پس چرا جمله رهبری را حذف کردید؟
و اگر حذف نمی شد...؟!
رسانه رهبرانقلاب بالاخره بخش حذف شده از سخنان روز دوشنبه ایشان را منتشر کرد و مشخص شد رهبری، دیدار و مذاکره مستقیم وزیر خارجه با آمریکائی ها را اشتباه دانستند نه اصل مذاکرات برجام و حتا مذاکره با امریکائی ها در قالب 6 کشور.
حالا سوال اینست که "پس چرا جمله رهبری را حذف کردید؟!"
از دو احتمال خارج نیست؛
احتمال اول اینست که دفتر بدون مجوز اینکار را کرده و بعد از فشار رسانه ها مجبور به اصلاح شده است. اگر این احتمال درست باشد چرا خبر تکمیلی با خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی متفاوت است؟ در اخبار نقل شده آمده است که اصل مذاکرات برجام اشتباه است.
احتمال دوم اینست که دفتر با برنامه یا هماهنگی خبر را سانسور و مجدد کامل کرده است.
بدون نیاز به خبر پشت پرده می توان استدلال کرد که احتمال دوم درست است و این ماجرا می تواند عبرتی شود برای موارد مشابه.
دقت فرمائید؛
اغلب کسانی که خبر را نقل کرده اند، متفاوت از خبراصلی ماجرا را متوجه شدند. روشن است که همه این افراد هم قصد تحریف سخنان رهبری را نداشتند.
خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی می گوید رهبری اصل مذاکرات برجام را اشتباه دانستند؛ در حالیکه خبر تکمیل شده تخصیصی به اصل مذاکرات است و اشتباه را مربوط به مذاکره مستقیم اقای ظریف با کری می داند.
به تعبیر دیگر نقلی که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است بدین معناست که پیام کامل منتقل نشده و نیاز به توضیح و صراحت بیشتری داشته است.
پس یکبار حذف و مجدد با هماهنگی تصریح می شود.
حالا فرض کنید خبر رهبری کامل و بدون حذف منتشر می شد. چه پیامدی داشت؟ ممکن بود مخاطبین دیگری هم شبیه کسانی که خبر را از جلسه نقل کردند، دچار ابهام شوند و این سوال پیش میآمد که این موضع جدید رهبری را چطور با سخنان قبلی جمع کنیم؟
سوءبرداشت ها ناشی از چی بود؟ عدم تفکیک مخاطب، بین اصل مذاکرات برجام با مذاکرات دوجانبه. اگر خبر "اشتباه در اصل مذاکرات" درست بود ، آنگاه چند مساله راهبردی و فراتر از تصمیمات تاکتیکی زیر سوال می رفت که ربطی هم به اصرار مسئولین برای مذاکره نداشت. مثل راهبرد هایی شبیه "نرمش قهرمانانه" یا "تجربه اجتماعی مذاکره..." و غیره. دیگر اینکه می دانیم که مجوز مذاکره هسته ای با امریکا در قالب 6 کشور، مربوط به پایان دولت دهم است و نه شروع این دولت.
رهبر انقلاب سال 94 می فرمایند: " این مذاکراتی که درواقع فراتر از مذاکرات ما با پنج بهعلاوه یک است... مربوط به زمان دولت دهم هم هست. قبل از آمدن این دولت این مذاکرات شروع شد..."
پس علت حذف، جلوگیری از سوء برداشت هایی است که ممکن بود ایجاد شود. خیلی طبیعی است که در مواردی، متن نتواند پیام را بدون رهزنی منتقل کند. در چنین شرایطی صبر می کنند تا در فرصت دیگری مطلب کامل تر و با جزئیات بیشتری بیان شود.
@mahdian_mohsen
و اگر حذف نمی شد...؟!
رسانه رهبرانقلاب بالاخره بخش حذف شده از سخنان روز دوشنبه ایشان را منتشر کرد و مشخص شد رهبری، دیدار و مذاکره مستقیم وزیر خارجه با آمریکائی ها را اشتباه دانستند نه اصل مذاکرات برجام و حتا مذاکره با امریکائی ها در قالب 6 کشور.
حالا سوال اینست که "پس چرا جمله رهبری را حذف کردید؟!"
از دو احتمال خارج نیست؛
احتمال اول اینست که دفتر بدون مجوز اینکار را کرده و بعد از فشار رسانه ها مجبور به اصلاح شده است. اگر این احتمال درست باشد چرا خبر تکمیلی با خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی متفاوت است؟ در اخبار نقل شده آمده است که اصل مذاکرات برجام اشتباه است.
احتمال دوم اینست که دفتر با برنامه یا هماهنگی خبر را سانسور و مجدد کامل کرده است.
بدون نیاز به خبر پشت پرده می توان استدلال کرد که احتمال دوم درست است و این ماجرا می تواند عبرتی شود برای موارد مشابه.
دقت فرمائید؛
اغلب کسانی که خبر را نقل کرده اند، متفاوت از خبراصلی ماجرا را متوجه شدند. روشن است که همه این افراد هم قصد تحریف سخنان رهبری را نداشتند.
خبر نقل شده در شبکه های اجتماعی می گوید رهبری اصل مذاکرات برجام را اشتباه دانستند؛ در حالیکه خبر تکمیل شده تخصیصی به اصل مذاکرات است و اشتباه را مربوط به مذاکره مستقیم اقای ظریف با کری می داند.
به تعبیر دیگر نقلی که در شبکه های اجتماعی منتشر شده است بدین معناست که پیام کامل منتقل نشده و نیاز به توضیح و صراحت بیشتری داشته است.
پس یکبار حذف و مجدد با هماهنگی تصریح می شود.
حالا فرض کنید خبر رهبری کامل و بدون حذف منتشر می شد. چه پیامدی داشت؟ ممکن بود مخاطبین دیگری هم شبیه کسانی که خبر را از جلسه نقل کردند، دچار ابهام شوند و این سوال پیش میآمد که این موضع جدید رهبری را چطور با سخنان قبلی جمع کنیم؟
سوءبرداشت ها ناشی از چی بود؟ عدم تفکیک مخاطب، بین اصل مذاکرات برجام با مذاکرات دوجانبه. اگر خبر "اشتباه در اصل مذاکرات" درست بود ، آنگاه چند مساله راهبردی و فراتر از تصمیمات تاکتیکی زیر سوال می رفت که ربطی هم به اصرار مسئولین برای مذاکره نداشت. مثل راهبرد هایی شبیه "نرمش قهرمانانه" یا "تجربه اجتماعی مذاکره..." و غیره. دیگر اینکه می دانیم که مجوز مذاکره هسته ای با امریکا در قالب 6 کشور، مربوط به پایان دولت دهم است و نه شروع این دولت.
رهبر انقلاب سال 94 می فرمایند: " این مذاکراتی که درواقع فراتر از مذاکرات ما با پنج بهعلاوه یک است... مربوط به زمان دولت دهم هم هست. قبل از آمدن این دولت این مذاکرات شروع شد..."
پس علت حذف، جلوگیری از سوء برداشت هایی است که ممکن بود ایجاد شود. خیلی طبیعی است که در مواردی، متن نتواند پیام را بدون رهزنی منتقل کند. در چنین شرایطی صبر می کنند تا در فرصت دیگری مطلب کامل تر و با جزئیات بیشتری بیان شود.
@mahdian_mohsen
معتاد امروز هیئت حاج منصور...
کوچه پس کوچه های سعدی و چهارراه مخبرالدوله، خیلی تنگ و خلوته. خیلی وقت ها بعداز ظهرهم پاتوق یک مشت معتاد میشه. اتفاقن امروز یک معتاد دیدم که داخل یکی ازین کوچه بیتوته کرده بود...
از قضا امروز عرفه بود و صدای دعای حاج منصور هم طنین انداز کوچه های حوالی صنف لباس فروش ها. لم داده بود و توی خماری دعا گوش می کرد. به دل گفتم قسمتش این بوده که امروز دعای عرفه در جمع اهل ندبه باشه....
و یاد یک قصه واقعی افتادم....
لات و لوت های یک محله که همه جور گناه کرده بودن، تصمیم می گیرن یک تفریح جدید کنن و قرار می گذارن که یک آخوند رو ببرن خونه فساد. توی خیابان یک روحانی مسن رو می بینن و بهش می گن که دنبال عاقدن و تقاضا می کنن که همراهشون بشه.
روحانی بی خبر و خوشدل هم قبول می کنه. اما به محض اینکه وارد خانه می شه خانمی را می بینه با لباس ناجور و سربرهنه و آرایش غلیط . داستان را متوجه می شه و می خواد برگرده که بزرگ لات ها می گه: اگر می خوای زنده بمونی امشب را با ما باش. بالای مجلس بشین و مارا تماشا کن. پیرمرد رو بر صندلی می شونن و اشرار هم دور تا دور کف می زنن و شعر می خونن.
خانوم رقاص هم تنبک زنان و عشوه کنان نزدیک پیرمرد میشه و این شعر رو زمزمه می کنه : گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...
و همین مصرع را هی تکرار می کنه و به قصد جسارت نزدیک تر میشه...
پیرمرد روحانی که دیگه تاب نمیاره از جا بلند میشه و دستاشو بلند می کنه و عباشو تکون میده و محکم و و پرقدرت فریاد می زنه: ...تغییر دادم....
و چند لحظه سکوت بهت آلود...
همه به زانو می افتند. رو به قبله سجده می کنند و عذرخواهی و گریه...
اما روحانی خوشدل که این صحنه رو می بینه مورد تفقدشون قرار میده و تک تک شون رو نصیحت می کنه و توبه می ده....
آن روحانی هم کسی نیست جز علامه برجسته و عارف وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بید آبادی رضوان الله تعالی
عزیز خوش ذوقی می گفت این قصه را که برای اولین بار شنیدم در دلم گفتم: خدایا همه این ماجرا یک طرف؛ اما این لات و لوت ها اون روز چه کار خیر و با برکتی انجام داده بودن که قسمت شون دم مسیحایی این عارف شد و سرنوشت شون توبه شد و پاکی....
معتاد امروز هیات حاج منصور هم...
من و شمایی که با این همه گناه مجلس و محفل های معنوی نصیب مان می شود نیز....
@mahdian_mohsen
کوچه پس کوچه های سعدی و چهارراه مخبرالدوله، خیلی تنگ و خلوته. خیلی وقت ها بعداز ظهرهم پاتوق یک مشت معتاد میشه. اتفاقن امروز یک معتاد دیدم که داخل یکی ازین کوچه بیتوته کرده بود...
از قضا امروز عرفه بود و صدای دعای حاج منصور هم طنین انداز کوچه های حوالی صنف لباس فروش ها. لم داده بود و توی خماری دعا گوش می کرد. به دل گفتم قسمتش این بوده که امروز دعای عرفه در جمع اهل ندبه باشه....
و یاد یک قصه واقعی افتادم....
لات و لوت های یک محله که همه جور گناه کرده بودن، تصمیم می گیرن یک تفریح جدید کنن و قرار می گذارن که یک آخوند رو ببرن خونه فساد. توی خیابان یک روحانی مسن رو می بینن و بهش می گن که دنبال عاقدن و تقاضا می کنن که همراهشون بشه.
روحانی بی خبر و خوشدل هم قبول می کنه. اما به محض اینکه وارد خانه می شه خانمی را می بینه با لباس ناجور و سربرهنه و آرایش غلیط . داستان را متوجه می شه و می خواد برگرده که بزرگ لات ها می گه: اگر می خوای زنده بمونی امشب را با ما باش. بالای مجلس بشین و مارا تماشا کن. پیرمرد رو بر صندلی می شونن و اشرار هم دور تا دور کف می زنن و شعر می خونن.
خانوم رقاص هم تنبک زنان و عشوه کنان نزدیک پیرمرد میشه و این شعر رو زمزمه می کنه : گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را...
و همین مصرع را هی تکرار می کنه و به قصد جسارت نزدیک تر میشه...
پیرمرد روحانی که دیگه تاب نمیاره از جا بلند میشه و دستاشو بلند می کنه و عباشو تکون میده و محکم و و پرقدرت فریاد می زنه: ...تغییر دادم....
و چند لحظه سکوت بهت آلود...
همه به زانو می افتند. رو به قبله سجده می کنند و عذرخواهی و گریه...
اما روحانی خوشدل که این صحنه رو می بینه مورد تفقدشون قرار میده و تک تک شون رو نصیحت می کنه و توبه می ده....
آن روحانی هم کسی نیست جز علامه برجسته و عارف وارسته حضرت آیت الله حاج شیخ محمد بید آبادی رضوان الله تعالی
عزیز خوش ذوقی می گفت این قصه را که برای اولین بار شنیدم در دلم گفتم: خدایا همه این ماجرا یک طرف؛ اما این لات و لوت ها اون روز چه کار خیر و با برکتی انجام داده بودن که قسمت شون دم مسیحایی این عارف شد و سرنوشت شون توبه شد و پاکی....
معتاد امروز هیات حاج منصور هم...
من و شمایی که با این همه گناه مجلس و محفل های معنوی نصیب مان می شود نیز....
@mahdian_mohsen
نقش بانک ها در حاکمیت زدایی سیاسی
سهم بخش های مختلف از تسهیلات بانکی را از جهت توصیه تحریمی ریچارد نفیو تحلیل کنید؛ خواهید دید که ابعاد ماجرا به جهات اقتصادی سیاسی بسیار تکان دهنده است.
حدود 70 درصد سپرده های بخش خصوصی، نزد بانک های خصوصی است و این درحالیست که نسبت تسهیلات به سپرده ها در بانک های خصوصی 200 درصد است. با این تعریف عملکرد بانک های خصوصی در پرداخت تسهیلات و هدایت پولی و اعتباری در اقتصاد بسیار کلیدی است.
