ادبیات حضرت روح الله در پایان کتاب شرح دعای سحر...
با چنین خضوعی دنیا را به خشوع مقابل حق کشید.
حضرت آقا جایی فرمود بزرگترین ستایش برای امام اینست که او را عبدالله... یاد کنیم.
@mahdian_mohsen
با چنین خضوعی دنیا را به خشوع مقابل حق کشید.
حضرت آقا جایی فرمود بزرگترین ستایش برای امام اینست که او را عبدالله... یاد کنیم.
@mahdian_mohsen
از شعر امسال تا شعر پارسال
شعر امسال مطیعی نسبت به سال گذشته، به جهات مختلف تفاوت داشت. همین تفاوت باعث شد دلنشین تر باشد و با استقبال بیشتری از سوی مردم همراه شود .
تفاوت اول مرتبط به دوره تاریخی شعرخوانی است.
سال گذشته تازه از حال و هوای انتخابات بیرون آمده بودیم و برخی حرف ها و نقدها در شعر، انتخاباتی برداشت می شد. طبیعتن امسال چنین سوء برداشتی وجود نداشت.
دوم اینکه عوارض برجام، خودش را نشان نداده بود و نقدها جناحی و غیرخیرخواهانه تحلیل می شد.
سال گذشته در نقدی نوشتم بخشهایی از شعر هوشمندانه نیست. چون مخاطب اصلی که مردم هستند را وارد یک دوقطبی موهوم می کند که اجازه برداشت صحیح از متن را نمیدهد.
در یک اصل کلی، آنچه باید هدف نقدها باشد، رشد فهم مردم است؛ هرچند در انتقاد از مسوولین باشد.
تغییر سیاست دولت ها، در تغییر نگاه و مطالبه مردمست و ولاغیر.
روشنست این حرف با نقد کسانی که می گفتند نباید شعر انقلابی و انتقادی در تریبون نماز عید فطر خوانده شود متفاوت بود.
اما تغییر اصلی شعر تنها منحصر به شرایط تاریخی نیست.
شعر به جهات مختلف رشد کرده بود. چند نمونه از ارتقای شعری را مرور میکنم.
اول اینکه نقدها منحصر به دولت نبود و به معنای واقعی کلمه همه "صف اول" خطاب بودند.
"یک نفر نیست مخاطب، همه هستند آری... "
یا
"وای اگر توصیه و نامه پذیرد قاضی... "
دوم اینکه نقدهاهرچند صریح بود، اما تیز و آزار دهنده نبود و متناسب با فهم جامعه و تجربه مخاطب ارائه شده بود. البته که بین "صراحت" با "تندی" تفاوت است.
"چه شده ارز؟ که ماتاند همه تاجرها
نرخ مسکن چه شد؟ آه از دل مستأجرها"
سوم اینکه تراز نقدها را منطبق با سخنان و مطالبه رهبری تنظیم کرده بودند. نه جلوتر و نه عقب تر.
"دوستان! صدق و صفای دهه شصت چه شد؟..."
و اما مهمترین تفوق؛
به این فهم سه امتیاز قبلی گرچه مهمست اما اگر از آنها غفلت شده بود، باز هم با برتری چهارم جبران می شد.
چه امتیازی؟
"نکند «نرده» میان تو و مردم باشد..."
نقدها از زاویه مردم بود. دوگانه ها، دوگانه مردم - مسوولین بود و نه مردم - مردم.
" گر به یک نقد رود صبر و قرارت از دست
صف اول منشین، بین جماعت جا هست... "
همه مطالبات از زبان مردم بیان شده بود و تقابل ها نیز در مقام رویارویی با مشکلات امروز جامعه طرح می شد. به همین دلیل مورد همراهی مخاطب قرار می گرفت.
" گوش کن قصه پرغصه بیکاران را
شِکوه کارگران و کامیونداران را..."
از همه مهمتر شعر حرکت داشت و در مقام" چه باید کرد" وفاق ملی را هدف گرفته بود. همه باهم مقابل دشمن.
"هان! مپندار که پیمانشکنی آسان است
نقض این عهد میندیش که بیتاوان است
پنجه در پنجه مشو روبهکا! با شیران
آن که با آن طرفی، جان جهان است: ایران"
سرجمع این تریبون شعری زبان مردم شده بود نه این و آن. دست مریزاد.
@mahdian_mohsen
شعر امسال مطیعی نسبت به سال گذشته، به جهات مختلف تفاوت داشت. همین تفاوت باعث شد دلنشین تر باشد و با استقبال بیشتری از سوی مردم همراه شود .
تفاوت اول مرتبط به دوره تاریخی شعرخوانی است.
سال گذشته تازه از حال و هوای انتخابات بیرون آمده بودیم و برخی حرف ها و نقدها در شعر، انتخاباتی برداشت می شد. طبیعتن امسال چنین سوء برداشتی وجود نداشت.
دوم اینکه عوارض برجام، خودش را نشان نداده بود و نقدها جناحی و غیرخیرخواهانه تحلیل می شد.
سال گذشته در نقدی نوشتم بخشهایی از شعر هوشمندانه نیست. چون مخاطب اصلی که مردم هستند را وارد یک دوقطبی موهوم می کند که اجازه برداشت صحیح از متن را نمیدهد.
در یک اصل کلی، آنچه باید هدف نقدها باشد، رشد فهم مردم است؛ هرچند در انتقاد از مسوولین باشد.
تغییر سیاست دولت ها، در تغییر نگاه و مطالبه مردمست و ولاغیر.
روشنست این حرف با نقد کسانی که می گفتند نباید شعر انقلابی و انتقادی در تریبون نماز عید فطر خوانده شود متفاوت بود.
اما تغییر اصلی شعر تنها منحصر به شرایط تاریخی نیست.
شعر به جهات مختلف رشد کرده بود. چند نمونه از ارتقای شعری را مرور میکنم.
اول اینکه نقدها منحصر به دولت نبود و به معنای واقعی کلمه همه "صف اول" خطاب بودند.
"یک نفر نیست مخاطب، همه هستند آری... "
یا
"وای اگر توصیه و نامه پذیرد قاضی... "
دوم اینکه نقدهاهرچند صریح بود، اما تیز و آزار دهنده نبود و متناسب با فهم جامعه و تجربه مخاطب ارائه شده بود. البته که بین "صراحت" با "تندی" تفاوت است.
"چه شده ارز؟ که ماتاند همه تاجرها
نرخ مسکن چه شد؟ آه از دل مستأجرها"
سوم اینکه تراز نقدها را منطبق با سخنان و مطالبه رهبری تنظیم کرده بودند. نه جلوتر و نه عقب تر.
"دوستان! صدق و صفای دهه شصت چه شد؟..."
و اما مهمترین تفوق؛
به این فهم سه امتیاز قبلی گرچه مهمست اما اگر از آنها غفلت شده بود، باز هم با برتری چهارم جبران می شد.
چه امتیازی؟
"نکند «نرده» میان تو و مردم باشد..."
نقدها از زاویه مردم بود. دوگانه ها، دوگانه مردم - مسوولین بود و نه مردم - مردم.
" گر به یک نقد رود صبر و قرارت از دست
صف اول منشین، بین جماعت جا هست... "
همه مطالبات از زبان مردم بیان شده بود و تقابل ها نیز در مقام رویارویی با مشکلات امروز جامعه طرح می شد. به همین دلیل مورد همراهی مخاطب قرار می گرفت.
" گوش کن قصه پرغصه بیکاران را
شِکوه کارگران و کامیونداران را..."
از همه مهمتر شعر حرکت داشت و در مقام" چه باید کرد" وفاق ملی را هدف گرفته بود. همه باهم مقابل دشمن.
"هان! مپندار که پیمانشکنی آسان است
نقض این عهد میندیش که بیتاوان است
پنجه در پنجه مشو روبهکا! با شیران
آن که با آن طرفی، جان جهان است: ایران"
سرجمع این تریبون شعری زبان مردم شده بود نه این و آن. دست مریزاد.
@mahdian_mohsen
چرا رهبرانقلاب ورود نمی کنند؟
عده ای وقتی مشکلات کشور را می بینند و متوجه می شوند که مسئولین کم کاری می کنند، یک سوال برایشان ایجاد می شود؛
"چرا رهبری شخصا ورود نمی کنند؟!"
چرا گوش مسوول مربوطه را نمی گیرند؟ چرا بصورت مستقیم ورود نمی کنند؟ یا مدیر کارآمد انتخاب نمی کنند؟
برخی حتا در یک خیال پردازی فانتزی و احتمالن(!) به مزاح می گویند، شرایط کشور خیلی حساس است و لازمست رهبری انقلاب یک دوره از خیر انتخابات و مردم سالاری گذشته و به کارآمدی فکر کنند و خودشان راسا یک نفر منجی اجرائی را منصوب کنند.
این سوال 3 پاسخ دارد که که بخش سوم به این فهم، اهمیت بیشتری دارد.
پاسخ اول حقوقی است. نظام حاکمیتی ما بر این منوال قرار گرفته است که رهبرانقلاب در موضوعات جزئی ورود نکنند و نقش رهبری کلان و هدایت های راهبردی کشور را ایفا کنند. منطق این نظام مدیریتی همه مکانی و همه زمانی است؛ عبور کنیم.
پاسخ دوم همانست که رهبری بارها فرمودند و آن اینکه دهها برابر آنچه در علن به مسئولین تذکر می دهند در خفا به صورت صریح تر و روشنتر و کرارا مطالبه کرده اند.
اما سوال کننده محترم احتراما فراتر از این پاسخ ها انتظار دارد.
واقعیت اینست که فهم نادرستی از رهبری امت داریم. رهبری قلب یک جامعه است ولی بدون رگ ها و مویرگ ها این خون به بدن سریان نمی یابد. تحقق اراده رهبری در پیوند و تطبیق یافتن با اراده دیگران است. به عبارت روشنتر تحقق یک امر به همجهت شدن مجموعه اراده هاست نه اراده یک نفر. اساسن فرق نظام دیکتاتوری با مردم سالاری همینجاست. در نظام مردم سالار حتا خیر خواهی برای مردم هم بزور اعمال نمی شود؛ چه انکه مردم را بزور بهشت نمی فرستند. دیکتاتوری ولو خیرخواهانه اش مذموم است.
همین مردم باید بخواهند، همین مردم باید تصمیم بگیرند و انتخاب کنند. این مسئولین از میان همین مردم انتخاب شدند. با همین مسئولین کار مردم باید پیش رود. با همین مدیران چرخ کشور باید بچرخد و کار انقلاب پیش رود. به گردش کار مذاکرات توجه کنید. رهبری از ابتدا به نتیجه مذاکرات بدبین بودند. واقع بینانه اش نیز همین بود. اما اجازه دادند مردم و مسئولین تجربه کنند. چرا؟ چون همین مسئولین باید اقتصادمقاومتی را پیش ببرند. همین مردم باید فرهنگ تولید و کار را پذیرا باشند. همین ملت باید از مذاکره با دشمن دل بکند. تحقق استقلال اقتصادی و سیاسی به خواست مردم و مسئولین است و خواست حقیقی، نتیجه رشد علمی و تجربه هاست.
ورود رهبری به اجرا یعنی تزریق بی اعتمادی به سیستم اجرائی و این نیز خلاف تمکین و احترام به انتخاب مردمست.
فراموش نکنیم که کارآمدی حقیقی وقتی محقق می شود که بدست مردم و مسئولین انجام شود. معنای حقیقی کارآمدی، کارموفقِ برآمده از مردمست نه صرفا کار موفق.
اینکه گفته می شود مردمسالاری تنها پای صندوق رای نیست همینجاست؛ مردم سالاری در تاروپود این انقلاب است.
