کانال محمد مهدوی‌فر
49.7K subscribers
28.6K photos
34.9K videos
119 files
6.43K links
ارتباط با محمد مهدوی‌فر👇
@mmfabi

ارسال اطلاعات و فایل‌های صوتی و تصویری برای ادمین
@mahdavifar1969
Download Telegram
🔵 این همون خفت‌گیر اتوبان نیایشه. با صد فقره خفت‌گیری چهره‌ش رو نشون ندادن. اما #سپیده_رشنو علاوه بر اینکه بازجوهای وزارت اطلاعات شکنجه‌ش کردن و در بازداشتگاه بهش تجاوز گروهی کردن، صورتش رو هم در تلویزیون نشون دادن

علت این‌که چهره‌ی دزدها و خفت‌گیرها و اراذل و اوباش را نشون نمیدن اینه که سازمان اطلاعات سپاه پاسداران برای حمله به اجتماعات مردمی به آن‌ها پیشنهاد همکاری می‌دهد و بنابراین هریک از این اراذل برای سپاه پاسداران حکم یک گنجینه را دارند.

سردار حسین همدانی فرمانده سپاه تهران، بنا به گفته خودش پنج هزار نفر از همین اراذل و اوباش را برای کنترل اعتراضات مردمی، به خدمت گرفته بود.

در حکومت یزید زمان چه کارها که نمی‌شود!!

@mahdavifar2021
🔵 حکومتی که در یک پرونده فساد ۹۲ هزار میلیارد تومانی فولاد مبارکه، هزاران میلیارد تومان به آخوند و سپاهی و مقام کشوری و لشکری پول و رشوه و رانت داده، #سپیده_رشنو را که با اتوبوس رفت و آمد می‌کرد، متهم به فساد کرده!
ارسالی

🔵«حکم خواهرم ‎#سپیده_رشنو پس از رفع اتهام «فراهم آوردن موجبات فساد و فحشاء» با سه عنوان اتهامی دیگر؛ «اجتماع و تبانی علیه امنیت کشور» و «فعالیت تبلیغی علیه نظام» و «بی‌حجابی در معابر» قطعی شد: ۵ سال حبس تعلیقی (تعلیقِ مراقبتی)

🔸سپیده در ایام تعلیق مراقبتی موظف به:

۱) تهیه‌ی پژوهشنامه‌ای در ۱۱۰ صفحه پیرامون وطن‌دوستی، ادب و آسیب‌رسانی به افکار عمومی، با اقتباس از کتاب‌های: ۵۳ سال حکومت پهلوی به روایت دربار- نوزده پله الهی به سوی آرامش- نظم، آن‌چه همه دوست دارند- سه دقیقه در قیامت،که در هر صفحه یک مطلب با ذکر آدرس از کتب یاد شده درج گردد.

‏۲)- حضور فصلی در دفتر نظارت و پیگیری ضابطین این پرونده همراه با ثبت آن

۳)- کسب مجوز از مقام قضایی (قاضی اجرای احکام با موافقت سرپرست) به منظور مسافرت به خارج از کشور در ایام تعلیق.

در ادامه‌ی متن حکم: «بدیهی است هرگاه متهم در مدت تعلیق مرتکب یکی از جرائم عمدی، موجب حد، قصاص، دیه ‏یا تعزیر تا درجه‌ی هفت گردد یا از دستورات مرجع قضایی تبعیت نکند، دادگاه قرار تعلیق را لغو کرده و دستور اجرای مجازات معلق را صادر خواهد نمود.»

🔸در پایان ذکر این جمله هم خالی از لطف نیست که یکی از مصادیق اتهامی سپیده برای تبلیغ علیه نظام، نوشتن چند نقد ادبی در مورد «صادق هدایت» بود.»

از صفحه‌ی توییتر سامان رشنو


➡️ @mahdavifar2021
🔵 #سپیده_رشنو، دانشجوی نقاشی #دانشگاه_الزهرا در حساب اینستاگرام خود اطلاع داد که امروز شنبه هفتم خرداد، از سوی شعبه یکم دادیاری دادسرای اوین صادر احضار شده است. از رشنو خواسته شده تا ظرف مدت ۵ روز جهت دفاع از اتهام انتسابی در این شعبه حاضر شود.

@mahdavifar2021
🔴 پاداش چنگ بر صورت سپیده رشنو استخدام در موسسه همشهری است!

بامداد نو از جذب رایحه ربیعی، زن جوان آمر به به‌ معررف که با سپیده رشنو بر سر حجاب اجباری درگیر شده بود، به‌عنوان تدوینگر خبر داد.

در بخشی از این خبر آمده است، جذب او پس از فراخوان اینستاگرامی «مهدی مهدیان» برای جذب نیرو در موسسه همشهری از خبرنگار تا تدوینگر بود انجام گرفته است.

امروز امر به معروف، نه یک پدیده دینی صرف بلکه بخشی از مزدوری برای جمهوری اسلامی و یک کنش سیاسی رذیلانه است! استخدام رایحه ربیعی که بر چهره سپیده به‌عنوان نماینده مخالف حجاب اجباری چنگ کشید، به خوبی گویای مزدوری این جماعت است. این در حالی است که سپیده را بازداشت و محکوم و حالا از تحصیل تعلیق کردند؛ حتی مجدد برای او پرونده‌سازی کردند!

#سپیده_رشنو
#حجاب_اجباری
#رایحه_ربیعی
#همشهری
#مهسا_امینی
#ژینا_امینی
#قیام_ژینا
#قیام_زندگی



https://t.me/NA_BE_KAR_KOODAKAN
🔵 سپیده رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری با انتشار متنی در اینستاگرام، از نحوه بازداشت خود روایت کرده و نوشته که بیشتر از ۱۲ نفر به خانه‌ام هجوم آوردند و «دستبند زده و نشسته، زنی داشت توی سر و صورتم می‌زد و چند مرد لگد می‌زدند... تحقیرِ من تقسیم شده‌بود بین همه‌شان‌»

متن کامل نوشته سپیده رشنو به شرح زیر است:

یخ می‌مالیدم به پام و گوگل را می‌گشتم دنبال دوایی خانگی برای سوختگی که صدای تق تقِ در آمد. آن هم در ساختمانی سه واحدی که در توییتی آن را ساختمانِ «آدم‌های تنها» نامیده‌بودم. صدای در برای یکِ نیمه‌شب عادی نبود. گفتم بله؟ گفت: «پسر آقای رحیمی‌ام. می‌شه باز کنید.» آقای رحیمی که بود؟ مدیر ساختمان که پسر خیلی جوانی داشت و اگر کاری هم داشت با سوادِ نصفه‌نیمه‌ای به واتس‌اَپِ خانم «رشپور» اقتضا می‌کرد.

سرد شدم و می‌لرزیدم. دوباره تق تقِ محکم‌ترِ در که پسر آقای رحیمی هستم می‌شه باز کنید. صدای مردی میان‌سال، پشت درِ چوبی، آن هم یکِ نیمه شب داشت با تحکم داشت می‌‌گفت من پسر آقای رحیمی هستم. بدنم به رعشه افتاد. دنبال گوشی گشتم. تنها چیزی که می‌توانستم ازش دفاع کنم نه خودم بود و نه تنم. یک گوشی تلفن بود که دو هفته هم از خریدش نگذشته‌بود. صفحهٔ گوشی را نمی‌دیدم. همه چیز خاکستریِ محوی بود که فقط صدای لگد و مشت کوبیدن به در از آن می‌آمد. می‌خواستم به کسی زنگ بزنم؟ نمی‌دانم. فقط توانستم گوشی را جایی قایم کنم. چرا؟ نمی‌دانم.

گیر افتاده‌بودم. دستی با مشت در را می‌کوبید که خانم ما از نیروی انتظامی اومدیم، باز کن و تنی پشت در داشت می‌لرزید که چرا باید خانم مورد نظر آن‌ها باشد که یاد بی‌آرتیِ هشت‌ونیم صبحِ همان روز افتاد. تنی نیمه برهنه که بی‌دفاعی‌اش از هر وقتی بیشتر بود. مرغِ سرکنده‌ای که داشت دور خودش می‌چرخید. جسمِ حیران و کوری که در پنجاه متریِ خانه‌اش بال بال می‌زد که یکهو چیزی شبیه تبر در را شکافت. انگار که تبر به پشتِ خودش خورد و برای چند ثانیه نتوانست تکان بخورد.

شلوار جینِ افتاده در گوشهٔ هال، شلوار جینی که از خستگیِ کار هنوز مقداری توش مانده‌بود را توی همان سرگیجه پا کردم. رفتم توی بالکنِ اتاق خواب. دورترین نقطه از دری که داشت تکه و پاره می‌شد. زلزله‌ای داشت مرا دور خودم می‌چرخاند. میله‌های بالکن که تا سقف رفته بودند را توی مشت گرفته بودم و طوری تکان می‌دادم که فکر می‌کردم ده نفر توی دست‌‌هام جمع شده‌اند و دارند میله‌ها را از جا می‌کنند‌. ده نفر توی گلوم دارند جیغ می‌کشند و کمک می‌خواهند. تنها فریاد می‌زدند: کمک... مردم کمک.