به تعبیر دیگر مهم این است که بانک های خصوصی با پرداخت تسهیلات، اقتصاد را به چه سمتی هدایت می کنند . مهمتر اینکه حاکمیت اقتصادی اگر نقص های خودش را هم بگیرد، بازهم اقتدار لازم برای اصلاح وضع موجود را ندارد، چون پول نزد بانک هاست و دلیلی ندارد مطابق تدبیر دولت رفتار کنند. تا جائیکه قائم مقام بانک مرکزی تنها کاری که از دستش ساخته است توصیه های اخلاقی است نه نقش آفرینی حاکمیتی: " انتظار داریم بانکهای خصوصی در اجرای طرح رونق تولید عملکرد و مشارکت بهتری داشته باشند."
آیا شرایط کشوری به نحوی است که با توصیه به اخلاق و تقوا کارها پیش رود؟ نمونه دیگر وزیر معزول کار است که پیشتر به جهت تخلفات عدیده در صرافی های خصوصی گفته بود: "به شرکت های پتروشیمی توصیه می کنیم ارزشان را در اختیار صرافی های دولتی قرار دهند." آیا وظیفه دولت توصیه اخلاقی است؟ مساله اینجاست که حاکمیت اقتصادی با این وضعیت سوداگرانه، اقتدار لازم را هم ندارد و ناچارست به نصیحت اکتفا کند.
نمونه این وضعیت مربوط به نحوه توزیع تسهیلات توسط بانکها به بخش های مختلف اقتصادی است. همه شعارهای مربوط به حمایت از تولید یک طرف، قدرت بانک ها در هدایت اقتصاد به سمت بخش های غیرمولد نیز یک طرف.
مطابق گزارش اخیر بانک مرکزی، سهم پرداخت تسهیلات صنعت و معدن از 33 درصد در سال 84 روند کاهشی داشته و در 4 ماهه نخست امسال به 28 درصد رسیده است. این وضعیت در بخش کشاورزی بدتر است و تسهیلات بانکی از 16 درصد در سال 84 به 6 درصد در 4 ماه اول امسال می رسد که نسبت به مدت مشابه سال قبل نیز 5.3 درصد کاهش داشته است.
این درحالیست که امروز از هرصنعت گری سوال شود، مشکل تولید را کمبود اعتبار می داند. با این توضیح در شرایطی که کشور در طوفان سهمگین نقدینگی قرار داد، مضحک نیست که صنعتگر ما گرفتار نقدینگی باشد؟
در همین دوره تنها دو بخش خدمات و بازرگانی، 57 درصد تسهیلات بانکی را به خود اختصاص داده اند و در هر دو بخش نیز نرخ تسهیلات با رشد به ترتیب 15و 10 درصد همراه بوده است.
طبیعی است تا زمانی که هزینهی فرصت دلالی، رباخواری، تکیه بر واردات، پایین باشد نمی توان انتظار اقتصاد مقاومتی و رونق تولید داشت.
بدتر اینکه همین میزان تسهیلات به بخش تولید نیز کاملن نامرتبط به بخش های اشتغال زا توزیع می شود. چه انکه در حالی که 80 درصد اشتغال های جدید در بنگاه های کوچک ایجاد می شود، 90 درصد تسهیلات را تنها 6 درصد سپرده گذاران دریافت می کنند و سهم بنگاه های کوچک از همین تسهیلات نیز کمتر از 10 درصد است.
حالا این آمار را بگذارید در کنار توصیه ریچارد نفیو طراح تحریم های ایران که می گوید: "...هدف اصلی تحریم ها مشاغل حوزه تولید است تا اشتغال در بخش های غیرنفتی را محدود سازد... سپس ادامه می دهد: برای ما مسئلهی خیلی مهمی است که چه کنیم تا فرصتهای شغلی مولّد هر چه بیشتر در ایران کاهش پیدا کند چراکه آدم های شاغل همراهی بیشتری با حکومت دارند.
@mahdian_mohsen
سهم بخش های مختلف از تسهیلات بانکی را از جهت توصیه تحریمی ریچارد نفیو تحلیل کنید؛ خواهید دید که ابعاد ماجرا به جهات اقتصادی سیاسی بسیار تکان دهنده است.
حدود 70 درصد سپرده های بخش خصوصی، نزد بانک های خصوصی است و این درحالیست که نسبت تسهیلات به سپرده ها در بانک های خصوصی 200 درصد است. با این تعریف عملکرد بانک های خصوصی در پرداخت تسهیلات و هدایت پولی و اعتباری در اقتصاد بسیار کلیدی است.
به تعبیر دیگر مهم این است که بانک های خصوصی با پرداخت تسهیلات، اقتصاد را به چه سمتی هدایت می کنند . مهمتر اینکه حاکمیت اقتصادی اگر نقص های خودش را هم بگیرد، بازهم اقتدار لازم برای اصلاح وضع موجود را ندارد، چون پول نزد بانک هاست و دلیلی ندارد مطابق تدبیر دولت رفتار کنند. تا جائیکه قائم مقام بانک مرکزی تنها کاری که از دستش ساخته است توصیه های اخلاقی است نه نقش آفرینی حاکمیتی: " انتظار داریم بانکهای خصوصی در اجرای طرح رونق تولید عملکرد و مشارکت بهتری داشته باشند."
آیا شرایط کشوری به نحوی است که با توصیه به اخلاق و تقوا کارها پیش رود؟ نمونه دیگر وزیر معزول کار است که پیشتر به جهت تخلفات عدیده در صرافی های خصوصی گفته بود: "به شرکت های پتروشیمی توصیه می کنیم ارزشان را در اختیار صرافی های دولتی قرار دهند." آیا وظیفه دولت توصیه اخلاقی است؟ مساله اینجاست که حاکمیت اقتصادی با این وضعیت سوداگرانه، اقتدار لازم را هم ندارد و ناچارست به نصیحت اکتفا کند.
نمونه این وضعیت مربوط به نحوه توزیع تسهیلات توسط بانکها به بخش های مختلف اقتصادی است. همه شعارهای مربوط به حمایت از تولید یک طرف، قدرت بانک ها در هدایت اقتصاد به سمت بخش های غیرمولد نیز یک طرف.
مطابق گزارش اخیر بانک مرکزی، سهم پرداخت تسهیلات صنعت و معدن از 33 درصد در سال 84 روند کاهشی داشته و در 4 ماهه نخست امسال به 28 درصد رسیده است. این وضعیت در بخش کشاورزی بدتر است و تسهیلات بانکی از 16 درصد در سال 84 به 6 درصد در 4 ماه اول امسال می رسد که نسبت به مدت مشابه سال قبل نیز 5.3 درصد کاهش داشته است.
این درحالیست که امروز از هرصنعت گری سوال شود، مشکل تولید را کمبود اعتبار می داند. با این توضیح در شرایطی که کشور در طوفان سهمگین نقدینگی قرار داد، مضحک نیست که صنعتگر ما گرفتار نقدینگی باشد؟
در همین دوره تنها دو بخش خدمات و بازرگانی، 57 درصد تسهیلات بانکی را به خود اختصاص داده اند و در هر دو بخش نیز نرخ تسهیلات با رشد به ترتیب 15و 10 درصد همراه بوده است.
طبیعی است تا زمانی که هزینهی فرصت دلالی، رباخواری، تکیه بر واردات، پایین باشد نمی توان انتظار اقتصاد مقاومتی و رونق تولید داشت.
بدتر اینکه همین میزان تسهیلات به بخش تولید نیز کاملن نامرتبط به بخش های اشتغال زا توزیع می شود. چه انکه در حالی که 80 درصد اشتغال های جدید در بنگاه های کوچک ایجاد می شود، 90 درصد تسهیلات را تنها 6 درصد سپرده گذاران دریافت می کنند و سهم بنگاه های کوچک از همین تسهیلات نیز کمتر از 10 درصد است.
حالا این آمار را بگذارید در کنار توصیه ریچارد نفیو طراح تحریم های ایران که می گوید: "...هدف اصلی تحریم ها مشاغل حوزه تولید است تا اشتغال در بخش های غیرنفتی را محدود سازد... سپس ادامه می دهد: برای ما مسئلهی خیلی مهمی است که چه کنیم تا فرصتهای شغلی مولّد هر چه بیشتر در ایران کاهش پیدا کند چراکه آدم های شاغل همراهی بیشتری با حکومت دارند.
@mahdian_mohsen
از صف های دهه 60 تا صف های امروز
صف ایستادن در دهه 60 تنها برای نان و نفت نبود. بسیاری از نیازهای مردم در صف ها ارائه می شد. حتا خرید روزنامه و سیگار. سهمیه ها نیز به قاعده جمعیت و بدون بازار سیاه، متفاوت بود. مثلا به گزارش کیهان وقت، سهمیه سیگار امام زاده قاسم 6 بسته ومحله دارآباد 3 بسته بود.
ایستادن در صف الگوی اقتصادی و پیوند دهنده اجتماعی میان مردم بود. ایستادن در صف قواعدی داشت و احکامی بر آن حاکم بود. مثلا خروج از صف تقریبا ناممکن بود مگر برای آنانکه از ابتدا به این الگو تن نداده بودند و بدلیل توان بالای اقتصادی زندگی مستقلی داشتند. البته این افراد به سرعت در بین مردم حذف و تحقیر می شدند و در متن مردم قرار نداشتند. خلاصه اینکه کسی در صف تخلف نمی کرد. کسی خارج از صف نمی امد و مردم بدون کنترل بیرونی نظم این صف ها را خودجوش حفظ می کردند.
صف خود به خود یک سامانه کنترلی درست کرده بود که نه تنها انضباط صف، بلکه نظام اقتصادی در جامعه را هم سامان بخشیده و نوعی کنترل در مصرف غیرضرور و تظاهری ایجاد کرده بود. نظام کنترلی صف که ابتدا ساختاری بود بعدها به نظم خودجوش آگاهانه در دیگر بخش های زندگی تبدیل شده بود.
اما امروز صف ها تنها وتنها به قاعده سوداگری قابل تحلیل است. صف هائی که اخلال گر نظم اقتصادی است و آدم ها در صف ارز و طلا و خودرو می ایستند تا رندی کنند و میانبر بزنند که از روزگار عقب نمانند و به دولت رخ نشان دهند.
ریشه این تفاوت را باید در رابطه مردم با حاکمیت تحلیل کرد. وقتی مردم رابطه شان با حاکمیت را تقویت کنند و اعتماد دوسویه ایجاد شود، سرمایه ای شکل می گیرد که می تواند کاستی های اقتصادی را تبدیل به یک داشته اجتماعی کند.
دفاع مقدس قدرت وحدت آفرینی و تبدیل کمبودها به یک سرمایه قابل اعتنا داشت. امروز هم تحریم ها نیازمند چنین بستر و شرایطی است.
مردم ما همان مردمند؛ رابطه این مردم با یکدیگر نیز همانست. تنها تفاوت امروز و دیروز در رابطه مردم با حاکمیت است که یکروز سرمایه دولت بودند و امروز آسیب دولت.
این دولت بماند یا نماند، تا این بی اعتباری ترمیم نشود، آب از آب تکان نمی خورد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.
@mahdian_mohsen
صف ایستادن در دهه 60 تنها برای نان و نفت نبود. بسیاری از نیازهای مردم در صف ها ارائه می شد. حتا خرید روزنامه و سیگار. سهمیه ها نیز به قاعده جمعیت و بدون بازار سیاه، متفاوت بود. مثلا به گزارش کیهان وقت، سهمیه سیگار امام زاده قاسم 6 بسته ومحله دارآباد 3 بسته بود.
ایستادن در صف الگوی اقتصادی و پیوند دهنده اجتماعی میان مردم بود. ایستادن در صف قواعدی داشت و احکامی بر آن حاکم بود. مثلا خروج از صف تقریبا ناممکن بود مگر برای آنانکه از ابتدا به این الگو تن نداده بودند و بدلیل توان بالای اقتصادی زندگی مستقلی داشتند. البته این افراد به سرعت در بین مردم حذف و تحقیر می شدند و در متن مردم قرار نداشتند. خلاصه اینکه کسی در صف تخلف نمی کرد. کسی خارج از صف نمی امد و مردم بدون کنترل بیرونی نظم این صف ها را خودجوش حفظ می کردند.
صف خود به خود یک سامانه کنترلی درست کرده بود که نه تنها انضباط صف، بلکه نظام اقتصادی در جامعه را هم سامان بخشیده و نوعی کنترل در مصرف غیرضرور و تظاهری ایجاد کرده بود. نظام کنترلی صف که ابتدا ساختاری بود بعدها به نظم خودجوش آگاهانه در دیگر بخش های زندگی تبدیل شده بود.
اما امروز صف ها تنها وتنها به قاعده سوداگری قابل تحلیل است. صف هائی که اخلال گر نظم اقتصادی است و آدم ها در صف ارز و طلا و خودرو می ایستند تا رندی کنند و میانبر بزنند که از روزگار عقب نمانند و به دولت رخ نشان دهند.
ریشه این تفاوت را باید در رابطه مردم با حاکمیت تحلیل کرد. وقتی مردم رابطه شان با حاکمیت را تقویت کنند و اعتماد دوسویه ایجاد شود، سرمایه ای شکل می گیرد که می تواند کاستی های اقتصادی را تبدیل به یک داشته اجتماعی کند.
دفاع مقدس قدرت وحدت آفرینی و تبدیل کمبودها به یک سرمایه قابل اعتنا داشت. امروز هم تحریم ها نیازمند چنین بستر و شرایطی است.