رهبری هدایت می کند، راه را روشن می سازد، در خفا و علن مطالبه می کند، نظارت و بازخواست می کند. اما درنهایت این من و شما و مائیم که انتخاب می کنیم. سرنوشت ما بدست خودمان است. در همین منظومه است که جامعه رشد می کند؛ هم انتخاب مردم و هم تصمیم مسئولین.
البته طبیعی است که انچه مربوط به حوزه اختیارات مستقیم رهبری است و اصل انقلاب را تحت الشعاع قرار می دهد در کوتاه مدت متوقف به این و آن نیست؛ هرچند در بلند مدت بازهم این مردمند که خرد و کلان حیات جمعی شان را می سازند.
منبع صبح نو
@mahdian_mohsen
عده ای وقتی مشکلات کشور را می بینند و متوجه می شوند که مسئولین کم کاری می کنند، یک سوال برایشان ایجاد می شود؛
"چرا رهبری شخصا ورود نمی کنند؟!"
چرا گوش مسوول مربوطه را نمی گیرند؟ چرا بصورت مستقیم ورود نمی کنند؟ یا مدیر کارآمد انتخاب نمی کنند؟
برخی حتا در یک خیال پردازی فانتزی و احتمالن(!) به مزاح می گویند، شرایط کشور خیلی حساس است و لازمست رهبری انقلاب یک دوره از خیر انتخابات و مردم سالاری گذشته و به کارآمدی فکر کنند و خودشان راسا یک نفر منجی اجرائی را منصوب کنند.
این سوال 3 پاسخ دارد که که بخش سوم به این فهم، اهمیت بیشتری دارد.
پاسخ اول حقوقی است. نظام حاکمیتی ما بر این منوال قرار گرفته است که رهبرانقلاب در موضوعات جزئی ورود نکنند و نقش رهبری کلان و هدایت های راهبردی کشور را ایفا کنند. منطق این نظام مدیریتی همه مکانی و همه زمانی است؛ عبور کنیم.
پاسخ دوم همانست که رهبری بارها فرمودند و آن اینکه دهها برابر آنچه در علن به مسئولین تذکر می دهند در خفا به صورت صریح تر و روشنتر و کرارا مطالبه کرده اند.
اما سوال کننده محترم احتراما فراتر از این پاسخ ها انتظار دارد.
واقعیت اینست که فهم نادرستی از رهبری امت داریم. رهبری قلب یک جامعه است ولی بدون رگ ها و مویرگ ها این خون به بدن سریان نمی یابد. تحقق اراده رهبری در پیوند و تطبیق یافتن با اراده دیگران است. به عبارت روشنتر تحقق یک امر به همجهت شدن مجموعه اراده هاست نه اراده یک نفر. اساسن فرق نظام دیکتاتوری با مردم سالاری همینجاست. در نظام مردم سالار حتا خیر خواهی برای مردم هم بزور اعمال نمی شود؛ چه انکه مردم را بزور بهشت نمی فرستند. دیکتاتوری ولو خیرخواهانه اش مذموم است.
همین مردم باید بخواهند، همین مردم باید تصمیم بگیرند و انتخاب کنند. این مسئولین از میان همین مردم انتخاب شدند. با همین مسئولین کار مردم باید پیش رود. با همین مدیران چرخ کشور باید بچرخد و کار انقلاب پیش رود. به گردش کار مذاکرات توجه کنید. رهبری از ابتدا به نتیجه مذاکرات بدبین بودند. واقع بینانه اش نیز همین بود. اما اجازه دادند مردم و مسئولین تجربه کنند. چرا؟ چون همین مسئولین باید اقتصادمقاومتی را پیش ببرند. همین مردم باید فرهنگ تولید و کار را پذیرا باشند. همین ملت باید از مذاکره با دشمن دل بکند. تحقق استقلال اقتصادی و سیاسی به خواست مردم و مسئولین است و خواست حقیقی، نتیجه رشد علمی و تجربه هاست.
ورود رهبری به اجرا یعنی تزریق بی اعتمادی به سیستم اجرائی و این نیز خلاف تمکین و احترام به انتخاب مردمست.
فراموش نکنیم که کارآمدی حقیقی وقتی محقق می شود که بدست مردم و مسئولین انجام شود. معنای حقیقی کارآمدی، کارموفقِ برآمده از مردمست نه صرفا کار موفق.
اینکه گفته می شود مردمسالاری تنها پای صندوق رای نیست همینجاست؛ مردم سالاری در تاروپود این انقلاب است.
رهبری هدایت می کند، راه را روشن می سازد، در خفا و علن مطالبه می کند، نظارت و بازخواست می کند. اما درنهایت این من و شما و مائیم که انتخاب می کنیم. سرنوشت ما بدست خودمان است. در همین منظومه است که جامعه رشد می کند؛ هم انتخاب مردم و هم تصمیم مسئولین.
البته طبیعی است که انچه مربوط به حوزه اختیارات مستقیم رهبری است و اصل انقلاب را تحت الشعاع قرار می دهد در کوتاه مدت متوقف به این و آن نیست؛ هرچند در بلند مدت بازهم این مردمند که خرد و کلان حیات جمعی شان را می سازند.
منبع صبح نو
@mahdian_mohsen
روستای بدون بیکار/ روستائی با سالن سینما
این روستا همه شاغلند؛ روستای وی در منطقه بشاگرد. روستای عجیبی است؛ اینجا کسی اهل اعتیاد نیست.
بعد از شغل سرپرست خانوار، این روزها برای اشتغال خانم ها فکر می شود و شغل محصلین و هرکس دیگری که بخواهد با اوقات فراغتش درامد داشته باشد. تولید صنایع دستی آنهم به روش خاص. تولید از مواد زائد و دوریختنی.
شب جمعه فرصتی شد به این روستا سر بزنم. روستائی دیدنی است.
وسط روستا نمایشگاهی است از تولیدات مردم. معرق کاری و گلدوزی و حصیربافی و چرم فرآوری شده و سازه های صدفی و غیره. تولیدات مردم تا شهرهای بزرگ مثل تهران هم رسیده است. بخشی نیز صادر می شود و مشتری خارجی هم دارد.
محور این فعالیت ها نیز یک طلبه است؛ شیخ عباس زارعی.
می گوید "تولیدات کارگاه ما همه از اقلام دور ریختنی است. حتا برای چوب کاری از درختان خشک استفاده می کنیم."
با خلاقیت و البته به روش های کارشناسی به اهالی روستا آموزش صنایع دستی داده است و برای تولیدات آنها بازاریابی می کند. از کنار این صنعت نیز برای فعالیت های فرهنگی روستا برنامه ریزی می کند.
شاید برایتان جالب باشد. کنار نمایشگاه صنایع دستی، یک نمایشگاه دائمی دفاع مقدس است. برای کنکوری های روستا نیز کتابخانه وخوابگاه تاسیس کرده است که با برنامه مدون بر تحصیلات دانش اموزان نظارت می کنند. نکته جالب مشاوره هائی است که برای ادامه تحصیل می دهد. 12 نفر در این روستا ناوبری می خوانند. علت هم تقاضای بالای شغلی برای این تخصص در استان هرمزگان است. تعدادی از بچه ها نیز جوشکاری صنعتی و زیرآب را با مشورت شیخ انتخاب کردند. می گوید تمام تلاش مان آینده شغلی این بچه هاست برای همین نخواستیم به هر بهانه ای دانشگاه روند.
حالا هم ساخت یک مجتمع فرهنگی را کلید زده است که سالن سینما یکی از بخش های آنجاست. می گوید این سالن سینما برای پخش فیلم های انقلابی مثل جشنواره عمار و غیره است.
مسجد روستا وقت نماز پربار و تحسین برانگیز است. مسجدی با حضور جوانان و نوجوانان و بچه ها. بین نماز قرآن می خوانند. شعرخوانی خاص و همخوانی دارند که حکایت از فعالیت های مستمر فرهنگی در مسجد دارد.
حقیقتن خدا قوت به شیخ و دوستان طلبه اش و مردمی که با تمام وجود همراهی می کنند.
http://yon.ir/4chn6
عکس: شیخ عباس زارعی بدون لباس طلبگی. حجت السلام مومنی روحانی جهادگر بشاگرد و از اولین همراهان حاج عبدالله والی و من هم در حال تصویربرداری از صنایع دستی.
@mahdian_mohsen
این روستا همه شاغلند؛ روستای وی در منطقه بشاگرد. روستای عجیبی است؛ اینجا کسی اهل اعتیاد نیست.
بعد از شغل سرپرست خانوار، این روزها برای اشتغال خانم ها فکر می شود و شغل محصلین و هرکس دیگری که بخواهد با اوقات فراغتش درامد داشته باشد. تولید صنایع دستی آنهم به روش خاص. تولید از مواد زائد و دوریختنی.
شب جمعه فرصتی شد به این روستا سر بزنم. روستائی دیدنی است.
وسط روستا نمایشگاهی است از تولیدات مردم. معرق کاری و گلدوزی و حصیربافی و چرم فرآوری شده و سازه های صدفی و غیره. تولیدات مردم تا شهرهای بزرگ مثل تهران هم رسیده است. بخشی نیز صادر می شود و مشتری خارجی هم دارد.
محور این فعالیت ها نیز یک طلبه است؛ شیخ عباس زارعی.
می گوید "تولیدات کارگاه ما همه از اقلام دور ریختنی است. حتا برای چوب کاری از درختان خشک استفاده می کنیم."
با خلاقیت و البته به روش های کارشناسی به اهالی روستا آموزش صنایع دستی داده است و برای تولیدات آنها بازاریابی می کند. از کنار این صنعت نیز برای فعالیت های فرهنگی روستا برنامه ریزی می کند.
شاید برایتان جالب باشد. کنار نمایشگاه صنایع دستی، یک نمایشگاه دائمی دفاع مقدس است. برای کنکوری های روستا نیز کتابخانه وخوابگاه تاسیس کرده است که با برنامه مدون بر تحصیلات دانش اموزان نظارت می کنند. نکته جالب مشاوره هائی است که برای ادامه تحصیل می دهد. 12 نفر در این روستا ناوبری می خوانند. علت هم تقاضای بالای شغلی برای این تخصص در استان هرمزگان است. تعدادی از بچه ها نیز جوشکاری صنعتی و زیرآب را با مشورت شیخ انتخاب کردند. می گوید تمام تلاش مان آینده شغلی این بچه هاست برای همین نخواستیم به هر بهانه ای دانشگاه روند.
حالا هم ساخت یک مجتمع فرهنگی را کلید زده است که سالن سینما یکی از بخش های آنجاست. می گوید این سالن سینما برای پخش فیلم های انقلابی مثل جشنواره عمار و غیره است.
مسجد روستا وقت نماز پربار و تحسین برانگیز است. مسجدی با حضور جوانان و نوجوانان و بچه ها. بین نماز قرآن می خوانند. شعرخوانی خاص و همخوانی دارند که حکایت از فعالیت های مستمر فرهنگی در مسجد دارد.
حقیقتن خدا قوت به شیخ و دوستان طلبه اش و مردمی که با تمام وجود همراهی می کنند.
http://yon.ir/4chn6
عکس: شیخ عباس زارعی بدون لباس طلبگی. حجت السلام مومنی روحانی جهادگر بشاگرد و از اولین همراهان حاج عبدالله والی و من هم در حال تصویربرداری از صنایع دستی.
