Forwarded from مزرعه کودک درنا(بهشهر)
من فرزندم را به بی بدیل ترین حالت ممکن دوست میدارم.
آنقدر دوستش میدارم که برایم مهم نیست،کسی به موهای پریشانش بخندد وقتی خودش اینگونه شادمان تر است.
آنقدر دوستش دارم که اگر دخترکم دلش خواست یکروز بارانی در حیاط خانه بازی کند،برایم مهم نباشد که زن همسایه از پشت پنجره اتاقش چه ها زیر لب میگوید.
من یک مادرم،
مادری که هرگز کودکیهایش را از یاد نمیبرد.
روزهایی که جسورانه از درخت گیلاس وسط حیاط بالامیرفت و لابلای شکوفه های معطرش،رهایی را استشمام میکرد.
روزهای داغ و شرجی تابستان را که در حوض آبی حیاط به سر میکرد.
کودکیهایی که با شوق چشم میگشود و تمام روزش را زندگی میکرد.
مادری که در کودکیش،هیچ دیواری مقابل رویاهایش ساخته نشده بود.
من فرزندم را به بی بدیل ترین حالت ممکن دوست دارم.
آنقدر که دلم میخواهد جهانش را لمس کند.
دلممیخواهد او بهار را پیش از رسیدن استشمام کند.
دلم میخواهد طعم شیرین یکروز داغ تابستانی را بچشد ..
لپ هایش از گرما گل بیندازد، پاهایش را در آب حوض بکوبد و از پاشیدن قطرات اب روی صورتش، از ته دل و مستانه بخندد.
دلم میخواهد،باران پاییزی را نه از پشت پنجره، که در حیاط خانه لمس کند.
دلممیخواهد
وقتی زمستان رسید،کاپشن صورتی و چکمه ی بنفش و کلاه قرمزو دستکش آبیش را بپوشد بی آنکه برایش مهم باشد که این رنگها بهم نمیآیند...
و از اولین برف زمستانی هرچقدر که دلش میخواهد حض ببرد.
من یکمادرم
مادری که هرگز کودکی کردن را فراموش نخواهد کرد
مادری که باتولد کودکش دوباره متولد شد.
هم پای او قد کشید هم تراز او اندیشید
هم زبان با او سخن گفت .با چشمان او دید و با گوشهای او شنید و با دستان او لمس کرد.
تا بفهمد فرزند دو ساله اش چه میخواهد.
که در سه سالگی چه چیزی شادش میکند.
که وقتی چهار ساله است چه...
و در پنج سالگی...
تا نباشد آن مادری که دستان کوچک فرزند ۵ ساله اش را به نوشتن مشق عادت میدهد در حالی که کودکش درخیال خود مشغول گِل بازیست.
تا همان مادری باشدکه به فرزندش کودکی کردن هدیه میدهد نه مشقت ساعتها نشستن در کلاسهای بی پنجره ی بی روح را.
مادری که برای شادی کودکش بهانه نمیسازد،بستر فراهم میکند.
من یک مادرم.
یک مادر تسهیلگر
هاجر تقی پور،تسهیلگر مدرسه طبیعت درنا
@Dornanatureschool
آنقدر دوستش میدارم که برایم مهم نیست،کسی به موهای پریشانش بخندد وقتی خودش اینگونه شادمان تر است.
آنقدر دوستش دارم که اگر دخترکم دلش خواست یکروز بارانی در حیاط خانه بازی کند،برایم مهم نباشد که زن همسایه از پشت پنجره اتاقش چه ها زیر لب میگوید.
من یک مادرم،
مادری که هرگز کودکیهایش را از یاد نمیبرد.
روزهایی که جسورانه از درخت گیلاس وسط حیاط بالامیرفت و لابلای شکوفه های معطرش،رهایی را استشمام میکرد.
روزهای داغ و شرجی تابستان را که در حوض آبی حیاط به سر میکرد.
کودکیهایی که با شوق چشم میگشود و تمام روزش را زندگی میکرد.
مادری که در کودکیش،هیچ دیواری مقابل رویاهایش ساخته نشده بود.
من فرزندم را به بی بدیل ترین حالت ممکن دوست دارم.
آنقدر که دلم میخواهد جهانش را لمس کند.
دلممیخواهد او بهار را پیش از رسیدن استشمام کند.
دلم میخواهد طعم شیرین یکروز داغ تابستانی را بچشد ..
لپ هایش از گرما گل بیندازد، پاهایش را در آب حوض بکوبد و از پاشیدن قطرات اب روی صورتش، از ته دل و مستانه بخندد.
دلم میخواهد،باران پاییزی را نه از پشت پنجره، که در حیاط خانه لمس کند.
دلممیخواهد
وقتی زمستان رسید،کاپشن صورتی و چکمه ی بنفش و کلاه قرمزو دستکش آبیش را بپوشد بی آنکه برایش مهم باشد که این رنگها بهم نمیآیند...
و از اولین برف زمستانی هرچقدر که دلش میخواهد حض ببرد.
من یکمادرم
مادری که هرگز کودکی کردن را فراموش نخواهد کرد
مادری که باتولد کودکش دوباره متولد شد.
هم پای او قد کشید هم تراز او اندیشید
هم زبان با او سخن گفت .با چشمان او دید و با گوشهای او شنید و با دستان او لمس کرد.
تا بفهمد فرزند دو ساله اش چه میخواهد.
که در سه سالگی چه چیزی شادش میکند.
که وقتی چهار ساله است چه...
و در پنج سالگی...
تا نباشد آن مادری که دستان کوچک فرزند ۵ ساله اش را به نوشتن مشق عادت میدهد در حالی که کودکش درخیال خود مشغول گِل بازیست.
تا همان مادری باشدکه به فرزندش کودکی کردن هدیه میدهد نه مشقت ساعتها نشستن در کلاسهای بی پنجره ی بی روح را.
مادری که برای شادی کودکش بهانه نمیسازد،بستر فراهم میکند.
من یک مادرم.
یک مادر تسهیلگر
هاجر تقی پور،تسهیلگر مدرسه طبیعت درنا
@Dornanatureschool
Forwarded from نوج🌱
«راستی، بچه ها کجا هستند؟»
با انبوهی از افکار و تنی خسته از کار روزانه، وارد کوچه میشوم. نسیم پاییزی خود را به ساختمانهای کوچه میکوبد و سپس بازیگوشانه به صورتم می خورد. در افکارم غرقام که ناگهان صدای خندهی چند کودک توجه مرا جلب کرده و بیاختیار لبخند روی صورتم می نشاند. تکه زمینی در مجاورت خانه ما هست که صاحبش هنوز در آن ساختمان نساخته. بچههای محله را میبینم که در این تکه زمین در حال بازیاند. به سمتشان می روم. آنچه فضای بازیشان را شکل میدهد، چند تکه چوب، آجر، سنگ، آب پاش، قایق کاغذی و چند بوتهی علف کنده شده است. وقتی متوجه حضور من شدند، یکیشان به من گفت: «عمو دیدی چه سد قشنگی ساختیم؟» دقیق تر نگاه کردم. مسیری را کنده و در آن آب ریخته بودند و در انتهای آن با تخته و سنگ یک سد درست کرده بودند. سری تکان دادم و گفتم: «خیلی سد خوبی شده ولی به نظر آب از کناره هاش عبور میکنه». دیگری گفت: «آره داریم براش یه فکری میکنیم. دیروز درستش کردیم ولی امروز ظهر که از مدرسه برگشتیم دیدیم یکی اومده خرابش کرده». میدانستم منظورشان کیست. یکی از ساکنین کوچه، گویی سر جنگ با این بچهها دارد. هر بار به بهانه پارک کردن ماشیناش بساط بازی آنها را به هم ریخته و سروصدا به راه میاندازد. یادم میآید یک بار هم یکی دیگر از ساکنین کوچه به میانجیگری بین بچه ها و آن همسایه، وارد دعوایشان شد و سرانجام حکم به این داد که بچهها اجازه ندارند وارد زمین متروکه محله شده و آنجا بازی کنند. اگر هم در کوچه بازی میکنند، باید موقع استراحت ساکنین به خانهشان بروند و سروصدا نکنند!