مردم ما همان مردمند؛ رابطه این مردم با یکدیگر نیز همانست. تنها تفاوت امروز و دیروز در رابطه مردم با حاکمیت است که یکروز سرمایه دولت بودند و امروز آسیب دولت.
این دولت بماند یا نماند، تا این بی اعتباری ترمیم نشود، آب از آب تکان نمی خورد و سنگ روی سنگ بند نمی شود.
@mahdian_mohsen
تهش چی میشه؟
رفتم داروخانه برای کودک خردسالم شیرخشک بگیرم، خانم متصدی باحال زار می گوید: "می شه کمتر ببرید؟" می پرسم چرا؟ ادامه می دهد: "آخه باید به بقیه هم برسه"
مانده بودم همیاری اش را تبریک بگویم یا شایعه پذیری اش را تذکر؟
این بنده خدا مقصر نیست. اما چه اتفاقی افتاده که انقدر شایعه، باور پذیر شده است. احتمالن شما هم تائید می کنید که شایعه در جامعه روز به روز بیشتر می شود.
اما ازدیاد شایعه ها به چه دلیل است؟ شبکه های اجتماعی؟ شبکه های اجتماعی علت نیستند، شبکه های اجتماعی خود ماهستیم. باید به این سوال پاسخ داد که چه اتفاقی افتاده است که این حجم از شایعه باورپذیر شده است؟ سوال نگران کننده تر اینجاست؛ چرا انقدر که شایعه باور می شود سخن و مواضع رسمی باور نمی شود؟
یک نمونه شایعه را ملاحظه فرمائید؛ درحالیکه در تولید بزنین خودکفا شدیم و اخیرن خبر دستیابی به تکنولوژی جدید تولید منتشر شده است، کافی بود یک شایعه ساده با موضوع افزایش قیمت بنزین و خبر کمبود آن باعث شود در برخی شهرهای کشور شاهد صف های طولانی بنزین و آتش سوزی در برخی خانه ها باشیم. واقعن چرا؟
یک نماینده می گوید از 11 میلیارد دلار ارز تخصیصی تنها دو و نیم میلیارد آن افشا شده و از جزییات باقی خبری نیست؛ رسانه مینویسند 9 میلیارد ارز دولتی گم شد. در خبر نمانیم؛ ریشه توزیع گسترده این اخبار، باور پذیری انهاست.
اما آیا مردم ایراد دارند؟ منکر نقد اجتماعی نیستیم. اما حداقل در اینجا ماجرا متفاوت است. مساله در تخریب اعتماد اجتماعی است. دولتی که اعتبارش را از دست دهد کم کم مرجعیتش ویران می شود. چنین دولتی با هر نوع مدیر و مسوولی دیگر رسمیت ندارد و مردم در کنار اخبار رسمی هر شایعه ای را هم باور می کنند.
چرا؟ چون با حجم بالای کتمان کاری ها و عدم شفافیت و نامحرم دانستن مردم، همیشه یک پشت پرده ای وجود دارد که مردم از آن مطلع نیستند و هر شایعه می تواند حکم یک پشت پرده منتشر نشده باشد.
تهش چی میشه؟ پاسخ به این سوال مهم نیست؛ به خود سوال باید توجه کرد.
"تهش چی میشه" نتیجه تفوق شایعه بر اخبار حقیقی است. هیچ چیز قابل اعتماد و اتکا نیست.
"تهش چی میشه" نتیجه شرایطی است که آینده قابل پیش بینی نباشد و در نتیجه مردم بر اساس منافع کوتاه مدت شان تصمیم می گیرند و برای جا نماندن از قافله روزگار دنبال راه های میانبرند.
عدم پیش بینی آینده، یعنی اضافه شدن هزینه های غیر قابل برآورد که در اقتصاد از آن به هزینه مبادله نام می برند.
در چنین شرایطی مردم بر اساس شناخت و حافظه تاریخی شان از دولت و مسئولین تصمیم می گیرند نه ظاهر تصمیمات دولت. به این می گویند تناقض انتظارات تطبیقی مردم با انتظارات عقلایی دولت.
نتیجه این می شود که دولت ارز و طلا می فروشد که قیمت پائین بیاید ولی مردم با رجوع به حافظه تاریخی شان بدل می زنند و ارز و طلا می خرند و باز قیمت ها بالا می رود.
مردم بیش از سختی های حقیقی، گرفتار بی اعتمادی به مسئولین اند و همین باعث می شود کارهای مثبت را هم نبینند و با تصمیمات درست هم همراهی نکنند..."تهش چی میشه،" نتیجه چنین شرایطی است.
یا بفکر اعتبار از دست رفته مسوولین باشیم یا مسوول بااعتبار بیاریم.
@mahdian_mohsen
رفتم داروخانه برای کودک خردسالم شیرخشک بگیرم، خانم متصدی باحال زار می گوید: "می شه کمتر ببرید؟" می پرسم چرا؟ ادامه می دهد: "آخه باید به بقیه هم برسه"
مانده بودم همیاری اش را تبریک بگویم یا شایعه پذیری اش را تذکر؟
این بنده خدا مقصر نیست. اما چه اتفاقی افتاده که انقدر شایعه، باور پذیر شده است. احتمالن شما هم تائید می کنید که شایعه در جامعه روز به روز بیشتر می شود.
اما ازدیاد شایعه ها به چه دلیل است؟ شبکه های اجتماعی؟ شبکه های اجتماعی علت نیستند، شبکه های اجتماعی خود ماهستیم. باید به این سوال پاسخ داد که چه اتفاقی افتاده است که این حجم از شایعه باورپذیر شده است؟ سوال نگران کننده تر اینجاست؛ چرا انقدر که شایعه باور می شود سخن و مواضع رسمی باور نمی شود؟
یک نمونه شایعه را ملاحظه فرمائید؛ درحالیکه در تولید بزنین خودکفا شدیم و اخیرن خبر دستیابی به تکنولوژی جدید تولید منتشر شده است، کافی بود یک شایعه ساده با موضوع افزایش قیمت بنزین و خبر کمبود آن باعث شود در برخی شهرهای کشور شاهد صف های طولانی بنزین و آتش سوزی در برخی خانه ها باشیم. واقعن چرا؟
یک نماینده می گوید از 11 میلیارد دلار ارز تخصیصی تنها دو و نیم میلیارد آن افشا شده و از جزییات باقی خبری نیست؛ رسانه مینویسند 9 میلیارد ارز دولتی گم شد. در خبر نمانیم؛ ریشه توزیع گسترده این اخبار، باور پذیری انهاست.
اما آیا مردم ایراد دارند؟ منکر نقد اجتماعی نیستیم. اما حداقل در اینجا ماجرا متفاوت است. مساله در تخریب اعتماد اجتماعی است. دولتی که اعتبارش را از دست دهد کم کم مرجعیتش ویران می شود. چنین دولتی با هر نوع مدیر و مسوولی دیگر رسمیت ندارد و مردم در کنار اخبار رسمی هر شایعه ای را هم باور می کنند.
چرا؟ چون با حجم بالای کتمان کاری ها و عدم شفافیت و نامحرم دانستن مردم، همیشه یک پشت پرده ای وجود دارد که مردم از آن مطلع نیستند و هر شایعه می تواند حکم یک پشت پرده منتشر نشده باشد.
تهش چی میشه؟ پاسخ به این سوال مهم نیست؛ به خود سوال باید توجه کرد.
"تهش چی میشه" نتیجه تفوق شایعه بر اخبار حقیقی است. هیچ چیز قابل اعتماد و اتکا نیست.
"تهش چی میشه" نتیجه شرایطی است که آینده قابل پیش بینی نباشد و در نتیجه مردم بر اساس منافع کوتاه مدت شان تصمیم می گیرند و برای جا نماندن از قافله روزگار دنبال راه های میانبرند.
عدم پیش بینی آینده، یعنی اضافه شدن هزینه های غیر قابل برآورد که در اقتصاد از آن به هزینه مبادله نام می برند.
در چنین شرایطی مردم بر اساس شناخت و حافظه تاریخی شان از دولت و مسئولین تصمیم می گیرند نه ظاهر تصمیمات دولت. به این می گویند تناقض انتظارات تطبیقی مردم با انتظارات عقلایی دولت.
نتیجه این می شود که دولت ارز و طلا می فروشد که قیمت پائین بیاید ولی مردم با رجوع به حافظه تاریخی شان بدل می زنند و ارز و طلا می خرند و باز قیمت ها بالا می رود.
مردم بیش از سختی های حقیقی، گرفتار بی اعتمادی به مسئولین اند و همین باعث می شود کارهای مثبت را هم نبینند و با تصمیمات درست هم همراهی نکنند..."تهش چی میشه،" نتیجه چنین شرایطی است.
یا بفکر اعتبار از دست رفته مسوولین باشیم یا مسوول بااعتبار بیاریم.
@mahdian_mohsen
چرا فریادهای آقای حضرتی شنیده نشد؟!
آقای الیاس حضرتی در دفاع از استیضاح آقای کرباسیان در مجلس فریاد می زدکه" دستمان تنها به وزیر اقتصاد رسیده است واگرنه باید رئیس جمهور را استیضاح می کردیم..."
اما این صدا با همه بلندی اش، به گوش ها نرسید و البته دلنشین هم نبود. اما چرا؟ چرا اصلاح طلب ها نمی توانند حساب شان را از امروز دولت جدا کنند؟
پاسخ خیلی روشن است.
یکم. این دولت تنها وتنها با حمایت همه جانبه و بلاشرط اصلاح طلب ها به قدرت رسیده است. همین جناب حضرتی در ایام انتخابات اعلام کرد که "تمام قد" در حمایت از روحانی هستیم؛ آنهم "بدون هرگونه شرطی". حافظه آقایان اگر کوتاه مدت است، البته حافظه رسانه ای کشور پاک شدنی نیست. بگذریم که همین آقای حضرتی چند ماه بعد و در شروع بروز چالش های اقتصادی، چون فکر نمی کرد یکروز کارد ها به استخوان برسد، اینطور گفت: " اصلاح طلب ها در سختی ها نیز در کنار دولتند" حالا چه اتفاقی افتاده است؟ بله امروز روز سختی است؛ بمانید و سفره تان را جدا نکنید.
دوم. ممکن است سوال شود که " حمایت کردیم؛ مثل خیلی ها. انتخابات ، انتخابات است. مگر اصولگراها از احمدی نژاد برائت نکردند؟" سوال دقیقی است. بله اصولگراها حق داشتند اعلام برائت کنند؛ چون احمدی نژاد نفاق داشت. ظاهر آنروزش را چه کسی تصور می کرد با چنین باطنی همراه باشد؟ طبیعی است که با گذشت زمان و روشن شدن حقیقت عقب نشستند.
اما آقای روحانی چی؟ الحمدالله از ویژگی های ممتاز آقای روحانی این است که همین بوده و همین است. با همین شعارها و همین تیم و همین برنامه. همان روزها دلسوزان هشدار دادند این تیم و این برنامه و این راهبرد تهش چالش های تودرتوی سهمگین است. اما اصلاح طلب ها با چشم باز حمایت کردند؛ پس باید بایستند و همراهی کنند.
سوم. ممکن است مثل بسیاری از سلبریتی ها پشیمان شوند و سوال کنند که " خب قبول. آنروز اشتباه کردیم و امروز متوجه شدیم. نمی شود اعلام برائت کرد؟" پرسش درستی است. اما حرف نهائی اینست که در همین حرف نیز بی صداقتی است.
امروز اگر از دولت اعلام برائت می کنند و رگ گردن شان در مجلس بیرون می زند، باز هم از درد مردم نیست؛ متوجه شدند که از این دولت آبی گرم نمی شود و دیگر حاضر نیست برای آنها هزینه دهد. حاضر نیست مطالبات حداکثری آنها را دنبال کند. نمونه اش سخنان آقای خاتمی و توصیه هایش به دولت؛ از رفع حصر گرفته تا آزادی زندانیان و غیره.
همین امروز که آقای حضرتی در مجلس از درد مردم می گفت و حسابش را از دولت جدا می کرد، محمدصادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در سرمقاله روزنامه اعتماد می نویسد که باید حسابمان را از دولت جدا کنیم چون آقای روحانی حرف ما را گوش نداده است. حالا به چه حرفی: عمل به وعده هایی مثل رفع حصر و افزایش آزادی های مدنی و رعایت گسترش حقوق شهروندی و غیره..
مشکلات مردم چنین فهرستی دارد؟ با این بهانه ها می خواهید حساب تان را از مردم جدا کنید؟ امروز هم صداقت ندارید.
چهارم. ممکن است گفته شود: " گذشته را که باختیم. باید برای انتخابات آینده فکری کرد..." بله. اگر این را بگویند صادقانه است. همین را بگویند.
@mahdian_mohsen
آقای الیاس حضرتی در دفاع از استیضاح آقای کرباسیان در مجلس فریاد می زدکه" دستمان تنها به وزیر اقتصاد رسیده است واگرنه باید رئیس جمهور را استیضاح می کردیم..."
اما این صدا با همه بلندی اش، به گوش ها نرسید و البته دلنشین هم نبود. اما چرا؟ چرا اصلاح طلب ها نمی توانند حساب شان را از امروز دولت جدا کنند؟
پاسخ خیلی روشن است.
یکم. این دولت تنها وتنها با حمایت همه جانبه و بلاشرط اصلاح طلب ها به قدرت رسیده است. همین جناب حضرتی در ایام انتخابات اعلام کرد که "تمام قد" در حمایت از روحانی هستیم؛ آنهم "بدون هرگونه شرطی". حافظه آقایان اگر کوتاه مدت است، البته حافظه رسانه ای کشور پاک شدنی نیست. بگذریم که همین آقای حضرتی چند ماه بعد و در شروع بروز چالش های اقتصادی، چون فکر نمی کرد یکروز کارد ها به استخوان برسد، اینطور گفت: " اصلاح طلب ها در سختی ها نیز در کنار دولتند" حالا چه اتفاقی افتاده است؟ بله امروز روز سختی است؛ بمانید و سفره تان را جدا نکنید.
