Forwarded from پشت پرده ها
من #رضا_لطیفی_نیسی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۵ آبان ماه ۱۳۹۸. نوزده سالم بود، متولد ۳ بهمن ماه ۱۳۷۸. فرزند عطیه، عرب اهل و ساکن اهواز در استان خوزستان بودم و با خانوادم تو محله پاستوریزه زندگی میکردم.
با شروع اعتراضات سراسری به افزایش سیصد درصدی قیمت بنزین در آبان ماه ۱۳۹۸ منم در کنار همشهریام برای اعتراض به پا خاستم. روز ۲۵ آبان ماه بود، اونروز من با یکی از نزدیکانم بنام #عباس_عسکری توی اعتراضات منطقه زرگان بودم. تو خیابونا فریاد اعتراض سر داده بودیم که مزدورای سرکوبگر وحشیانه به مردم حمله ور شدن و با خشونت زیاد اونا رو میزدن، از گلوله های جنگی هم استفاده میکردن. ناگهان به سمت من اومدن، سعی کردم با سرعت زیاد از دستشون فرار کنم، با تمام توان فقط میدویدم و اونا تعقیبم میکردن، رسیدم به جایی که بن بست بود و راه فرار نداشتم، ناگهان یکی از مامورای مزدور بیرحمانه گلوله ای جنگی به سرم شلیک کرد، غرق در خون افتادم و در حالی که جوی خون کنار سرم روی زمین جاری شد چشم از دنیا فرو بستم….
بعد از کشته شدنم عباس جنازه منو رو دوشش گذاشت و به نشونه اعتراض برد روبروی پایگاه حوزه بسیج ۱۴ عمار یاسر زرگان و منو گذاشت روی زمین، وقتی بسیجیا و مامورای اطلاعات اومدن و کیس خوبی پیدا کردن که متهمش کنن به قتل من عباس سریع از دستشون در رفت.
پیکر بیجون من مظلومانه در زادگاهم اهواز به خاک سپرده شد…
عباس تا مدتی تونست مخفی زندگی کنه ولی در تاریخ ۲۴ آذر ماه ۱۳۹۸ صبح بود که مامورای اطلاعات ریختن تو زمین کشاورزیش و به جرم قتل من دستگیرش کردن!! عباس تو بازداشتگاه تا چند ماه تحت شکنجه قرار گرفت تا مجبورش کنن به قتل من اعتراف کنه ولی اون هرگز زیر بار نرفت در نتیجه مورد قتل تو دادگاه انقلاب اهواز از اتهاماتش حذف شد و بعد به اتهام «شرکت در اغتشاشات» و «محاربه» زندانی شد و منتظر صدور حکم بود، ولی شکنجه ها دوباره شروع شد برای گرفتن اعتراف اجباری، چهار بار اونو از زندان شیبان اهواز به زندان اداره اطلاعات منتقل کردن، آخرین بار روز ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۹ بعد از شکنجه های روحی و جسمی زیاد اونو به قرنطینه زندان شیبان برگردوندن.
عباس ۳۴ سالش بود و تو منطقه زرگان شهر اهواز زندگی میکرد و صاحب چهار فرزند بود که دو تاشون بیماری قلبی داشتن، در زمان زندانی بودن عباس یکی از بچه هاش عمل قلب داشت. اون از داشتن وکیل منع شده بود و بهش اجازه ملاقات با خانوادشو نمیدادن و فقط میتونست باهاشون تلفنی صحبت کنه.