با بچهها در حالی که سخت مشغول رفع اشکال از سدشان بودند، خداحافظی کردم. از پلهها که بالا میرفتم، با خودم فکر میکردم در این شهر آیا کسی هست که بین بچهها و ماشینها، حق را به بچهها بدهد؟ کسی هست که حکم به بازی آزادانهی بچهها بدهد؟ کسی هست بداند بچهها کجا هستند؟ کسی میداند چرا منظره بازی کردن بچهها در محلهها یک منظرهی کمیاب شده؟ کسی میداند دقیقا از چه زمانی اصطلاحاتی از قبیل افسردگی، بیش فعالی، چاقی و انواع اختلالات کودکان اینگونه در فرهنگ ما گسترش پیدا کردهاند؟ آیا در این شهر کسی هست که دلش لک زده باشد برای بازی کردن با خاک و چوب و سنگ و آب؟ کسی هست که دلش به حال کودکانی بسوزد که از حق مادرزادشان، یعنی بازی آزادانه و اختیاری در طبیعت محروماند؟
*پی نوشت: بچه های محله ما با زمینی به مساحت کمتر از 20 متر برای خود یک #مدرسه_طبیعت ساختند. آیا این نمی تواند الگویی باشد برای اینکه ما در برنامه های شهرسازی این نیاز را لحاظ کنیم؟ هر محله می تواند یک تکه زمین رهاشده داشته باشد تا بچه ها خودشان آن را تصاحب کنند و دنیایشان را در آن بسازند. آیا وقت آن نرسیده لحظه ای عطش شهرسازی و ساختمان سازی مان را فرو بنشانیم و به دنبال بچه ها در شهر بگردیم؟ بچه ها کجا هستد؟
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
@natureschool
@noojnatureschool
👇
با انبوهی از افکار و تنی خسته از کار روزانه، وارد کوچه میشوم. نسیم پاییزی خود را به ساختمانهای کوچه میکوبد و سپس بازیگوشانه به صورتم می خورد. در افکارم غرقام که ناگهان صدای خندهی چند کودک توجه مرا جلب کرده و بیاختیار لبخند روی صورتم می نشاند. تکه زمینی در مجاورت خانه ما هست که صاحبش هنوز در آن ساختمان نساخته. بچههای محله را میبینم که در این تکه زمین در حال بازیاند. به سمتشان می روم. آنچه فضای بازیشان را شکل میدهد، چند تکه چوب، آجر، سنگ، آب پاش، قایق کاغذی و چند بوتهی علف کنده شده است. وقتی متوجه حضور من شدند، یکیشان به من گفت: «عمو دیدی چه سد قشنگی ساختیم؟» دقیق تر نگاه کردم. مسیری را کنده و در آن آب ریخته بودند و در انتهای آن با تخته و سنگ یک سد درست کرده بودند. سری تکان دادم و گفتم: «خیلی سد خوبی شده ولی به نظر آب از کناره هاش عبور میکنه». دیگری گفت: «آره داریم براش یه فکری میکنیم. دیروز درستش کردیم ولی امروز ظهر که از مدرسه برگشتیم دیدیم یکی اومده خرابش کرده». میدانستم منظورشان کیست. یکی از ساکنین کوچه، گویی سر جنگ با این بچهها دارد. هر بار به بهانه پارک کردن ماشیناش بساط بازی آنها را به هم ریخته و سروصدا به راه میاندازد. یادم میآید یک بار هم یکی دیگر از ساکنین کوچه به میانجیگری بین بچه ها و آن همسایه، وارد دعوایشان شد و سرانجام حکم به این داد که بچهها اجازه ندارند وارد زمین متروکه محله شده و آنجا بازی کنند. اگر هم در کوچه بازی میکنند، باید موقع استراحت ساکنین به خانهشان بروند و سروصدا نکنند!
با بچهها در حالی که سخت مشغول رفع اشکال از سدشان بودند، خداحافظی کردم. از پلهها که بالا میرفتم، با خودم فکر میکردم در این شهر آیا کسی هست که بین بچهها و ماشینها، حق را به بچهها بدهد؟ کسی هست که حکم به بازی آزادانهی بچهها بدهد؟ کسی هست بداند بچهها کجا هستند؟ کسی میداند چرا منظره بازی کردن بچهها در محلهها یک منظرهی کمیاب شده؟ کسی میداند دقیقا از چه زمانی اصطلاحاتی از قبیل افسردگی، بیش فعالی، چاقی و انواع اختلالات کودکان اینگونه در فرهنگ ما گسترش پیدا کردهاند؟ آیا در این شهر کسی هست که دلش لک زده باشد برای بازی کردن با خاک و چوب و سنگ و آب؟ کسی هست که دلش به حال کودکانی بسوزد که از حق مادرزادشان، یعنی بازی آزادانه و اختیاری در طبیعت محروماند؟
*پی نوشت: بچه های محله ما با زمینی به مساحت کمتر از 20 متر برای خود یک #مدرسه_طبیعت ساختند. آیا این نمی تواند الگویی باشد برای اینکه ما در برنامه های شهرسازی این نیاز را لحاظ کنیم؟ هر محله می تواند یک تکه زمین رهاشده داشته باشد تا بچه ها خودشان آن را تصاحب کنند و دنیایشان را در آن بسازند. آیا وقت آن نرسیده لحظه ای عطش شهرسازی و ساختمان سازی مان را فرو بنشانیم و به دنبال بچه ها در شهر بگردیم؟ بچه ها کجا هستد؟
عارف آهنگر، تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_نوج
@natureschool
@noojnatureschool
👇
Forwarded from Kavikonj; NatureSchool
با امضاي بيانيه " حق مادرزاد" از به رسميت شناختن حق كودكان در تجربه طبيعت تا سن ١٢سالگي به عنوان يك حق مادرزاد و طبيعي پشتيباني كنيم و آنرا براي همه كودكان بخواهيم. براي امضاي بيانيه به سايت زير مراجعه كنيد.
http://www.kavikonj.com/petition/
http://www.kavikonj.com/petition/
Abdol-Hossein Vahabzadeh pinned «با امضاي بيانيه " حق مادرزاد" از به رسميت شناختن حق كودكان در تجربه طبيعت تا سن ١٢سالگي به عنوان يك حق مادرزاد و طبيعي پشتيباني كنيم و آنرا براي همه كودكان بخواهيم. براي امضاي بيانيه به سايت زير مراجعه كنيد. http://www.kavikonj.com/petition/»
Forwarded from BBCPersian
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در بعضی کشورها مثل بریتانیا و کانادا ساعاتی در هفته خیابانها جولانگاه کودکان است تا آزادانه بازی کنند. در این ویدیو با این طرح بیشتر آشنا شوید.
@bbcpersian
@bbcpersian
امروز گلي ديگر در بوستان مدارس طبيعت شكفت.مبارك مردم لاهيجان باد مدرسه طبيعت سنجاقك
@madresehtabiat
@natureschool
@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from مدرسه طبيعت
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Hajar taghipour
"پروانه ی کوچک صورتی رنگ من"
پاییز چهره اش را نمایان کرده بود.