دوم. ممکن است سوال شود که " حمایت کردیم؛ مثل خیلی ها. انتخابات ، انتخابات است. مگر اصولگراها از احمدی نژاد برائت نکردند؟" سوال دقیقی است. بله اصولگراها حق داشتند اعلام برائت کنند؛ چون احمدی نژاد نفاق داشت. ظاهر آنروزش را چه کسی تصور می کرد با چنین باطنی همراه باشد؟ طبیعی است که با گذشت زمان و روشن شدن حقیقت عقب نشستند.
اما آقای روحانی چی؟ الحمدالله از ویژگی های ممتاز آقای روحانی این است که همین بوده و همین است. با همین شعارها و همین تیم و همین برنامه. همان روزها دلسوزان هشدار دادند این تیم و این برنامه و این راهبرد تهش چالش های تودرتوی سهمگین است. اما اصلاح طلب ها با چشم باز حمایت کردند؛ پس باید بایستند و همراهی کنند.
سوم. ممکن است مثل بسیاری از سلبریتی ها پشیمان شوند و سوال کنند که " خب قبول. آنروز اشتباه کردیم و امروز متوجه شدیم. نمی شود اعلام برائت کرد؟" پرسش درستی است. اما حرف نهائی اینست که در همین حرف نیز بی صداقتی است.
امروز اگر از دولت اعلام برائت می کنند و رگ گردن شان در مجلس بیرون می زند، باز هم از درد مردم نیست؛ متوجه شدند که از این دولت آبی گرم نمی شود و دیگر حاضر نیست برای آنها هزینه دهد. حاضر نیست مطالبات حداکثری آنها را دنبال کند. نمونه اش سخنان آقای خاتمی و توصیه هایش به دولت؛ از رفع حصر گرفته تا آزادی زندانیان و غیره.
همین امروز که آقای حضرتی در مجلس از درد مردم می گفت و حسابش را از دولت جدا می کرد، محمدصادق جوادی حصار عضو شورای مرکزی حزب اعتماد ملی در سرمقاله روزنامه اعتماد می نویسد که باید حسابمان را از دولت جدا کنیم چون آقای روحانی حرف ما را گوش نداده است. حالا به چه حرفی: عمل به وعده هایی مثل رفع حصر و افزایش آزادی های مدنی و رعایت گسترش حقوق شهروندی و غیره..
مشکلات مردم چنین فهرستی دارد؟ با این بهانه ها می خواهید حساب تان را از مردم جدا کنید؟ امروز هم صداقت ندارید.
چهارم. ممکن است گفته شود: " گذشته را که باختیم. باید برای انتخابات آینده فکری کرد..." بله. اگر این را بگویند صادقانه است. همین را بگویند.
@mahdian_mohsen
پلنگ های شاخ دار علیه ستاره ها
سخنان آقای کیانیان درباره اینکه "در این 40 سال حتا یک روز خوش هم ندیدم" را چطور تحلیل کردید؟
انتشار برنامه ریزی شده جشن عروسی خانم پاکدل و آقای کاظمی را چطور؟
پیشتر فیلم های عروسی آدم های مشهور، در شبکه های زیرزمینی و قاچاقی منتشر می شد و حالا خود عروس و داماد فیلم شان را منتشر کردند تا در معرض قضاوت باشند. تا انجا که یک سلبریتی دیگر می نویسد: "آقای کاظمی این خانم خیلی از سرت زیاده و به عروس خانم هم می گوید کاش کمی بیشتر صبر می کردی." به همین اندازه زشت و زننده.
.
📌همه آسیب های دنیای سلبریتی به کنار، اما امروز ماجرای غم انگیز تری در حال شکل گیری است که ایندو خبر را هم باید در همین درگاه تحلیل کرد.
در روزگاری بسر می بریم که خود سلبریتی ها نیز کم کم مسخ خواهند شد و تغییر شکل می دهند.
.
📌روزگاری که پلنگ های شاخ دار علیه ستاره ها برمی خیزند.
این افراد که به شاخ ها و پلنگ های اینستاگرام شهره اند همه امتیازشان را از هنجار شکنی می گیرند. اساسن لاکچری ها، خالکوبی ها، مو هدهدیها و پورشه سوراها ورقاصه ها نسل جدید سلبریتی ها را شکل می دهند.
این افراد از هیچ قاعده هنجاری پیروی نمی کنند و همه هنرشان فاصله گرفتن از ارزش های نهادینه شده اجتماعی است.
.
📌دنیای امروز دیگر دنیای ستاره ها هم نیست؛ دنیای اغوا گری است. ستاره بودن یعنی توانایی و استعداد درخشان و خارق العاده در یک هنر داشتن. اما اغوا گری نیاز به هیچ مهارتی جز شورشی بودن ندارد؛ شورش علیه فرهنگ مسلط جمعی. فالش زنی شهرت زاست.
هیچ کس نمی داند تتلو با این همه توهین و تحقیر و بدریختی و غیره چرا شهرت پیدا می کند؛ هیچ نیست جز شورش گری.
.
📌و اما آسیب بزرگ اینجاست که جریان سلبریتی سنتی ما چاره ای ندارد جز حرکت در مسیر پلنگ های شاخ دار. در غیر اینصورت از شهرت می افتند. امروز کیانیان نیز مجبور است نقد وضع موجود را با تعابیری شبیه تتلیست ها بیان کند.
.
📌تا دیروز مهمترین آسیب سلبریتی ها این بود که زندگی شان الگوی بخشی از جامعه می شود اما امروز ماجرا بسیار غم انگیز ترست چون خود سلبریتی نیز مجبورند برای شهرت بیشتر، زندگی نمایشی پیدا کنند و اینبار زندگی نمایشی آنها به جامعه منتتقل می شود. مثل مراسم عروسی خانم پاکدل و اظهارت اخیر آقای کیانیان. نمایشی از مفهوم شروریت.
@mahdian_mohsen
سخنان آقای کیانیان درباره اینکه "در این 40 سال حتا یک روز خوش هم ندیدم" را چطور تحلیل کردید؟
انتشار برنامه ریزی شده جشن عروسی خانم پاکدل و آقای کاظمی را چطور؟
پیشتر فیلم های عروسی آدم های مشهور، در شبکه های زیرزمینی و قاچاقی منتشر می شد و حالا خود عروس و داماد فیلم شان را منتشر کردند تا در معرض قضاوت باشند. تا انجا که یک سلبریتی دیگر می نویسد: "آقای کاظمی این خانم خیلی از سرت زیاده و به عروس خانم هم می گوید کاش کمی بیشتر صبر می کردی." به همین اندازه زشت و زننده.
.
📌همه آسیب های دنیای سلبریتی به کنار، اما امروز ماجرای غم انگیز تری در حال شکل گیری است که ایندو خبر را هم باید در همین درگاه تحلیل کرد.
در روزگاری بسر می بریم که خود سلبریتی ها نیز کم کم مسخ خواهند شد و تغییر شکل می دهند.
.
📌روزگاری که پلنگ های شاخ دار علیه ستاره ها برمی خیزند.
این افراد که به شاخ ها و پلنگ های اینستاگرام شهره اند همه امتیازشان را از هنجار شکنی می گیرند. اساسن لاکچری ها، خالکوبی ها، مو هدهدیها و پورشه سوراها ورقاصه ها نسل جدید سلبریتی ها را شکل می دهند.
این افراد از هیچ قاعده هنجاری پیروی نمی کنند و همه هنرشان فاصله گرفتن از ارزش های نهادینه شده اجتماعی است.
.
📌دنیای امروز دیگر دنیای ستاره ها هم نیست؛ دنیای اغوا گری است. ستاره بودن یعنی توانایی و استعداد درخشان و خارق العاده در یک هنر داشتن. اما اغوا گری نیاز به هیچ مهارتی جز شورشی بودن ندارد؛ شورش علیه فرهنگ مسلط جمعی. فالش زنی شهرت زاست.
هیچ کس نمی داند تتلو با این همه توهین و تحقیر و بدریختی و غیره چرا شهرت پیدا می کند؛ هیچ نیست جز شورش گری.
.
📌و اما آسیب بزرگ اینجاست که جریان سلبریتی سنتی ما چاره ای ندارد جز حرکت در مسیر پلنگ های شاخ دار. در غیر اینصورت از شهرت می افتند. امروز کیانیان نیز مجبور است نقد وضع موجود را با تعابیری شبیه تتلیست ها بیان کند.
.
📌تا دیروز مهمترین آسیب سلبریتی ها این بود که زندگی شان الگوی بخشی از جامعه می شود اما امروز ماجرا بسیار غم انگیز ترست چون خود سلبریتی نیز مجبورند برای شهرت بیشتر، زندگی نمایشی پیدا کنند و اینبار زندگی نمایشی آنها به جامعه منتتقل می شود. مثل مراسم عروسی خانم پاکدل و اظهارت اخیر آقای کیانیان. نمایشی از مفهوم شروریت.
@mahdian_mohsen
نظام در دوراهی روحانی
بعد از ادبار و روی برگردانی مجلس از رئیس جمهور، ماندن یا نماندن روحانی ابعاد متفاوتی به خود گرفته است.
نتیجه سوال از رئیس جمهور به شکل بی سابقه ای اعتبار دولت را کاهش داد. نمایندگان در نهایت آرامش و بدون جنجال و فارغ از هرگونه سیاسی کاری به 80 درصد سخنان رئیس جمهور اعتنا نکردند و از کنارش گذشتند. حتا سخنان وحدت بخش آقای روحانی نیز باور نشد.
ماجرا اما بدین جا نیز ختم نشد. بعد از جلسه مجلس، در بسیاری از رسانه ها نظرسنجی ساده ای با عنوان "میزان رضایت شما از سخنان آقای روحانی" برگزار شد که در جمله موارد با فاصله معنادار 80 به 20 مردم معترض بودند. ازین نیز فراتر است. تنها قانع نشدن نیست. مزاح های بی جا و دفاع های ناروا از برجام و گوشه و طعنه زدن های انتخاباتی و غیره مخاطب منتقد را عصبی کرد. آقای روحانی به نظر می رسد هنوز دریافت دقیقی از اعتبار دولت نزد مردم ندارد.
خلاصه اینکه سوال فیزیکی مجلس از رئیس جمهور، استیضاح دولت در ذهن مردم بود و حکم بی کفایتی برپیشانی این دولت.
آقای احمدی نژاد در بدترین حالت که سال 91 بود و اقتصاد به اوج تحریم های بحرانی رسید، با همه شوربختی و ریزش اعتبار، جمعیت قابل اعتنایی طرفدار متعصب و محبوبیت قابل توجهی در میان مردم داشت. اما امروز آقای روحانی منفورترین دولت بعد از انقلاب شده است. منتقدین دولت بعد از تحقق عینی هشدارهای گذشته، امروز دست برتر دارند و الحق شرافت بخرج می دهند که برخ دولت نمی کشند.
از طرفی جریان اصلاحات به کل سفره اش را جدا کرده است و نمی خواهد با سقوط این دولت هوار شود. حضرتی بر سر رئیس جمهور فریاد می کشد و به تعبیر مرعشی بی اعتبارترین دولت تاریخی انقلاب بنام آقای روحانی خورده است. و از همه مهمتر و در نهایت اینکه مردم بعد از فشارهای بی امان اقتصادی، عصبانی و به غایت ناراضی اند.
با این مقدمه ماندن یا رفتن روحانی را یکبار دیگر مرور کنید. داستان رقابت سیاسی و انتخاباتی نیست. به این فهم روحانی باید بماند و البته با ترمیم کابینه و اصلاح برخی سیاست ها توان عبور از چالش های امروز را خواهد داشت؛ اما به شرطی که اعتبار اجتماعی داشته باشد. ماجرا تاحدی متفاوت از اظهارنظرهای سیاسی است. ماندن یا نماندن روحانی را باید از منظر سرمایه اجتماعی و اعتبار دولت ارزیابی کرد. این دولت با این سطح از اعتبار قدم از قدم نمی تواند بردارد. کارشناسی ترین تصمیم با نخبه ترین کابینه نیز بدون اعتبار اجتماعی مورد اعتنا قرار نمی گیرد. بهترین سیاست، بدل می خورد.
باید چاره ای اندیشید؛ اما ابتدا سوال را درست طرح کنیم. پیشتر می گفتیم دولت بماند یا نه؟ و البته پاسخ منطقی این بود که بماند. اما امروز در دوراهی این سوال ساده قرار نداریم. انتخاب گزینه "ماندن دولت" مستلزم ساخت و ترمیم اعتبارست و لاغیر. این مهم نیز به سادگی نیست؛ فداکاری و ازخودگذشتگی و اغماض و تغافل و کف نفس و... می خواهد.
بنابراین 2 راه بیشتر پیش رو نیست. یا به فکر اعتبارسازی باشیم، یا جایگزین بااعتبار پیدا کنیم. این مسیر یکطرفه است و راهی جز این نیست. نگهداری این دولت بدون ساخت اعتبار، ظلم به مردم و تبدیل چالش به بحران است.
@mahdian_mohsen
بعد از ادبار و روی برگردانی مجلس از رئیس جمهور، ماندن یا نماندن روحانی ابعاد متفاوتی به خود گرفته است.
نتیجه سوال از رئیس جمهور به شکل بی سابقه ای اعتبار دولت را کاهش داد. نمایندگان در نهایت آرامش و بدون جنجال و فارغ از هرگونه سیاسی کاری به 80 درصد سخنان رئیس جمهور اعتنا نکردند و از کنارش گذشتند. حتا سخنان وحدت بخش آقای روحانی نیز باور نشد.
ماجرا اما بدین جا نیز ختم نشد. بعد از جلسه مجلس، در بسیاری از رسانه ها نظرسنجی ساده ای با عنوان "میزان رضایت شما از سخنان آقای روحانی" برگزار شد که در جمله موارد با فاصله معنادار 80 به 20 مردم معترض بودند. ازین نیز فراتر است. تنها قانع نشدن نیست. مزاح های بی جا و دفاع های ناروا از برجام و گوشه و طعنه زدن های انتخاباتی و غیره مخاطب منتقد را عصبی کرد. آقای روحانی به نظر می رسد هنوز دریافت دقیقی از اعتبار دولت نزد مردم ندارد.
خلاصه اینکه سوال فیزیکی مجلس از رئیس جمهور، استیضاح دولت در ذهن مردم بود و حکم بی کفایتی برپیشانی این دولت.
آقای احمدی نژاد در بدترین حالت که سال 91 بود و اقتصاد به اوج تحریم های بحرانی رسید، با همه شوربختی و ریزش اعتبار، جمعیت قابل اعتنایی طرفدار متعصب و محبوبیت قابل توجهی در میان مردم داشت. اما امروز آقای روحانی منفورترین دولت بعد از انقلاب شده است. منتقدین دولت بعد از تحقق عینی هشدارهای گذشته، امروز دست برتر دارند و الحق شرافت بخرج می دهند که برخ دولت نمی کشند.
از طرفی جریان اصلاحات به کل سفره اش را جدا کرده است و نمی خواهد با سقوط این دولت هوار شود. حضرتی بر سر رئیس جمهور فریاد می کشد و به تعبیر مرعشی بی اعتبارترین دولت تاریخی انقلاب بنام آقای روحانی خورده است. و از همه مهمتر و در نهایت اینکه مردم بعد از فشارهای بی امان اقتصادی، عصبانی و به غایت ناراضی اند.
با این مقدمه ماندن یا رفتن روحانی را یکبار دیگر مرور کنید. داستان رقابت سیاسی و انتخاباتی نیست. به این فهم روحانی باید بماند و البته با ترمیم کابینه و اصلاح برخی سیاست ها توان عبور از چالش های امروز را خواهد داشت؛ اما به شرطی که اعتبار اجتماعی داشته باشد. ماجرا تاحدی متفاوت از اظهارنظرهای سیاسی است. ماندن یا نماندن روحانی را باید از منظر سرمایه اجتماعی و اعتبار دولت ارزیابی کرد. این دولت با این سطح از اعتبار قدم از قدم نمی تواند بردارد. کارشناسی ترین تصمیم با نخبه ترین کابینه نیز بدون اعتبار اجتماعی مورد اعتنا قرار نمی گیرد. بهترین سیاست، بدل می خورد.
باید چاره ای اندیشید؛ اما ابتدا سوال را درست طرح کنیم. پیشتر می گفتیم دولت بماند یا نه؟ و البته پاسخ منطقی این بود که بماند. اما امروز در دوراهی این سوال ساده قرار نداریم. انتخاب گزینه "ماندن دولت" مستلزم ساخت و ترمیم اعتبارست و لاغیر. این مهم نیز به سادگی نیست؛ فداکاری و ازخودگذشتگی و اغماض و تغافل و کف نفس و... می خواهد.
بنابراین 2 راه بیشتر پیش رو نیست. یا به فکر اعتبارسازی باشیم، یا جایگزین بااعتبار پیدا کنیم. این مسیر یکطرفه است و راهی جز این نیست. نگهداری این دولت بدون ساخت اعتبار، ظلم به مردم و تبدیل چالش به بحران است.
@mahdian_mohsen
🔷چالش الگو...
🔹تجربه شخصی ام از یک قهرمان
🔹یکم. به مردم می گوئیم سلبریتی ها الگو نیستند. خب؛ الگویی که ما معرفی می کنیم چه کسانی اند؟ آیت الله بهجت، علامه جعفری، شهید مطهری یا ...؟
هر آدمی در زندگی شخصی دنبال الگوست. اما آدم ها به طور طبیعی سراغ الگوئی می روند که احساس کنند می توانند شبیه او باشند.
اغلب الگوهائی که ما معرفی می کنیم خارج از دسترس مردمند. شهدا را هم که معرفی می کنیم گوئی یک شهید زنده را توصیف می کنیم. گوئی از روز اول شهید به دنیا آمده اند. خب جوان امروز چطور باید با این الگوهای آسمانی ارتباط بگیرد؟
🔹دوم. سالها پیش با حاج حسین آقا ملک آشنا شدم. همیشه فکر می کردم چطور می شود او را به عنوان یک الگو قابل اعتنا به جامعه معرفی کرد. حسین ملک را خیلی ها به بزرگترین واقف تاریخ می شناسند. خیلی ها هم دقیقترند و او را به ابر واقف فرهنگی می شناسند.
حسین ملک ویژگی های منحصر به فردی داشت. ناب ترین کتابخانه تهران را با معماری اسلامی در دل بازار تاسیس می کند و هر روز دستور می دهد از چلوکبابی شمشمیری برای کتابخوان ها ناهار بیاورند و خودش هم بالای سفره می نشست که اهالی کتاب و کتابخوان زیاد شوند.
باغ ملک آباد مشهد را اهدا کرد و خودش درخت میوه می کاشت تا مردم در این باغ تفریح و از سایه و میوه درختان استفاده کنند. برخی معتقدند حجم موقوفات ملک به قدری است که تنها در مشهد، آستان قدس را می توان با دو سازمان وقفی در نظر گرفت. یکی اوقاف عمومی و دیگری سازمان وقف حسین ملک.
روضه اش ترک نمی شد. آخر عمر که گوشش سنگین شده بود، یک مداح به خدمت گرفته بود تا هر روز در گوشش روضه بخواند.
از طرفی به حمیرا و هایده یا خواننده دیگری(تردید از منست) گفته بود چقدر می گیری برای شاه بخوانید؟ من بیشترش را می دهم دیگر پیش شاه نروید و برای من بخوانید.
خاطره آخری را هم با دقت نقل کردم تا درباره ملک دچار اشتباه نشوید. ملک یک انسان خیالی و آسمانی نبود. عادی و زمینی بود. راز الگو بودن ملک نیز همین است. هرکس با ملک آشنا شود و از زندگی اش بداند، احساس نزدیکی به او می کند. احساس می کند می تواند ملک شود.
این مقدمه را گفتم برای یک اشاره کوتاه.
حسین آقا ملک بدون نقص نبود؛ اما یک الگوی قابل دسترس است. مثل او دهها نفر قابل فهرست اند.
🔹سوم. قهرمان هایی که ما به صورت رسمی به جامعه معرفی می کنیم، فاصله شان از جامعه زیادست. مردم احساس می کنند دستشان به آنها نمی رسد. برای الگو سازی باید سطح بندی داشت. لازم نیست برای الگو سازی اول سراغ آیت الله بهجت رویم....
@mahdian_mohsen
🔹تجربه شخصی ام از یک قهرمان
🔹یکم. به مردم می گوئیم سلبریتی ها الگو نیستند. خب؛ الگویی که ما معرفی می کنیم چه کسانی اند؟ آیت الله بهجت، علامه جعفری، شهید مطهری یا ...؟
هر آدمی در زندگی شخصی دنبال الگوست. اما آدم ها به طور طبیعی سراغ الگوئی می روند که احساس کنند می توانند شبیه او باشند.
اغلب الگوهائی که ما معرفی می کنیم خارج از دسترس مردمند. شهدا را هم که معرفی می کنیم گوئی یک شهید زنده را توصیف می کنیم. گوئی از روز اول شهید به دنیا آمده اند. خب جوان امروز چطور باید با این الگوهای آسمانی ارتباط بگیرد؟
🔹دوم. سالها پیش با حاج حسین آقا ملک آشنا شدم. همیشه فکر می کردم چطور می شود او را به عنوان یک الگو قابل اعتنا به جامعه معرفی کرد. حسین ملک را خیلی ها به بزرگترین واقف تاریخ می شناسند. خیلی ها هم دقیقترند و او را به ابر واقف فرهنگی می شناسند.
حسین ملک ویژگی های منحصر به فردی داشت. ناب ترین کتابخانه تهران را با معماری اسلامی در دل بازار تاسیس می کند و هر روز دستور می دهد از چلوکبابی شمشمیری برای کتابخوان ها ناهار بیاورند و خودش هم بالای سفره می نشست که اهالی کتاب و کتابخوان زیاد شوند.
باغ ملک آباد مشهد را اهدا کرد و خودش درخت میوه می کاشت تا مردم در این باغ تفریح و از سایه و میوه درختان استفاده کنند. برخی معتقدند حجم موقوفات ملک به قدری است که تنها در مشهد، آستان قدس را می توان با دو سازمان وقفی در نظر گرفت. یکی اوقاف عمومی و دیگری سازمان وقف حسین ملک.
روضه اش ترک نمی شد. آخر عمر که گوشش سنگین شده بود، یک مداح به خدمت گرفته بود تا هر روز در گوشش روضه بخواند.
از طرفی به حمیرا و هایده یا خواننده دیگری(تردید از منست) گفته بود چقدر می گیری برای شاه بخوانید؟ من بیشترش را می دهم دیگر پیش شاه نروید و برای من بخوانید.
خاطره آخری را هم با دقت نقل کردم تا درباره ملک دچار اشتباه نشوید. ملک یک انسان خیالی و آسمانی نبود. عادی و زمینی بود. راز الگو بودن ملک نیز همین است. هرکس با ملک آشنا شود و از زندگی اش بداند، احساس نزدیکی به او می کند. احساس می کند می تواند ملک شود.
این مقدمه را گفتم برای یک اشاره کوتاه.
حسین آقا ملک بدون نقص نبود؛ اما یک الگوی قابل دسترس است. مثل او دهها نفر قابل فهرست اند.
🔹سوم. قهرمان هایی که ما به صورت رسمی به جامعه معرفی می کنیم، فاصله شان از جامعه زیادست. مردم احساس می کنند دستشان به آنها نمی رسد. برای الگو سازی باید سطح بندی داشت. لازم نیست برای الگو سازی اول سراغ آیت الله بهجت رویم....
@mahdian_mohsen
حکم حکومتی برای حجاب؟!
مساله حجاب امروز به جهت فقهی در چه وضعیتی است؟ اشتباه نکنید. اصلن مساله ام وضعیت حجاب یا بی حجابی در جامعه نیست. هرچه هست؛ بماند بعد. بحث بگیر و نگیر را هم نداریم. سوال اینست که به جهت فقهی شل و سفت گرفتن قهریه نظام نسبت به بدحجابی چه حجتی دارد؟
حجاب اختیاری شده است؟ مطابق کدام حکم؟ همچنان اجباری است؟ پس چرا اجرا نمی شود؟ نمی شود برخورد کرد؟ به چه جهت؟ مصالح اجتماعی؟ بسیار خوب. اما همین عمل به مصلحت، حکمش کجاست؟ چه کسی تشخیص مصلحت داده است؟ کدام نهاد عالی رتبه حکم به تغافل داده است؟
ایندست موضوعات حکم شرع می خواهد نه تصمیم فلان مسوول و بهمان مدیر. مطابق کدام قانون به مدیر اجرایی حتا در حد رئیس جمهور اجازه دادند حکم دین را تعطیل کند؟
وارد محتوا نشویم. فرض کنیم به هر دلیل شرایط کشور مناسب برای اجرای سخت گیری در مساله حجاب نباشد. اما نمی شود که بدون حکم جدید رهایش کرد. مگر ممکن است در جامعه ی اسلامی، یک حکم دینی بلاتکلیف باشد؟
مساله حجاب از سپنتا نیکنام که کمتر نیست. یک موضوع خلاف شرع به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت و تکلیفش روشن شد. تکلیف حجاب را چه کسی روشن می کند؟ کدام نهاد متصدی اجرای فقه حکومتی در کشورست؟
یک سوال ساده؛
اساسن کدام بخش حکومت اسلامی به ایندست مسائل فکر می کند و باید فکر کند؟ موضوعات جدیدی که نیازمند اجتهاد بروز و حکم جدیدست را چه کسی یا نهادی پی گیری می کند؟
@mahdian_mohsen
مساله حجاب امروز به جهت فقهی در چه وضعیتی است؟ اشتباه نکنید. اصلن مساله ام وضعیت حجاب یا بی حجابی در جامعه نیست. هرچه هست؛ بماند بعد. بحث بگیر و نگیر را هم نداریم. سوال اینست که به جهت فقهی شل و سفت گرفتن قهریه نظام نسبت به بدحجابی چه حجتی دارد؟
حجاب اختیاری شده است؟ مطابق کدام حکم؟ همچنان اجباری است؟ پس چرا اجرا نمی شود؟ نمی شود برخورد کرد؟ به چه جهت؟ مصالح اجتماعی؟ بسیار خوب. اما همین عمل به مصلحت، حکمش کجاست؟ چه کسی تشخیص مصلحت داده است؟ کدام نهاد عالی رتبه حکم به تغافل داده است؟
ایندست موضوعات حکم شرع می خواهد نه تصمیم فلان مسوول و بهمان مدیر. مطابق کدام قانون به مدیر اجرایی حتا در حد رئیس جمهور اجازه دادند حکم دین را تعطیل کند؟
وارد محتوا نشویم. فرض کنیم به هر دلیل شرایط کشور مناسب برای اجرای سخت گیری در مساله حجاب نباشد. اما نمی شود که بدون حکم جدید رهایش کرد. مگر ممکن است در جامعه ی اسلامی، یک حکم دینی بلاتکلیف باشد؟
مساله حجاب از سپنتا نیکنام که کمتر نیست. یک موضوع خلاف شرع به مجمع تشخیص مصلحت نظام رفت و تکلیفش روشن شد. تکلیف حجاب را چه کسی روشن می کند؟ کدام نهاد متصدی اجرای فقه حکومتی در کشورست؟
یک سوال ساده؛
اساسن کدام بخش حکومت اسلامی به ایندست مسائل فکر می کند و باید فکر کند؟ موضوعات جدیدی که نیازمند اجتهاد بروز و حکم جدیدست را چه کسی یا نهادی پی گیری می کند؟
@mahdian_mohsen
چرا رهبری اصرار دارند دولت بماند ؟!
