Forwarded from مملکته
فیلمی که از خنثیسازی بسیجی لباس شخصی اکباتان پخش شده و دارن میگن میلاد بوده و بر اساسش #میلاد_آرمون رو گرفتن، طرف توی اون فیلم اصلا ریش نداره. میلاد ریش داره. توی مصاحبه تلویزیونی هم میگه من اصلا چاقو نداشتم که بزنم.
🔺https://t.me/mamlekate/73122
🔺https://t.me/mamlekate/73122
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
🎈#یته_گوتلاند نماینده #پارلمان_سوئد
کفالت سیاسی #میلاد_آرمون را
بر عهده گرفت.
🎈#میلاد_آرمون ۲۵ ساله چهارم آبان ۱۴۰۱
در یکی از گیم نتهای شهرک اکباتان
در #تهران بازداشت شد.
🎈جمهوری اسلامی خواسته از او
#اعتراف_اجباری بگیرد،
با این حال ، او در مقابل دوربین میگوید:
که ( آرمان علی وردی ) بسیجی را
نزده است..!
۲۸ آذر
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
کفالت سیاسی #میلاد_آرمون را
بر عهده گرفت.
🎈#میلاد_آرمون ۲۵ ساله چهارم آبان ۱۴۰۱
در یکی از گیم نتهای شهرک اکباتان
در #تهران بازداشت شد.
🎈جمهوری اسلامی خواسته از او
#اعتراف_اجباری بگیرد،
با این حال ، او در مقابل دوربین میگوید:
که ( آرمان علی وردی ) بسیجی را
نزده است..!
۲۸ آذر
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
🎈#یته_گوتلاند نماینده #پارلمان_سوئد
کفالت سیاسی #میلاد_آرمون را
بر عهده گرفت.
🎈#میلاد_آرمون ۲۵ ساله چهارم آبان ۱۴۰۱
در یکی از گیم نتهای شهرک اکباتان
در #تهران بازداشت شد.
🎈جمهوری اسلامی خواسته از او
#اعتراف_اجباری بگیرد،
با این حال ، او در مقابل دوربین میگوید:
که ( آرمان علی وردی ) بسیجی را
نزده است..!
۲۸ آذر
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
کفالت سیاسی #میلاد_آرمون را
بر عهده گرفت.
🎈#میلاد_آرمون ۲۵ ساله چهارم آبان ۱۴۰۱
در یکی از گیم نتهای شهرک اکباتان
در #تهران بازداشت شد.
🎈جمهوری اسلامی خواسته از او
#اعتراف_اجباری بگیرد،
با این حال ، او در مقابل دوربین میگوید:
که ( آرمان علی وردی ) بسیجی را
نزده است..!
۲۸ آذر
#چرکنویس
#مهسا_امینی
@Rfrens
Forwarded from FreedoMessenger_قاصدان آزادی
🔴 با نمایش مضحک امروز خامنهای، جان #میلاد_آرمون به شدت در خطر قرار دارد
قهرمانان کشورمان رو تنها نگذاریم
صدای #میلاد_آرمون باشیم
قهرمانان کشورمان رو تنها نگذاریم
صدای #میلاد_آرمون باشیم
Forwarded from کانال ایران آریایی
♦️ #میلاد_آرمون همون کسیه که رئیس پلیس تهران هم نتونست ازش اعتراف اجباری بگیره یادتون نرفته که؟!
تنهاش نزاریم میلاد زیر شکنجه برای اعتراف اجباری بود.
ترندش کنید لطفا دادگاهش قراره برگزار شه الان باید ترند بشه !!!!!
https://t.me/lran_aryayee
تنهاش نزاریم میلاد زیر شکنجه برای اعتراف اجباری بود.
ترندش کنید لطفا دادگاهش قراره برگزار شه الان باید ترند بشه !!!!!
https://t.me/lran_aryayee
Forwarded from پشت پرده ها
Forwarded from مملکته
#میلاد_آرمون، #علیرضا_کفایی، #حسین_نعمتی و #مهدی_حسینی، از بازداشت شدگان اعتراضات شهرک اکباتان تهران، علیرغم گذشت بیش از سه ماه از زمان دستگیری، کماکان به صورت بلاتکلیف در زندان رجاییشهر کرج بسر میبرند.
hra_news
رئیس پلیس: چاقو زدی!
میلاد: من اصلا چاقو نداشتم!
تنها راه رهایی همه بازداشتیها، سرنگونی نظامه. کاری که براحتی در توان مردم بیشماره. باید دید مردم چطور دوباره هماهنگ خواهند شد.
@mamlekate
hra_news
رئیس پلیس: چاقو زدی!
میلاد: من اصلا چاقو نداشتم!
تنها راه رهایی همه بازداشتیها، سرنگونی نظامه. کاری که براحتی در توان مردم بیشماره. باید دید مردم چطور دوباره هماهنگ خواهند شد.
@mamlekate
Forwarded from +۱۵۰۰تصویر
به برخی از خانوادههای پروندهی اکباتان گفتهاند هفتهی دیگر و به دیگران گفتهاند تا پیش از سال نو دادگاه پروندهی اکباتان برگزار خواهد شد. در این پرونده دهها متهم وجود دارد اما ۴ نفر آنها در خطر بسیار بیشتری قرار دارند: #میلاد_آرمون، #حسین_نعمتی، #علیرضا_کفایی و #مهدی_حسینی.
به این چهار نفر ممکن است اتهامهای سنگینی که حکم آن اعدام باشد، نسبت دهند. #میلاد_آرمون، بارها حتی زیر شکنجههای شدید گفته اصلا چاقویی نداشته. اما بی هیچ مدرک و ادلهای میخواهند قتل بسیجیای که با چاقو کشته شده را به گردن او بیندازند.
جان این چهار نفر به شدت در خطر است.
@t1500tasvir
به این چهار نفر ممکن است اتهامهای سنگینی که حکم آن اعدام باشد، نسبت دهند. #میلاد_آرمون، بارها حتی زیر شکنجههای شدید گفته اصلا چاقویی نداشته. اما بی هیچ مدرک و ادلهای میخواهند قتل بسیجیای که با چاقو کشته شده را به گردن او بیندازند.
جان این چهار نفر به شدت در خطر است.
@t1500tasvir
Forwarded from Azadi | آزادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴#میلاد_آرمون را به جرم قتل آرمان علیوردی بسیجی ای که در اکباتان کشته شد گرفتند. داره میگه من نزدم من اصلا چاقو نداشتم هی اصرار دارن که تو چاقو زدی تو کشتی. توی فیلم هم چاقو نداشته.
شما درحال مشاهده یک ظالم و یک مظلوم به معنای واقعی کلمه هستید
🔸۵۰۰ روز از بازداشت میلاد آرمون میگذرد. او به مشارکت در قتل آرمان علیوردی، از سوی دادگاه کیفری و به محاربه از جانب دادگاه انقلاب متهم شده است. بنا به گزارشها، برای مشارکت در قتل عمد حکم صادر، اما اعلام نشده است. در خصوص اتهام محاربه نیز در انتظار ابلاغیهی دادگاه هستند.
🔸نیروهای بسیجی کشته شده در اعتراضات از جمله آرمان علیوردی نیز، قربانیان نظام حاکم هستند. آنها امروز ابزار حکومت برای اعمال فشار بر زندانیانی همچون #میلاد_آرمون هستند. او و تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی باید بیقید و شرط آزاد شوند.
@SepehrAzadi
شما درحال مشاهده یک ظالم و یک مظلوم به معنای واقعی کلمه هستید
🔸۵۰۰ روز از بازداشت میلاد آرمون میگذرد. او به مشارکت در قتل آرمان علیوردی، از سوی دادگاه کیفری و به محاربه از جانب دادگاه انقلاب متهم شده است. بنا به گزارشها، برای مشارکت در قتل عمد حکم صادر، اما اعلام نشده است. در خصوص اتهام محاربه نیز در انتظار ابلاغیهی دادگاه هستند.
🔸نیروهای بسیجی کشته شده در اعتراضات از جمله آرمان علیوردی نیز، قربانیان نظام حاکم هستند. آنها امروز ابزار حکومت برای اعمال فشار بر زندانیانی همچون #میلاد_آرمون هستند. او و تمام زندانیان سیاسی و عقیدتی باید بیقید و شرط آزاد شوند.
