Forwarded from آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام عرفان رضایی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«دلم درد میکند. قلبم شکسته. چارهای ندارم. باید یک جوری این دل ِ صاحب مرده را آرام کنم. دار و ندار من از تو حالا فقط این هودی سبز است . جای تو در آغوشش میگیرم. جای تو برایش گریه میکنم.
جای تو بویش میکنم.
چرا دردم کم نمیشود؟ چرا این لباس خوشرنگت جان نمیگیرد؟ چرا آستینهاش دور کمرم حلقه نمیشوند؟
چرا این هودی قلب ندارد؟
چرا ضربانش نمیزند؟
چرا وقتی دور یقهاش را لمس میکنم حرف نمیزند به جای تو ...
مثلا بگوید: مامان!! و من با تمام گوشت و روح و پوست و استخوانم بگویم : جان ِ دل ِ با نفس ِمامان!
بعد تو بگویی : این قدر گریه نکن! من فکر میکردم اگر روزی زن بگیرم باید مثل تو باشد. ولی تو زیاد گریه میکنی!
و من بگویم : مادر فدایت شود. دلم شکسته .دلم را شکستهاند. قاتلین ِ تو ... اجازه ورودِ با آرامش، به مزارِ تو را نمیدهند.
بند ِ دلم ....میخواستم برایت تولد بگیرم . میخواستم یک کیک سفارش بدهم به رنگ پرچمی که شاهدان گفتهاند، دقایق آخر زندگی، روی شانه.هایت گذاشته بودی.
میخواستم بادکنک بگیرم. در نظر داشتم برای بچههای بی بضاعت کتابهایی که تو دوست داری هدیه بدهم.
جلویم را گرفتهاند. دستانم را بستهاند. آخ عرفان مرا ببخش. مامان لیاقت ندارد برای تو تولد بگیرد.
مامان دستش به هیچ جا بند نیست.
مامان از دست قاتلین تو و همکارانشان ذله شده.
دستم به هیچ دادگاهی نمیرسد. به من بگو به چه کسی شکایت کنم؟ فریادم را به گوش که برسانم؟
پس این سازمان حقوق بشر چرا سالهاست کاری نمیکنند؟
من زنده میمانم و قصاص خون تو را پس میگیرم؟
عرفان ...عرفان ...
و تو بگویی : جان ِ دل ِ بی نفس ِ عرفان ... ! مامان تو اسطوره من بودی. لطفا کم نیاور. تو اسطوره خواهی شد ...اسطوره شجاعت . ترس را بگذار برای دلهای سیاه قاتلینم. دل ِ دلیر ِ تو یازده ماه است جان میدهد به مردم ِ سرزمینم ... حالا حالاها یازدهم شهریورهای زیادی هست که میآیند و میروند. حتما حکمتی بوده زاد روزم و سالمرگم توی شهریور باشد ..
شاید این شهریور ... آزادی رقم بخورد.
جشن زادروز من بماند برای بعد از آزادی...
بعد از آزادی...
آزادی دیر یا زود فرا میرسد.»
erfan_rezaei_navaei
#عرفان_رضایی
#هودی _سبز #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مادر جاویدنام عرفان رضایی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«دلم درد میکند. قلبم شکسته. چارهای ندارم. باید یک جوری این دل ِ صاحب مرده را آرام کنم. دار و ندار من از تو حالا فقط این هودی سبز است . جای تو در آغوشش میگیرم. جای تو برایش گریه میکنم.
جای تو بویش میکنم.
چرا دردم کم نمیشود؟ چرا این لباس خوشرنگت جان نمیگیرد؟ چرا آستینهاش دور کمرم حلقه نمیشوند؟
چرا این هودی قلب ندارد؟
چرا ضربانش نمیزند؟
چرا وقتی دور یقهاش را لمس میکنم حرف نمیزند به جای تو ...
مثلا بگوید: مامان!! و من با تمام گوشت و روح و پوست و استخوانم بگویم : جان ِ دل ِ با نفس ِمامان!
بعد تو بگویی : این قدر گریه نکن! من فکر میکردم اگر روزی زن بگیرم باید مثل تو باشد. ولی تو زیاد گریه میکنی!
و من بگویم : مادر فدایت شود. دلم شکسته .دلم را شکستهاند. قاتلین ِ تو ... اجازه ورودِ با آرامش، به مزارِ تو را نمیدهند.
بند ِ دلم ....میخواستم برایت تولد بگیرم . میخواستم یک کیک سفارش بدهم به رنگ پرچمی که شاهدان گفتهاند، دقایق آخر زندگی، روی شانه.هایت گذاشته بودی.
میخواستم بادکنک بگیرم. در نظر داشتم برای بچههای بی بضاعت کتابهایی که تو دوست داری هدیه بدهم.
جلویم را گرفتهاند. دستانم را بستهاند. آخ عرفان مرا ببخش. مامان لیاقت ندارد برای تو تولد بگیرد.
مامان دستش به هیچ جا بند نیست.
مامان از دست قاتلین تو و همکارانشان ذله شده.
دستم به هیچ دادگاهی نمیرسد. به من بگو به چه کسی شکایت کنم؟ فریادم را به گوش که برسانم؟
پس این سازمان حقوق بشر چرا سالهاست کاری نمیکنند؟
من زنده میمانم و قصاص خون تو را پس میگیرم؟
عرفان ...عرفان ...
و تو بگویی : جان ِ دل ِ بی نفس ِ عرفان ... ! مامان تو اسطوره من بودی. لطفا کم نیاور. تو اسطوره خواهی شد ...اسطوره شجاعت . ترس را بگذار برای دلهای سیاه قاتلینم. دل ِ دلیر ِ تو یازده ماه است جان میدهد به مردم ِ سرزمینم ... حالا حالاها یازدهم شهریورهای زیادی هست که میآیند و میروند. حتما حکمتی بوده زاد روزم و سالمرگم توی شهریور باشد ..
شاید این شهریور ... آزادی رقم بخورد.
جشن زادروز من بماند برای بعد از آزادی...
بعد از آزادی...
آزادی دیر یا زود فرا میرسد.»
erfan_rezaei_navaei
#عرفان_رضایی
#هودی _سبز #نه_فراموش_میکنیم_نه_میبخشیم #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech