر نقص های خودش را هم بگیرد، بازهم اقتدار لازم برای اصلاح وضع موجود را ندارد، چون پول نزد بانک هاست و دلیلی ندارد مطابق تدبیر دولت رفتار کنند. تا جائیکه قائم مقام بانک مرکزی تنها کاری که از دستش ساخته است توصیه های اخلاقی است نه نقش آفرینی حاکمیتی: " انتظار داریم بانکهای خصوصی در اجرای طرح رونق تولید عملکرد و مشارکت بهتری داشته باشند."
آیا شرایط کشوری به نحوی است که با توصیه به اخلاق و تقوا کارها پیش رود؟ نمونه دیگر وزیر معزول کار است که پیشتر به جهت تخلفات عدیده در صرافی های خصوصی گفته بود: "به شرکت های پتروشیمی توصیه می کنیم ارزشان را در اختیار صرافی های دولتی قرار دهند." آیا وظیفه دولت توصیه اخلاقی است؟ مساله اینجاست که حاکمیت اقتصادی با این وضعیت سوداگرانه، اقتدار لازم را هم ندارد و ناچارست به نصیحت اکتفا کند.
نمونه این وضعیت مربوط به نحوه توزیع تسهیلات توسط بانکها به بخش های مختلف اقتصادی است. همه شعارهای مربوط به حمایت از تولید یک طرف، قدرت بانک ها در هدایت اقتصاد به سمت بخش های غیرمولد نیز یک طرف.
مطابق گزارش اخیر بانک مرکزی، سهم پرداخت تسهیلات صنعت و معدن از 33 درصد در سال 84 روند کاهشی داشته و در 4 ماهه نخست امسال به 28 درصد رسیده است. این وضعیت در بخش کشاورزی بدتر است و تسهیلات بانکی از 16 درصد در سال 84 به 6 درصد در 4 ماه اول امسال می رسد که نسبت به مدت مشابه سال قبل نیز 5.3 درصد کاهش داشته است.
این درحالیست که امروز از هرصنعت گری سوال شود، مشکل تولید را کمبود اعتبار می داند. با این توضیح در شرایطی که کشور در طوفان سهمگین نقدینگی قرار داد، مضحک نیست که صنعتگر ما گرفتار نقدینگی باشد؟
در همین دوره تنها دو بخش خدمات و بازرگانی، 57 درصد تسهیلات بانکی را به خود اختصاص داده اند و در هر دو بخش نیز نرخ تسهیلات با رشد به ترتیب 15و 10 درصد همراه بوده است.
طبیعی است تا زمانی که هزینهی فرصت دلالی، رباخواری، تکیه بر واردات، پایین باشد نمی توان انتظار اقتصاد مقاومتی و رونق تولید داشت.
بدتر اینکه همین میزان تسهیلات به بخش تولید نیز کاملن نامرتبط به بخش های اشتغال زا توزیع می شود. چه انکه در حالی که 80 درصد اشتغال های جدید در بنگاه های کوچک ایجاد می شود، 90 درصد تسهیلات را تنها 6 درصد سپرده گذاران دریافت می کنند و سهم بنگاه های کوچک از همین تسهیلات نیز کمتر از 10 درصد است.
حالا این آمار را بگذارید در کنار توصیه ریچارد نفیو طراح تحریم های ایران که می گوید: "...هدف اصلی تحریم ها مشاغل حوزه تولید است تا اشتغال در بخش های غیرنفتی را محدود سازد... سپس ادامه می دهد: برای ما مسئلهی خیلی مهمی است که چه کنیم تا فرصتهای شغلی مولّد هر چه بیشتر در ایران کاهش پیدا کند چراکه آدم های شاغل همراهی بیشتری با حکومت دارند.
@mahdian_mohsen
سهم بخش های مختلف از تسهیلات بانکی را از جهت توصیه تحریمی ریچارد نفیو تحلیل کنید؛ خواهید دید که ابعاد ماجرا به جهات اقتصادی سیاسی بسیار تکان دهنده است.
حدود 70 درصد سپرده های بخش خصوصی، نزد بانک های خصوصی است و این درحالیست که نسبت تسهیلات به سپرده ها در بانک های خصوصی 200 درصد است. با این تعریف عملکرد بانک های خصوصی در پرداخت تسهیلات و هدایت پولی و اعتباری در اقتصاد بسیار کلیدی است.
به تعبیر دیگر مهم این است که بانک های خصوصی با پرداخت تسهیلات، اقتصاد را به چه سمتی هدایت می کنند . مهمتر اینکه حاکمیت اقتصادی اگر نقص های خودش را هم بگیرد، بازهم اقتدار لازم برای اصلاح وضع موجود را ندارد، چون پول نزد بانک هاست و دلیلی ندارد مطابق تدبیر دولت رفتار کنند. تا جائیکه قائم مقام بانک مرکزی تنها کاری که از دستش ساخته است توصیه های اخلاقی است نه نقش آفرینی حاکمیتی: " انتظار داریم بانکهای خصوصی در اجرای طرح رونق تولید عملکرد و مشارکت بهتری داشته باشند."
آیا شرایط کشوری به نحوی است که با توصیه به اخلاق و تقوا کارها پیش رود؟ نمونه دیگر وزیر معزول کار است که پیشتر به جهت تخلفات عدیده در صرافی های خصوصی گفته بود: "به شرکت های پتروشیمی توصیه می کنیم ارزشان را در اختیار صرافی های دولتی قرار دهند." آیا وظیفه دولت توصیه اخلاقی است؟ مساله اینجاست که حاکمیت اقتصادی با این وضعیت سوداگرانه، اقتدار لازم را هم ندارد و ناچارست به نصیحت اکتفا کند.
نمونه این وضعیت مربوط به نحوه توزیع تسهیلات توسط بانکها به بخش های مختلف اقتصادی است. همه شعارهای مربوط به حمایت از تولید یک طرف، قدرت بانک ها در هدایت اقتصاد به سمت بخش های غیرمولد نیز یک طرف.
مطابق گزارش اخیر بانک مرکزی، سهم پرداخت تسهیلات صنعت و معدن از 33 درصد در سال 84 روند کاهشی داشته و در 4 ماهه نخست امسال به 28 درصد رسیده است. این وضعیت در بخش کشاورزی بدتر است و تسهیلات بانکی از 16 درصد در سال 84 به 6 درصد در 4 ماه اول امسال می رسد که نسبت به مدت مشابه سال قبل نیز 5.3 درصد کاهش داشته است.
این درحالیست که امروز از هرصنعت گری سوال شود، مشکل تولید را کمبود اعتبار می داند. با این توضیح در شرایطی که کشور در طوفان سهمگین نقدینگی قرار داد، مضحک نیست که صنعتگر ما گرفتار نقدینگی باشد؟
در همین دوره تنها دو بخش خدمات و بازرگانی، 57 درصد تسهیلات بانکی را به خود اختصاص داده اند و در هر دو بخش نیز نرخ تسهیلات با رشد به ترتیب 15و 10 درصد همراه بوده است.
طبیعی است تا زمانی که هزینهی فرصت دلالی، رباخواری، تکیه بر واردات، پایین باشد نمی توان انتظار اقتصاد مقاومتی و رونق تولید داشت.
بدتر اینکه همین میزان تسهیلات به بخش تولید نیز کاملن نامرتبط به بخش های اشتغال زا توزیع می شود. چه انکه در حالی که 80 درصد اشتغال های جدید در بنگاه های کوچک ایجاد می شود، 90 درصد تسهیلات را تنها 6 درصد سپرده گذاران دریافت می کنند و سهم بنگاه های کوچک از همین تسهیلات نیز کمتر از 10 درصد است.
حالا این آمار را بگذارید در کنار توصیه ریچارد نفیو طراح تحریم های ایران که می گوید: "...هدف اصلی تحریم ها مشاغل حوزه تولید است تا اشتغال در بخش های غیرنفتی را محدود سازد... سپس ادامه می دهد: برای ما مسئلهی خیلی مهمی است که چه کنیم تا فرصتهای شغلی مولّد هر چه بیشتر در ایران کاهش پیدا کند چراکه آدم های شاغل همراهی بیشتری با حکومت دارند.
@mahdian_mohsen
از صف های دهه 60 تا صف های امروز
صف ایستادن در دهه 60 تنها برای نان و نفت نبود. بسیاری از نیازهای مردم در صف ها ارائه می شد. حتا خرید روزنامه و سیگار. سهمیه ها نیز به قاعده جمعیت و بدون بازار سیاه، متفاوت بود. مثلا به گزارش کیهان وقت، سهمیه سیگار امام زاده قاسم 6 بسته ومحله دارآباد 3 بسته بود.