@SepehrAzadi
Forwarded from پشت پرده ها
من #میلاد_آرمون هستم. من زنده هستم ولی زندانیم، از تاریخ ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و پنج سالمه، متولد ۱۴ اسفندماه ۱۳۷۷. اصالتاً اهل روستای قوشا در استان اردبیل و تا قبل از بازداشتم ساکن شهرک اکباتان در غرب تهران بودم. اصولا پسری فعال، شاد، مهربون، پرشور و سرزنده و از نظر روانی و جسمی کاملا سالم بودم. به موزیکهایی با سبک دیپ هاوس، ملودیک هاوس و تکنو علاقمند بودم. اسکی روی برف رو خیلی دوست داشتم همینطور گیم. پسر ملایمی بودم، دور از روحیات خشن و پرخاشگرانه. تو یه بوتیک لباس فروشی کار میکردم. یه برادر داشتم که تو قهوه آرمون مشغول به کار بود. پدرمم تو یه مغازه نان فانتزی کار میکرد و مادرم هم متأسفانه درگیر سرطان بود.
Forwarded from پشت پرده ها
من #میلاد_آرمون هستم. من زنده هستم ولی زندانیم، از تاریخ ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و پنج سالمه، متولد ۱۴ اسفندماه ۱۳۷۷. اصالتاً اهل روستای قوشا در استان اردبیل و تا قبل از بازداشتم ساکن شهرک اکباتان در غرب تهران بودم. اصولا پسری فعال، شاد، مهربون، پرشور و سرزنده و از نظر روانی و جسمی کاملا سالم بودم. به موزیکهایی با سبک دیپ هاوس، ملودیک هاوس و تکنو علاقمند بودم. اسکی روی برف رو خیلی دوست داشتم همینطور گیم. پسر ملایمی بودم، دور از روحیات خشن و پرخاشگرانه. تو یه بوتیک لباس فروشی کار میکردم. یه برادر داشتم که تو قهوه آرمون مشغول به کار بود. پدرمم تو یه مغازه نان فانتزی کار میکرد و مادرم هم متأسفانه درگیر سرطان بود.
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی تو شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شده بود. روز ۴ آبان ماه بود اونروز طلبه بسیجی بنام «آرمان علی وردی» به دستور فرمانده اش برای سرکوب اعتراضات به #شهرک_اکباتان اعزام شد. اونجا با مردم درگیر شد حسابی کتک خورد و بهش چاقو زدن ولی مردم عادی که معترض بودن سلاح سرد نداشتن و طبق اسناد موثق کسایی که بهش چاقو زدن و زخمیش کردن همون شب از کشور خارج شدن.
«آرمان علی وردی» تا زمانیکه نیروهای کمکی بهش برسن هشیاری کامل داشت و داد و فریاد میکرد و حتی با پای خودش سوار ماشین شد و به بیمارستان انتقالش دادن. اون موقع اصلا من در بین جمعیت معترض نبودم، وقتی متوجه شدم بیرون شلوغه و صدای جمعیت به گوشم خورد کنجکاو شدم و رفتم بیرون ببینم چه اتفاقی افتاده. من فقط بیننده بودم و وقتی متوجه درگیریها شدم مسیری رو همراه جمعیت طی کردم. اونشب من نه هیجانی داشتم که بخوام تخلیه کنم، نه اهل درگیری بودم و نه اصلا سلاحی همرام بود بنابراین با اطمینان خاطر كامل بعد از مشاهده اون درگیری ها برگشتم خونه. چند روز از اون اتفاق گذشت، روز ۱۲ آبان ماه بود که به گیم نت توی محله مون رفتم که ناگهان مأمورها که موقعیت مناسبی پیدا کرده بودن اومدن جلو و منو دستگیر کردن. من بیگناه بودم ولی مامورای امنیتی سعی داشتن خیلی زود ازم اعتراف اجباری ضبط کنن، با اجبار، شکنجه، تهدید و ارعاب منو بین چندین خبرنگار و جلوی دوربین آوردن و با وجود شوکی که بهم دست داده بود و آشفتگی هایی که از سر گذرونده بودم تمام واقعیتی که اتفاق افتاده بود رو عینا توضیح دادم. همش میگفتم: سر و صدا میومد، رفتم ببینم چی شده، بخدا من چاقو همراهم نداشتم، با ضاربین همکاری نکردم و فقط وقتی رسیدم اونجا بیننده بودم، بسیجیه فرار کرد رفت تو پارکینگ منم رفتم پشت سر بچه ها دیدم دارن میزننش ده نفر با چاقو و یک نفر با سنگ.