اولین مساله اینست که رهبری انقلاب 2 اصل کلیدی را در هر برهه تاریخی و تحت هر شرایطی به عنوان محکمات اداره کشور مدنظر دارند. اول اصل مردم سالاری است تا حرمت رای مردم حفظ شود. دوم اینکه هیچ امری خارج از ساختارهای قانونی کشور اجرا نشود. چنانچه در همین جلسه نیز تاکید دارند، کار جهادی نیز درون همین دولت باید باشد و نهاد موازی در کنار دولت نیز نباید تشکیل شود.
2 پرسش مجدد.
اما ممکن است سوال شود که امروز مردم از رای شان پشیمان شدند و یا اینکه رای مجلس به عدم کفایت رئیس جمهور نیز خارج از قانون نیست و اصلاح از طریق همین ساختار های موجود است.
پرسش اول یک اشکال برآوردی دارد. سوال اینست که از کجا متوجه شدیم که اکثریت مردم از رای شان پشیمان شدند؟ آیا ملاک متقنی وجود دارد؟ با این مکانیزم بعد از هر انتخاباتی یک نفر ممکن است مدعی شود که مردم از رای شان برگشتند. آیا باید تمکین کرد؟ بله مردم اعتراض دارند، اما بدین معناست که پشیمانند؟ با کدام حجت؟ کدام ارزیابی قابل اعتماد؟
و اما سوال دوم؛ بله مجلس حق قانونی دارد دولت را با طرح عدم کفایت کنار بگذارد. اما باید دید این تصمیم چه میزان در بهبود شرایط موثر است؟ ببینیم تدبیر رهبری چیست.
تصویر متفاوت رهبری از صف بندی دشمن.
رهبرانقلاب در سخنان شان یک نکته بسیار کلیدی را گوشزد کردند و آن اینکه امروز درگیر دو جنگیم. یکی جنگ اقتصادی و دومی جنگ رسانه ای، که خیلی اوقات از آن غفلت داریم. سپس تعبیرشان اینست که جنگ رسانه ای زمینه ساز تاثیر جنگ اقتصادی است.
مهمترین اثر بی اعتنایی به این جنگ رسانه ای چیست؟ همین که بخش قابل توجهی از جامعه، کشور را در شرایط بحرانی می دانند و حال آنکه رهبری معتقدند بحران نیست. جامعه تحلیلش را از رسانه ها و شبکه های اجتماعی می گیرد که صدق و کذب آن درآمیخته و بیان مشکلات با بزرگنمایی های پریشان ساز همراه است.
احساس بحران؛ اثر جنگ رسانه ای.
اما رهبرانقلاب معتقدند، احساس بحران، ناشی از جنگ رسانه ایست نه جنگ اقتصادی. پس همزمان باید با تدابیر اقتصادی برای جنگ رسانه ای نیز تمهید کرد و یا حداقل پازل عملیات دشمن را در این جنگ تکمیل نکرد.
ما در شرایط بحرانی قرار نداریم، اما آنچه بیش از هر چیز کشور را بحرانی تصویر می سازد، جنگ رسانه ای دشمن است که مشکلات اقتصادی را چندین برابر موثرتر کرده است .
اثر جنگ رسانه ای بر جنگ اقتصادی.
امروز دشمن اصلی کشور ناامیدی و احساس بن بست است که این احساس را جنگ رسانه ای فراهم می سازد. جامعه ای که "احساس" نااطمینانی نسبت به آینده دارد، همواره نگران است و حتا به تصمیمات حاکمیت نیز بی اعتماد است. به تعبیری بهترین دولت هم در شرایط بدبینی و بی اطمینانی و ناامیدی، نزد مردم بی اعتبارست و تصمیماتش در بالاترین سطح کارشناسی موثر نخواهد بود. شرط اول در توفیق تصمیمات حاکمیت، اعتماد مردمست. آنچه اعتمادسوزست، عدم پیش بینی آینده است که ناشی از ترس و ناامیدی است. چنین سرمایه اجتماعی متزلزلی، برای هر دولتی با هر سطحی از کارآمدی و کارشناسی توفیق نخواهد گذاشت.
ماجرای پیشنهاد احمدی نژاد.
با این مقدمه، تغییر دولت، تکمیل این پازل روانی در جنگ رسانه ای است تا ترس از آینده و تشتت و هراس چندین برابر شود. برای همین بود وقتی آقای احمدی نژاد گفت که این دولت باید کنار رود، رهبری فرمودند: "این حرف عمل در چارچوب نقشه دشمن است"
کنار گذاشتن دولت به بهانه جنگ اقتصادی، بالاآوردن دستها در جنگ رسانه ایست و برنامه دشمن در بهم زدن آرامش روانی جامعه را محقق می سازد تا جنگ اقتصادی موثرتر افتد.
تدبیر رهبری.
تدبیر رهبری برای عبور از مشکلات اقتصادی، همزمان شکست عملیات دشمن در جنگ رسانه ایست تا تصمیمات اصلاح گرایانه موثر افتاد. آرامش و سکینه اجتماعی ایجاد شود و مردم اعتماد کنند، خواهیم دید که با همین دولت نیز می توان در جنگ اقتصادی توفیق داشت.
@mahdian_mohsen
اولین مساله اینست که رهبری انقلاب 2 اصل کلیدی را در هر برهه تاریخی و تحت هر شرایطی به عنوان محکمات اداره کشور مدنظر دارند. اول اصل مردم سالاری است تا حرمت رای مردم حفظ شود. دوم اینکه هیچ امری خارج از ساختارهای قانونی کشور اجرا نشود. چنانچه در همین جلسه نیز تاکید دارند، کار جهادی نیز درون همین دولت باید باشد و نهاد موازی در کنار دولت نیز نباید تشکیل شود.
2 پرسش مجدد.
اما ممکن است سوال شود که امروز مردم از رای شان پشیمان شدند و یا اینکه رای مجلس به عدم کفایت رئیس جمهور نیز خارج از قانون نیست و اصلاح از طریق همین ساختار های موجود است.
پرسش اول یک اشکال برآوردی دارد. سوال اینست که از کجا متوجه شدیم که اکثریت مردم از رای شان پشیمان شدند؟ آیا ملاک متقنی وجود دارد؟ با این مکانیزم بعد از هر انتخاباتی یک نفر ممکن است مدعی شود که مردم از رای شان برگشتند. آیا باید تمکین کرد؟ بله مردم اعتراض دارند، اما بدین معناست که پشیمانند؟ با کدام حجت؟ کدام ارزیابی قابل اعتماد؟
و اما سوال دوم؛ بله مجلس حق قانونی دارد دولت را با طرح عدم کفایت کنار بگذارد. اما باید دید این تصمیم چه میزان در بهبود شرایط موثر است؟ ببینیم تدبیر رهبری چیست.
تصویر متفاوت رهبری از صف بندی دشمن.
رهبرانقلاب در سخنان شان یک نکته بسیار کلیدی را گوشزد کردند و آن اینکه امروز درگیر دو جنگیم. یکی جنگ اقتصادی و دومی جنگ رسانه ای، که خیلی اوقات از آن غفلت داریم. سپس تعبیرشان اینست که جنگ رسانه ای زمینه ساز تاثیر جنگ اقتصادی است.
مهمترین اثر بی اعتنایی به این جنگ رسانه ای چیست؟ همین که بخش قابل توجهی از جامعه، کشور را در شرایط بحرانی می دانند و حال آنکه رهبری معتقدند بحران نیست. جامعه تحلیلش را از رسانه ها و شبکه های اجتماعی می گیرد که صدق و کذب آن درآمیخته و بیان مشکلات با بزرگنمایی های پریشان ساز همراه است.
احساس بحران؛ اثر جنگ رسانه ای.
اما رهبرانقلاب معتقدند، احساس بحران، ناشی از جنگ رسانه ایست نه جنگ اقتصادی. پس همزمان باید با تدابیر اقتصادی برای جنگ رسانه ای نیز تمهید کرد و یا حداقل پازل عملیات دشمن را در این جنگ تکمیل نکرد.
ما در شرایط بحرانی قرار نداریم، اما آنچه بیش از هر چیز کشور را بحرانی تصویر می سازد، جنگ رسانه ای دشمن است که مشکلات اقتصادی را چندین برابر موثرتر کرده است .
اثر جنگ رسانه ای بر جنگ اقتصادی.
امروز دشمن اصلی کشور ناامیدی و احساس بن بست است که این احساس را جنگ رسانه ای فراهم می سازد. جامعه ای که "احساس" نااطمینانی نسبت به آینده دارد، همواره نگران است و حتا به تصمیمات حاکمیت نیز بی اعتماد است. به تعبیری بهترین دولت هم در شرایط بدبینی و بی اطمینانی و ناامیدی، نزد مردم بی اعتبارست و تصمیماتش در بالاترین سطح کارشناسی موثر نخواهد بود. شرط اول در توفیق تصمیمات حاکمیت، اعتماد مردمست. آنچه اعتمادسوزست، عدم پیش بینی آینده است که ناشی از ترس و ناامیدی است. چنین سرمایه اجتماعی متزلزلی، برای هر دولتی با هر سطحی از کارآمدی و کارشناسی توفیق نخواهد گذاشت.
ماجرای پیشنهاد احمدی نژاد.
با این مقدمه، تغییر دولت، تکمیل این پازل روانی در جنگ رسانه ای است تا ترس از آینده و تشتت و هراس چندین برابر شود. برای همین بود وقتی آقای احمدی نژاد گفت که این دولت باید کنار رود، رهبری فرمودند: "این حرف عمل در چارچوب نقشه دشمن است"
کنار گذاشتن دولت به بهانه جنگ اقتصادی، بالاآوردن دستها در جنگ رسانه ایست و برنامه دشمن در بهم زدن آرامش روانی جامعه را محقق می سازد تا جنگ اقتصادی موثرتر افتد.
تدبیر رهبری.
تدبیر رهبری برای عبور از مشکلات اقتصادی، همزمان شکست عملیات دشمن در جنگ رسانه ایست تا تصمیمات اصلاح گرایانه موثر افتاد. آرامش و سکینه اجتماعی ایجاد شود و مردم اعتماد کنند، خواهیم دید که با همین دولت نیز می توان در جنگ اقتصادی توفیق داشت.
@mahdian_mohsen
هیاتی کار کردن...
10 ویژگی #مدیریت_هیاتی
حتمن شما هم شنیدید؛ کار بی نظم و بدون برنامه را می گویند هیاتی عمل کردن. اتهام بزرگی است. پیشنهاد می کنم این محرم، مسئولین محترم یکبار با نگاه سبک مدیریت تراز و الگو، هیات را ارزیابی کنند؛ خاصه هیات های قدیمی و اصیل.
اما ویژگی مدیریت هیاتی چیست؟
یکم. مردمی بودن
مهمترین ویژگی مدیریت در هیات اینست که کاملا مردمی است. کمترین اتکا را به حکومت دارد و تمام سرمایه اش را از همراهی مردم می گیرد. از بانی هیات تا مشارکت مردم تا اداره مراسم و غیره.
دوم. نظم
هیات در همه بخش ها نظم دارد. از نوع نشستن و نقش خدام تا نوع عزاداری و نقش میاندارها تا توزیع غذا و زمان بندی مراسم و غیره. با این حال بلوغ نظم در نظم خودجوش است که اتفاقن در هیات در بالاترین سطح وجود دارد و هیات بدون ناظم هم منظم است.
سوم. توجه به جزئیات
یکی از مهمترین شاخص های مدیریت، عبور از کلیات و توجه کردن به جزئیات است. مدیریت هیات، الگوی توجه به جزئیات است. از نحوه چایی ریختن تا اسپند دود کردن و استکان خاص چایی تا نحوه جفت کردن کفش ها تا سبک چیدمان هیات تا سبک نصب کتبه ها تا نوع نشستن زمان عزاداری تا اشعاری که خوانده می شود و...به همه جای هیات فکر می کنند. حتا برای موتور هیاتی ها هم "موتور بپا" قرار می دهند.
چهارم. ادب و احترام
یکی از ویژگی های بارز مدیریت در هیات ادب است. بانی هیات در نهایت تکریم با شرکت کنندگان برخورد می کند. معمولا دست به سینه کنار درب می ایستد و عزداران را احترام می کند. کفش ها را جفت می کنند. اگر فردی رفتار غیرمنطقی هم کند، صبوری بخرج می دهند. بزرگترها را تعظیم می کنند.
پنجم. مدیریت پرمحتوا
یکی از ویژگی های اصلی مدیریت در هیات، محتوا بخشیدن به کارهاست. هیچ کاری در هیات بدون روح نیست. تمیز کردن فرش ها و خیابان ها و حتا دستشویی ها هم باانگیزه و علاقه انجام می شود چون روح دارد و پرمحتواست. کاری که محتوای داشته باشد هیچ وقت ناقص و ضعیف اجرا نمی شود. برای همین هرکس در هیات هر کاری به عهده اش است احساس می کند مهمترین کار عالم را انجام می دهد.
