Forwarded from پوریا عالمی
توصیههایی سفت و سخت برای آغاز سال تحصیلی
اگر معلم هستید حتما کاری کنید که بچهها شبیه هم شوند. برای این امر مهم هر گونه خلاقیت را سرکوب کنید. اگر دانشآموزی استعداد نشان داد حتما با گفتن این جمله که «همونی که توی کتاب نوشته رو باید حفظ کنی، فهمیدی یا نه؟ زرافه.» استعدادش را شکوفا کنیم. اگر معلم هستید فراموش نکنید که هرگز بچهها را تنبیه نکنید بچهها را شبیه کنید. البته اگر سر حال بودید میتوانید بچهها را تشبیه کنید به انواع سبزیجات، مثل؛ سیبزمینی، کدو، الاغ، بزغاله، آمیب. این تشبیه علاوه بر شاد کردن فضای کلاس حال بچهها را هم جا میآورد و حال بچهها را میگیرد که حالگیری در آموزش از اهم توصیههای تربیت سالم است که شخصت بچه را قوام میبخشد.
اگر کادر آموزشی و تربیتی مدرسه هستید تمام تلاشتان را بکنید که بهترین دوران رشد انسان را تبدیل به بدترین دوران خاطرات انسان بکنید. پوشاندن لباس یکسان، تراشیدن سر یکسان، سکوت سراسری، توی راهرو ندوید، توی حیاط دنبال هم نکنید، دیر نیایید، بازی نکنید، حرف نزنید، تخته این طرف است کله را تکان ندهید، دستها و یک لنگه پا بالا پشت در دفتر و... همه و همه شخصیت بچهها را مرد میکند، دختربچهها را هم پیردختر میکند یعنی کاری میکند که در دوازده سال تحصیلی روحیهشان پیر بشود و خلاص.
اگر اولیای کودک هستید فراموش نکنید که حتما یک چیزی را بزنید توی سر بچهتان. این توی سر زدن، با تو سری خوردن فرق دارد. ما میدانیم که شما مخالف خشونت هستید. پس به جای اینکه با مشت بزنید توی سر بچهتان یا پس گردنی بزنیدش، خشونت نرم از خودتان نشان دهید. یعنی به جای مشت، از بچه همسایه و فامیل استفاده کنید و بچه همسایه و فامیل را بزنید توی سر کودکتان تا سرخورده شود و متوجه شود که بیاستعدادترین، احمقترین و بدبختترین بچه روی زمین است. این مهم شخصیت بچهها را محکم میکند.
اگر کودک هستید هر کاری معلم، ناظم و مدیر و پدر و مادرتان میگوید انجام بدهید اما انجام ندهید. یعنی از لحاظ ظاهری همان کاری را بکنید که آنها میخواهند اما از لحاظ باطنی همان کاری را بکنید که خودتان دوست دارید. یعنی الکی هر روز صبح پا شوید بروید مدرسه و هفت هشت ده سال الکی وقت صرف کنید اما در تمام آن لحظات توی ذهنتان تخیل کنید و دنیای جادویی خودتان را بسازید. یادتان باشد آدم بزرگها دوست دارند بزرگیشان را با هارت و پورت و اخم و تخم توی چشم بچهها کنند. اما شما که هنوز آدم بزرگ نشدید و عقلتان میرسد و میدانید واقعا فرقی ندارد کتابهای درسی را توی نه ماه بخوانیم یا شب آخر بخوانیم و امتحان بدهیم و یا اصلا نخوانیم و جاش برویم توی کوه و جنگل و بازی کنیم، پس حرص نخورید. تحمیل دوران تحصیل جزو اشتباهات و باگهای تمدن است. البته یادتان باشد اگر این همه کودک در جهان نروند مدرسه و محصور نشوند، میروند در خیابان و رویایشان را میسازند و این اصلا چیز خوبی نیست و آدم بزرگها ازش حسابی میترسند.
@pouriaalami
#شبیه_سازی_شده
https://www.facebook.com/pouria.alami/posts/10203713148288048
اگر معلم هستید حتما کاری کنید که بچهها شبیه هم شوند. برای این امر مهم هر گونه خلاقیت را سرکوب کنید. اگر دانشآموزی استعداد نشان داد حتما با گفتن این جمله که «همونی که توی کتاب نوشته رو باید حفظ کنی، فهمیدی یا نه؟ زرافه.» استعدادش را شکوفا کنیم. اگر معلم هستید فراموش نکنید که هرگز بچهها را تنبیه نکنید بچهها را شبیه کنید. البته اگر سر حال بودید میتوانید بچهها را تشبیه کنید به انواع سبزیجات، مثل؛ سیبزمینی، کدو، الاغ، بزغاله، آمیب. این تشبیه علاوه بر شاد کردن فضای کلاس حال بچهها را هم جا میآورد و حال بچهها را میگیرد که حالگیری در آموزش از اهم توصیههای تربیت سالم است که شخصت بچه را قوام میبخشد.