مامورا تو گرفتن اعتراف اجباری از من شکست خوردن به همین دلیل فشار رو روی من بیشتر کردن. به مدت ۶۰ روز فرستادنم انفرادی، تا ۱۴ روز مواد غذایی بهم ندادن، اینجوری قصد داشتن منو وادار به تسلیم کنن. حتی از لحاظ کلامی هم بسیار تهدیدم کردن ولی با این حال من قوی و استوار ایستادگی کردم و با وجود فشار و شکنجه جسمی و روحی که روم بود مبارزه کردم. مامورا صحنه جرم رو بازسازی کردن، من و دوستای دیگه ام که بخاطر این پرونده بازداشت شده بودیم بارها توضیح دادیم که ما هیچ درگیری با «علی وردی» پیدا نکردیم و به پدرش هم همین توضیحات رو دادیم. ما اول تو زندان رجائی شهر بودیم بعد در مرداد ماه ۱۴۰۲ به زندان قزلحصار منتقل شدیم. توی این مدت رنجهای فراوانی رو متحمل شدیم تا بیگناهیمونو ثابت کنیم ولی پرونده هنوز پر از ابهامه. همون اول که بازداشت شدیم طی تشکیل فقط یه جلسه دادگاه ما رو به محاربه محکوم کردن بدون هیچ سند و مدرکی!! منو ضارب اصلی اعلام کردن در صورتیکه من چاقو همراه نداشتم. توی دادگاه دو اتهام بمن زدن محاربه و مشارکت در قتل عمد!
اتهام مشارکت در قتل عمد تو دادگاه کیفری زیر نظر قاضی «ایمان افشاری» رسیدگی شد ولی هنوز هیچ حکمی برام صادر نشده، اتهام محاربه هم تو دادگاه انقلاب زیر نظر قاضی «صلواتی» هنوز بهش رسیدگی نشده ولی باید تو اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ قراره دادگاه دیگه ای برام تشکیل بشه. من همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرم.
هموطن من به ناحق بازداشت و زندانی شدم، همیشه پسر سالمی بودم و هرگز تو زندگیم جرمی مرتکب نشدم. به ناحق منو متهم کردن و جونم به شدت در خطره، یه سال و نیمه که تحت فشار روانی و جسمی قرار گرفتم که به جرم ناکرده اعتراف کنم! سکوت نکن صدای من و دوستای بیگناهم باش …
#علیه_فراموشی
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی تو شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شده بود. روز ۴ آبان ماه بود اونروز طلبه بسیجی بنام «آرمان علی وردی» به دستور فرمانده اش برای سرکوب اعتراضات به #شهرک_اکباتان اعزام شد. اونجا با مردم درگیر شد حسابی کتک خورد و بهش چاقو زدن ولی مردم عادی که معترض بودن سلاح سرد نداشتن و طبق اسناد موثق کسایی که بهش چاقو زدن و زخمیش کردن همون شب از کشور خارج شدن.
«آرمان علی وردی» تا زمانیکه نیروهای کمکی بهش برسن هشیاری کامل داشت و داد و فریاد میکرد و حتی با پای خودش سوار ماشین شد و به بیمارستان انتقالش دادن. اون موقع اصلا من در بین جمعیت معترض نبودم، وقتی متوجه شدم بیرون شلوغه و صدای جمعیت به گوشم خورد کنجکاو شدم و رفتم بیرون ببینم چه اتفاقی افتاده. من فقط بیننده بودم و وقتی متوجه درگیریها شدم مسیری رو همراه جمعیت طی کردم. اونشب من نه هیجانی داشتم که بخوام تخلیه کنم، نه اهل درگیری بودم و نه اصلا سلاحی همرام بود بنابراین با اطمینان خاطر كامل بعد از مشاهده اون درگیری ها برگشتم خونه. چند روز از اون اتفاق گذشت، روز ۱۲ آبان ماه بود که به گیم نت توی محله مون رفتم که ناگهان مأمورها که موقعیت مناسبی پیدا کرده بودن اومدن جلو و منو دستگیر کردن. من بیگناه بودم ولی مامورای امنیتی سعی داشتن خیلی زود ازم اعتراف اجباری ضبط کنن، با اجبار، شکنجه، تهدید و ارعاب منو بین چندین خبرنگار و جلوی دوربین آوردن و با وجود شوکی که بهم دست داده بود و آشفتگی هایی که از سر گذرونده بودم تمام واقعیتی که اتفاق افتاده بود رو عینا توضیح دادم. همش میگفتم: سر و صدا میومد، رفتم ببینم چی شده، بخدا من چاقو همراهم نداشتم، با ضاربین همکاری نکردم و فقط وقتی رسیدم اونجا بیننده بودم، بسیجیه فرار کرد رفت تو پارکینگ منم رفتم پشت سر بچه ها دیدم دارن میزننش ده نفر با چاقو و یک نفر با سنگ.