ایستادن در صف الگوی اقتصادی و پیوند دهنده اجتماعی میان مردم بود. ایستادن در صف قواعدی داشت و احکامی بر آن حاکم بود. مثلا خروج از صف تقریبا ناممکن بود مگر برای آنانکه از ابتدا به این الگو تن نداده بودند و بدلیل توان بالای اقتصادی زندگی مستقلی داشتند. البته این افراد به سرعت در بین مردم حذف و تحقیر می شدند و در متن مردم قرار نداشتند. خلاصه اینکه کسی در صف تخلف نمی کرد. کسی خارج از صف نمی امد و مردم بدون کنترل بیرونی نظم این صف ها را خودجوش حفظ می کردند.
صف خود به خود یک سامانه کنترلی درست کرده بود که نه تنها انضباط صف، بلکه نظام اقتصادی در جامعه را هم سامان بخشیده و نوعی کنترل در مصرف غیرضرور و تظاهری ایجاد کرده بود. نظام کنترلی صف که ابتدا ساختاری بود بعدها به نظم خودجوش آگاهانه در دیگر بخش های زندگی تبدیل شده بود.
اما امروز صف ها تنها وتنها به قاعده سوداگری قابل تحلیل است. صف هائی که اخلال گر نظم اقتصادی است و آدم ها در صف ارز و طلا و خودرو می ایستند تا رندی کنند و میانبر بزنند که از روزگار عقب نمانند و به دولت رخ نشان دهند.
ریشه این تفاوت را باید در رابطه مردم با حاکمیت تحلیل کرد. وقتی مردم رابطه شان با حاکمیت را تقویت کنند و اعتماد دوسویه ایجاد شود، سرمایه ای شکل می گیرد که می تواند کاستی های اقتصادی را تبدیل به یک داشته اجتماعی کند.
دفاع مقدس قدرت وحدت آفرینی و تبدیل کمبودها به یک سرمایه قابل اعتنا داشت. امروز هم تحریم ها نیازمند چنین بستر و شرایطی است.
مردم ما همان مردمند؛ رابطه این مردم با یکدیگر نیز همانست. تنها تفاوت امروز و دیروز در رابطه مردم با حاکمیت است که یکروز سرمایه دولت بودند و امروز آسیب دولت.
این دولت بماند یا نماند، تا این بی اعتباری ترمیم نشود، آب از آب تکان نمی خورد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.
@mahdian_mohsen
صف ایستادن در دهه 60 تنها برای نان و نفت نبود. بسیاری از نیازهای مردم در صف ها ارائه می شد. حتا خرید روزنامه و سیگار. سهمیه ها نیز به قاعده جمعیت و بدون بازار سیاه، متفاوت بود. مثلا به گزارش کیهان وقت، سهمیه سیگار امام زاده قاسم 6 بسته ومحله دارآباد 3 بسته بود.
ایستادن در صف الگوی اقتصادی و پیوند دهنده اجتماعی میان مردم بود. ایستادن در صف قواعدی داشت و احکامی بر آن حاکم بود. مثلا خروج از صف تقریبا ناممکن بود مگر برای آنانکه از ابتدا به این الگو تن نداده بودند و بدلیل توان بالای اقتصادی زندگی مستقلی داشتند. البته این افراد به سرعت در بین مردم حذف و تحقیر می شدند و در متن مردم قرار نداشتند. خلاصه اینکه کسی در صف تخلف نمی کرد. کسی خارج از صف نمی امد و مردم بدون کنترل بیرونی نظم این صف ها را خودجوش حفظ می کردند.
صف خود به خود یک سامانه کنترلی درست کرده بود که نه تنها انضباط صف، بلکه نظام اقتصادی در جامعه را هم سامان بخشیده و نوعی کنترل در مصرف غیرضرور و تظاهری ایجاد کرده بود. نظام کنترلی صف که ابتدا ساختاری بود بعدها به نظم خودجوش آگاهانه در دیگر بخش های زندگی تبدیل شده بود.
اما امروز صف ها تنها وتنها به قاعده سوداگری قابل تحلیل است. صف هائی که اخلال گر نظم اقتصادی است و آدم ها در صف ارز و طلا و خودرو می ایستند تا رندی کنند و میانبر بزنند که از روزگار عقب نمانند و به دولت رخ نشان دهند.
ریشه این تفاوت را باید در رابطه مردم با حاکمیت تحلیل کرد. وقتی مردم رابطه شان با حاکمیت را تقویت کنند و اعتماد دوسویه ایجاد شود، سرمایه ای شکل می گیرد که می تواند کاستی های اقتصادی را تبدیل به یک داشته اجتماعی کند.
دفاع مقدس قدرت وحدت آفرینی و تبدیل کمبودها به یک سرمایه قابل اعتنا داشت. امروز هم تحریم ها نیازمند چنین بستر و شرایطی است.