درست مصادف با دومین سالگرد کشته شدن من پدرم هم فوت شد و اومد پیش من…
هموطن، من در اوج جوانی به جرم اعتراض اونم با دست خالی توسط مزدورای حکومتی ناجوانمردانه به قتل رسیدم و کشته شدنمو به گردن یه معترض دیگه انداختن! چهار سال و نیم از اون روزای خونین میگذره و هنوز حکومت جنایتکار در حال کشتن جوونامونه، اگه سکوت کنی این کشتار ادامه خواهد داشت….دست به دست هم بدین و دشمنو از خاک ایران بیرون کنین، پیروزی دور نیست، روزی که آزاد شدین از منم یاد کنین که زیر خروارها خاک با آرزوهام دفن شدم….💔
با شروع اعتراضات سراسری به افزایش سیصد درصدی قیمت بنزین در آبان ماه ۱۳۹۸ منم در کنار همشهریام برای اعتراض به پا خاستم. روز ۲۵ آبان ماه بود، اونروز من با یکی از نزدیکانم بنام #عباس_عسکری توی اعتراضات منطقه زرگان بودم. تو خیابونا فریاد اعتراض سر داده بودیم که مزدورای سرکوبگر وحشیانه به مردم حمله ور شدن و با خشونت زیاد اونا رو میزدن، از گلوله های جنگی هم استفاده میکردن. ناگهان به سمت من اومدن، سعی کردم با سرعت زیاد از دستشون فرار کنم، با تمام توان فقط میدویدم و اونا تعقیبم میکردن، رسیدم به جایی که بن بست بود و راه فرار نداشتم، ناگهان یکی از مامورای مزدور بیرحمانه گلوله ای جنگی به سرم شلیک کرد، غرق در خون افتادم و در حالی که جوی خون کنار سرم روی زمین جاری شد چشم از دنیا فرو بستم….
بعد از کشته شدنم عباس جنازه منو رو دوشش گذاشت و به نشونه اعتراض برد روبروی پایگاه حوزه بسیج ۱۴ عمار یاسر زرگان و منو گذاشت روی زمین، وقتی بسیجیا و مامورای اطلاعات اومدن و کیس خوبی پیدا کردن که متهمش کنن به قتل من عباس سریع از دستشون در رفت.
پیکر بیجون من مظلومانه در زادگاهم اهواز به خاک سپرده شد…
عباس تا مدتی تونست مخفی زندگی کنه ولی در تاریخ ۲۴ آذر ماه ۱۳۹۸ صبح بود که مامورای اطلاعات ریختن تو زمین کشاورزیش و به جرم قتل من دستگیرش کردن!! عباس تو بازداشتگاه تا چند ماه تحت شکنجه قرار گرفت تا مجبورش کنن به قتل من اعتراف کنه ولی اون هرگز زیر بار نرفت در نتیجه مورد قتل تو دادگاه انقلاب اهواز از اتهاماتش حذف شد و بعد به اتهام «شرکت در اغتشاشات» و «محاربه» زندانی شد و منتظر صدور حکم بود، ولی شکنجه ها دوباره شروع شد برای گرفتن اعتراف اجباری، چهار بار اونو از زندان شیبان اهواز به زندان اداره اطلاعات منتقل کردن، آخرین بار روز ۱۹ شهریور ماه ۱۳۹۹ بعد از شکنجه های روحی و جسمی زیاد اونو به قرنطینه زندان شیبان برگردوندن.
عباس ۳۴ سالش بود و تو منطقه زرگان شهر اهواز زندگی میکرد و صاحب چهار فرزند بود که دو تاشون بیماری قلبی داشتن، در زمان زندانی بودن عباس یکی از بچه هاش عمل قلب داشت. اون از داشتن وکیل منع شده بود و بهش اجازه ملاقات با خانوادشو نمیدادن و فقط میتونست باهاشون تلفنی صحبت کنه.
درست مصادف با دومین سالگرد کشته شدن من پدرم هم فوت شد و اومد پیش من…
هموطن، من در اوج جوانی به جرم اعتراض اونم با دست خالی توسط مزدورای حکومتی ناجوانمردانه به قتل رسیدم و کشته شدنمو به گردن یه معترض دیگه انداختن! چهار سال و نیم از اون روزای خونین میگذره و هنوز حکومت جنایتکار در حال کشتن جوونامونه، اگه سکوت کنی این کشتار ادامه خواهد داشت….دست به دست هم بدین و دشمنو از خاک ایران بیرون کنین، پیروزی دور نیست، روزی که آزاد شدین از منم یاد کنین که زیر خروارها خاک با آرزوهام دفن شدم….💔