مامورا تو گرفتن اعتراف اجباری از من شکست خوردن به همین دلیل فشار رو روی من بیشتر کردن. به مدت ۶۰ روز فرستادنم انفرادی، تا ۱۴ روز مواد غذایی بهم ندادن، اینجوری قصد داشتن منو وادار به تسلیم کنن. حتی از لحاظ کلامی هم بسیار تهدیدم کردن ولی با این حال من قوی و استوار ایستادگی کردم و با وجود فشار و شکنجه جسمی و روحی که روم بود مبارزه کردم. مامورا صحنه جرم رو بازسازی کردن، من و دوستای دیگه ام که بخاطر این پرونده بازداشت شده بودیم بارها توضیح دادیم که ما هیچ درگیری با «علی وردی» پیدا نکردیم و به پدرش هم همین توضیحات رو دادیم. ما اول تو زندان رجائی شهر بودیم بعد در مرداد ماه ۱۴۰۲ به زندان قزلحصار منتقل شدیم. توی این مدت رنجهای فراوانی رو متحمل شدیم تا بیگناهیمونو ثابت کنیم ولی پرونده هنوز پر از ابهامه. همون اول که بازداشت شدیم طی تشکیل فقط یه جلسه دادگاه ما رو به محاربه محکوم کردن بدون هیچ سند و مدرکی!! منو ضارب اصلی اعلام کردن در صورتیکه من چاقو همراه نداشتم. توی دادگاه دو اتهام بمن زدن محاربه و مشارکت در قتل عمد!
اتهام مشارکت در قتل عمد تو دادگاه کیفری زیر نظر قاضی «ایمان افشاری» رسیدگی شد ولی هنوز هیچ حکمی برام صادر نشده، اتهام محاربه هم تو دادگاه انقلاب زیر نظر قاضی «صلواتی» هنوز بهش رسیدگی نشده ولی باید تو اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ قراره دادگاه دیگه ای برام تشکیل بشه. من همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرم.
هموطن من به ناحق بازداشت و زندانی شدم، همیشه پسر سالمی بودم و هرگز تو زندگیم جرمی مرتکب نشدم. به ناحق منو متهم کردن و جونم به شدت در خطره، یه سال و نیمه که تحت فشار روانی و جسمی قرار گرفتم که به جرم ناکرده اعتراف کنم! سکوت نکن صدای من و دوستای بیگناهم باش …
#علیه_فراموشی
Forwarded from پشت پرده ها
من #میلاد_آرمون هستم. من زنده هستم ولی زندانیم، از تاریخ ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و پنج سالمه، متولد ۱۴ اسفندماه ۱۳۷۷. اصالتاً اهل روستای قوشا در استان اردبیل و تا قبل از بازداشتم ساکن شهرک اکباتان در غرب تهران بودم. اصولا پسری فعال، شاد، مهربون، پرشور و سرزنده و از نظر روانی و جسمی کاملا سالم بودم. به موزیکهایی با سبک دیپ هاوس، ملودیک هاوس و تکنو علاقمند بودم. اسکی روی برف رو خیلی دوست داشتم همینطور گیم. پسر ملایمی بودم، دور از روحیات خشن و پرخاشگرانه. تو یه بوتیک لباس فروشی کار میکردم. یه برادر داشتم که تو قهوه آرمون مشغول به کار بود. پدرمم تو یه مغازه نان فانتزی کار میکرد و مادرم هم متأسفانه درگیر سرطان بود.
Forwarded from پشت پرده ها
من #میلاد_آرمون هستم. من زنده هستم ولی زندانیم، از تاریخ ۱۲ آبان ماه ۱۴۰۱. بیست و پنج سالمه، متولد ۱۴ اسفندماه ۱۳۷۷. اصالتاً اهل روستای قوشا در استان اردبیل و تا قبل از بازداشتم ساکن شهرک اکباتان در غرب تهران بودم. اصولا پسری فعال، شاد، مهربون، پرشور و سرزنده و از نظر روانی و جسمی کاملا سالم بودم. به موزیکهایی با سبک دیپ هاوس، ملودیک هاوس و تکنو علاقمند بودم. اسکی روی برف رو خیلی دوست داشتم همینطور گیم. پسر ملایمی بودم، دور از روحیات خشن و پرخاشگرانه. تو یه بوتیک لباس فروشی کار میکردم. یه برادر داشتم که تو قهوه آرمون مشغول به کار بود. پدرمم تو یه مغازه نان فانتزی کار میکرد و مادرم هم متأسفانه درگیر سرطان بود.