یکهو صدای چند نفری که پایین بالکن ایستاده‌بودند بلند شد که جیغ نکش وگرنه میایم بالا و گردنت رو می‌‌شکنیم. دوباره جیغ که صدای مهیب و چرکی جیغ را قطع کرد‌. نصفِ در باز شده‌بود و سوتِ جیغ مانندی همه چیز را در سکوت فرو برد. فریاد می‌زدم و کمک می‌خواستم و همسایه‌ها فرو رفته در لختهٔ بی‌چاره‌گی از بالکن و پشت‌بام با بُهت نگاه می‌کردند. از این‌جا برایم سفید است تا جایی که گوشهٔ هال، دستبند زده و نشسته، زنی داشت توی سر و صورتم می‌زد و چند مرد لگد می‌زدند. آن تکهٔ زمانِ سفید انگار نوعی مرگ بود و در آن شب مغز برای دقایقی هیچ چیز را ثبت نکرده‌‌بود.
حدود ده، دوازده نفر، شاید هم بیشتر یا کمتر توی خانه هر سوراخی را وارسی می‌کردند. یک نفر فیلم می‌گرفت. دو نفر دفتر و دستک داشتند. اما تحقیرِ من تقسیم شده‌بود بین همه‌شان‌. هر کسی سهم خودش را برداشته‌بود و چیزی می‌گفت.
تنها موفقیتم در آن شب سُر دادن گوشی زیر میز تحریر بود. هجوم‌‌آورندگان ناامید شده‌بودند و داشتیم می‌رفتیم که در سکوتِ له شدن تکه‌های چوب زیر کفش‌هاشان، صدای گوشی بلند شد. آن تنِ نیمه برهنهٔ کور یادش رفته‌بود سایلنت کند. ریسهٔ قهرمانانهٔ مضحکی می‌رفتند. فکر می‌کردند گنج پیدا کرده‌اند.
روز بیستم بازداشت بازپرس وقتی مرا دید گفت تو همونی هستی که موقع دستگیری شرارت کردی؟ شرارت! توی همین بازجویی آخر، وقتی داشتم به احضار و پروندهٔ جدید اعتراض می‌کردم، بازجو وسط حرف‌هاش گفت حالا خوب بود می‌اومدیم مثل پارسال با اون وضع ناجور می‌گرفتیمت؟ یعنی خود بازجو هم آن شبیه‌خونِ شاینینگ‌‌مآبانه را وضعِ ناجور می‌دانست.

ادامه را اینجا بخوانید

#سپیده_رشنو
#حجاب_بی‌_حجاب
#نه_به_پوشش_اجباری

@mahdavifar2021
🔵 از یاد مبر...
‌‎
#سپیده_رشنو تو پیجش از  ‎#توماج_صالحی میگه. خودمون داریم جور همو میکشیم، تنهای تنها...

@mahdavifar2021 ✔️
🔵 #سپیده_رشنو، فعال مدنی مخالف حجاب اجباری، در واکنش به صدور احکام حبس علیه خود در ارتباط با دو پرونده، در اینستاگرام نوشت:

چهار سال حبس به خاطر داشتن مو به همان اندازه بلاهت محض است که انگار کسی را به خاطر داشتنِ دست یا پا زندانی کنند.

سپیده رشنو با تاکید بر ادامه ایستادگی برای حقوق خود و آینده مردم ایران، خطاب به صادرکنندگان این احکام گفت: «شما هم خوش‌حال نباشید. چهار سال اسارت سیاه نمی‌تواند تغییری در حقیقت ایجاد کند. شما به آگاهی و اراده‌ها باخته‌اید.»

@mahdavifar2021
🔵 #سپیده_رشنو تا در زندان اوین هم بدون روسری رفته.

زندانش تا بیستم اسفند به تعلیق افتاد.


@mahdavifar2021
🔵 سامان رشنو برادر سپیده رشنو از به تعویق افتادن اجرای حکم زندان خواهرش تا ۱۳ مرداد خبر داد. او در شبکه اجتماعی ایکس نوشت:

"طبق احضاری که کرده‌بودن همراه وکیل و
سپیده امروز به اجرای احکام مراجعه‌کردیم. اجرای حکم تا ۱۳ مرداد به تعویق افتاد. اعاده‌دادرسی دوم ثبت شده و امیدواریم با تغییر عنوان اتهامی پرونده‌ی دوم حبس تعلیقی پرونده اول به اجرا درنیاد.
قدردانیم که خانواده‌ی ما رو تنها نذاشتین."

در کنار
سپیده و خانواده او و تمامی آزادیخواهان و زندانیان سیاسی خواهیم ماند.

#زن‌_زندگی_آزادی
#سپیده_رشنو

@mahdavifar2021