مردم ما همان مردمند؛ رابطه این مردم با یکدیگر نیز همانست. تنها تفاوت امروز و دیروز در رابطه مردم با حاکمیت است که یکروز سرمایه دولت بودند و امروز آسیب دولت.
این دولت بماند یا نماند، تا این بی اعتباری ترمیم نشود، آب از آب تکان نمی خورد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.
@mahdian_mohsen
تهش چی میشه؟
رفتم داروخانه برای کودک خردسالم شیرخشک بگیرم، خانم متصدی باحال زار می گوید: "می شه کمتر ببرید؟" می پرسم چرا؟ ادامه می دهد: "آخه باید به بقیه هم برسه"
مانده بودم همیاری اش را تبریک بگویم یا شایعه پذیری اش را تذکر؟
این بنده خدا مقصر نیست. اما چه اتفاقی افتاده که انقدر شایعه، باور پذیر شده است. احتمالن شما هم تائید می کنید که شایعه در جامعه روز به روز بیشتر می شود.
اما ازدیاد شایعه ها به چه دلیل است؟ شبکه های اجتماعی؟ شبکه های اجتماعی علت نیستند، شبکه های اجتماعی خود ماهستیم. باید به این سوال پاسخ داد که چه اتفاقی افتاده است که این حجم از شایعه باورپذیر شده است؟ سوال نگران کننده تر اینجاست؛ چرا انقدر که شایعه باور می شود سخن و مواضع رسمی باور نمی شود؟
یک نمونه شایعه را ملاحظه فرمائید؛ درحالیکه در تولید بزنین خودکفا شدیم و اخیرن خبر دستیابی به تکنولوژی جدید تولید منتشر شده است، کافی بود یک شایعه ساده با موضوع افزایش قیمت بنزین و خبر کمبود آن باعث شود در برخی شهرهای کشور شاهد صف های طولانی بنزین و آتش سوزی در برخی خانه ها باشیم. واقعن چرا؟
یک نماینده می گوید از 11 میلیارد دلار ارز تخصیصی تنها دو و نیم میلیارد آن افشا شده و از جزییات باقی خبری نیست؛ رسانه مینویسند 9 میلیارد ارز دولتی گم شد. در خبر نمانیم؛ ریشه توزیع گسترده این اخبار، باور پذیری انهاست.
اما آیا مردم ایراد دارند؟ منکر نقد اجتماعی نیستیم. اما حداقل در اینجا ماجرا متفاوت است. مساله در تخریب اعتماد اجتماعی است. دولتی که اعتبارش را از دست دهد کم کم مرجعیتش ویران می شود. چنین دولتی با هر نوع مدیر و مسوولی دیگر رسمیت ندارد و مردم در کنار اخبار رسمی هر شایعه ای را هم باور می کنند.
چرا؟ چون با حجم بالای کتمان کاری ها و عدم شفافیت و نامحرم دانستن مردم، همیشه یک پشت پرده ای وجود دارد که مردم از آن مطلع نیستند و هر شایعه می تواند حکم یک پشت پرده منتشر نشده باشد.
تهش چی میشه؟ پاسخ به این سوال مهم نیست؛ به خود سوال باید توجه کرد.
"تهش چی میشه" نتیجه تفوق شایعه بر اخبار حقیقی است. هیچ چیز قابل اعتماد و اتکا نیست.
"تهش چی میشه" نتیجه شرایطی است که آینده قابل پیش بینی نباشد و در نتیجه مردم بر اساس منافع کوتاه مدت شان تصمیم می گیرند و برای جا نماندن از قافله روزگار دنبال راه های میانبرند.
عدم پیش بینی آینده، یعنی اضافه شدن هزینه های غیر قابل برآورد که در اقتصاد از آن به هزینه مبادله نام می برند.
در چنین شرایطی مردم بر اساس شناخت و حافظه تاریخی شان از دولت و مسئولین تصمیم می گیرند نه ظاهر تصمیمات دولت. به این می گویند تناقض انتظارات تطبیقی مردم با انتظارات عقلایی دولت.
نتیجه این می شود که دولت ارز و طلا می فروشد که قیمت پائین بیاید ولی مردم با رجوع به حافظه تاریخی شان بدل می زنند و ارز و طلا می خرند و باز قیمت ها بالا می رود.
مردم بیش از سختی های حقیقی، گرفتار بی اعتمادی به مسئولین اند و همین باعث می شود کارهای مثبت را هم نبینند و با تصمیمات درست هم همراهی نکنند..."تهش چی میشه،" نتیجه چنین شرایطی است.