هوا سرد شده بودو باد سردی هم می وزید.
پنجره ها را بستم.اما پرده ها همچنان جمع شده باقی مانده بود.
نمیخواستم دخترم را از همین باریکه ی نوری که به خانه می تابید محروم کنم.
سرم گرم کارهایم بود.
دخترکم با برقی در نگاهش به سمت من آمد.
هیجان زده بود.دستانم را گرفت و
گفت:
(یه خبر شگفت انگیز.
یه صدایی از تو حیاط میومد.منم درو وا کردم و دیدم این صدای آب دادن به گلها و باغچه نیست.
مامان این صدای بارونه.
فکر نمیکنی باید بریم توحیاط،زیر بارون گشت بزنیم؟)
یک آن خواستم بگویم نه،من کلی کار دارم اما..
اما نگاهش مرا تسخیر کرده بود.
بارانی ام را تنم کردم.
با او هم قدم شدم.
پایمان که به حیاط رسید دستانم را رها کرد.
چون پروانه ی کوچک صورتی رنگی شده بود که از دستان دخترک بازیگوشی رها شده است.
دوید و وسط حیاط ایستاد.سرش را رو به آسمان کرد و دستانش را بالا برد.
با هر قطره ی بارانی که به صورتش میخورد شادمانه تر میخندیدوبسی پرنشاط تر میپرید و میچرخید.
خنده های مستانه اش ،کودکیهایم را زنده کرده بود.روزهایی را که زیر باران به دنبال مرغابی ها دویده بودم.
روزهایی که در چاله های آب کوچه میپریدم و تمام وجودم خیس وگلی میشد.
روزهایی که به زیباترین شکل ممکن زندگی اش کرده بودم.
پروانه ی کوچک صورتی رنگی که در حیاط خانه شادمانه و سرخوشانه میخندید و میپرید و میچرخید، همان دخترک بازیگوشی بود که سالها پیش از درخت بالا رفته بود،در میان گندمزار دویده بود،پاهایش را در شالیزار فرو برده بود،همان کودکی که زیر باران ترانه خوانده بود.
او خود من بود که اینک در ردای دخترک موفرفری شیرین سخنی دوباره متولد شده است.
دختری که دستهای باران را میگیرد اورا در آغوش میکشد و گونه اش را میبوسد.
دختری که با گرمای لبخندش سرمای پاییز را دل انگیز میکند.
هاجر تقی پور.
تسهیلگر مدرسه طبیعت درنا،بهشهر.
@Dornanatureschool
پاییز چهره اش را نمایان کرده بود.
هوا سرد شده بودو باد سردی هم می وزید.
پنجره ها را بستم.اما پرده ها همچنان جمع شده باقی مانده بود.
نمیخواستم دخترم را از همین باریکه ی نوری که به خانه می تابید محروم کنم.
سرم گرم کارهایم بود.
دخترکم با برقی در نگاهش به سمت من آمد.
هیجان زده بود.دستانم را گرفت و
گفت:
(یه خبر شگفت انگیز.
یه صدایی از تو حیاط میومد.منم درو وا کردم و دیدم این صدای آب دادن به گلها و باغچه نیست.
مامان این صدای بارونه.
فکر نمیکنی باید بریم توحیاط،زیر بارون گشت بزنیم؟)
یک آن خواستم بگویم نه،من کلی کار دارم اما..
اما نگاهش مرا تسخیر کرده بود.
بارانی ام را تنم کردم.
با او هم قدم شدم.
پایمان که به حیاط رسید دستانم را رها کرد.
چون پروانه ی کوچک صورتی رنگی شده بود که از دستان دخترک بازیگوشی رها شده است.
دوید و وسط حیاط ایستاد.سرش را رو به آسمان کرد و دستانش را بالا برد.
با هر قطره ی بارانی که به صورتش میخورد شادمانه تر میخندیدوبسی پرنشاط تر میپرید و میچرخید.
خنده های مستانه اش ،کودکیهایم را زنده کرده بود.روزهایی را که زیر باران به دنبال مرغابی ها دویده بودم.
روزهایی که در چاله های آب کوچه میپریدم و تمام وجودم خیس وگلی میشد.
روزهایی که به زیباترین شکل ممکن زندگی اش کرده بودم.
پروانه ی کوچک صورتی رنگی که در حیاط خانه شادمانه و سرخوشانه میخندید و میپرید و میچرخید، همان دخترک بازیگوشی بود که سالها پیش از درخت بالا رفته بود،در میان گندمزار دویده بود،پاهایش را در شالیزار فرو برده بود،همان کودکی که زیر باران ترانه خوانده بود.
او خود من بود که اینک در ردای دخترک موفرفری شیرین سخنی دوباره متولد شده است.
دختری که دستهای باران را میگیرد اورا در آغوش میکشد و گونه اش را میبوسد.
دختری که با گرمای لبخندش سرمای پاییز را دل انگیز میکند.
هاجر تقی پور.
تسهیلگر مدرسه طبیعت درنا،بهشهر.
@Dornanatureschool
Forwarded from Esmail.
💕خیلی وقتها به امتحان دیکته فکر می کنم، اولین امتحانی که در کودکی با آن روبرو شدم.
چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود.
امتحانی که در آن، نادانسته های یک کودک بی دفاع، مورد قضاوت دانسته های معلم قرار می گرفت.
امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم.
اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته ها و توانایی هایم نیست بلکه نداشته ها و ضعف هایم است.
آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم اما ...
بعدها وقتی به برادر کوچکترم دیکته می گفتم همان گونه قضاوت کردم که با من شد وحتی بدتر.
آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا دور غلط های برادرم خط بکشم.
نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی و معرفت و محبت دیگران می گذریم اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت.
این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلط های دیگران خط نکشم.
بله، این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق
چه امتحان سخت و بی انصافانه ای بود.
امتحانی که در آن، نادانسته های یک کودک بی دفاع، مورد قضاوت دانسته های معلم قرار می گرفت.
امتحانی که در آن با غلط هایم قضاوت می شدم نه با درست هایم.
اگر دهها صفحه هم درست می نوشتم، معلم به سادگی از کنار آنها می گذشت اما به محض دیدن اولین غلط دور آن را با خودکار قرمز جوری خط می کشید که درست هایم رنگ می باخت. جوری که در برگه امتحانم آنچه خود نمایی می کرد غلط هایم بود.
دیگر برای خودم هم عادی شده بود که آنچه مهم است داشته ها و توانایی هایم نیست بلکه نداشته ها و ضعف هایم است.
آن روزها نمی دانستم که گرچه نوشتن را می آموزم اما ...
بعدها وقتی به برادر کوچکترم دیکته می گفتم همان گونه قضاوت کردم که با من شد وحتی بدتر.
آنقدر سخت دیکته می گفتم و آنقدر ادامه می دادم تا دور غلط های برادرم خط بکشم.
نمی دانم قضاوتهای غلط با ما چه کرد که امروز از کنار صفحه صفحه مهربانی و معرفت و محبت دیگران می گذریم اما با دیدن کوچکترین خطا چنان دورش خط می کشیم که ثابت کنیم تو همانی که نمی دانی، که نمی توانی.
کاش آن روزها معلمم، چیز مهمتری از نوشتن به من می آموخت.
این روز ها خیلی سعی می کنم دور غلط های دیگران خط نکشم.