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی تو شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شده بود. روز ۴ آبان ماه بود اونروز طلبه بسیجی بنام «آرمان علی وردی» به دستور فرمانده اش برای سرکوب اعتراضات به #شهرک_اکباتان اعزام شد. اونجا با مردم درگیر شد حسابی کتک خورد و بهش چاقو زدن ولی مردم عادی که معترض بودن سلاح سرد نداشتن و طبق اسناد موثق کسایی که بهش چاقو زدن و زخمیش کردن همون شب از کشور خارج شدن.
«آرمان علی وردی» تا زمانیکه نیروهای کمکی بهش برسن هشیاری کامل داشت و داد و فریاد میکرد و حتی با پای خودش سوار ماشین شد و به بیمارستان انتقالش دادن. اون موقع اصلا من در بین جمعیت معترض نبودم، وقتی متوجه شدم بیرون شلوغه و صدای جمعیت به گوشم خورد کنجکاو شدم و رفتم بیرون ببینم چه اتفاقی افتاده. من فقط بیننده بودم و وقتی متوجه درگیریها شدم مسیری رو همراه جمعیت طی کردم. اونشب من نه هیجانی داشتم که بخوام تخلیه کنم، نه اهل درگیری بودم و نه اصلا سلاحی همرام بود بنابراین با اطمینان خاطر كامل بعد از مشاهده اون درگیری ها برگشتم خونه. چند روز از اون اتفاق گذشت، روز ۱۲ آبان ماه بود که به گیم نت توی محله مون رفتم که ناگهان مأمورها که موقعیت مناسبی پیدا کرده بودن اومدن جلو و منو دستگیر کردن. من بیگناه بودم ولی مامورای امنیتی سعی داشتن خیلی زود ازم اعتراف اجباری ضبط کنن، با اجبار، شکنجه، تهدید و ارعاب منو بین چندین خبرنگار و جلوی دوربین آوردن و با وجود شوکی که بهم دست داده بود و آشفتگی هایی که از سر گذرونده بودم تمام واقعیتی که اتفاق افتاده بود رو عینا توضیح دادم. همش میگفتم: سر و صدا میومد، رفتم ببینم چی شده، بخدا من چاقو همراهم نداشتم، با ضاربین همکاری نکردم و فقط وقتی رسیدم اونجا بیننده بودم، بسیجیه فرار کرد رفت تو پارکینگ منم رفتم پشت سر بچه ها دیدم دارن میزننش ده نفر با چاقو و یک نفر با سنگ.
مامورا تو گرفتن اعتراف اجباری از من شکست خوردن به همین دلیل فشار رو روی من بیشتر کردن. به مدت ۶۰ روز فرستادنم انفرادی، تا ۱۴ روز مواد غذایی بهم ندادن، اینجوری قصد داشتن منو وادار به تسلیم کنن. حتی از لحاظ کلامی هم بسیار تهدیدم کردن ولی با این حال من قوی و استوار ایستادگی کردم و با وجود فشار و شکنجه جسمی و روحی که روم بود مبارزه کردم. مامورا صحنه جرم رو بازسازی کردن، من و دوستای دیگه ام که بخاطر این پرونده بازداشت شده بودیم بارها توضیح دادیم که ما هیچ درگیری با «علی وردی» پیدا نکردیم و به پدرش هم همین توضیحات رو دادیم. ما اول تو زندان رجائی شهر بودیم بعد در مرداد ماه ۱۴۰۲ به زندان قزلحصار منتقل شدیم. توی این مدت رنجهای فراوانی رو متحمل شدیم تا بیگناهیمونو ثابت کنیم ولی پرونده هنوز پر از ابهامه. همون اول که بازداشت شدیم طی تشکیل فقط یه جلسه دادگاه ما رو به محاربه محکوم کردن بدون هیچ سند و مدرکی!! منو ضارب اصلی اعلام کردن در صورتیکه من چاقو همراه نداشتم. توی دادگاه دو اتهام بمن زدن محاربه و مشارکت در قتل عمد!
اتهام مشارکت در قتل عمد تو دادگاه کیفری زیر نظر قاضی «ایمان افشاری» رسیدگی شد ولی هنوز هیچ حکمی برام صادر نشده، اتهام محاربه هم تو دادگاه انقلاب زیر نظر قاضی «صلواتی» هنوز بهش رسیدگی نشده ولی باید تو اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ قراره دادگاه دیگه ای برام تشکیل بشه. من همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرم.