یا بفکر اعتبار از دست رفته مسوولین باشیم یا مسوول بااعتبار بیاریم.
@mahdian_mohsen
رفتم داروخانه برای کودک خردسالم شیرخشک بگیرم، خانم متصدی باحال زار می گوید: "می شه کمتر ببرید؟" می پرسم چرا؟ ادامه می دهد: "آخه باید به بقیه هم برسه"
مانده بودم همیاری اش را تبریک بگویم یا شایعه پذیری اش را تذکر؟
این بنده خدا مقصر نیست. اما چه اتفاقی افتاده که انقدر شایعه، باور پذیر شده است. احتمالن شما هم تائید می کنید که شایعه در جامعه روز به روز بیشتر می شود.
اما ازدیاد شایعه ها به چه دلیل است؟ شبکه های اجتماعی؟ شبکه های اجتماعی علت نیستند، شبکه های اجتماعی خود ماهستیم. باید به این سوال پاسخ داد که چه اتفاقی افتاده است که این حجم از شایعه باورپذیر شده است؟ سوال نگران کننده تر اینجاست؛ چرا انقدر که شایعه باور می شود سخن و مواضع رسمی باور نمی شود؟
یک نمونه شایعه را ملاحظه فرمائید؛ درحالیکه در تولید بزنین خودکفا شدیم و اخیرن خبر دستیابی به تکنولوژی جدید تولید منتشر شده است، کافی بود یک شایعه ساده با موضوع افزایش قیمت بنزین و خبر کمبود آن باعث شود در برخی شهرهای کشور شاهد صف های طولانی بنزین و آتش سوزی در برخی خانه ها باشیم. واقعن چرا؟
یک نماینده می گوید از 11 میلیارد دلار ارز تخصیصی تنها دو و نیم میلیارد آن افشا شده و از جزییات باقی خبری نیست؛ رسانه مینویسند 9 میلیارد ارز دولتی گم شد. در خبر نمانیم؛ ریشه توزیع گسترده این اخبار، باور پذیری انهاست.
اما آیا مردم ایراد دارند؟ منکر نقد اجتماعی نیستیم. اما حداقل در اینجا ماجرا متفاوت است. مساله در تخریب اعتماد اجتماعی است. دولتی که اعتبارش را از دست دهد کم کم مرجعیتش ویران می شود. چنین دولتی با هر نوع مدیر و مسوولی دیگر رسمیت ندارد و مردم در کنار اخبار رسمی هر شایعه ای را هم باور می کنند.
چرا؟ چون با حجم بالای کتمان کاری ها و عدم شفافیت و نامحرم دانستن مردم، همیشه یک پشت پرده ای وجود دارد که مردم از آن مطلع نیستند و هر شایعه می تواند حکم یک پشت پرده منتشر نشده باشد.
تهش چی میشه؟ پاسخ به این سوال مهم نیست؛ به خود سوال باید توجه کرد.
"تهش چی میشه" نتیجه تفوق شایعه بر اخبار حقیقی است. هیچ چیز قابل اعتماد و اتکا نیست.
"تهش چی میشه" نتیجه شرایطی است که آینده قابل پیش بینی نباشد و در نتیجه مردم بر اساس منافع کوتاه مدت شان تصمیم می گیرند و برای جا نماندن از قافله روزگار دنبال راه های میانبرند.
عدم پیش بینی آینده، یعنی اضافه شدن هزینه های غیر قابل برآورد که در اقتصاد از آن به هزینه مبادله نام می برند.
در چنین شرایطی مردم بر اساس شناخت و حافظه تاریخی شان از دولت و مسئولین تصمیم می گیرند نه ظاهر تصمیمات دولت. به این می گویند تناقض انتظارات تطبیقی مردم با انتظارات عقلایی دولت.
نتیجه این می شود که دولت ارز و طلا می فروشد که قیمت پائین بیاید ولی مردم با رجوع به حافظه تاریخی شان بدل می زنند و ارز و طلا می خرند و باز قیمت ها بالا می رود.
مردم بیش از سختی های حقیقی، گرفتار بی اعتمادی به مسئولین اند و همین باعث می شود کارهای مثبت را هم نبینند و با تصمیمات درست هم همراهی نکنند..."تهش چی میشه،" نتیجه چنین شرایطی است.
یا بفکر اعتبار از دست رفته مسوولین باشیم یا مسوول بااعتبار بیاریم.
@mahdian_mohsen