بله، این روز ها خیلی سعی می کنم که وقتی به دیگران می اندیشم خوبیهاشان را ورق ورق
Forwarded from دهکده کودکی وی ول(سنندج)
بچه ها به دنیا نیامده اند که در آموزشگاهها، پاساژها، شهر بازیهای لوکس، مقابل تلویزیون و در مطب روانپزشکان کودکی شان را تلف کنند.
کمی به تخیلاتشان و به خوابهایی که می بینند توجه کنیم.
کی دیده اید که کودکی با هیجان از لباسهای شیک و مارک داری که تخیل کرده است برایتان بگوید؟
کجا دیده اید کودکی وقتی صبح بیدار شد بگوید من دیشب خواب ریاضی دیده ام؟
خط تخیلات و خوابها و رویاهاشان را بگیریم و برویم تا ببینیم به کجا می رسیم: «دشت هایی چه فراخ، کوههایی چه بلند...». به پروانه می رسیم، به زنبورهایی که از ترس نیش زدنشان در خواب فریاد می زنند. به بچه گربه هایی می رسیم که هرگز در پارکینگ خانه وجود خارجی نداشته اند اما آنها رنگ خال پشتشان را هم با جزییات برایمان شرح می دهند.
کی دیده اید کودکی از مبل و میز ناهارخوری و تابلوهای دیوار با خودش و دوستش حرف بزند؟
کجا دیده اید کودکی از اینکه می تواند شبیه آمریکایی ها و با لهجه آنها درختی که هنوز تنه اش را لمس نکرده tree بخواند، احساس شادمانی کند؟
عاقلانه رفتار کنیم...
کودکان باید کودکی کنند....
@vivelnatureschool
@kudakk
کمی به تخیلاتشان و به خوابهایی که می بینند توجه کنیم.
کی دیده اید که کودکی با هیجان از لباسهای شیک و مارک داری که تخیل کرده است برایتان بگوید؟
کجا دیده اید کودکی وقتی صبح بیدار شد بگوید من دیشب خواب ریاضی دیده ام؟
خط تخیلات و خوابها و رویاهاشان را بگیریم و برویم تا ببینیم به کجا می رسیم: «دشت هایی چه فراخ، کوههایی چه بلند...». به پروانه می رسیم، به زنبورهایی که از ترس نیش زدنشان در خواب فریاد می زنند. به بچه گربه هایی می رسیم که هرگز در پارکینگ خانه وجود خارجی نداشته اند اما آنها رنگ خال پشتشان را هم با جزییات برایمان شرح می دهند.
کی دیده اید کودکی از مبل و میز ناهارخوری و تابلوهای دیوار با خودش و دوستش حرف بزند؟
کجا دیده اید کودکی از اینکه می تواند شبیه آمریکایی ها و با لهجه آنها درختی که هنوز تنه اش را لمس نکرده tree بخواند، احساس شادمانی کند؟
عاقلانه رفتار کنیم...
کودکان باید کودکی کنند....
@vivelnatureschool
@kudakk
قزوين صاحب دومين مدرسه طبيعت خود شد.مدرسه طبيعت پرسه مباركباد. 09195439171
@madresehtabiat
@natureschool
@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from باغ آرتانیک (Shiva Ahyaee)
🍁شروع کار آزمایشی مدرسه طبیعت آرتانیک 🍂
رودهن نیز دارای مدرسه طبیعت شد.
☎️ 09123447248
@Artaniknatureschool
رودهن نیز دارای مدرسه طبیعت شد.
☎️ 09123447248
@Artaniknatureschool
شروع كار آزمايشي مدرسه طبيعت بابا مسعود در كرمان مباركباد.براي جناب حامد مهدوي عزيز و همكارانش آرزوي توفيق دارم. +989151178527
@madresehtabiat
@natureschool
@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from مدرسه طبیعت وارش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
Forwarded from Micro🅱iologyNews میکروبیولوژی بیوتکنولوژی
🔮تاثیر میکروب های خاک بر سلامتی انسان/کودکان را از خاک بازی منع نکنید
میکروب های خاک علاوه بر اینکه در تولید آنتی بیوتیک، تثبیت نیتروژن و دی اکسید کربن، قوام و غنی سازی خاک نقش دارند، می توانند بر سلامتی انسان تاثیر شگرفی داشته باشند.
باکتری Mycobacterium vaccae
میکروبی است که اخیرا دانشمندان متوجه شباهت آن با داروی ضد افسردگی پروزاک شده اند. همچنین پژوهش ها نشان داده اند تماس با این میکروب نتایج بسیار خوبی بر روی سلامتی و کاهش استرس بیماران سرطانی داشته است.
سروتونین ارتباط مستقیمی با افسردگی، استرس و بیماری های وسواسی و دوقطبی دارد و این میکروب که در خاک زندگی می کند دارای توانایی تحریک کننده سروتونین است بدون اینکه هیچ عوارضی برای بدن داشته باشد.
غالب باغبان ها می گویند که مزرعه و باغ آنها جای بسیار آرامبخشی است و کار باغبانی باعث کاهش استرس و احساس شادمانی آنها می شود. در حقیقت یکی از دلایل کاهش استرس به واسطه حضور این میکروب هاست.
میکروب های ضد افسردگی در خاک، با افزایش سطح سایتوکاین ها سبب افزایش سروتونین در خون می شوند. کمبود این ماده در بدن است که سبب افسردگی و بیماری های روحی و ذهنی می شود. این باکتری بر روی موش آزمایشگاهی به صورت تزریقی و خوراکی تست شده است و مشخص شده است که سبب کاهش استرس و افزایش تمرکز در آنها شده است.
باغبان ها و کشاورزان از طریق تنفس، این باکتری را وارد جریان خون خود می کنند. مشخص شده است که اثرات مثبت آن تا سه هفته در بدن می ماند.
💥پس اگر می خواهید حال خوبی داشته باشید و از استرس و فشارهای زندگی نجات پیدا کنید خاکبازی فراموش نشود.
💠پ.ن: مطالعات دانشمندان در سالهای اخیر بیش از پیش این نکته را آشکار ساخته است که وسواس و اصرار افراد بر عاری نگه داشتن محیط زیست شان از هر نوع باکتری و میکروب، نتیجه ای معکوس به بار می آورد و منجر به تضعیف سیستم ایمنی بدن شده و بر میزان آسیب پذیری آنان در قبال انواع بیماریها می افزاید.
🔴لینک خبر:
https://www.newsday.com/lifestyle/columnists/jessica-damiano/bacteria-in-soil-has-antidepressant-effects-1.12833160
💥نشر دهید💥
✅🔬به ما بپیوندید👇
💟Microbiology💎News💟
🔻✨🔻✨🔻✨🔻✨🔻✨
https://t.me/joinchat/AAAAADuxVULOQVCjsGMvWA
میکروب های خاک علاوه بر اینکه در تولید آنتی بیوتیک، تثبیت نیتروژن و دی اکسید کربن، قوام و غنی سازی خاک نقش دارند، می توانند بر سلامتی انسان تاثیر شگرفی داشته باشند.
باکتری Mycobacterium vaccae
میکروبی است که اخیرا دانشمندان متوجه شباهت آن با داروی ضد افسردگی پروزاک شده اند. همچنین پژوهش ها نشان داده اند تماس با این میکروب نتایج بسیار خوبی بر روی سلامتی و کاهش استرس بیماران سرطانی داشته است.
سروتونین ارتباط مستقیمی با افسردگی، استرس و بیماری های وسواسی و دوقطبی دارد و این میکروب که در خاک زندگی می کند دارای توانایی تحریک کننده سروتونین است بدون اینکه هیچ عوارضی برای بدن داشته باشد.