هموطن من به ناحق بازداشت و زندانی شدم، همیشه پسر سالمی بودم و هرگز تو زندگیم جرمی مرتکب نشدم. به ناحق منو متهم کردن و جونم به شدت در خطره، یه سال و نیمه که تحت فشار روانی و جسمی قرار گرفتم که به جرم ناکرده اعتراف کنم! سکوت نکن صدای من و دوستای بیگناهم باش …
#علیه_فراموشی
اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا ژینا امینی تو شهریور ماه ۱۴۰۱ شروع شده بود. روز ۴ آبان ماه بود اونروز طلبه بسیجی بنام «آرمان علی وردی» به دستور فرمانده اش برای سرکوب اعتراضات به #شهرک_اکباتان اعزام شد. اونجا با مردم درگیر شد حسابی کتک خورد و بهش چاقو زدن ولی مردم عادی که معترض بودن سلاح سرد نداشتن و طبق اسناد موثق کسایی که بهش چاقو زدن و زخمیش کردن همون شب از کشور خارج شدن.
«آرمان علی وردی» تا زمانیکه نیروهای کمکی بهش برسن هشیاری کامل داشت و داد و فریاد میکرد و حتی با پای خودش سوار ماشین شد و به بیمارستان انتقالش دادن. اون موقع اصلا من در بین جمعیت معترض نبودم، وقتی متوجه شدم بیرون شلوغه و صدای جمعیت به گوشم خورد کنجکاو شدم و رفتم بیرون ببینم چه اتفاقی افتاده. من فقط بیننده بودم و وقتی متوجه درگیریها شدم مسیری رو همراه جمعیت طی کردم. اونشب من نه هیجانی داشتم که بخوام تخلیه کنم، نه اهل درگیری بودم و نه اصلا سلاحی همرام بود بنابراین با اطمینان خاطر كامل بعد از مشاهده اون درگیری ها برگشتم خونه. چند روز از اون اتفاق گذشت، روز ۱۲ آبان ماه بود که به گیم نت توی محله مون رفتم که ناگهان مأمورها که موقعیت مناسبی پیدا کرده بودن اومدن جلو و منو دستگیر کردن. من بیگناه بودم ولی مامورای امنیتی سعی داشتن خیلی زود ازم اعتراف اجباری ضبط کنن، با اجبار، شکنجه، تهدید و ارعاب منو بین چندین خبرنگار و جلوی دوربین آوردن و با وجود شوکی که بهم دست داده بود و آشفتگی هایی که از سر گذرونده بودم تمام واقعیتی که اتفاق افتاده بود رو عینا توضیح دادم. همش میگفتم: سر و صدا میومد، رفتم ببینم چی شده، بخدا من چاقو همراهم نداشتم، با ضاربین همکاری نکردم و فقط وقتی رسیدم اونجا بیننده بودم، بسیجیه فرار کرد رفت تو پارکینگ منم رفتم پشت سر بچه ها دیدم دارن میزننش ده نفر با چاقو و یک نفر با سنگ.
مامورا تو گرفتن اعتراف اجباری از من شکست خوردن به همین دلیل فشار رو روی من بیشتر کردن. به مدت ۶۰ روز فرستادنم انفرادی، تا ۱۴ روز مواد غذایی بهم ندادن، اینجوری قصد داشتن منو وادار به تسلیم کنن. حتی از لحاظ کلامی هم بسیار تهدیدم کردن ولی با این حال من قوی و استوار ایستادگی کردم و با وجود فشار و شکنجه جسمی و روحی که روم بود مبارزه کردم. مامورا صحنه جرم رو بازسازی کردن، من و دوستای دیگه ام که بخاطر این پرونده بازداشت شده بودیم بارها توضیح دادیم که ما هیچ درگیری با «علی وردی» پیدا نکردیم و به پدرش هم همین توضیحات رو دادیم. ما اول تو زندان رجائی شهر بودیم بعد در مرداد ماه ۱۴۰۲ به زندان قزلحصار منتقل شدیم. توی این مدت رنجهای فراوانی رو متحمل شدیم تا بیگناهیمونو ثابت کنیم ولی پرونده هنوز پر از ابهامه. همون اول که بازداشت شدیم طی تشکیل فقط یه جلسه دادگاه ما رو به محاربه محکوم کردن بدون هیچ سند و مدرکی!! منو ضارب اصلی اعلام کردن در صورتیکه من چاقو همراه نداشتم. توی دادگاه دو اتهام بمن زدن محاربه و مشارکت در قتل عمد!