ششم. مدیریت مشارکت جویانه
یکی از ویژگی های مدیریت هیات اینست که کاملن مشارکت جویانه است. همه را درگیر می کند. از برپایی هیات تا اداره هیات، همه سهیم هستند.
هفتم. مدیریت همدلانه
خادمان هیات در نهایت همدلی با یکدیگر کار می کنند. از مواضع شخصی شان به احترام هیات کوتاه می آیند و در تعامل با هم سعه صدر دارند. نظرات مخالف را تحمل می کنند تا هیات به بهترین شکل برگزار شود.
هشتم. میدان دادن به جوانان
در هیات، پیر و جوان در بهترین شکل کنار هم کار می کنند. هیات محل حرمت به قدیمی ترها و ریش سفیدها و البته میدان دادن به جوان ترهاست. هم انتقال تجربه پیرغلامان است و هم شور و انگیزه جوانترها.
نهم. رعایت آداب
یکی از نکات مهم در هیات داری رعایت آداب و سنن است. هرکاری آدابی دارد و مناسکی. هیات دار مراقب است تا ادب هر کاری را رعایت کند. اینکه چطور از مردم پذیرایی کند. چطور چایی و شربت تعارف کند. چطور غذا توزیع کند. به چه سبکی با همسایه های تعامل کند. چطور و به چه سبکی عزاداری کند و غیره
دهم. مدیریت غیرطبقاتی
بانی و خادم و ناظمان هیات با همه یکسان برخورد می کنند. فرقی نمی کند پامنبری ها دارا باشند یا ندار، والی باشند یا رعیت، باحجاب باشند یا بی حجاب و غیره...
کاش همه جا و همه روز، هیاتی مدیریت می کردیم.
@mahdian_mohsen
10 ویژگی #مدیریت_هیاتی
حتمن شما هم شنیدید؛ کار بی نظم و بدون برنامه را می گویند هیاتی عمل کردن. اتهام بزرگی است. پیشنهاد می کنم این محرم، مسئولین محترم یکبار با نگاه سبک مدیریت تراز و الگو، هیات را ارزیابی کنند؛ خاصه هیات های قدیمی و اصیل.
اما ویژگی مدیریت هیاتی چیست؟
یکم. مردمی بودن
مهمترین ویژگی مدیریت در هیات اینست که کاملا مردمی است. کمترین اتکا را به حکومت دارد و تمام سرمایه اش را از همراهی مردم می گیرد. از بانی هیات تا مشارکت مردم تا اداره مراسم و غیره.
دوم. نظم
هیات در همه بخش ها نظم دارد. از نوع نشستن و نقش خدام تا نوع عزاداری و نقش میاندارها تا توزیع غذا و زمان بندی مراسم و غیره. با این حال بلوغ نظم در نظم خودجوش است که اتفاقن در هیات در بالاترین سطح وجود دارد و هیات بدون ناظم هم منظم است.
سوم. توجه به جزئیات
یکی از مهمترین شاخص های مدیریت، عبور از کلیات و توجه کردن به جزئیات است. مدیریت هیات، الگوی توجه به جزئیات است. از نحوه چایی ریختن تا اسپند دود کردن و استکان خاص چایی تا نحوه جفت کردن کفش ها تا سبک چیدمان هیات تا سبک نصب کتبه ها تا نوع نشستن زمان عزاداری تا اشعاری که خوانده می شود و...به همه جای هیات فکر می کنند. حتا برای موتور هیاتی ها هم "موتور بپا" قرار می دهند.
چهارم. ادب و احترام
یکی از ویژگی های بارز مدیریت در هیات ادب است. بانی هیات در نهایت تکریم با شرکت کنندگان برخورد می کند. معمولا دست به سینه کنار درب می ایستد و عزداران را احترام می کند. کفش ها را جفت می کنند. اگر فردی رفتار غیرمنطقی هم کند، صبوری بخرج می دهند. بزرگترها را تعظیم می کنند.
پنجم. مدیریت پرمحتوا
یکی از ویژگی های اصلی مدیریت در هیات، محتوا بخشیدن به کارهاست. هیچ کاری در هیات بدون روح نیست. تمیز کردن فرش ها و خیابان ها و حتا دستشویی ها هم باانگیزه و علاقه انجام می شود چون روح دارد و پرمحتواست. کاری که محتوای داشته باشد هیچ وقت ناقص و ضعیف اجرا نمی شود. برای همین هرکس در هیات هر کاری به عهده اش است احساس می کند مهمترین کار عالم را انجام می دهد.
ششم. مدیریت مشارکت جویانه
یکی از ویژگی های مدیریت هیات اینست که کاملن مشارکت جویانه است. همه را درگیر می کند. از برپایی هیات تا اداره هیات، همه سهیم هستند.
هفتم. مدیریت همدلانه
خادمان هیات در نهایت همدلی با یکدیگر کار می کنند. از مواضع شخصی شان به احترام هیات کوتاه می آیند و در تعامل با هم سعه صدر دارند. نظرات مخالف را تحمل می کنند تا هیات به بهترین شکل برگزار شود.
هشتم. میدان دادن به جوانان
در هیات، پیر و جوان در بهترین شکل کنار هم کار می کنند. هیات محل حرمت به قدیمی ترها و ریش سفیدها و البته میدان دادن به جوان ترهاست. هم انتقال تجربه پیرغلامان است و هم شور و انگیزه جوانترها.
نهم. رعایت آداب
یکی از نکات مهم در هیات داری رعایت آداب و سنن است. هرکاری آدابی دارد و مناسکی. هیات دار مراقب است تا ادب هر کاری را رعایت کند. اینکه چطور از مردم پذیرایی کند. چطور چایی و شربت تعارف کند. چطور غذا توزیع کند. به چه سبکی با همسایه های تعامل کند. چطور و به چه سبکی عزاداری کند و غیره
دهم. مدیریت غیرطبقاتی
بانی و خادم و ناظمان هیات با همه یکسان برخورد می کنند. فرقی نمی کند پامنبری ها دارا باشند یا ندار، والی باشند یا رعیت، باحجاب باشند یا بی حجاب و غیره...
کاش همه جا و همه روز، هیاتی مدیریت می کردیم.
@mahdian_mohsen
🔸آیا جامعه معنوی تر شده است؟
🔸پس اینهمه فساد چیست؟!
یکی از کلیدواژه های پربسامد رهبری انقلاب اینست که معنویت در جامعه ما هر روز بیشتر می شود. در این میان شبهه ای مطرح است که با کدام برآورد؟
در پاسخ به این سوال چند نکته حائز اهمیت است.
🔸یکم. خطای مشاهده
یکی از اشکالات اصلی در ارزیابی سطح معنویت در جامعه، توقف در مظاهر فساد است. فساد فی ذاته بروزش بیشتر است اما عمق ندارد. این گزاره هم به تجربه ثابت شده است و هم در معارف ما تاکید خاص دارد. تعبیر قرآن از باطل، کف روی آب است( رعد آیه 17) کف اولا طفیلی آب است و بعد هم ظهورش بیشتر است؛ اما کف است و ماندگار نیست.
قدرت رسانه جدید در یک جمله، همین است که باطل را با درشت نمایی گمراه کننده ای جلوی چشم میآورد. اما این حقیقت جامعه ما نیست.
برای تماشای حق نیاز به چشم مسلح داریم .چشمی که تربیت یافته است. چشمی که قدرت تماشای زیبایی اهل حق را داراست.
اما حقیقت جامعه را چطور ببینیم؟
🔸دوم. دیدن خوبی ها
یکی از اشکالات ما اینست که خوبی های جامعه و بروز و ظهور معنوی جامعه را توجه نمی کنیم. زیبایی های جامعه را باید در بزنگاه ها ملاحظه کرد. یکی از نمایش های معنوی جامعه همین ایام محرم است. همین مناسک است. عبادات امروز جامعه ما، یک تفاوت بسیار کلیدی با گذشته کرده است و آنهم فراتر رفتن از عبادت فردی به عبادات جمعی است. جمع همواره به خدا نزدیک ترست. از عزاداری ها گرفته تا اعتکاف ها تا گروه های جهادی تا ....
کار خیر.
یکی دیگر از ظهورات معنوی جامعه، کار خیرست. کار خیر را دست کم نگیریم. کار خیر امروز، نسبت به گذشته هزاران برابر رشد یافته تر و مترقی تر است. کار خیر در گذشته تنها در اختیار بزرگان بازار بود. امروز کار خیر، کاملا مردمی و همگانی و عمومی شده است. از همه طیفی نیز در آن حضور دارند. کار خیر یک پیام بسیار جدی دارد و آنهم عبور از انانیت و منیت است. خیرخواهی یعنی از خودگذشتن. از خود گذشتن قدم اول در سلوک و معنویت است. به تعبیر عرفا اولین گام بعد از یقظه از خود گذشتن است.
از خود گذشتن یک روز در خیرخواهی برای محیط زیست و کمک به حیوانات است. رشد یافته ترش می شود خیرخواهی برای مردم مستضعف و پابرهنه ها. و همیطور سطوح تعالی اش تا آنجا می رسد که در شهر به ظاهر پلیدی ها، جوانانی یافت می شوند که جان به کف می گیرند و برای دفاع از حریم اهل بیت و امنیت مردم از خود و خانواده شان گذر می کنند.
تلاش کنیم درست ببینم.
ممکن است بگوئید این حرف ها قبول. ولی اینها برای بخشی از جامعه است. اکثریت جامعه درگیر معصیت اند. نمونه اش رونق بی حجابی.
پاسخ به این سوال بسیار مهم وکلیدی است.
🔸سوم. تقوا در حرکت است.
یک اشتباه اساسی بین من وشما اینست که تصور می کنیم ارزیابی تقوا نقطه ایست. یعنی چی؟ یعنی تقوای آدم ها را اولا در ظاهرشان و بعد هم بصورت نقطه به نقطه مقایسه می کنیم، در حالیکه تقوا را باید در حرکت سنجید. چه حرکتی ؟ میزان ورود انسان به دنیا. کمال تقوا به میزانی است که به دنیا ورود می کنیم و در مقابل معصیت و انحراف مقاومت می کنیم. دنیای امروز، دنیای هجمه های بی امان شیطانی است. ایستادگی در این دنیا به مراتب سخت تر از گذشته است و صدالبته که مقاومت در برابر گناه، دهها برابر انسان را معنوی تر و روحانی تر می سازد. نیامدن به دنیا و گوشه گزینی، بی قدر و بها است. مرد آنست که پای به میدان بنهد...
معنویت جامعه امروز را در حرکت و مقاومتش ببینید. اینطور تحلیل کنیم خواهی دید که از هر منظر نسبت به گذشته جلوتریم و متعالی تر.
فارس/ محسن مهدیان
@mahdian_mohsen
🔸پس اینهمه فساد چیست؟!
یکی از کلیدواژه های پربسامد رهبری انقلاب اینست که معنویت در جامعه ما هر روز بیشتر می شود. در این میان شبهه ای مطرح است که با کدام برآورد؟
در پاسخ به این سوال چند نکته حائز اهمیت است.
🔸یکم. خطای مشاهده
یکی از اشکالات اصلی در ارزیابی سطح معنویت در جامعه، توقف در مظاهر فساد است. فساد فی ذاته بروزش بیشتر است اما عمق ندارد. این گزاره هم به تجربه ثابت شده است و هم در معارف ما تاکید خاص دارد. تعبیر قرآن از باطل، کف روی آب است( رعد آیه 17) کف اولا طفیلی آب است و بعد هم ظهورش بیشتر است؛ اما کف است و ماندگار نیست.
قدرت رسانه جدید در یک جمله، همین است که باطل را با درشت نمایی گمراه کننده ای جلوی چشم میآورد. اما این حقیقت جامعه ما نیست.
برای تماشای حق نیاز به چشم مسلح داریم .چشمی که تربیت یافته است. چشمی که قدرت تماشای زیبایی اهل حق را داراست.
اما حقیقت جامعه را چطور ببینیم؟
🔸دوم. دیدن خوبی ها
یکی از اشکالات ما اینست که خوبی های جامعه و بروز و ظهور معنوی جامعه را توجه نمی کنیم. زیبایی های جامعه را باید در بزنگاه ها ملاحظه کرد. یکی از نمایش های معنوی جامعه همین ایام محرم است. همین مناسک است. عبادات امروز جامعه ما، یک تفاوت بسیار کلیدی با گذشته کرده است و آنهم فراتر رفتن از عبادت فردی به عبادات جمعی است. جمع همواره به خدا نزدیک ترست. از عزاداری ها گرفته تا اعتکاف ها تا گروه های جهادی تا ....
کار خیر.
یکی دیگر از ظهورات معنوی جامعه، کار خیرست. کار خیر را دست کم نگیریم. کار خیر امروز، نسبت به گذشته هزاران برابر رشد یافته تر و مترقی تر است. کار خیر در گذشته تنها در اختیار بزرگان بازار بود. امروز کار خیر، کاملا مردمی و همگانی و عمومی شده است. از همه طیفی نیز در آن حضور دارند. کار خیر یک پیام بسیار جدی دارد و آنهم عبور از انانیت و منیت است. خیرخواهی یعنی از خودگذشتن. از خود گذشتن قدم اول در سلوک و معنویت است. به تعبیر عرفا اولین گام بعد از یقظه از خود گذشتن است.