غالب باغبان ها می گویند که مزرعه و باغ آنها جای بسیار آرامبخشی است و کار باغبانی باعث کاهش استرس و احساس شادمانی آنها می شود. در حقیقت یکی از دلایل کاهش استرس به واسطه حضور این میکروب هاست.
میکروب های ضد افسردگی در خاک، با افزایش سطح سایتوکاین ها سبب افزایش سروتونین در خون می شوند. کمبود این ماده در بدن است که سبب افسردگی و بیماری های روحی و ذهنی می شود. این باکتری بر روی موش آزمایشگاهی به صورت تزریقی و خوراکی تست شده است و مشخص شده است که سبب کاهش استرس و افزایش تمرکز در آنها شده است.
باغبان ها و کشاورزان از طریق تنفس، این باکتری را وارد جریان خون خود می کنند. مشخص شده است که اثرات مثبت آن تا سه هفته در بدن می ماند.
💥پس اگر می خواهید حال خوبی داشته باشید و از استرس و فشارهای زندگی نجات پیدا کنید خاکبازی فراموش نشود.
💠پ.ن: مطالعات دانشمندان در سالهای اخیر بیش از پیش این نکته را آشکار ساخته است که وسواس و اصرار افراد بر عاری نگه داشتن محیط زیست شان از هر نوع باکتری و میکروب، نتیجه ای معکوس به بار می آورد و منجر به تضعیف سیستم ایمنی بدن شده و بر میزان آسیب پذیری آنان در قبال انواع بیماریها می افزاید.
🔴لینک خبر:
https://www.newsday.com/lifestyle/columnists/jessica-damiano/bacteria-in-soil-has-antidepressant-effects-1.12833160
💥نشر دهید💥
✅🔬به ما بپیوندید👇
💟Microbiology💎News💟
🔻✨🔻✨🔻✨🔻✨🔻✨
https://t.me/joinchat/AAAAADuxVULOQVCjsGMvWA
Forwarded from محمد درویش
🇮🇷: @darvishnameh
🔴متهم شماره یک در ایست قلبی دانش آموز کلاس هشتم کیست؟!🔴
1⃣ با کمال تاسف، نظامِ بیمار آموزش و پرورش کشور، یک نوجوان معصوم دیگر را قربانی #ماشین_تست_زنی و ترس از #غول_کنکور کرد و با خود برد! چرا؟
👇
https://t.me/hevallaeen/16598
2⃣ ظاهراً این حادثه تلخ در سه شنبه گذشته، پیش از برگزاری امتحان سمپاد کلاسهای هشتم دبیرستان تیزهوشان علامه طباطبایی #تبریز رخداده و ضربان قلب علی علوی نژاد به خاطر استرس، چنان بالا رفت که دچار ایست قلبی شد. 😭 آیا عبرت می گیریم؟ آیا دوباره به میثاق نامه هفتاد سال پیشِ #دارالفنون - که در یادداشت پیشین به آن اشاره کردم - باز می گردیم؟
👇
https://t.me/darvishnameh/6490
3⃣ در تایید این مدعا، یکی از معلمان مدارس استعدادهای درخشان به خبرگزاری تسنیم گفته: «در #مدارس_سمپاد فشار روانی به دانش آموزان برای کسب نمرات و معدل تعیین شده بالاست و گاه برای کسب رتبه در #جشنواره_خوارزمی برای ارایه طرحهای پژوهشی و قبولی در المپیادها دچار استرس بسیار میشوند. از سوی دیگر برای قبولی در کنکور تاکید بسیاری به رشتههای پزشکی میشود. همچنین به دلیل غربالگری نادرست برای جذب دانشآموزان در مدارس تیزهوشان گاه شاهد هستیم که دانش آموزان سختکوش گزینش میشوند و برای کسب نمرات تعیین شده، باید تلاش بسیاری کنند و همین مساله استرس بسیاری را به دانش آموزان وارد میکند.
👇
http://l1l.ir/38ba
4⃣ آیا اینک اجازه می دهیم تا مکتب تربیتی شادروان #توران_میرهادی و استاد #عبدالحسین_وهابزاده - #مدارس_طبیعت - آرام آرام پوست انداخته و کودکان و نوجوانان با عشق و انگیزه در پی کسب معرفت و دانش باشند؟ آن هم بدون ترس از عقب افتادن در مسابقه ای که برنده ای ندارد! دارد؟ نگاه کنید به آمارِ روبه افزایش اختلالات روانی و افسردگی در بین دانشجویان ۲۰ دانشگاه برتر کشور تا دریابید که به دست خود چه گورِ تلخی برای جوانانی که باید با زندگی عشق کنند، آفریدیم.
5⃣ یادمان باشد: ما اگر نتوانیم شادی، عشق، شور، مودت و همراهی را به کودکان مان بیاموزیم؛ و ما اگر عاجز از تربیت نسلی شویم که نداند "او هست، چون این سرزمین هست"؛ آنها هرگز انسانهایی توانمند، کارساز و موفق به حال خود و کشورشان نخواهند شد. پیشرفتهای جنون آمیز نسل امروز در حوزه ساخت جنگ افزارهایی مرگبارتر، تشدید شیوه های نوین بیوتروریسم و چشم پوشی آشکار و عریان از موازین اخلاقی - از تقلب در انتشار مقالات ISI گرفته تا دزدی پایان نامه و دستکاری در ماتریسهای ارزیابی و ... - همه و همه نشانه کارنامه ای مردود و شرم آور برای روشهای قدیمی و پوسیده نتیجه محور در اغلب نظامهای آموزش و پرورش جهان است. بیاییم نترسیم و دست به جراحی بزرگ در نظام آموزش و پرورش خود زده و بچه ها را دوباره با مدرسه آشتی دهیم تا مثل آن کودک زلزله زده کرمانشاهی در مصاحبه با واحد مرکزی خبر از با خاک یکسان شدن مدرسه اش آنگونه شادمانی نکند!
🔴متهم شماره یک در ایست قلبی دانش آموز کلاس هشتم کیست؟!🔴
1⃣ با کمال تاسف، نظامِ بیمار آموزش و پرورش کشور، یک نوجوان معصوم دیگر را قربانی #ماشین_تست_زنی و ترس از #غول_کنکور کرد و با خود برد! چرا؟
👇
https://t.me/hevallaeen/16598
2⃣ ظاهراً این حادثه تلخ در سه شنبه گذشته، پیش از برگزاری امتحان سمپاد کلاسهای هشتم دبیرستان تیزهوشان علامه طباطبایی #تبریز رخداده و ضربان قلب علی علوی نژاد به خاطر استرس، چنان بالا رفت که دچار ایست قلبی شد. 😭 آیا عبرت می گیریم؟ آیا دوباره به میثاق نامه هفتاد سال پیشِ #دارالفنون - که در یادداشت پیشین به آن اشاره کردم - باز می گردیم؟
👇
https://t.me/darvishnameh/6490
3⃣ در تایید این مدعا، یکی از معلمان مدارس استعدادهای درخشان به خبرگزاری تسنیم گفته: «در #مدارس_سمپاد فشار روانی به دانش آموزان برای کسب نمرات و معدل تعیین شده بالاست و گاه برای کسب رتبه در #جشنواره_خوارزمی برای ارایه طرحهای پژوهشی و قبولی در المپیادها دچار استرس بسیار میشوند. از سوی دیگر برای قبولی در کنکور تاکید بسیاری به رشتههای پزشکی میشود. همچنین به دلیل غربالگری نادرست برای جذب دانشآموزان در مدارس تیزهوشان گاه شاهد هستیم که دانش آموزان سختکوش گزینش میشوند و برای کسب نمرات تعیین شده، باید تلاش بسیاری کنند و همین مساله استرس بسیاری را به دانش آموزان وارد میکند.
👇
http://l1l.ir/38ba
4⃣ آیا اینک اجازه می دهیم تا مکتب تربیتی شادروان #توران_میرهادی و استاد #عبدالحسین_وهابزاده - #مدارس_طبیعت - آرام آرام پوست انداخته و کودکان و نوجوانان با عشق و انگیزه در پی کسب معرفت و دانش باشند؟ آن هم بدون ترس از عقب افتادن در مسابقه ای که برنده ای ندارد! دارد؟ نگاه کنید به آمارِ روبه افزایش اختلالات روانی و افسردگی در بین دانشجویان ۲۰ دانشگاه برتر کشور تا دریابید که به دست خود چه گورِ تلخی برای جوانانی که باید با زندگی عشق کنند، آفریدیم.
5⃣ یادمان باشد: ما اگر نتوانیم شادی، عشق، شور، مودت و همراهی را به کودکان مان بیاموزیم؛ و ما اگر عاجز از تربیت نسلی شویم که نداند "او هست، چون این سرزمین هست"؛ آنها هرگز انسانهایی توانمند، کارساز و موفق به حال خود و کشورشان نخواهند شد. پیشرفتهای جنون آمیز نسل امروز در حوزه ساخت جنگ افزارهایی مرگبارتر، تشدید شیوه های نوین بیوتروریسم و چشم پوشی آشکار و عریان از موازین اخلاقی - از تقلب در انتشار مقالات ISI گرفته تا دزدی پایان نامه و دستکاری در ماتریسهای ارزیابی و ... - همه و همه نشانه کارنامه ای مردود و شرم آور برای روشهای قدیمی و پوسیده نتیجه محور در اغلب نظامهای آموزش و پرورش جهان است. بیاییم نترسیم و دست به جراحی بزرگ در نظام آموزش و پرورش خود زده و بچه ها را دوباره با مدرسه آشتی دهیم تا مثل آن کودک زلزله زده کرمانشاهی در مصاحبه با واحد مرکزی خبر از با خاک یکسان شدن مدرسه اش آنگونه شادمانی نکند!
Telegram
کانال خبری "هوال" لایین
سه شنبه امتحان سمپاد کلاسهای هشتم دبیرستان تیزهوشان علامه طباطبایی
دانش اموزی بنام علوی نژاد به خاطر استرس ایست قلبی کرد
سر امتحان ضربان قلبش رفت بالا دیگه نتونستن احیاش کنن😔
قابل توجه والدین نتیجه گرا
که فراتر از توانای بچه انتظار دارن
#هوال_لاین …
دانش اموزی بنام علوی نژاد به خاطر استرس ایست قلبی کرد
سر امتحان ضربان قلبش رفت بالا دیگه نتونستن احیاش کنن😔
قابل توجه والدین نتیجه گرا
که فراتر از توانای بچه انتظار دارن
#هوال_لاین …
درسهايي از مدرسه طبيعت
— — — — — — — — —
نيما در نامه يي به خواهرش ، ناكتا ، در وصف جايگاه مناسب پرورش كودك مي گويد
"من معتقدم ، كاملا اعتقاد دارم ،كه اطفال را دور از شهرها تربيت كنيم ولي طبيعت نيز ، ناكتا ، محتاج به مدد است و اين مدد مدرسه اسم دارد و پيش من هرجا كه بخوانند و فكر و روح انساني را اعتلا بدهند".
#درسهايي_از_مدرسه_طبيعت
@madresehtabiat
@natureschool
— — — — — — — — —
نيما در نامه يي به خواهرش ، ناكتا ، در وصف جايگاه مناسب پرورش كودك مي گويد
"من معتقدم ، كاملا اعتقاد دارم ،كه اطفال را دور از شهرها تربيت كنيم ولي طبيعت نيز ، ناكتا ، محتاج به مدد است و اين مدد مدرسه اسم دارد و پيش من هرجا كه بخوانند و فكر و روح انساني را اعتلا بدهند".
#درسهايي_از_مدرسه_طبيعت
@madresehtabiat
@natureschool
براي ايجاد نسلي حساس نسبت به سرزمين و محيط پيرامون نيازي به موعظه ي محيط زيستي براي كودكان نيست.بگذاريم آنها از كودكي و سرزمين خويش لذت ببرندحتما دغدغه ي حفظ آن خواهند داشت.از متن زير، متعلق به يكي از بچه هاي مدارس طبيعت و مادرش ،فقط نامها حذف شده و باقي همه واقعي است.
"مامان من یک چیزی نوشتم ولی دوست ندارم به کسی نشون بدم ...آخه به دوستام گفتم من رو مسخره کردن"
به کودکم می گویم که اگر دوست دارد میتواند آنرا به من نشان دهد و درباره اش صحبت کنیم .من بسیار مشتاقم که نوشته اش را بخوانم.
کاغذ را به دستم میدهد. میخوانمش. خودم را کنترل میکنم که اشکهایم فرو نریزند. با خط درشت و با املای درست و غلط پیامی نوشته است.مفهومش این است که آدم بزرگها اگر به فکر نباشید بچه هایتان از کم آبی و بی آبی می میرند.
خودم را مرور می کنم ...من کی به او چنین پیامی داده ام؟؟ حتما زیاد...مستقیم به او نگفته ام که اب دارد تمام میشود اما دغدغه اش را دارم...با دیگران به صحبت نشسته ام بدون اینکه گوشه ی چشمی هم به دو چشم کنجکاو و نگران او داشته باشم....
"مامان میدونی من دو تا دوست خیالی دارم...اسم یکی اب و اسم یکی دیگه ش هم هواست با هم میشن اب و هوا...اصلا هم دیده نمیشن! !"
بغلش می کنم میگویم عزيزم نگرانی؟" چشمانش پر از اشک میشود. می بوسمش "عزیزم اینها همه اش پیش بینی آدم هاست. ممکن اصلا درست در نیاد و اتفاق نیافته. ممکن از امسال یا سال دیگه کلی بارندگی داشته باشیم و یا کلی آبهای زیر زمینی پیدا کنیم که تا حالا نمی دونستیم. اصلا قنات قصبه که چند وقت پیش دیدیم ،میدونی چقدر عمر داره؟بیشتر از هزار سال که داره اب ازش میاد بیرون....تازه زمین خودش میدونه چطور از خودش مراقبت کنه ..."
نمیدانم توانستم آرامش کنم یا نه اما در ذهنم دنبال راه حل های دیگر می گردم. ..اینکه به او بگویم نگران نباش و بعد خودم دغدغه ی لحظه به لحظه ام باشد،مسخره است. دروغ بزرگی است که دیگر برای او جواب نمیدهد.
بهتر است از زمین لذت ببرم، با او از درآمدن برگی جدید در گلدان مان به وجد بیایم، سنگ های جمع کرده اش را لمس کنم و "ناز"بودنشان را با تمام وجود حس کنم...بهتر است....با او در آسمان دنبال ستاره ها و در زمین به دنبال یک نفس سبز بگردم....
او که دلش میخواهد جوجه تیغی و وزغ حیوان خانگی اش باشد ، با زمین مهربان تر از من خواهد بود.
@madresehtabiat
@natureschool
"مامان من یک چیزی نوشتم ولی دوست ندارم به کسی نشون بدم ...آخه به دوستام گفتم من رو مسخره کردن"
به کودکم می گویم که اگر دوست دارد میتواند آنرا به من نشان دهد و درباره اش صحبت کنیم .من بسیار مشتاقم که نوشته اش را بخوانم.
کاغذ را به دستم میدهد. میخوانمش. خودم را کنترل میکنم که اشکهایم فرو نریزند. با خط درشت و با املای درست و غلط پیامی نوشته است.مفهومش این است که آدم بزرگها اگر به فکر نباشید بچه هایتان از کم آبی و بی آبی می میرند.
خودم را مرور می کنم ...من کی به او چنین پیامی داده ام؟؟ حتما زیاد...مستقیم به او نگفته ام که اب دارد تمام میشود اما دغدغه اش را دارم...با دیگران به صحبت نشسته ام بدون اینکه گوشه ی چشمی هم به دو چشم کنجکاو و نگران او داشته باشم....
"مامان میدونی من دو تا دوست خیالی دارم...اسم یکی اب و اسم یکی دیگه ش هم هواست با هم میشن اب و هوا...اصلا هم دیده نمیشن! !"
بغلش می کنم میگویم عزيزم نگرانی؟" چشمانش پر از اشک میشود. می بوسمش "عزیزم اینها همه اش پیش بینی آدم هاست. ممکن اصلا درست در نیاد و اتفاق نیافته. ممکن از امسال یا سال دیگه کلی بارندگی داشته باشیم و یا کلی آبهای زیر زمینی پیدا کنیم که تا حالا نمی دونستیم. اصلا قنات قصبه که چند وقت پیش دیدیم ،میدونی چقدر عمر داره؟بیشتر از هزار سال که داره اب ازش میاد بیرون....تازه زمین خودش میدونه چطور از خودش مراقبت کنه ..."
نمیدانم توانستم آرامش کنم یا نه اما در ذهنم دنبال راه حل های دیگر می گردم. ..اینکه به او بگویم نگران نباش و بعد خودم دغدغه ی لحظه به لحظه ام باشد،مسخره است. دروغ بزرگی است که دیگر برای او جواب نمیدهد.
بهتر است از زمین لذت ببرم، با او از درآمدن برگی جدید در گلدان مان به وجد بیایم، سنگ های جمع کرده اش را لمس کنم و "ناز"بودنشان را با تمام وجود حس کنم...بهتر است....با او در آسمان دنبال ستاره ها و در زمین به دنبال یک نفس سبز بگردم....
او که دلش میخواهد جوجه تیغی و وزغ حیوان خانگی اش باشد ، با زمین مهربان تر از من خواهد بود.
@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from Maryam Taghidust
هزینه_فایده مدرسه طبیعت
انتخاب مدرسه طبیعت برای بسیاری از والدین با چالشها، پرسشها و تردیدهای جدی روبه روست.لذا بر آنم در این یادداشت کوتاه آنچه را در این مسیر آموختم با سایرین به اشتراک گذارم:
مدرسه طبیعت به قول ایده پرداز آن _دکتر وهاب زاده_ امپراتوری کودکان است.فضایی سرشار از آزادی و رهایی چه از باب ایده پردازی و تفکر خلاق و چه از منظر پیگیری و اجرای نقشه ها و بازی های کودکانه.به گواهی اکثریت قریب به اتفاق مکاتب فلسفی، روانشناسی و صد البته مذهبی و معنوی "آزادی" نیاز ذاتی انسان و شرط رشد و بالندگی اوست و ناگفته روشن است که امروز کودکان ما علی الخصوص در جوامع شهری تا چه اندازه از فقر این موهبت انسانی در رنج اند. محدودیت های مکانی از یکسو و تنگناهای نظری از سوی دیگر، آزادی کودک را مورد هجوم قرار داده و نظام رسمی آموزش و پرورش نیز نهایتا تیر خلاصی بر پیکر این موجود انسانی وارد میکند. لذا آنچه پیشاپیش سایر عوامل، سودمندی مدرسه طبیعت را بر من آشکار ساخت؛ تجربه ای ناب از آزادی و رهایی کم نظیری بود که هر روز کمتر از گذشته برای کودکان دست یافتنی می شود. به شخصه معتقدم تجربه "آزادی" کودک را به درکی صحیح از مفهوم و مرزهای "آزادی" میرساند. شناختی که هرگز از دل آموزش های معمول بر نمی آید و تنها محصول یک فرایند ذهنی ناخودآگاه در کودکی است. فرایندی که معتقدم تاثیری انکارناپذیر براستقلال شخصیت و ثبات فکری و نظری کودکان در آینده خواهد داشت.نگاهی اجمالی به وضعیت اسفبار تعداد قابل توجهی از نوجوانان، اهمیت این تجربه در کودکی را روشن تر می سازد. کودکانی که کمتر فرصت تمرین و تجربه ازادی را داشته اند با رسیدن به سنین نوجوانی با کمترین درکی از آزادی و حدود و ثغور مرزهای آن، سر به عصیان برداشته و سعی در تجربه ای هنجارشکنانه از آن دارند. از سوی دیگر کودکی که در مهد همواره با برنامه ای از پیش تعیین شده رو به روست؛ با چالشی برای طراحی بازی، انتخاب هم بازی و پیشبرد نقشه های ذهنی خود مواجه نمی شود.همه چیز از قبل معلوم است.همه بچه ها ملزم اند در ساعت نقاشی، نقاشی بکشند؛در ساعت خمیر بازی، خمیر بازی کنند و به همین ترتیب برنامه از پیش تعیین شده هر روز را اجرا نمایند و آنچه در این میان اساسا اهنیتی ندارد میل و علاقه کودک به پیگیری این برنامه هاست. اما فراتر از ماجرای علاقه کودک، آنچه به زعم من مهمتر است توانایی کودک برای یک برنامه ریزی شخصی و پیشبرد آن است که اساسا در چنین فضاهایی امکان طرح و رشد نخواهد یافت.
_ دومین عاملی که مرا در انتخاب مدرسه طبیعت به یقین رساند تاکید آن بر نقاط قوت و توانایی های منحصر به فرد هریک از کودکان است. مدرسه طبیعت تحت تاثیر رویکرد انسانگرا در روانشناسی پست مدرن، نگاه خود را بیش از هرچیز بر تواناییها و نقاط قوت کودک متمرکز ساخته و از اینرو در سطح بالایی از اعتماد با کودکان برخورد میکند.درست بر خلاف نظام آموزشی رفتارگرا در روانشناسی مدرن که نقاط ضعف و کمبودهای انسان را در راس توجهات خود قرار می دهد و نتیجتا انسان و به ویژه کودک انسان را مستحق شدیدترین و دقیق ترین نظارتها می داند. از همین روست که کودک سه ساله در مدرسه طبیعت اره ای واقعی به دست گرفته و چوب میبرد یا از طنابی آویزان شده و تاب می خورد؛ بی آنکه صدمه ای جدی به خود وارد کند. تجربه من از حضور پسرم در مدرسه طبیعت به من آموخت که کودک انسان به خلاف نگرانی های مادرانه من بسیار تواناست و به مراتب بیش از آنچه ما به عنوان والدین انتظار داریم؛ قادر به حفظ بقا و سلامت خویش است. کمااینکه در گذشته ای نه چندان دور والدین ما در سنین کودکی، مسءولیت هایی جدی بر دوش گرفته و اساسا از اینهمه نظارت و خدماتی که ما امروز به کودکان اراءه می دهیم برخوردار نبودند. بدیهی است محصول این نگاه به کودک که "تو می توانی" پرورش نسلی توانمند، مستقل و با اعتماد به نفس است که از پس خود و زندگی اش برآمده و چون بسیاری از جوانان امروز در مواجهه با اولین دشواری های زندگی مستاصل نمی شود!
_ سومین عاملی که مدرسه طبیعت را به نحو بارزی از نظام رسمی آموزش و پرورش متمایز می سازد؛ به رسمیت شناختن تفاوت های فردی کودکان است. درست به خلاف نظام آموزشی رفتار گرا که با انداختن کودکان در دام رقابتی _به زعم خود سازنده_ سعی در یکسان سازی آنها نموده و تلاش میکند با نادیده گرفتن تفاوت های جسمی و روحی از یکسو و اختلافات نژادی، قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی و عقیدتی از سوی دیگر ایشان را به سمت الگویی واحد و از پیش تعیین شده هدایت نماید. در رویکرد مدرسه طبیعت کودکان به سادگی قضاوت نمی شوند و هرگز برمبنای رفتارهای کوتاه مدت و موقتی، برچسب آرام یا بیش فعال، ترسو یا شجاع، باهوش یا کندذهن نمی گیرند. لطمه ای که این قبیل قضاوتها به روح و شخصیت کودکان وارد می کند بر نسل ما که مکررا قربانی این نگاه به آموزش و تربیت انسان بوده ایم؛ به روش
انتخاب مدرسه طبیعت برای بسیاری از والدین با چالشها، پرسشها و تردیدهای جدی روبه روست.لذا بر آنم در این یادداشت کوتاه آنچه را در این مسیر آموختم با سایرین به اشتراک گذارم:
مدرسه طبیعت به قول ایده پرداز آن _دکتر وهاب زاده_ امپراتوری کودکان است.فضایی سرشار از آزادی و رهایی چه از باب ایده پردازی و تفکر خلاق و چه از منظر پیگیری و اجرای نقشه ها و بازی های کودکانه.به گواهی اکثریت قریب به اتفاق مکاتب فلسفی، روانشناسی و صد البته مذهبی و معنوی "آزادی" نیاز ذاتی انسان و شرط رشد و بالندگی اوست و ناگفته روشن است که امروز کودکان ما علی الخصوص در جوامع شهری تا چه اندازه از فقر این موهبت انسانی در رنج اند. محدودیت های مکانی از یکسو و تنگناهای نظری از سوی دیگر، آزادی کودک را مورد هجوم قرار داده و نظام رسمی آموزش و پرورش نیز نهایتا تیر خلاصی بر پیکر این موجود انسانی وارد میکند. لذا آنچه پیشاپیش سایر عوامل، سودمندی مدرسه طبیعت را بر من آشکار ساخت؛ تجربه ای ناب از آزادی و رهایی کم نظیری بود که هر روز کمتر از گذشته برای کودکان دست یافتنی می شود. به شخصه معتقدم تجربه "آزادی" کودک را به درکی صحیح از مفهوم و مرزهای "آزادی" میرساند. شناختی که هرگز از دل آموزش های معمول بر نمی آید و تنها محصول یک فرایند ذهنی ناخودآگاه در کودکی است. فرایندی که معتقدم تاثیری انکارناپذیر براستقلال شخصیت و ثبات فکری و نظری کودکان در آینده خواهد داشت.نگاهی اجمالی به وضعیت اسفبار تعداد قابل توجهی از نوجوانان، اهمیت این تجربه در کودکی را روشن تر می سازد. کودکانی که کمتر فرصت تمرین و تجربه ازادی را داشته اند با رسیدن به سنین نوجوانی با کمترین درکی از آزادی و حدود و ثغور مرزهای آن، سر به عصیان برداشته و سعی در تجربه ای هنجارشکنانه از آن دارند. از سوی دیگر کودکی که در مهد همواره با برنامه ای از پیش تعیین شده رو به روست؛ با چالشی برای طراحی بازی، انتخاب هم بازی و پیشبرد نقشه های ذهنی خود مواجه نمی شود.همه چیز از قبل معلوم است.همه بچه ها ملزم اند در ساعت نقاشی، نقاشی بکشند؛در ساعت خمیر بازی، خمیر بازی کنند و به همین ترتیب برنامه از پیش تعیین شده هر روز را اجرا نمایند و آنچه در این میان اساسا اهنیتی ندارد میل و علاقه کودک به پیگیری این برنامه هاست. اما فراتر از ماجرای علاقه کودک، آنچه به زعم من مهمتر است توانایی کودک برای یک برنامه ریزی شخصی و پیشبرد آن است که اساسا در چنین فضاهایی امکان طرح و رشد نخواهد یافت.
_ دومین عاملی که مرا در انتخاب مدرسه طبیعت به یقین رساند تاکید آن بر نقاط قوت و توانایی های منحصر به فرد هریک از کودکان است. مدرسه طبیعت تحت تاثیر رویکرد انسانگرا در روانشناسی پست مدرن، نگاه خود را بیش از هرچیز بر تواناییها و نقاط قوت کودک متمرکز ساخته و از اینرو در سطح بالایی از اعتماد با کودکان برخورد میکند.درست بر خلاف نظام آموزشی رفتارگرا در روانشناسی مدرن که نقاط ضعف و کمبودهای انسان را در راس توجهات خود قرار می دهد و نتیجتا انسان و به ویژه کودک انسان را مستحق شدیدترین و دقیق ترین نظارتها می داند. از همین روست که کودک سه ساله در مدرسه طبیعت اره ای واقعی به دست گرفته و چوب میبرد یا از طنابی آویزان شده و تاب می خورد؛ بی آنکه صدمه ای جدی به خود وارد کند. تجربه من از حضور پسرم در مدرسه طبیعت به من آموخت که کودک انسان به خلاف نگرانی های مادرانه من بسیار تواناست و به مراتب بیش از آنچه ما به عنوان والدین انتظار داریم؛ قادر به حفظ بقا و سلامت خویش است. کمااینکه در گذشته ای نه چندان دور والدین ما در سنین کودکی، مسءولیت هایی جدی بر دوش گرفته و اساسا از اینهمه نظارت و خدماتی که ما امروز به کودکان اراءه می دهیم برخوردار نبودند. بدیهی است محصول این نگاه به کودک که "تو می توانی" پرورش نسلی توانمند، مستقل و با اعتماد به نفس است که از پس خود و زندگی اش برآمده و چون بسیاری از جوانان امروز در مواجهه با اولین دشواری های زندگی مستاصل نمی شود!
_ سومین عاملی که مدرسه طبیعت را به نحو بارزی از نظام رسمی آموزش و پرورش متمایز می سازد؛ به رسمیت شناختن تفاوت های فردی کودکان است. درست به خلاف نظام آموزشی رفتار گرا که با انداختن کودکان در دام رقابتی _به زعم خود سازنده_ سعی در یکسان سازی آنها نموده و تلاش میکند با نادیده گرفتن تفاوت های جسمی و روحی از یکسو و اختلافات نژادی، قومی، زبانی، فرهنگی، مذهبی و عقیدتی از سوی دیگر ایشان را به سمت الگویی واحد و از پیش تعیین شده هدایت نماید. در رویکرد مدرسه طبیعت کودکان به سادگی قضاوت نمی شوند و هرگز برمبنای رفتارهای کوتاه مدت و موقتی، برچسب آرام یا بیش فعال، ترسو یا شجاع، باهوش یا کندذهن نمی گیرند. لطمه ای که این قبیل قضاوتها به روح و شخصیت کودکان وارد می کند بر نسل ما که مکررا قربانی این نگاه به آموزش و تربیت انسان بوده ایم؛ به روش