اتهام مشارکت در قتل عمد تو دادگاه کیفری زیر نظر قاضی «ایمان افشاری» رسیدگی شد ولی هنوز هیچ حکمی برام صادر نشده، اتهام محاربه هم تو دادگاه انقلاب زیر نظر قاضی «صلواتی» هنوز بهش رسیدگی نشده ولی باید تو اردیبهشت ماه ۱۴۰۳ قراره دادگاه دیگه ای برام تشکیل بشه. من همچنان در بلاتکلیفی به سر میبرم.
هموطن من به ناحق بازداشت و زندانی شدم، همیشه پسر سالمی بودم و هرگز تو زندگیم جرمی مرتکب نشدم. به ناحق منو متهم کردن و جونم به شدت در خطره، یه سال و نیمه که تحت فشار روانی و جسمی قرار گرفتم که به جرم ناکرده اعتراف کنم! سکوت نکن صدای من و دوستای بیگناهم باش …
#علیه_فراموشی
Forwarded from پشت پرده ها
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هموطنان لطفاً صدای #میلاد_آرمون #نوید_نجاران #مهدی_حسینی #مهدی_ایمانی #قاسم_بهرامی ملقب به شیدای همدانی،و #خالد_پیرزاده باشیم،
Forwarded from پشت پرده ها
بچههای اکباتان به نامهای #میلاد_آرمون، #مهدی_ایمانی، #نوید_نجاران و #مهدی_حسینی پس از چندین هفته بازجویی بهدست اطلاعات سپاه، ۲۰ خرداد به زندان قزلحصار برگردانده شدند.
رئیس پلیس: بگو چاقو زدی!
میلاد: من اصلاً چاقو نداشتم!
رئیس پلیس: بگو چاقو زدی!
میلاد: من اصلاً چاقو نداشتم!
Forwarded from کانال خبری راسویاب (برای مردمت زندگی کن)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
‼️پاسخ محمد خوشبیان به بیهوده گوییهای احمدرضا رادان و دیگر مزدوران جمهوری اسلامی: آقای رادان آنچه شایسته مبارزه است فساد سیستماتیک در نظام جمهوری اسلامی به رهبری آقای خامنهای است نه چند تار موی دختران سرزمینم ایران، آقای رادان مثل رهبرت یک شبه آیتالله نشو؛ ای #مگس عرصه #سیمرغ نه جولانگه توست/ عرض خود میبری و زحمت ما میداری
#نه_به_حجاب_اجباری #چادر #پوشش #آزادی
#میلاد_آرمون #محمدمهدی_حسینی #مهدی_ایمانی #نوید_نجاران
#کیان_پیرفلک #مجیدرضا_رهنورد
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#انقلاب_ملی
#انقلاب_مهسا
#مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی
#محمد_قبادلو
#مادران_دادخواه #دادخواهی #ایران
#efshagar_rasu
#rasuyab2
🔴 این #انقلابیست_تا_پیروزی
🆔 @Rasuyab2
🆔 https://t.me/rasuyab2
🆔 https://t.me/EfshagarRasu
🆔 @Kashef_Rasu
#نه_به_حجاب_اجباری #چادر #پوشش #آزادی
#میلاد_آرمون #محمدمهدی_حسینی #مهدی_ایمانی #نوید_نجاران
#کیان_پیرفلک #مجیدرضا_رهنورد
#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم
#انقلاب_ملی
#انقلاب_مهسا
#مهسا_امینی
#نیکا_شاکرمی
#محمد_قبادلو
#مادران_دادخواه #دادخواهی #ایران
#efshagar_rasu
#rasuyab2
🔴 این #انقلابیست_تا_پیروزی
🆔 @Rasuyab2
🆔 https://t.me/rasuyab2
🆔 https://t.me/EfshagarRasu
🆔 @Kashef_Rasu
Forwarded from { CMO } چرکنویس مدیا🎈
امروز شنبه #بچه_های_اکباتان در آخرین جلسه بیدادگاه محاکمه میشن، صدای این جوونای بیگناه باشیم.
#میلاد_آرمون
#مهدی_ایمانی
#نوید_نجاران
#مهدی_حسینی
شنبه ۱۲ آبانماه ۱۴۰۳
@Rfrens
#میلاد_آرمون
#مهدی_ایمانی
#نوید_نجاران
#مهدی_حسینی
شنبه ۱۲ آبانماه ۱۴۰۳
@Rfrens