اگر کادر آموزشی و تربیتی مدرسه هستید تمام تلاشتان را بکنید که بهترین دوران رشد انسان را تبدیل به بدترین دوران خاطرات انسان بکنید. پوشاندن لباس یکسان، تراشیدن سر یکسان، سکوت سراسری، توی راهرو ندوید، توی حیاط دنبال هم نکنید، دیر نیایید، بازی نکنید، حرف نزنید، تخته این طرف است کله را تکان ندهید، دستها و یک لنگه پا بالا پشت در دفتر و... همه و همه شخصیت بچهها را مرد میکند، دختربچهها را هم پیردختر میکند یعنی کاری میکند که در دوازده سال تحصیلی روحیهشان پیر بشود و خلاص.
اگر اولیای کودک هستید فراموش نکنید که حتما یک چیزی را بزنید توی سر بچهتان. این توی سر زدن، با تو سری خوردن فرق دارد. ما میدانیم که شما مخالف خشونت هستید. پس به جای اینکه با مشت بزنید توی سر بچهتان یا پس گردنی بزنیدش، خشونت نرم از خودتان نشان دهید. یعنی به جای مشت، از بچه همسایه و فامیل استفاده کنید و بچه همسایه و فامیل را بزنید توی سر کودکتان تا سرخورده شود و متوجه شود که بیاستعدادترین، احمقترین و بدبختترین بچه روی زمین است. این مهم شخصیت بچهها را محکم میکند.
اگر کودک هستید هر کاری معلم، ناظم و مدیر و پدر و مادرتان میگوید انجام بدهید اما انجام ندهید. یعنی از لحاظ ظاهری همان کاری را بکنید که آنها میخواهند اما از لحاظ باطنی همان کاری را بکنید که خودتان دوست دارید. یعنی الکی هر روز صبح پا شوید بروید مدرسه و هفت هشت ده سال الکی وقت صرف کنید اما در تمام آن لحظات توی ذهنتان تخیل کنید و دنیای جادویی خودتان را بسازید. یادتان باشد آدم بزرگها دوست دارند بزرگیشان را با هارت و پورت و اخم و تخم توی چشم بچهها کنند. اما شما که هنوز آدم بزرگ نشدید و عقلتان میرسد و میدانید واقعا فرقی ندارد کتابهای درسی را توی نه ماه بخوانیم یا شب آخر بخوانیم و امتحان بدهیم و یا اصلا نخوانیم و جاش برویم توی کوه و جنگل و بازی کنیم، پس حرص نخورید. تحمیل دوران تحصیل جزو اشتباهات و باگهای تمدن است. البته یادتان باشد اگر این همه کودک در جهان نروند مدرسه و محصور نشوند، میروند در خیابان و رویایشان را میسازند و این اصلا چیز خوبی نیست و آدم بزرگها ازش حسابی میترسند.
@pouriaalami
#شبیه_سازی_شده
https://www.facebook.com/pouria.alami/posts/10203713148288048
Facebook
پوریا عالمی
توصیههایی سفت و سخت برای آغاز سال تحصیلی اگر معلم هستید حتما کاری کنید که بچهها شبیه هم شوند. برای این امر مهم هر گونه خلاقیت را سرکوب کنید. اگر دانشآموزی استعداد نشان داد حتما با گفتن این جمله...
Forwarded from پوریا عالمی
امروز اول مهر است
و اول مهر یعنی؛
آغاز دوازده سال تحصیل برای اینکه مشخص شود دیپلم فایده ندارد.
که بعد از دوزاده سال مشخص شود کاش جای ۴۳۸۰ روز بطالت، آدم فقط یک دانه ژن خوب ناقابل داشت.
یعنی شما بعد از ۱۲ سال میفهمی نه زبان انگلیسی یاد گرفتی نه دیکته فارسیت خوب شده نه بلدی ضرب و تقسیم کنی.
یعنی بعد از امروز تا ۱۲ سال دیگر بدون اینکه بخواهی هر روز مرگ چندتا کشور دیگر را فریاد میزنی.
موقع ما بد بود. هر روز میگفتند مرگ بر صدام و اینها. بعد صدام اعدام شد یکهو گفتند با عراق داداشیم. غرامت را هم کدام داداش داده کدام داداش گرفته؟
اول مهر یعنی ما از فردا یکی رسما یکی از دلایل آلودگی هوا، ترافیک شهری و مصرف آب و برق و گاز الکی در مملکت هستیم.
اول مهر یعنی ما از فردا یکی از دلایل سختی کار معلمان خواهیم بود از بس از دست ما حرص خواهند خورد.
