Forwarded from ربات حذف ✂️
#تلخند از زندگی #معلم_شهید احمد #کسروی
❇️سال 1318 از تهران با اتوبوس بهطرف قزوین سفر میکردم. سر هر پیچ و گردنه 3 تا صلوات میفرستادیم بعد نوبتِ لعنت چیها میشد که میگفتن: «بر/یزید/لعنت», و ما میگفتیم «بیش باد»، همینطور برشمر لعنت، بیشباد، بر ابن ملجم، معاویه، لعنت...
هر کس عطسه میکرد راننده اتوبوس را ۵ دقیقه کنار میزد میگفت صبر آمده، و به هر امامزاده میرسدیم همگی فاتحه میخواندیم و پول صدقه به صندوق میانداختیم، بعد از ۵ ساعت با ۲۶۴ صلوات لاستیک ماشین ترکید و اتوبوس واژگون شد...
از کتابِ زندگانیِ من (احمد کسروی)
یادش جاوید و راهش پُر رهرو
🌱
❇️سال 1318 از تهران با اتوبوس بهطرف قزوین سفر میکردم. سر هر پیچ و گردنه 3 تا صلوات میفرستادیم بعد نوبتِ لعنت چیها میشد که میگفتن: «بر/یزید/لعنت», و ما میگفتیم «بیش باد»، همینطور برشمر لعنت، بیشباد، بر ابن ملجم، معاویه، لعنت...
هر کس عطسه میکرد راننده اتوبوس را ۵ دقیقه کنار میزد میگفت صبر آمده، و به هر امامزاده میرسدیم همگی فاتحه میخواندیم و پول صدقه به صندوق میانداختیم، بعد از ۵ ساعت با ۲۶۴ صلوات لاستیک ماشین ترکید و اتوبوس واژگون شد...
از کتابِ زندگانیِ من (احمد کسروی)
یادش جاوید و راهش پُر رهرو
🌱