@mahdian_mohsen
بهت سیاسی و خیرگی تصمیم گیری
سکوت دولت چه پیامی دارد؟ رئیس جمهور محترم در روزهایی که جامعه برای طرح های راهگشا و وعده های ضدتحریمی انتظار می کشد، توچال رفته و عکس یادگاری می گیرد. چطور توجیه کنیم؟
با این جهش سرسام آور مسکن، آقای وزیر کجاست؟ چرا توضیح نمی دهد چه طرحی برای اجرا دارد؟ روند افسارگسیخته قیمت ها کمر مردم را شکسته است. چرا آقای وزیر صنعت و تجارت ساکت است؟ چرا معاونش بجای پاسخگوئی به خبرنگار توهین می کند؟ چرا وزیر اقتصاد در پاسخ به خبرنگاران جواب سربالا می دهند؟ بی اعتنائی مسئولین پولی در این روزها چه توجیهی دارد؟
مجلس کجاست؟ چرا از طرح و برنامه کمسیون و مرکز پژوهش ها خبری نیست؟ یعنی هیچ تمهیدی برای حل مشکلات کشور نداریم؟ مردم خودشان باید برای گرانی ها چاره اندیشی کنند؟ یعنی آقای لاریجانی هیچ دستوالعملی برای تهییج دولت برای حضور بین مردم و ارائه برنامه اقتصادی ندارد؟
ماجرا از چند حالت خارج نیست؛
نگاه بدبینانه اینست که نقاط موثر تصمیم گیری در دولت و غیره بنا دارند کشور را تحت فشار قرار داده تا نسبت به تهدیدات خارجی کرنش نشان دهند. هدف وادادگی و تعظیم قلدران است.
اما نگاه میانه ای وجود دارد که مرتبط به سبک زندگی طبقه نوین مسئولین جمهوری اسلامی است که برای این روزها تریبت نشده و با اولین مشکل جا زده و دچار وحشت شده اند. رفاه زدگی و عافیت اندیشی و تکاثر، این روزها خودش را نشان می دهد. با کمترین طعنه و تلنگر و تکانه خارجی خود را باخته و داشته های فردی شان را در معرض تهدید دیده اند. این استصال سیاسی و خیرگی در تصمیم گیری را تنها با رعب و وحشت فردی می توان فهم کرد. گوئی مسئولین ما چنان از اوضاع پیش آمده نگران و ماتم زده اند که قدرت تصمیم گیری شان رو به زوال رفته است.
در غیر اینصورت هیچ منطق دیگری این حال پریشان را فهم نمی کند. کمترین کار مسئولین در این روزها برنامه طریق و ارائه راهکار برای عبور از تنگناهاست. انتظار زیادی است؟
اگر گزینه اول درست است که مسئولین امنیتی کشور باید در حل وفصل اوضاع تعجیل کنند. اما اگر دومی است کمترین اقدام، تسویه دولت و حاکمیت از وجود چنین مدیران و وزرا و مسئولین است. وزیری که قدرت تصمیم گیری در شرایط سخت را کف می دهد یک ساعت حضورش در قدرت خیانت به این مردم است. وزیر ترسو، کمترین هزینه اش القای وحشت به جامعه است.
چه انکه این روزها بهت سیاسی و عاطلی و بلاتکلیفی تصمیم گیری به جامعه نخبگانی نیز سرایت کرده است و مجلس و حتا فعالان سیاسی دیگر نیز دچار مارپیچ سکوت و بیم زدگی شده اند. این کشور دهها برابر شرایط تلخ تر را پشت سر گذاشته است و البته قدرتش به مردانی بوده است که برای روزهای سخت تربیت یافته اند. شرایط امروز جامعه نیز مدیر اهل پیکار و شجاع و مقتدر می خواهد نه مسوول وحشت زده و بحران دیده و مستاصل.
صبح نو
@mahdian_mohsen
سکوت دولت چه پیامی دارد؟ رئیس جمهور محترم در روزهایی که جامعه برای طرح های راهگشا و وعده های ضدتحریمی انتظار می کشد، توچال رفته و عکس یادگاری می گیرد. چطور توجیه کنیم؟
با این جهش سرسام آور مسکن، آقای وزیر کجاست؟ چرا توضیح نمی دهد چه طرحی برای اجرا دارد؟ روند افسارگسیخته قیمت ها کمر مردم را شکسته است. چرا آقای وزیر صنعت و تجارت ساکت است؟ چرا معاونش بجای پاسخگوئی به خبرنگار توهین می کند؟ چرا وزیر اقتصاد در پاسخ به خبرنگاران جواب سربالا می دهند؟ بی اعتنائی مسئولین پولی در این روزها چه توجیهی دارد؟
مجلس کجاست؟ چرا از طرح و برنامه کمسیون و مرکز پژوهش ها خبری نیست؟ یعنی هیچ تمهیدی برای حل مشکلات کشور نداریم؟ مردم خودشان باید برای گرانی ها چاره اندیشی کنند؟ یعنی آقای لاریجانی هیچ دستوالعملی برای تهییج دولت برای حضور بین مردم و ارائه برنامه اقتصادی ندارد؟
ماجرا از چند حالت خارج نیست؛
نگاه بدبینانه اینست که نقاط موثر تصمیم گیری در دولت و غیره بنا دارند کشور را تحت فشار قرار داده تا نسبت به تهدیدات خارجی کرنش نشان دهند. هدف وادادگی و تعظیم قلدران است.
اما نگاه میانه ای وجود دارد که مرتبط به سبک زندگی طبقه نوین مسئولین جمهوری اسلامی است که برای این روزها تریبت نشده و با اولین مشکل جا زده و دچار وحشت شده اند. رفاه زدگی و عافیت اندیشی و تکاثر، این روزها خودش را نشان می دهد. با کمترین طعنه و تلنگر و تکانه خارجی خود را باخته و داشته های فردی شان را در معرض تهدید دیده اند. این استصال سیاسی و خیرگی در تصمیم گیری را تنها با رعب و وحشت فردی می توان فهم کرد. گوئی مسئولین ما چنان از اوضاع پیش آمده نگران و ماتم زده اند که قدرت تصمیم گیری شان رو به زوال رفته است.
در غیر اینصورت هیچ منطق دیگری این حال پریشان را فهم نمی کند. کمترین کار مسئولین در این روزها برنامه طریق و ارائه راهکار برای عبور از تنگناهاست. انتظار زیادی است؟
اگر گزینه اول درست است که مسئولین امنیتی کشور باید در حل وفصل اوضاع تعجیل کنند. اما اگر دومی است کمترین اقدام، تسویه دولت و حاکمیت از وجود چنین مدیران و وزرا و مسئولین است. وزیری که قدرت تصمیم گیری در شرایط سخت را کف می دهد یک ساعت حضورش در قدرت خیانت به این مردم است. وزیر ترسو، کمترین هزینه اش القای وحشت به جامعه است.
چه انکه این روزها بهت سیاسی و عاطلی و بلاتکلیفی تصمیم گیری به جامعه نخبگانی نیز سرایت کرده است و مجلس و حتا فعالان سیاسی دیگر نیز دچار مارپیچ سکوت و بیم زدگی شده اند. این کشور دهها برابر شرایط تلخ تر را پشت سر گذاشته است و البته قدرتش به مردانی بوده است که برای روزهای سخت تربیت یافته اند. شرایط امروز جامعه نیز مدیر اهل پیکار و شجاع و مقتدر می خواهد نه مسوول وحشت زده و بحران دیده و مستاصل.
صبح نو
@mahdian_mohsen
دوستی میگفت: حرفهای #روحانی #مزورانه است.
گفتم: مگه #نیت_سنج داری؟
گفت: از حرف های گذشته اش می گم.
گفتم: یعنی ممکن نیست بعد از خروج امریکا از برجام، عبرت گرفته و نظرش تغییر کرده باشه؟
گفت: من خوشبین نیستم.
گفتم: ولی ما مکلف به #حسن_ظن ایم.
گفت: نه در این مسائل و به این مسوولین.
گفتم: اتفاقن اقا میگه به مسوولین سیاسی باید حسن ظن داشته باشید.
گفت: این حرف درسته، ولی نه برای هردولتی.
گفتم: ولی این جمله رو اقا در دوره دولت خاتمی گفتند.
چیزی نگفت...
گفتم: حتا اگر خدانکرده مزورانه هم باشه باید استقبال کرد. چون مهمتر از خودش و نیتش، اثر حرفش بر جامعه و خاصه پایگاه اجتماعی اش است. نفی ما، این اثر مهم را از بین میبره.
گفت: امیدوارم همین که میگی باشه.
گفتم: البته موضع ما برای امروزست. روشنست که تداوم حمایت ها در صورت استمرار و ایستادن براین موضع است؛ نه بیشتر.
@mahdian_mohsen
گفتم: مگه #نیت_سنج داری؟
گفت: از حرف های گذشته اش می گم.
گفتم: یعنی ممکن نیست بعد از خروج امریکا از برجام، عبرت گرفته و نظرش تغییر کرده باشه؟
گفت: من خوشبین نیستم.
گفتم: ولی ما مکلف به #حسن_ظن ایم.
گفت: نه در این مسائل و به این مسوولین.
گفتم: اتفاقن اقا میگه به مسوولین سیاسی باید حسن ظن داشته باشید.
گفت: این حرف درسته، ولی نه برای هردولتی.
گفتم: ولی این جمله رو اقا در دوره دولت خاتمی گفتند.
چیزی نگفت...
گفتم: حتا اگر خدانکرده مزورانه هم باشه باید استقبال کرد. چون مهمتر از خودش و نیتش، اثر حرفش بر جامعه و خاصه پایگاه اجتماعی اش است. نفی ما، این اثر مهم را از بین میبره.
گفت: امیدوارم همین که میگی باشه.
گفتم: البته موضع ما برای امروزست. روشنست که تداوم حمایت ها در صورت استمرار و ایستادن براین موضع است؛ نه بیشتر.
@mahdian_mohsen
سقاخونه از کجا آمده است؟
سقاخونه آئینه در خیابان ظهرالسلام به آینه کاری اش شهرت دارد. سقاخونه نوروزخان در خیابان 15 خرداد به طاق بندی و علم و بیرقش و زورخانه کنار آن معروف است. سقاخانه کل عباسعلی در خیابان وحدت اسلامی سابقه اش به قاجار می رسد و از سقاخانه های نامی تهران است.سقاخانه عزیزمحمد نیز به جایگاه ویژه ای که برای شمع روشن کردن زیر شیرآب داشته سرزبان ها است. تهران حدود 300 سقاخانه دارد که برخی از انها برای مردم بسیار خاطره انگیز و هویت بخش است.
اما ماجرای سقاخانه در تهران چیست؟ از کجا آمده است؟ چطور شهرت یافته است؟ توسط چه کسی ابداع شده است؟ چرا بین مردم ارج و قرب پیدا کرده است؟ تزئینات این سقاخانه ها چه پیامی دارد؟
داستان سقاخانه های شهر ما بهترین نمونه از مردم شناسی در گذشته و ارتباطش با سبک زندگی انسان متدین است.
سقاخونه شهر ما از یک آبخوری ساده شروع شده است. شیرآبی و آب انباری و کاسه و پیاله های زنجیر شده. مردم در گذرهای شهر در تابستان و گرما بهم آب می رساندند و همین آبرسانی به افراد تشنه برایشان احساس سقایت ساخته بود. عابرانی که آب می نوشیدند سلام بر حسین و لعنت بر یزید می گفتند و همین نیز کم کم به این سقایت رنگ و روی امام حسینی بخشید.
یك جرعه هركه نوشد زین حوض آب رحمت
گفت از برای تاریخ بادا به شمر لعنت
ابیاتی که در برخی سقاخانه های شهر حک شده از همین احساس معنوی و حسینی مردم است. از سوی دیگر برای مردم آب حرمت خاصی داشت. آب مهریه حضرت زهراست. "و جعلنا من الماء كل شي حيّ" یک باور عمیق بود که سنت های مردمی را جهت و روح می داد.
به همین سادگی آب رساندن و سقایت شد مناسک و مکان آن سقاخانه نام گرفت . در گذشته كه لوله كشي آب به شكل امروزي فراهم نبود از ظرفي شبيه گلدان كه حكم منبع آب داشت و با چند تكه يخ، خنك نگه داشته مي شد، استفاده مي كردند.
از طرفی برای توجه دادن مردم به مصائب کربلا و استعانت از حضرت ساقی و علمدار کربلا و بر لب نشاندن نام سیدالهشدا و سلام دادن بر حسین علیه السلام، از هرچه که یادآور هیات و حسینیه و کربلا بود برای تزیین سقاخانه ها بهره می بردند. از پنجره های مشبک فلزی یا چوبی به عنوان و نماد ضریح امام حسین استفاده کردند. از شمایل گوناگون با اشعار حماسی به عنوان نشانه های حسینیه و عزا و گنبدکوچک را سنبل گنبد سیدالشهدا گرفتند و علم و بیرق و پرطاووس را یادآور روایات کربلا دانستند. شیر آب را داخل گودی محرابی شکل تعبیه کردند که از نشانه های معماری ایرانی اسلامی بود.
برای آبخوری از پیاله و کاسه استفاده کردند تا هنگام آب خوردن دیده به آب بیافتد و بیشتر لذت ببرند و سلام دادن را فراموش نکنند. گاهي نیز تنديسي فلزي كه نماد دست بريده حضرت عباس است در داخل آن تعبیه می کردند. گاهي به اين پياله ها، چهل كليد آويزان می کردند و باور عموم چنين بود كه هر انسان حاجت مندي كه از كاسه هاي چهل كليد آبي بنوشد و مبلغي هر چند ناچيز در راه خرج كردن در تكايا و مجالس امام حسين (ع) بپردازد، به مدد حضرت ابوالفضل حاجت روا می شود. با همین بهانه نیز جایی برای شمع روشن کردن و حاجت گرفتن اهالی در نظر گرفته بودند. از اشعار حماسی و مراثی با خطاطی زیبا استفاده می کردند تا مدح و منقبت اهل بیت را بیشتر توجه دهند.
همه اینها نیز حول یک سنت پسندیده شکل گرفته بود و آنهم آب رسانی به رهگذر تشنه بود. وقتی امور عادی و ظاهری مان را با اعتقادات معنوی پیوند بزنیم همین ظاهر ساده و زندگی روزمره تبدیل به عبادت می شود. سقاخانه ها را مردم درست کردند چون این روایات را باور داشتند که : «هر مسلماني، مسلمان تشنه اي را سيراب کند، خداوند روز قيامت از شربت سر به مهر به او بنوشاند.»
@mahdian_mohsen
سقاخونه آئینه در خیابان ظهرالسلام به آینه کاری اش شهرت دارد. سقاخونه نوروزخان در خیابان 15 خرداد به طاق بندی و علم و بیرقش و زورخانه کنار آن معروف است. سقاخانه کل عباسعلی در خیابان وحدت اسلامی سابقه اش به قاجار می رسد و از سقاخانه های نامی تهران است.سقاخانه عزیزمحمد نیز به جایگاه ویژه ای که برای شمع روشن کردن زیر شیرآب داشته سرزبان ها است. تهران حدود 300 سقاخانه دارد که برخی از انها برای مردم بسیار خاطره انگیز و هویت بخش است.
اما ماجرای سقاخانه در تهران چیست؟ از کجا آمده است؟ چطور شهرت یافته است؟ توسط چه کسی ابداع شده است؟ چرا بین مردم ارج و قرب پیدا کرده است؟ تزئینات این سقاخانه ها چه پیامی دارد؟
داستان سقاخانه های شهر ما بهترین نمونه از مردم شناسی در گذشته و ارتباطش با سبک زندگی انسان متدین است.
سقاخونه شهر ما از یک آبخوری ساده شروع شده است. شیرآبی و آب انباری و کاسه و پیاله های زنجیر شده. مردم در گذرهای شهر در تابستان و گرما بهم آب می رساندند و همین آبرسانی به افراد تشنه برایشان احساس سقایت ساخته بود. عابرانی که آب می نوشیدند سلام بر حسین و لعنت بر یزید می گفتند و همین نیز کم کم به این سقایت رنگ و روی امام حسینی بخشید.
یك جرعه هركه نوشد زین حوض آب رحمت
گفت از برای تاریخ بادا به شمر لعنت
ابیاتی که در برخی سقاخانه های شهر حک شده از همین احساس معنوی و حسینی مردم است. از سوی دیگر برای مردم آب حرمت خاصی داشت. آب مهریه حضرت زهراست. "و جعلنا من الماء كل شي حيّ" یک باور عمیق بود که سنت های مردمی را جهت و روح می داد.
به همین سادگی آب رساندن و سقایت شد مناسک و مکان آن سقاخانه نام گرفت . در گذشته كه لوله كشي آب به شكل امروزي فراهم نبود از ظرفي شبيه گلدان كه حكم منبع آب داشت و با چند تكه يخ، خنك نگه داشته مي شد، استفاده مي كردند.
از طرفی برای توجه دادن مردم به مصائب کربلا و استعانت از حضرت ساقی و علمدار کربلا و بر لب نشاندن نام سیدالهشدا و سلام دادن بر حسین علیه السلام، از هرچه که یادآور هیات و حسینیه و کربلا بود برای تزیین سقاخانه ها بهره می بردند. از پنجره های مشبک فلزی یا چوبی به عنوان و نماد ضریح امام حسین استفاده کردند. از شمایل گوناگون با اشعار حماسی به عنوان نشانه های حسینیه و عزا و گنبدکوچک را سنبل گنبد سیدالشهدا گرفتند و علم و بیرق و پرطاووس را یادآور روایات کربلا دانستند. شیر آب را داخل گودی محرابی شکل تعبیه کردند که از نشانه های معماری ایرانی اسلامی بود.
برای آبخوری از پیاله و کاسه استفاده کردند تا هنگام آب خوردن دیده به آب بیافتد و بیشتر لذت ببرند و سلام دادن را فراموش نکنند. گاهي نیز تنديسي فلزي كه نماد دست بريده حضرت عباس است در داخل آن تعبیه می کردند. گاهي به اين پياله ها، چهل كليد آويزان می کردند و باور عموم چنين بود كه هر انسان حاجت مندي كه از كاسه هاي چهل كليد آبي بنوشد و مبلغي هر چند ناچيز در راه خرج كردن در تكايا و مجالس امام حسين (ع) بپردازد، به مدد حضرت ابوالفضل حاجت روا می شود. با همین بهانه نیز جایی برای شمع روشن کردن و حاجت گرفتن اهالی در نظر گرفته بودند. از اشعار حماسی و مراثی با خطاطی زیبا استفاده می کردند تا مدح و منقبت اهل بیت را بیشتر توجه دهند.
همه اینها نیز حول یک سنت پسندیده شکل گرفته بود و آنهم آب رسانی به رهگذر تشنه بود. وقتی امور عادی و ظاهری مان را با اعتقادات معنوی پیوند بزنیم همین ظاهر ساده و زندگی روزمره تبدیل به عبادت می شود. سقاخانه ها را مردم درست کردند چون این روایات را باور داشتند که : «هر مسلماني، مسلمان تشنه اي را سيراب کند، خداوند روز قيامت از شربت سر به مهر به او بنوشاند.»
@mahdian_mohsen
اعتراف شریعتمداری به کاسه زیر نیم کاسه
وزیر صنعت بعد از مدتها، روزه سکوت خود را با این جمله شبهه ناک باز کرد که: "اعلام اسامی کسانی که ارز 4200 تومانی گرفتند یعنی اعلان جنگ علیه بخش خصوصی." این جمله یعنی: "شفافیت، اعلان جنگ با بخش خصوصی است." این حرف یعنی: "جریان رانتخوار کشور ذیل حمایت دولت مصونیت دارند." این تعبیر یعنی: "آقای وزیر بازرگانی حاضر است حیثیت سیاسی خود و دولت را آنهم در شرایط پیچیده اقتصاد این روزها، خرج جریان رانتی در کشور کند." اما چرا؟ چه اتفاقی افتاده است و از چه نگران شده اند که خود را در مظان چنین اتهام ننگین و بی سابقه ای قرار داده اند؟ آیا مردم نمی پرسند چه سری بین دولت و جریان رانتی کشور است؟ چرا دولت باید از عده ای دلال و قاچاقچی حمایت کند؟ از چه چیز نگران اند که حاضر نیستند اسامی دریافت کنندگان ارز را منتشر کنند؟ مگر اسم چه کسانی در میان است؟
بخش خصوصی متعهد که برای واردات کالا ارز دولتی گرفته است چرا باید از انتشار اسامی نگران باشد و احساس جنگ کند؟ بدون تردید کسانی احساس ضرر و هزینه می کنند که ارز 4200 تومان را با روابط سیاه سیاسی دریافت ویا خرج اقتصاد سیاه کردند.
وزیر صنعت حتا نسبت به اقدام جسورانه وزیر ارتباطات نیز تاب نیاورده و زبان گلایه گشوده است که "اقدام وزیر ارتباطات نیز چنان و چنین بوده است." دستگاه های نظارتی با این اعتراف مشکوک، باید صدچندان نسبت به دست های پشت پرده توزیع ارز حساس شوند. این میزان هزینه ای که جناب شریعتمداری از حیثیت خود و دولت خرج کرده است بدون شک کاسه ای زیر نیم کاسه است.
@mahdian_mohsen
وزیر صنعت بعد از مدتها، روزه سکوت خود را با این جمله شبهه ناک باز کرد که: "اعلام اسامی کسانی که ارز 4200 تومانی گرفتند یعنی اعلان جنگ علیه بخش خصوصی." این جمله یعنی: "شفافیت، اعلان جنگ با بخش خصوصی است." این حرف یعنی: "جریان رانتخوار کشور ذیل حمایت دولت مصونیت دارند." این تعبیر یعنی: "آقای وزیر بازرگانی حاضر است حیثیت سیاسی خود و دولت را آنهم در شرایط پیچیده اقتصاد این روزها، خرج جریان رانتی در کشور کند." اما چرا؟ چه اتفاقی افتاده است و از چه نگران شده اند که خود را در مظان چنین اتهام ننگین و بی سابقه ای قرار داده اند؟ آیا مردم نمی پرسند چه سری بین دولت و جریان رانتی کشور است؟ چرا دولت باید از عده ای دلال و قاچاقچی حمایت کند؟ از چه چیز نگران اند که حاضر نیستند اسامی دریافت کنندگان ارز را منتشر کنند؟ مگر اسم چه کسانی در میان است؟
بخش خصوصی متعهد که برای واردات کالا ارز دولتی گرفته است چرا باید از انتشار اسامی نگران باشد و احساس جنگ کند؟ بدون تردید کسانی احساس ضرر و هزینه می کنند که ارز 4200 تومان را با روابط سیاه سیاسی دریافت ویا خرج اقتصاد سیاه کردند.
وزیر صنعت حتا نسبت به اقدام جسورانه وزیر ارتباطات نیز تاب نیاورده و زبان گلایه گشوده است که "اقدام وزیر ارتباطات نیز چنان و چنین بوده است." دستگاه های نظارتی با این اعتراف مشکوک، باید صدچندان نسبت به دست های پشت پرده توزیع ارز حساس شوند. این میزان هزینه ای که جناب شریعتمداری از حیثیت خود و دولت خرج کرده است بدون شک کاسه ای زیر نیم کاسه است.
@mahdian_mohsen
به سبک حاج قاسم...
حاج قاسم را به چه می شناسید؟ یک سردار نظامی شجاع و کارآزموده و قهار و باهوش. با این تعاریف ذهنتان کجا رفت؟ عراق و سوریه و لبنان و داعش و غیره.
اما این همه حاج قاسم نیست. حاج قاسم را فراتر از یک "سردار نظامی" نبینید، کم گذاشتید. حاج قاسم مدتهاست در تراز "معلم انقلابی" ظاهر شده است. شعار نمی دهد و اهل تظاهر نیست؛ بلکه با کنش اجتماعی و عمل سیاسی اش برای من و شما و دیگران مشق است و پند و عبرت.
نامه اخیر سردار به رئیس جمهور از همین دست منبرهاست. پیام نامه یک جمله بیشتر نیست؛ " هرکس با انقلاب است اهل حق است و باید دستش رو بوسید" این نامه را که دست کم نگرفتید؟ انتشار این نامه در زمانیست که بسیاری برای استقبال از مواضع انقلابی رئیس جمهور دچار "وسواس سیاسی" شدند. عده ای به اسم اینکه نیت رئیس جمهور چنان است و چنین به شک و دودلی افتادند. برخی دیگر با "ژست بصیرت گونه" از نفاقش گفتند. برخی دیگر به قاعده رقابت های سیاسی گذشته سکوت کردند تا در آینده راه بازگشتی داشته باشند و با هر اشتباه روحانی کُری بخوانند که "ای بی بصیرت های ساده لوح، دیدید که گفتیم..."
اما نامه حاج قاسم "درس انقلابی گری" است. درسی که می گوید ملاک حال افراد است و باید حسن ظن داشت که البته "حسن ظن" با "خوش خیالی" متفاوت است. خوش خیالی یعنی ساده اندیشی اما حسن ظن ریشه در "اعتقاد انقلابی" و "اخلاق مکتبی" ما دارد. قرار است کار انقلاب جلو رود. هرکس آستین بالا زد و پاشنه بالا کشید را باید مدد داد. فردا هم اگر برگشت باز میزان حال افراد است و چیزی از دست نداده ایم. درس بزرگ حاج قاسم اینجاست که انقلابی گری جایی برای کینه های حزبی و جناحی نمی گذارد و هرکس با انقلاب بود رقیب ما نیست.
رفتار تربیتی حاج قاسم را مرور کنید؛ همین چند ماه پیش بود که برای جماعت انقلابی و مومن از "عرفای مجاهد" و "عرفان جهادی" گفت تا همه بدانند "عابد ظاهرگرا" و "زاهد قشری نگر" باری از روی دوش این انقلاب برنمی دارند. مومنی که سبک زندگی اش مبارزه نیست پای انقلاب نخواهد ایستاد. او فهمیده بود که امروز دچار "مسلمان های سکولاریم".
پیش تر کلیدی ترین ارزش انقلاب در "ساحت مردم گرائی" را برای امثال ما متذکر شد که "سینه سپاه برای مردم سپرست. برای ما بالا و پائین شهر فرقی نمی کند..." و بعد هم به "حزب اللهی گری گعده ای و ذوقی" تاخت که در این روزگار " رابطه حزب اللهی با حزب اللهی موضوعیت ندارد بلکه رابطه حزب اللهی با غیرحزب اللهی اهمیت دارد"
چندی پیش تر از سبک مواجهه با دختران و زنان بدحجاب جامعه گفت که "این ها بچه های من و شما هستند. ممکن است ظاهرشان مناسب نباشد اما باطن خوبی دارند.." و جای دیگر اینکه: "امروز حتا کسانی که ظاهر دینی ندارند اما دلبستگی شدید به رهبری و انقلاب دارند.."
حاج قاسم مرزهای دفاع از انقلاب را جابجا کرده است؛ یکروز مرز دفاع از میهن و انقلاب را به دل دشمن در عراق و سوریه و لبنان می برد و امرور مرز دفاع از انقلاب را تا دل مردم و خاصه مومنین و انقلابیون امتداد داده است.
خدا به کسی عزت دهد چنین است؛ از "ضرب شست" تا "آهنگ کلامش" سراسر برکت می شود...
منبع: سرمقاله روزنامه رسالت 14 تیر
@mahdian_mohsen
حاج قاسم را به چه می شناسید؟ یک سردار نظامی شجاع و کارآزموده و قهار و باهوش. با این تعاریف ذهنتان کجا رفت؟ عراق و سوریه و لبنان و داعش و غیره.
اما این همه حاج قاسم نیست. حاج قاسم را فراتر از یک "سردار نظامی" نبینید، کم گذاشتید. حاج قاسم مدتهاست در تراز "معلم انقلابی" ظاهر شده است. شعار نمی دهد و اهل تظاهر نیست؛ بلکه با کنش اجتماعی و عمل سیاسی اش برای من و شما و دیگران مشق است و پند و عبرت.
نامه اخیر سردار به رئیس جمهور از همین دست منبرهاست. پیام نامه یک جمله بیشتر نیست؛ " هرکس با انقلاب است اهل حق است و باید دستش رو بوسید" این نامه را که دست کم نگرفتید؟ انتشار این نامه در زمانیست که بسیاری برای استقبال از مواضع انقلابی رئیس جمهور دچار "وسواس سیاسی" شدند. عده ای به اسم اینکه نیت رئیس جمهور چنان است و چنین به شک و دودلی افتادند. برخی دیگر با "ژست بصیرت گونه" از نفاقش گفتند. برخی دیگر به قاعده رقابت های سیاسی گذشته سکوت کردند تا در آینده راه بازگشتی داشته باشند و با هر اشتباه روحانی کُری بخوانند که "ای بی بصیرت های ساده لوح، دیدید که گفتیم..."
اما نامه حاج قاسم "درس انقلابی گری" است. درسی که می گوید ملاک حال افراد است و باید حسن ظن داشت که البته "حسن ظن" با "خوش خیالی" متفاوت است. خوش خیالی یعنی ساده اندیشی اما حسن ظن ریشه در "اعتقاد انقلابی" و "اخلاق مکتبی" ما دارد. قرار است کار انقلاب جلو رود. هرکس آستین بالا زد و پاشنه بالا کشید را باید مدد داد. فردا هم اگر برگشت باز میزان حال افراد است و چیزی از دست نداده ایم. درس بزرگ حاج قاسم اینجاست که انقلابی گری جایی برای کینه های حزبی و جناحی نمی گذارد و هرکس با انقلاب بود رقیب ما نیست.
رفتار تربیتی حاج قاسم را مرور کنید؛ همین چند ماه پیش بود که برای جماعت انقلابی و مومن از "عرفای مجاهد" و "عرفان جهادی" گفت تا همه بدانند "عابد ظاهرگرا" و "زاهد قشری نگر" باری از روی دوش این انقلاب برنمی دارند. مومنی که سبک زندگی اش مبارزه نیست پای انقلاب نخواهد ایستاد. او فهمیده بود که امروز دچار "مسلمان های سکولاریم".
پیش تر کلیدی ترین ارزش انقلاب در "ساحت مردم گرائی" را برای امثال ما متذکر شد که "سینه سپاه برای مردم سپرست. برای ما بالا و پائین شهر فرقی نمی کند..." و بعد هم به "حزب اللهی گری گعده ای و ذوقی" تاخت که در این روزگار " رابطه حزب اللهی با حزب اللهی موضوعیت ندارد بلکه رابطه حزب اللهی با غیرحزب اللهی اهمیت دارد"
چندی پیش تر از سبک مواجهه با دختران و زنان بدحجاب جامعه گفت که "این ها بچه های من و شما هستند. ممکن است ظاهرشان مناسب نباشد اما باطن خوبی دارند.." و جای دیگر اینکه: "امروز حتا کسانی که ظاهر دینی ندارند اما دلبستگی شدید به رهبری و انقلاب دارند.."
حاج قاسم مرزهای دفاع از انقلاب را جابجا کرده است؛ یکروز مرز دفاع از میهن و انقلاب را به دل دشمن در عراق و سوریه و لبنان می برد و امرور مرز دفاع از انقلاب را تا دل مردم و خاصه مومنین و انقلابیون امتداد داده است.
خدا به کسی عزت دهد چنین است؛ از "ضرب شست" تا "آهنگ کلامش" سراسر برکت می شود...
منبع: سرمقاله روزنامه رسالت 14 تیر
@mahdian_mohsen
همه حاشیه ها و جنجال خانم مائده
ابتدا تصور می کردم ماجرای دستیگری یک خانم در شبکه های اجتماعی، موضوع بااهمیتی نیست و نیاز به توضیح و تفسیر ندارد. اما مباحثی طی این یکی دو روز طرح شد که به نظر رسید حرف هائی باقی مانده است.
در این رابطه 3 نکته قابل اعتناست.
یکم. باید توجه داشت که شبکه های نوین اطلاعاتی جزئی از زندگی اجتماعی افراد است و مشمول مصونیت های حریم خصوصی نیست. شبکه های های اجتماعی نیز مثل کوچه و خیابان این شهرند. مردم حضور دارند و هرآنچه اثر اجتماعی داشته باشد مشمول قوانین اجتماعی کشورست. طبیعی است که فروش مواد مخدر از شبکه های اجتماعی تخلف است. ترویج فحشا و ابتذال در اینستاگرام مثل هنجارشکنی های اخلاقی در پارک و محله ماست. کدام آدم عاقل و معتقد به قانونی می پذیرد که یک نفر وسط شهر و در یکی از میادین محله، برهنه شود و آشکارا برقصد؟
حکم روشن است. دستگاه انتظامی واجب است که از حریم مومنانه شهر پاسداری کند. باید قانون را اجرا کند و اتفاقن انتقاد اصلی اینست که چرا اینقدر دیرهنگام ورود کرده است؟
دوم. یک نقد پوسیده و کلیشه ای وجود دارد که معتقد است وقتی گناهان بزرگتر وجود دارد نباید سراغ ایندست موضوعات کم اهمیت رفت. طبیعی است که این ادعا به غایت غیرمنطقی است. این افراد کافیست به یک سوال ساده پاسخ دهند؛ اگر خانه شما را خدای نکرده دزد بزند، حق داریم به عدلیه بگوئیم شما به کارهای مهمتر مثل مباره با اختلاس بپردازید و دزد خانه را رها کنید؟ پاسخ روشن است.
اما یک نکته باقی است که نباید فراموش شود. از عدالت مهمتر احساس عدالت است. عدلیه و نظمیه ما باید به نحوی عمل کند که مردم احساس بی عدالتی و تبعیض نداشته باشند. در شرایطی که کشور تشنه مبارزه با فساد اقتصادی است نباید به نحوی تبلیغات کرد که مردم احساس کنند عدلیه در شناخت اولویت ها دچار سردرگمی است. اگر جامعه دچار این تلقی شده است که عدلیه بیش از آنکه به اقتصاد و معیشت مردم توجه کند به حجاب و کنسرت و فیلترینگ توجه کرده است، مقصر مسئولینند نه ادراک مردم.
سوم. اما درباره اعترافی که از رسانه ملی پخش شد، عمده انتقادات به حق است. 3 دسته انتقاد جدی به این مستند وارد است.
اول اینکه زمان پخش این برنامه منطقی نبود. در شرایطی که جامعه مترصد برخورد با مفسدین اقتصادی است انتشار چنین برنامه هائی همان ادرس غلط دادن است. گوئی قهریه نظام دچار گیجی در فهم اولویت های کشور است که البته چنین نیست.