از خود گذشتن یک روز در خیرخواهی برای محیط زیست و کمک به حیوانات است. رشد یافته ترش می شود خیرخواهی برای مردم مستضعف و پابرهنه ها. و همیطور سطوح تعالی اش تا آنجا می رسد که در شهر به ظاهر پلیدی ها، جوانانی یافت می شوند که جان به کف می گیرند و برای دفاع از حریم اهل بیت و امنیت مردم از خود و خانواده شان گذر می کنند.
تلاش کنیم درست ببینم.
ممکن است بگوئید این حرف ها قبول. ولی اینها برای بخشی از جامعه است. اکثریت جامعه درگیر معصیت اند. نمونه اش رونق بی حجابی.
پاسخ به این سوال بسیار مهم وکلیدی است.
🔸سوم. تقوا در حرکت است.
یک اشتباه اساسی بین من وشما اینست که تصور می کنیم ارزیابی تقوا نقطه ایست. یعنی چی؟ یعنی تقوای آدم ها را اولا در ظاهرشان و بعد هم بصورت نقطه به نقطه مقایسه می کنیم، در حالیکه تقوا را باید در حرکت سنجید. چه حرکتی ؟ میزان ورود انسان به دنیا. کمال تقوا به میزانی است که به دنیا ورود می کنیم و در مقابل معصیت و انحراف مقاومت می کنیم. دنیای امروز، دنیای هجمه های بی امان شیطانی است. ایستادگی در این دنیا به مراتب سخت تر از گذشته است و صدالبته که مقاومت در برابر گناه، دهها برابر انسان را معنوی تر و روحانی تر می سازد. نیامدن به دنیا و گوشه گزینی، بی قدر و بها است. مرد آنست که پای به میدان بنهد...
معنویت جامعه امروز را در حرکت و مقاومتش ببینید. اینطور تحلیل کنیم خواهی دید که از هر منظر نسبت به گذشته جلوتریم و متعالی تر.
فارس/ محسن مهدیان
@mahdian_mohsen
"دزد کوچولوهای" دوست داشتنی
همکار خبرنگارم دلخور بود. سوژه اش نتوانسته بود توجهم را جلب کند. گفتم مختاری ولی کلیشه است. گفت دستگیری یک کودک دزد جذاب نیست؟ گفتم ازین خبرها زیادست. گفت کودک است. گفتم فرقی نمی کند. گفت کودک کارست. گفتم دیگه بدتر. کودک کارست و احتمالن گشنگی و یا فشار صاحب کار باعث شده دستش به کجی رود. گذشتیم. اما سوژه ادامه داشت. ماجرا از وقتی شنیدنی شد که متوجه شدیم قصه این دزدی قصه دیگری است.
چند کودک کار را به جرم دزدی گرفته بودند. باید تقاص می دادند. باید جبران می کردند و باقی ماجرا. اما این دزدهای کوچک، روایت دیگری برایمان داشتند.
ماه محرم بود؛ چند کودک کار تصمیم می گیرند در محله دروازه غار تهران تعزیه برگزار کنند و برای تعزیه لباس می خواستند. دستشان به جائی بند نبود و جیبشان هم خالی. اما از حال و هوای محرم نمی شد گذشت. این شد که تصمیم گرفتند لباس تعزیه را از راه دزدی تهیه کنند و هرطور شده تعزیه را برپا کنند.
تلخ و شیرین قصه را تصویر کردیم تا اینکه هفته بعدش یک راننده تاکسی تماس گرفت و گفت که گزارش را خوانده است و می خواهد کمک کند. گفتم چه کمکی؟ گفت من تعزیه گردانم و می خواهم برای این بچه ها کلاس بگذارم. خیر دیگری هم لباس تهیه کرد و باقی ماجرا.
چند روز پیش دوستی که در جریان آنروزها بود، تماس گرفت و گفت جمع دیگری از کودکان کار دوست دارند تعزیه برپاکنند. بانی لباس و تجهیزات هم داریم. آقای راننده را صدا می کنید؟
گرد و غباری که رسیده به شهر ما
بذل مودت ست که آید ز کربلا
@mahdian_mohsen
همکار خبرنگارم دلخور بود. سوژه اش نتوانسته بود توجهم را جلب کند. گفتم مختاری ولی کلیشه است. گفت دستگیری یک کودک دزد جذاب نیست؟ گفتم ازین خبرها زیادست. گفت کودک است. گفتم فرقی نمی کند. گفت کودک کارست. گفتم دیگه بدتر. کودک کارست و احتمالن گشنگی و یا فشار صاحب کار باعث شده دستش به کجی رود. گذشتیم. اما سوژه ادامه داشت. ماجرا از وقتی شنیدنی شد که متوجه شدیم قصه این دزدی قصه دیگری است.
چند کودک کار را به جرم دزدی گرفته بودند. باید تقاص می دادند. باید جبران می کردند و باقی ماجرا. اما این دزدهای کوچک، روایت دیگری برایمان داشتند.
ماه محرم بود؛ چند کودک کار تصمیم می گیرند در محله دروازه غار تهران تعزیه برگزار کنند و برای تعزیه لباس می خواستند. دستشان به جائی بند نبود و جیبشان هم خالی. اما از حال و هوای محرم نمی شد گذشت. این شد که تصمیم گرفتند لباس تعزیه را از راه دزدی تهیه کنند و هرطور شده تعزیه را برپا کنند.
تلخ و شیرین قصه را تصویر کردیم تا اینکه هفته بعدش یک راننده تاکسی تماس گرفت و گفت که گزارش را خوانده است و می خواهد کمک کند. گفتم چه کمکی؟ گفت من تعزیه گردانم و می خواهم برای این بچه ها کلاس بگذارم. خیر دیگری هم لباس تهیه کرد و باقی ماجرا.
چند روز پیش دوستی که در جریان آنروزها بود، تماس گرفت و گفت جمع دیگری از کودکان کار دوست دارند تعزیه برپاکنند. بانی لباس و تجهیزات هم داریم. آقای راننده را صدا می کنید؟
گرد و غباری که رسیده به شهر ما
بذل مودت ست که آید ز کربلا
@mahdian_mohsen
کمک به امام زمان یعنی چی؟
با یکی از رفقای اصلاح طلب و هیاتی، بحثی داشتیم که به اشتراک گذاشتن آن شاید خالی از لطف نباشد.
گفتم یک سوال ساده، مدتها ذهنم را درگیر کرده بود.
سوالم این بود که کمک کردن به امام زمان یعنی چی؟ دقیقن چه کنیم؟ مثلن دعای ندبه بخوانیم؟ کار خوب کنیم؟ یاچی؛ صلوات یا عجل الولیک الفرج با صدای بلند؟
گفت: به نظرم خیلی کارها. مثلن کار خیر.
گفتم: واقعن هرکس هرکار خیری کند کمک به امام زمان است؟
گفت: مگر غیر اینست؟
گفتم: فرض کن کربلاست و سیدالشهدا در میدان. اما من و تو در کوفه کار جهادی کنیم. یا یکی در مدینه دست یک پیرزن را بگیرد و از این سوی خیابان به آن سو ببرد. یا دیگری در شام به سگ و گربه غذا دهد. این یعنی کمک به امام؟
به فکر فرو رفت.
گفتم این جمله شریعتی را در حسین وارث آدم خیلی دوست دارم: "وقتی در صحنه حق و باطل نیستی هر کجا می خواهی باش ؛ چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی."
گفت: بله. باید دید مهمترین دغدغه این روزهای امام زمان چیست. ولی چیست؟
گفتم: تو اگر یک دهیار شوی و بخواهی روستای شما، پر از آرامش و صلح و صفا باشد چه می کنی؟
خندید و گفت: برای توسعه اش تلاش می کنم.
گفتم: اگر در روستا ارذل و اوباشی باشند که نخواهند روستا را با آرامش و در جهت پیشرفت ش هدایت کنی، چی؟
گفت: دستگیری اراذل و اوباش
گفتم: مهمترین کار امام زمان هم همینست. مبارزه با ارذل و اوباش در مقیاس جهانی.
گفت: خب بعدش.
گفتم: ببینیم امروز مهمترین دشمن این اراذل و اوباش جهانی چه کسانی هستند؛ کمک به او نصرت امامست.
گفت: تو از اول می خواستی بحث به اینجا بکشه. باشه من قبول دارم که مهمترین کار ما دفاع از انقلاب است؛ اما مساله اینه که فعلن خود این جمهوری اسلامی هم بدون اشکال نیست.
گفتم درسته. خب؟
گفت: من کمک به امام زمان را این می دانم که جمهوری اسلامی را اصلاح کنم.
گفتم: خیلی خوبه. حق همینه. فقط باید توجه کرد که جهت گیری چیست؟
گفت :یعنی چی؟
گفتم: اگر جهت را متوجه باشیم وزن امور و جهت اصلاح و اولویت ها و اولیت ها را گم نمی کنیم. مثلن متوجه ایم که در مسیر مبارزه، اشکالات موجود هر کدام چه وزنی دارند و کدام مهمترند و اصلاح کدام یک ضروری ترست. به اصطلاح اصل و فرع را گم نمی کنیم. مثل این نمی شود که در کربلا ندای هل من ناصر بلند باشد و ما بخواهیم در کوفه مشکل نبودن آب سرد کن را حل کنیم که اسرا برگشتند سیراب شوند.
و یا اصلاح را هم معکوس متوجه شویم و مثلن امام را نصیحت کنیم که پس عدالتت کو و چرا حج را نیمه تمام گذاشتی.
گفت: حالا یعنی همه بروند جنگ؟
گفتم: این قرائت از نصرت امام زمان، به همه کارها رنگ ولایت می زند. مادر خانواده تکلیف اش را می داند، پدر هم در محل کار. محصل و استاد و غیره هم. هرکس متوجه می شود در همان جایگاهی که قرار گرفته است، برای نصرت فرزند زهرا چه نقشی دارد و چطور می تواند انقلاب را تقویت کند. مبارزه همینست.
@mahdian_mohsen
با یکی از رفقای اصلاح طلب و هیاتی، بحثی داشتیم که به اشتراک گذاشتن آن شاید خالی از لطف نباشد.
گفتم یک سوال ساده، مدتها ذهنم را درگیر کرده بود.
سوالم این بود که کمک کردن به امام زمان یعنی چی؟ دقیقن چه کنیم؟ مثلن دعای ندبه بخوانیم؟ کار خوب کنیم؟ یاچی؛ صلوات یا عجل الولیک الفرج با صدای بلند؟
گفت: به نظرم خیلی کارها. مثلن کار خیر.
گفتم: واقعن هرکس هرکار خیری کند کمک به امام زمان است؟
گفت: مگر غیر اینست؟
گفتم: فرض کن کربلاست و سیدالشهدا در میدان. اما من و تو در کوفه کار جهادی کنیم. یا یکی در مدینه دست یک پیرزن را بگیرد و از این سوی خیابان به آن سو ببرد. یا دیگری در شام به سگ و گربه غذا دهد. این یعنی کمک به امام؟
به فکر فرو رفت.
گفتم این جمله شریعتی را در حسین وارث آدم خیلی دوست دارم: "وقتی در صحنه حق و باطل نیستی هر کجا می خواهی باش ؛ چه به نماز ایستاده باشی و چه به شراب نشسته باشی."
گفت: بله. باید دید مهمترین دغدغه این روزهای امام زمان چیست. ولی چیست؟
گفتم: تو اگر یک دهیار شوی و بخواهی روستای شما، پر از آرامش و صلح و صفا باشد چه می کنی؟
خندید و گفت: برای توسعه اش تلاش می کنم.
گفتم: اگر در روستا ارذل و اوباشی باشند که نخواهند روستا را با آرامش و در جهت پیشرفت ش هدایت کنی، چی؟
گفت: دستگیری اراذل و اوباش
گفتم: مهمترین کار امام زمان هم همینست. مبارزه با ارذل و اوباش در مقیاس جهانی.
گفت: خب بعدش.
گفتم: ببینیم امروز مهمترین دشمن این اراذل و اوباش جهانی چه کسانی هستند؛ کمک به او نصرت امامست.
گفت: تو از اول می خواستی بحث به اینجا بکشه. باشه من قبول دارم که مهمترین کار ما دفاع از انقلاب است؛ اما مساله اینه که فعلن خود این جمهوری اسلامی هم بدون اشکال نیست.
گفتم درسته. خب؟
گفت: من کمک به امام زمان را این می دانم که جمهوری اسلامی را اصلاح کنم.
گفتم: خیلی خوبه. حق همینه. فقط باید توجه کرد که جهت گیری چیست؟
گفت :یعنی چی؟
گفتم: اگر جهت را متوجه باشیم وزن امور و جهت اصلاح و اولویت ها و اولیت ها را گم نمی کنیم. مثلن متوجه ایم که در مسیر مبارزه، اشکالات موجود هر کدام چه وزنی دارند و کدام مهمترند و اصلاح کدام یک ضروری ترست. به اصطلاح اصل و فرع را گم نمی کنیم. مثل این نمی شود که در کربلا ندای هل من ناصر بلند باشد و ما بخواهیم در کوفه مشکل نبودن آب سرد کن را حل کنیم که اسرا برگشتند سیراب شوند.
و یا اصلاح را هم معکوس متوجه شویم و مثلن امام را نصیحت کنیم که پس عدالتت کو و چرا حج را نیمه تمام گذاشتی.
گفت: حالا یعنی همه بروند جنگ؟
گفتم: این قرائت از نصرت امام زمان، به همه کارها رنگ ولایت می زند. مادر خانواده تکلیف اش را می داند، پدر هم در محل کار. محصل و استاد و غیره هم. هرکس متوجه می شود در همان جایگاهی که قرار گرفته است، برای نصرت فرزند زهرا چه نقشی دارد و چطور می تواند انقلاب را تقویت کند. مبارزه همینست.
@mahdian_mohsen