دوم نوع مستند است که به شدت عواطف مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد و برخلاف انتظار سازندگان برنامه، باعث می شود اصل خطای فرد در حاشیه قرار بگیرد. اعتراف گرفتن یک مرد در اتاق تاریک، از یک دختر کم سن و سال که اتفاقن در حال گریه است، آنهم سوالاتی از این دست که تیمی کار می کردید یا فردی، سخت برای مخاطب آزار دهنده است. واقعن چه ضرورتی داشت جز اینکه مقصر را مظلوم جلوه دهد؟
اشکال سوم فهم ما از نوع مواجهه با موضوعات فرهنگی است. با مسائل فرهنگی نمی شود به روش و قاعده موضوعات سیاسی و امنیتی رفتار کرد. اساسن موضوعات فرهنگی جنسش اعتراف نیست. اعتراف به چه؟ موضوعاتی که امنیتی نیست، جنسش دست های پشت پرده و یا پروژه های پیچیده امنیتی نیست؛ عمدتن جهل است و نادانی. جهل را اعتراف نمی کنند، بلکه آگاهی می دهند.
بند سوم بسیار مهمتراست. ما دچار یک اشتباه راهبردی در مواجه با موضوعات فرهنگی هستیم. اول اینکه برای ما موضوعات فرهنگی در اولویت قرار ندارد و دوم اینکه وقتی هم سراغ مسائل فرهنگی می رویم به روش سیاسی و امنیتی ورود می کنیم. همین که مسئولین ما توئیتر را فیلتر می کنند اما نسبت به اینستاگرام بی اعتنا هستند یعنی تهدید هجمه های سبک زندگی را کم خطر تر از هجمه های سیاسی می دانند. غرض فیلتر کردن یا نکردن این و آن نیست؛ غرض نوع نگاه غلط ماست. این همان نگاه غلطی است که در دهه 70 خطر ماهنامه ایران فردا را فراتر از آدینه و دنیای سخن می دانست.
خبرگزاری فارس
@mahdian_mohsen
ابتدا تصور می کردم ماجرای دستیگری یک خانم در شبکه های اجتماعی، موضوع بااهمیتی نیست و نیاز به توضیح و تفسیر ندارد. اما مباحثی طی این یکی دو روز طرح شد که به نظر رسید حرف هائی باقی مانده است.
در این رابطه 3 نکته قابل اعتناست.
یکم. باید توجه داشت که شبکه های نوین اطلاعاتی جزئی از زندگی اجتماعی افراد است و مشمول مصونیت های حریم خصوصی نیست. شبکه های های اجتماعی نیز مثل کوچه و خیابان این شهرند. مردم حضور دارند و هرآنچه اثر اجتماعی داشته باشد مشمول قوانین اجتماعی کشورست. طبیعی است که فروش مواد مخدر از شبکه های اجتماعی تخلف است. ترویج فحشا و ابتذال در اینستاگرام مثل هنجارشکنی های اخلاقی در پارک و محله ماست. کدام آدم عاقل و معتقد به قانونی می پذیرد که یک نفر وسط شهر و در یکی از میادین محله، برهنه شود و آشکارا برقصد؟
حکم روشن است. دستگاه انتظامی واجب است که از حریم مومنانه شهر پاسداری کند. باید قانون را اجرا کند و اتفاقن انتقاد اصلی اینست که چرا اینقدر دیرهنگام ورود کرده است؟
دوم. یک نقد پوسیده و کلیشه ای وجود دارد که معتقد است وقتی گناهان بزرگتر وجود دارد نباید سراغ ایندست موضوعات کم اهمیت رفت. طبیعی است که این ادعا به غایت غیرمنطقی است. این افراد کافیست به یک سوال ساده پاسخ دهند؛ اگر خانه شما را خدای نکرده دزد بزند، حق داریم به عدلیه بگوئیم شما به کارهای مهمتر مثل مباره با اختلاس بپردازید و دزد خانه را رها کنید؟ پاسخ روشن است.
اما یک نکته باقی است که نباید فراموش شود. از عدالت مهمتر احساس عدالت است. عدلیه و نظمیه ما باید به نحوی عمل کند که مردم احساس بی عدالتی و تبعیض نداشته باشند. در شرایطی که کشور تشنه مبارزه با فساد اقتصادی است نباید به نحوی تبلیغات کرد که مردم احساس کنند عدلیه در شناخت اولویت ها دچار سردرگمی است. اگر جامعه دچار این تلقی شده است که عدلیه بیش از آنکه به اقتصاد و معیشت مردم توجه کند به حجاب و کنسرت و فیلترینگ توجه کرده است، مقصر مسئولینند نه ادراک مردم.
سوم. اما درباره اعترافی که از رسانه ملی پخش شد، عمده انتقادات به حق است. 3 دسته انتقاد جدی به این مستند وارد است.
اول اینکه زمان پخش این برنامه منطقی نبود. در شرایطی که جامعه مترصد برخورد با مفسدین اقتصادی است انتشار چنین برنامه هائی همان ادرس غلط دادن است. گوئی قهریه نظام دچار گیجی در فهم اولویت های کشور است که البته چنین نیست.
دوم نوع مستند است که به شدت عواطف مخاطب را تحت تاثیر قرار می دهد و برخلاف انتظار سازندگان برنامه، باعث می شود اصل خطای فرد در حاشیه قرار بگیرد. اعتراف گرفتن یک مرد در اتاق تاریک، از یک دختر کم سن و سال که اتفاقن در حال گریه است، آنهم سوالاتی از این دست که تیمی کار می کردید یا فردی، سخت برای مخاطب آزار دهنده است. واقعن چه ضرورتی داشت جز اینکه مقصر را مظلوم جلوه دهد؟
اشکال سوم فهم ما از نوع مواجهه با موضوعات فرهنگی است. با مسائل فرهنگی نمی شود به روش و قاعده موضوعات سیاسی و امنیتی رفتار کرد. اساسن موضوعات فرهنگی جنسش اعتراف نیست. اعتراف به چه؟ موضوعاتی که امنیتی نیست، جنسش دست های پشت پرده و یا پروژه های پیچیده امنیتی نیست؛ عمدتن جهل است و نادانی. جهل را اعتراف نمی کنند، بلکه آگاهی می دهند.
بند سوم بسیار مهمتراست. ما دچار یک اشتباه راهبردی در مواجه با موضوعات فرهنگی هستیم. اول اینکه برای ما موضوعات فرهنگی در اولویت قرار ندارد و دوم اینکه وقتی هم سراغ مسائل فرهنگی می رویم به روش سیاسی و امنیتی ورود می کنیم. همین که مسئولین ما توئیتر را فیلتر می کنند اما نسبت به اینستاگرام بی اعتنا هستند یعنی تهدید هجمه های سبک زندگی را کم خطر تر از هجمه های سیاسی می دانند. غرض فیلتر کردن یا نکردن این و آن نیست؛ غرض نوع نگاه غلط ماست. این همان نگاه غلطی است که در دهه 70 خطر ماهنامه ایران فردا را فراتر از آدینه و دنیای سخن می دانست.
خبرگزاری فارس
@mahdian_mohsen
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
✅تفاوت های نواصولگرایی و نواصلاح طلبی.
✅کارگزارانیزه شدن وسرنوشت اصلاح طلب ها
بخشی از مناظره با برادر خوب اصلاح طلبم آقای داوود حشمتی.
فردانیوز
@mahdian_mohsen
✅کارگزارانیزه شدن وسرنوشت اصلاح طلب ها
بخشی از مناظره با برادر خوب اصلاح طلبم آقای داوود حشمتی.
فردانیوز
@mahdian_mohsen
✅مهمترین تفاوت ما با آقا چیست؟
✅شاید این متن را ببینید اختلاف برخی انقلابی ها با رهبری در سبک سیاست ورزی روشن شود.
http://yon.ir/YYOHE
@mahdian_mohsen
✅شاید این متن را ببینید اختلاف برخی انقلابی ها با رهبری در سبک سیاست ورزی روشن شود.
http://yon.ir/YYOHE
@mahdian_mohsen
خبرگزاری فارس
محسن مهدیان مهمترین تفاوت "ما" و "آقا"
فکر می کنید مهمترین تفاوت میان ما و رهبرانقلاب چیست؟ بصیرت؟ پیش بینی؟ اطلاعات روز؟ دشمن شناسی؟ همه این ها هست و دهها عنوان دیگر که می شود به آنها اضافه کرد. اما موضوع دیگری وجود دارد که جمع این عناوین است.
درسی از روزنامه نگاری "نصیری" و "توکلی"
#ادبیات_انقلابیگری
یک سوال؛ ادبیات انقلابی گری به چه نحوی باید باشد؟ صدای بلند؟ اعتراضی؟ مطالبه گرایانه؟ استدلالی؟ اقناعی؟ مردمی یا چی؟
این سوال احتمالن برای شما هم مطرح است. خیلی وقت ها دچار تردید می شویم و واقعن ابهام داریم که این راه طی شده؛ سزاست یا خطا؟
این سوال وقتی به ساحت رسانه می رسد جدی تر می شود چون در کنار پاسخ به این سوال و حجیت آن، جذابیت کلام هم مطرح می شود.
بالاخره ادبیاتی کارگر است که موثر افتد. خیلی وقت ها انتخاب ادبیات ما ناشی از آثار آنست؛ مثلن نگاه می کنیم کدام روش موثرترست یا مخاطب بیشتری جلب می کند. همین مبنای ساده باعث می شود خیلی از آدم ها مواضع شان در محافل خصوصی متفاوت از محافل رسانه ای باشد.
واقعیت این است که ما شناخت دقیقی از اثر کلام نداریم. اشتباه رایج اینست که تفکیکی میان "جلوه کلام" با "حجت کلام" نداریم. هرانچه خوشتر جلوه کرد، الزامن حجیت قوی تری ندارد. "هیجان کلام"، "استدلال کلام" نیست و بالاتر اینکه "ارضای احساساتی" منجر به "اقناع استدلالی" نمی شود.
این خطای تاکتیکی باعث می شود برخی تصور کنند "صدای بلند" بخشی از استدلال است؛ حال آنکه تناژ صدا تنها تضمین جلب توجه است و نه بیشتر؛ مخاطب تنها روی اش راسمت شما برمی گرداند نه دل و ذهن اش.
نتیجه این می شود که در بسیاری از موارد صدای بلند "همراهی اجتماعی" ایجاد نمی کند. بدتر اینکه گوش مخاطب به این صدا عادت می کند و هرکس بخواهد حرف مهمی بزند بعد ازین باید بیشتر فریاد کند.
اما نقطه مقابل این نگاه چیست؟ "شل کلامی". برخی تصور می کنند اگر کلام آرام باشد، مستدل است. حتا استدلال هم به تنهایی کفایت نمی کند. استدلال تنها ذهن مخاطب را درگیر می کند، حال آنکه مخاطب تنها ذهنی تصمیم نمی گیرد. دهها متغیر دیگر و موثری وجود دارد که در تصمیم مخاطب تعیین کننده است. متن مستدلی که صراحت ندارد، ممکن است مخاطب را "قانع" کند اما به "حرکت" نمی کشد. بین ایندو فرسنگ ها فاصله است
عبور کنیم....
پس چه باید کرد؟
برای "چه باید کرد"، مناسب است به دو الگوی روزنامه نگاری در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 مراجعه کنیم. سبک روزنامه نگاری "احمد توکلی" در روزنامه های "رسالت" و "فردا" و سبک ادبیات "مهدی نصیری" در روزنامه "کیهان" و ماهنامه "صبح" ازین جهت قابل اعتناست. ممکن است این الگوها از جهات مختلف کامل نباشند اما از زاویه این متن قابل رجوع اند.
ویژگی مشترک ایندو روزنامه نگار قدیمی در "تحکم" است؛ امتیاز شان در "هیبت کلام" است نه "فریاد کلام". ادبیات جوان متدین و انقلابی باید مستحکم و باقوت باشد. اما این ادبیات چطور شکل می گیرد؟ "ادبیات پرطنین" برآمده از "صراحت کلام" است و ضرب آهنگ ش از "قوه فکر"ست نه "قدرت حنجره". مخاطب "تخته بند استدلال" می شود نه "میخکوب صدا".
سبک نوشتاری نصیری و توکلی در فعالیت رسانه ای شان چنین بود. مستدل می نوشتند اما صریح و محکم. صراحت لهجه کمک می کرد استدلال شان نیز اثرگذار باشد و به متن، عمق اعتقادی و انگیزشی ببخشد. نویسنده بااعتقاد، کلامش روشن است و دونبشی و "شل کلامی" بدان راه ندارد. پس صراحت بیانگر 2 امر ست؛ هم "اعتقاد نویسنده" و هم "استحکام استدلال". حرف گوشه دار و طعنه دار و پرکنایه در این ادبیات هیچ جایی ندارد؛ کلام بی ادبانه که حاشا...
هیبت کلام در صراحت لهجه، مخاطب را به جهت ذهنی و قلبی همراه می کند. چون بغیر استدلال، بوی صداقت و اخلاص می دهد و از همه مهمتر اینکه دارای جان مایه های اعتقادی و معرفتی است. آدم مستحکم دارای "تعصب ممدوح" است و اعتقادش را با حجیت علم و عقل و دین تقویت کرده است.
و در نهایت یک جمله؛
کلام مستدل و مستحکم؛ هم بیانگر "عقلانیت متن" است و هم "تقوای نویسنده". حال آنکه "فریاد کلام" یا روی دیگرش "شل کلامی" ، یا ناشی از ضعف منطق است یا تقوای صاحب منطق.
روشنست که بحث نسبی است.
@mahdian_mohsen
#ادبیات_انقلابیگری
یک سوال؛ ادبیات انقلابی گری به چه نحوی باید باشد؟ صدای بلند؟ اعتراضی؟ مطالبه گرایانه؟ استدلالی؟ اقناعی؟ مردمی یا چی؟
این سوال احتمالن برای شما هم مطرح است. خیلی وقت ها دچار تردید می شویم و واقعن ابهام داریم که این راه طی شده؛ سزاست یا خطا؟
این سوال وقتی به ساحت رسانه می رسد جدی تر می شود چون در کنار پاسخ به این سوال و حجیت آن، جذابیت کلام هم مطرح می شود.
بالاخره ادبیاتی کارگر است که موثر افتد. خیلی وقت ها انتخاب ادبیات ما ناشی از آثار آنست؛ مثلن نگاه می کنیم کدام روش موثرترست یا مخاطب بیشتری جلب می کند. همین مبنای ساده باعث می شود خیلی از آدم ها مواضع شان در محافل خصوصی متفاوت از محافل رسانه ای باشد.
واقعیت این است که ما شناخت دقیقی از اثر کلام نداریم. اشتباه رایج اینست که تفکیکی میان "جلوه کلام" با "حجت کلام" نداریم. هرانچه خوشتر جلوه کرد، الزامن حجیت قوی تری ندارد. "هیجان کلام"، "استدلال کلام" نیست و بالاتر اینکه "ارضای احساساتی" منجر به "اقناع استدلالی" نمی شود.
این خطای تاکتیکی باعث می شود برخی تصور کنند "صدای بلند" بخشی از استدلال است؛ حال آنکه تناژ صدا تنها تضمین جلب توجه است و نه بیشتر؛ مخاطب تنها روی اش راسمت شما برمی گرداند نه دل و ذهن اش.
نتیجه این می شود که در بسیاری از موارد صدای بلند "همراهی اجتماعی" ایجاد نمی کند. بدتر اینکه گوش مخاطب به این صدا عادت می کند و هرکس بخواهد حرف مهمی بزند بعد ازین باید بیشتر فریاد کند.
اما نقطه مقابل این نگاه چیست؟ "شل کلامی". برخی تصور می کنند اگر کلام آرام باشد، مستدل است. حتا استدلال هم به تنهایی کفایت نمی کند. استدلال تنها ذهن مخاطب را درگیر می کند، حال آنکه مخاطب تنها ذهنی تصمیم نمی گیرد. دهها متغیر دیگر و موثری وجود دارد که در تصمیم مخاطب تعیین کننده است. متن مستدلی که صراحت ندارد، ممکن است مخاطب را "قانع" کند اما به "حرکت" نمی کشد. بین ایندو فرسنگ ها فاصله است
عبور کنیم....
پس چه باید کرد؟
برای "چه باید کرد"، مناسب است به دو الگوی روزنامه نگاری در اواخر دهه 60 و اوایل دهه 70 مراجعه کنیم. سبک روزنامه نگاری "احمد توکلی" در روزنامه های "رسالت" و "فردا" و سبک ادبیات "مهدی نصیری" در روزنامه "کیهان" و ماهنامه "صبح" ازین جهت قابل اعتناست. ممکن است این الگوها از جهات مختلف کامل نباشند اما از زاویه این متن قابل رجوع اند.
ویژگی مشترک ایندو روزنامه نگار قدیمی در "تحکم" است؛ امتیاز شان در "هیبت کلام" است نه "فریاد کلام". ادبیات جوان متدین و انقلابی باید مستحکم و باقوت باشد. اما این ادبیات چطور شکل می گیرد؟ "ادبیات پرطنین" برآمده از "صراحت کلام" است و ضرب آهنگ ش از "قوه فکر"ست نه "قدرت حنجره". مخاطب "تخته بند استدلال" می شود نه "میخکوب صدا".
سبک نوشتاری نصیری و توکلی در فعالیت رسانه ای شان چنین بود. مستدل می نوشتند اما صریح و محکم. صراحت لهجه کمک می کرد استدلال شان نیز اثرگذار باشد و به متن، عمق اعتقادی و انگیزشی ببخشد. نویسنده بااعتقاد، کلامش روشن است و دونبشی و "شل کلامی" بدان راه ندارد. پس صراحت بیانگر 2 امر ست؛ هم "اعتقاد نویسنده" و هم "استحکام استدلال". حرف گوشه دار و طعنه دار و پرکنایه در این ادبیات هیچ جایی ندارد؛ کلام بی ادبانه که حاشا...
هیبت کلام در صراحت لهجه، مخاطب را به جهت ذهنی و قلبی همراه می کند. چون بغیر استدلال، بوی صداقت و اخلاص می دهد و از همه مهمتر اینکه دارای جان مایه های اعتقادی و معرفتی است. آدم مستحکم دارای "تعصب ممدوح" است و اعتقادش را با حجیت علم و عقل و دین تقویت کرده است.
و در نهایت یک جمله؛
کلام مستدل و مستحکم؛ هم بیانگر "عقلانیت متن" است و هم "تقوای نویسنده". حال آنکه "فریاد کلام" یا روی دیگرش "شل کلامی" ، یا ناشی از ضعف منطق است یا تقوای صاحب منطق.
روشنست که بحث نسبی است.
@mahdian_mohsen
ابعاد افتخارآمیز سپنتا
#حکم_حکومتی متفاوت
سپنتا نیکنام به حکم مجمع تشخیص مصلحت نظام به شورای شهر یزد بازگشت. بعد از ماهها کشمکش میان مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، منع حضور یک زرتشتی در شورای شهر یزد را خلاف مصلحت تشخیص داد.
ابعاد ماجرا بسیار افتخارآمیز است. فرضیه تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام براساس تشخیص مصالح عمومی است. اما اینبار تشخیص مصلحت ابعاد قابل تاملی به خود گرفته است. مساله سپنتا نیکنام، بیش از آنکه مساله فرد باشد مساله افکار عمومی است. مصلحت کشور بیش از آنکه روی ورود یک زرتشتی به شورای شهر قرار گیرد بر فهم و ادراک جامعه رفته است.
شورای نگهبان بنا به حکم حضرت امام، ورود اقلیت ها به شورای شهر را خلاف موازین شرع دانستند. اما مجمع این حکم را خلاف مصلحت تشخیص داد. حال سوال اینجاست که چه چیز تغییر کرده است و چه اتفاقی افتاده که این حکم تغییر کرده است؟
یک وقت مصالح مردم و کشور در زندگی و معیشت و حفظ نظام ایجاب می کند که حکم حکومتی صادر شود. مصلحت روی خود موضوع می رود؛ مثلن تغییر شرایط باعث می شود حکم اولیه ای تغییر کند. مثل اینکه در مجلس شورای اسلامی تصویب شد که دولت ایران در اختلاف با کشورها به یک دادگاه بینالمللی رجوع کند که شورای نگهبان آنرا به خاطر مغایرت با احکام اولیه و قاعده نفی سبیل رد می کند. آنگاه حضرت امام در پاسخ رئیس مجلس و برای دفاع از حقوق حقه مردم اعتراض می کنند که اگر اعضای شورای نگهبان میخواهند این طور جواب بدهند، بگویند ما جمهوری اسلامی را تعطیل کنیم. اما یک بار مساله متفاوت از موضوعات اقتصادی و معیشتی مردمست. مساله اساسن روی خود موضوع هم نمی رود. مساله حقوق اقلیت ها الان مطرح نیست، چون اتفاق جدیدی نیافتاده که بخواهد حکم امام تغییر کند. پس اینجا چه موضوع جدیدی ایجاد شده است که مجمع تشخیص مصلحت حکم به مصلحت داده و حق اقلیت ها را در شورای شهر مشروع دانسته است؟ نکته افتخارآمیز ماجرا اینجاست؛ اینبار حکم مصلحت روی اهمیت و ارزش افکار عمومی رفته است. انتظار افکار عمومی اینست که زرتشتی نیز می تواند در شورای شهر حاضر باشد، پس به حکم حرمت جامعه و مردمسالاری دینی، مصلحت ایجاب می کند که حکم اولیه تغییر کند.
به عنوان مثال سوال افکار عمومی بعد از تصمیم شورای نگهبان این بود که چطور می شود در مجلس شورای اسلامی اقلیت های مذهبی حضور داشته باشند و با یک رای بتوانند یک وزیر را جابجا کنند یا یک تصمیم کلیدی برای نظام اتخاذ کنند اما در شورای شهر و مسائل شهری و روستائی نتوانند مشارکت کنند؟ اینجا بود که پاسخی نداشتیم. مصلحت روی افکار عمومی قرار گرفته است و این مساله از جهت توجه نظام به فهم و مطالبه مردم بسیار اهمیت دارد.
این دست احکام حکومتی در زمان معصوم نیز سابقه داشته است. حضرت امیر وقتی در کوفه مردم را از خواندن نماز مستحبی به جماعت نهی کرد، با اعتراض مردمی مواجه شد که فریاد می زدند واعمرا واعمرا ... و اینجا بود که به امام حسن دستور داد به مردم بگویند نماز مستحبی را می توانند به جماعت بخوانند.
اینجاست که جمله حضرت امام یادآور می شود که مصلحت نظام، امور مهمهای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز میگردد. اینجاست که اهمیت توصیه حضرت امام به طلاب روشن می شود که " باید برای مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام، مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم..."
کاش قدر بدانیم.
صبح نو
@mahdian_mohsen
#حکم_حکومتی متفاوت
سپنتا نیکنام به حکم مجمع تشخیص مصلحت نظام به شورای شهر یزد بازگشت. بعد از ماهها کشمکش میان مجلس و شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت، منع حضور یک زرتشتی در شورای شهر یزد را خلاف مصلحت تشخیص داد.
ابعاد ماجرا بسیار افتخارآمیز است. فرضیه تشکیل مجمع تشخیص مصلحت نظام براساس تشخیص مصالح عمومی است. اما اینبار تشخیص مصلحت ابعاد قابل تاملی به خود گرفته است. مساله سپنتا نیکنام، بیش از آنکه مساله فرد باشد مساله افکار عمومی است. مصلحت کشور بیش از آنکه روی ورود یک زرتشتی به شورای شهر قرار گیرد بر فهم و ادراک جامعه رفته است.
شورای نگهبان بنا به حکم حضرت امام، ورود اقلیت ها به شورای شهر را خلاف موازین شرع دانستند. اما مجمع این حکم را خلاف مصلحت تشخیص داد. حال سوال اینجاست که چه چیز تغییر کرده است و چه اتفاقی افتاده که این حکم تغییر کرده است؟
یک وقت مصالح مردم و کشور در زندگی و معیشت و حفظ نظام ایجاب می کند که حکم حکومتی صادر شود. مصلحت روی خود موضوع می رود؛ مثلن تغییر شرایط باعث می شود حکم اولیه ای تغییر کند. مثل اینکه در مجلس شورای اسلامی تصویب شد که دولت ایران در اختلاف با کشورها به یک دادگاه بینالمللی رجوع کند که شورای نگهبان آنرا به خاطر مغایرت با احکام اولیه و قاعده نفی سبیل رد می کند. آنگاه حضرت امام در پاسخ رئیس مجلس و برای دفاع از حقوق حقه مردم اعتراض می کنند که اگر اعضای شورای نگهبان میخواهند این طور جواب بدهند، بگویند ما جمهوری اسلامی را تعطیل کنیم. اما یک بار مساله متفاوت از موضوعات اقتصادی و معیشتی مردمست. مساله اساسن روی خود موضوع هم نمی رود. مساله حقوق اقلیت ها الان مطرح نیست، چون اتفاق جدیدی نیافتاده که بخواهد حکم امام تغییر کند. پس اینجا چه موضوع جدیدی ایجاد شده است که مجمع تشخیص مصلحت حکم به مصلحت داده و حق اقلیت ها را در شورای شهر مشروع دانسته است؟ نکته افتخارآمیز ماجرا اینجاست؛ اینبار حکم مصلحت روی اهمیت و ارزش افکار عمومی رفته است. انتظار افکار عمومی اینست که زرتشتی نیز می تواند در شورای شهر حاضر باشد، پس به حکم حرمت جامعه و مردمسالاری دینی، مصلحت ایجاب می کند که حکم اولیه تغییر کند.
به عنوان مثال سوال افکار عمومی بعد از تصمیم شورای نگهبان این بود که چطور می شود در مجلس شورای اسلامی اقلیت های مذهبی حضور داشته باشند و با یک رای بتوانند یک وزیر را جابجا کنند یا یک تصمیم کلیدی برای نظام اتخاذ کنند اما در شورای شهر و مسائل شهری و روستائی نتوانند مشارکت کنند؟ اینجا بود که پاسخی نداشتیم. مصلحت روی افکار عمومی قرار گرفته است و این مساله از جهت توجه نظام به فهم و مطالبه مردم بسیار اهمیت دارد.
این دست احکام حکومتی در زمان معصوم نیز سابقه داشته است. حضرت امیر وقتی در کوفه مردم را از خواندن نماز مستحبی به جماعت نهی کرد، با اعتراض مردمی مواجه شد که فریاد می زدند واعمرا واعمرا ... و اینجا بود که به امام حسن دستور داد به مردم بگویند نماز مستحبی را می توانند به جماعت بخوانند.
اینجاست که جمله حضرت امام یادآور می شود که مصلحت نظام، امور مهمهای است که گاهی غفلت از آن موجب شکست اسلام عزیز میگردد. اینجاست که اهمیت توصیه حضرت امام به طلاب روشن می شود که " باید برای مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام، مصلحت نظام از مسائلی است که مقدم بر هر چیز است و همه باید تابع آن باشیم..."
کاش قدر بدانیم.
صبح نو
@mahdian_mohsen
استقبال از رفع حصر...
رسانه های وابسته و نزدیک به دولت به نقل از منابع اگاه و رسمی، از مصوبه شورای عالی امنیت ملی برای رفع حصر خبر دادند. پیشتر نیز اخباری ازین دست منتشر شد و هربار هم بی سرانجام ماند، اما امیدواریم اینبار خبر تائید شود.
به چند دلیل ازین خبر باید استقبال کرد؛
دلیل اول مرتفع شدن علت حصر است. علت حصر چه بود؟ علت حصر نگرانی از بدرفتاری آقایان کروبی و موسوی بود که حاضر نمی شدند نسبت به قانون تمکین کنند و هراز گاهی با اظهارنظرهای حساسیت برانگیز، جامعه را دچار اختلاف و تشویش می کردند و مردم را رودر روی هم قرار می دادند. این خبر بدین معنی است که محصورین حاضر شدند دست از قانون شکنی مجدد بردارند.
دلیل دوم رفع نگرانی ها از همراهی اجتماعی است. اگراین خبر درست باشد، یعنی شورای عالی امنیت ملی به عنوان تنها نهاد تصمیم گیر در مسائل کلان امنیتی، پیش بینی کرده است که آزادی محصورین موجب ناامنی در جامعه نخواهد شد و به تعبیر دیگر، تهدیدی از سوی معترضین نخواهیم داشت.
البته رفع این نگرانی قابل پیش بینی بود. ابهام بخشی از جامعه نسبت به نتایج انتخابات 88، بعد از برگزاری چند انتخابات پیاپی و پیروزی اصلاح طلبان رفع و مشخص شد چه کسی امانتدار است و چه کسی ظالم به آبروی کشور. امروز احدی نیست که خود را در چارچوب جمهوری اسلامی تعریف کند و از قانون شکنی آن سالها دفاع کند؛ این دستاورد مهمی است. از این جهت طرفداران موسوم به سبز، امروز متوجه شدند که با اعتنا به قانون و اخلاق هیچ بن بستی در جمهوری اسلامی وجود ندارد؛ نمونه اش سپنتا نیکنام.
می ماند اقلیت آشوبگری که یک روز ظاهرن سبز بودند و روز دیگر بنفش و هیچ وقت هم منتظر محصورین نبودند که امروز با رفع حصر جان تازه ای بگیرند. آبشخور این جریان آن سوی مرزهاست و حلقه به گوش تروریست های داعشی و وطنی اند و هرچه به کیسه داشتند در حوادث دی ماه خرج کردند. چه آنکه شعارهای اخیرشان نیز پرده ها را برداشت؛ دوران شعار "نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران" گذشته است و شعار امروز آنها "رضا شاه روحت شاد" است و در خیال به بازگشت مسعود رجوی و پهلوی ها خوش اند... .
و اما سومین دلیل برای استقبال از این خبر، زمان معهود در اجرای عدالت است. روشن است که حصر مجازات نیست. حصر تصمیم موقت و پیشگیرانه نظام برای حفظ امنیت مردم و کشور بود تا فرصت برای برگزاری دادگاه فراهم شود. تا امروز اگر دادگاه برگزار نشده است، "ارجحیت حق جامعه و امنیت کشور" نسبت به "حق فردی" است که مورد تائید هر صاحب فکر با هر نوع مشربی است؛ اما امروز که شرایط فراهم است مطالبه عمومی برگزاری علنی دادگاه است.
ناگفته های بسیاری مانده است؛ خون هائی که ریخته شد و آبروئی که از جمهوری اسلامی رفت و فرصت بی نظیری که از نمایش مردمسالاری از دست رفت باید در یک دادگاه قانونی و عادلانه مرور شود... حرف بسیارست و تاریخ تشنه ثبت ظلم هائی که گذشت.
@mahdian_mohsen
رسانه های وابسته و نزدیک به دولت به نقل از منابع اگاه و رسمی، از مصوبه شورای عالی امنیت ملی برای رفع حصر خبر دادند. پیشتر نیز اخباری ازین دست منتشر شد و هربار هم بی سرانجام ماند، اما امیدواریم اینبار خبر تائید شود.
به چند دلیل ازین خبر باید استقبال کرد؛
دلیل اول مرتفع شدن علت حصر است. علت حصر چه بود؟ علت حصر نگرانی از بدرفتاری آقایان کروبی و موسوی بود که حاضر نمی شدند نسبت به قانون تمکین کنند و هراز گاهی با اظهارنظرهای حساسیت برانگیز، جامعه را دچار اختلاف و تشویش می کردند و مردم را رودر روی هم قرار می دادند. این خبر بدین معنی است که محصورین حاضر شدند دست از قانون شکنی مجدد بردارند.
دلیل دوم رفع نگرانی ها از همراهی اجتماعی است. اگراین خبر درست باشد، یعنی شورای عالی امنیت ملی به عنوان تنها نهاد تصمیم گیر در مسائل کلان امنیتی، پیش بینی کرده است که آزادی محصورین موجب ناامنی در جامعه نخواهد شد و به تعبیر دیگر، تهدیدی از سوی معترضین نخواهیم داشت.
البته رفع این نگرانی قابل پیش بینی بود. ابهام بخشی از جامعه نسبت به نتایج انتخابات 88، بعد از برگزاری چند انتخابات پیاپی و پیروزی اصلاح طلبان رفع و مشخص شد چه کسی امانتدار است و چه کسی ظالم به آبروی کشور. امروز احدی نیست که خود را در چارچوب جمهوری اسلامی تعریف کند و از قانون شکنی آن سالها دفاع کند؛ این دستاورد مهمی است. از این جهت طرفداران موسوم به سبز، امروز متوجه شدند که با اعتنا به قانون و اخلاق هیچ بن بستی در جمهوری اسلامی وجود ندارد؛ نمونه اش سپنتا نیکنام.
می ماند اقلیت آشوبگری که یک روز ظاهرن سبز بودند و روز دیگر بنفش و هیچ وقت هم منتظر محصورین نبودند که امروز با رفع حصر جان تازه ای بگیرند. آبشخور این جریان آن سوی مرزهاست و حلقه به گوش تروریست های داعشی و وطنی اند و هرچه به کیسه داشتند در حوادث دی ماه خرج کردند. چه آنکه شعارهای اخیرشان نیز پرده ها را برداشت؛ دوران شعار "نه غزه و نه لبنان جانم فدای ایران" گذشته است و شعار امروز آنها "رضا شاه روحت شاد" است و در خیال به بازگشت مسعود رجوی و پهلوی ها خوش اند... .
و اما سومین دلیل برای استقبال از این خبر، زمان معهود در اجرای عدالت است. روشن است که حصر مجازات نیست. حصر تصمیم موقت و پیشگیرانه نظام برای حفظ امنیت مردم و کشور بود تا فرصت برای برگزاری دادگاه فراهم شود. تا امروز اگر دادگاه برگزار نشده است، "ارجحیت حق جامعه و امنیت کشور" نسبت به "حق فردی" است که مورد تائید هر صاحب فکر با هر نوع مشربی است؛ اما امروز که شرایط فراهم است مطالبه عمومی برگزاری علنی دادگاه است.
ناگفته های بسیاری مانده است؛ خون هائی که ریخته شد و آبروئی که از جمهوری اسلامی رفت و فرصت بی نظیری که از نمایش مردمسالاری از دست رفت باید در یک دادگاه قانونی و عادلانه مرور شود... حرف بسیارست و تاریخ تشنه ثبت ظلم هائی که گذشت.
@mahdian_mohsen