اول مهر یعنی روزی یک دانه موهای مادر ما سفید میشود که هر روز داد میزند: پوریااااااااااااااااااااااااااااا یعنی چی نمیرم مدرسه؟
اول مهر یعنی استرس این که بچه را سالم تحویل بدهی ببرند اردو.
اول مهر یعنی تا لیسانس و حتا پزشکی هم درس بخوانی بعد بروی هر جای دنیا بگویند مالیدید باید دوباره امتحان بدهید و درس بخوانید.
اول مهر یعنی ما به دلیل خواندن کتابهایی بدون خلاقیت به مدت ۱۲ سال، عملا هر میلی به کتابخوانی درونمان وجود داشته باشد، از بین برود و خلاص.
اول مهر یعنی وارد طرح یکسانسازی بچهها شدن و بعد از ۱۲ سال همه شبیهسازیشده بیاییم بیرون و دنبال کار بگردیم.
اول مهر یعنی مسابقه مدرسههای غیرانتفاعی که همان درسهای مدرسههای دولتی را به صورت لاکچری تحویل ما بدهند. دقیقا شبیه پژو آری. موتور پیکان و بدنه پژو.
اول مهر یعنی تسلیت به جوشش و هیجان و انگیزه و خلاقیت و بدو بدو و کشف دنیا. یعنی تبریک به «همینی که هست.»
اول مهر یعنی آغاز ۱۲ سال تمرین پیادهنظام سرباز صفری برای رفتن به دو سال سربازی.
@pouriaalami
و اول مهر یعنی؛
آغاز دوازده سال تحصیل برای اینکه مشخص شود دیپلم فایده ندارد.
که بعد از دوزاده سال مشخص شود کاش جای ۴۳۸۰ روز بطالت، آدم فقط یک دانه ژن خوب ناقابل داشت.
یعنی شما بعد از ۱۲ سال میفهمی نه زبان انگلیسی یاد گرفتی نه دیکته فارسیت خوب شده نه بلدی ضرب و تقسیم کنی.
یعنی بعد از امروز تا ۱۲ سال دیگر بدون اینکه بخواهی هر روز مرگ چندتا کشور دیگر را فریاد میزنی.
موقع ما بد بود. هر روز میگفتند مرگ بر صدام و اینها. بعد صدام اعدام شد یکهو گفتند با عراق داداشیم. غرامت را هم کدام داداش داده کدام داداش گرفته؟
اول مهر یعنی ما از فردا یکی رسما یکی از دلایل آلودگی هوا، ترافیک شهری و مصرف آب و برق و گاز الکی در مملکت هستیم.
اول مهر یعنی ما از فردا یکی از دلایل سختی کار معلمان خواهیم بود از بس از دست ما حرص خواهند خورد.
اول مهر یعنی روزی یک دانه موهای مادر ما سفید میشود که هر روز داد میزند: پوریااااااااااااااااااااااااااااا یعنی چی نمیرم مدرسه؟
اول مهر یعنی استرس این که بچه را سالم تحویل بدهی ببرند اردو.
اول مهر یعنی تا لیسانس و حتا پزشکی هم درس بخوانی بعد بروی هر جای دنیا بگویند مالیدید باید دوباره امتحان بدهید و درس بخوانید.
اول مهر یعنی ما به دلیل خواندن کتابهایی بدون خلاقیت به مدت ۱۲ سال، عملا هر میلی به کتابخوانی درونمان وجود داشته باشد، از بین برود و خلاص.
اول مهر یعنی وارد طرح یکسانسازی بچهها شدن و بعد از ۱۲ سال همه شبیهسازیشده بیاییم بیرون و دنبال کار بگردیم.
اول مهر یعنی مسابقه مدرسههای غیرانتفاعی که همان درسهای مدرسههای دولتی را به صورت لاکچری تحویل ما بدهند. دقیقا شبیه پژو آری. موتور پیکان و بدنه پژو.
اول مهر یعنی تسلیت به جوشش و هیجان و انگیزه و خلاقیت و بدو بدو و کشف دنیا. یعنی تبریک به «همینی که هست.»
اول مهر یعنی آغاز ۱۲ سال تمرین پیادهنظام سرباز صفری برای رفتن به دو سال سربازی.
@pouriaalami
Forwarded from Renani Mohsen / محسن رنانی
.
فردا اول خلقت است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محسن رنانی / ۳۱ شهریور ۱۳۹۶
فردا اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز می شود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت، دین یک ملت، دموکراسی یک ملت، آزادی یک ملت و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز می شود. همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع می شود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز کشتوکار در مزرعهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد.
فردا رئیس جمهور به مدرسه می رود و زنگ اول مهر را می زند. اما نه رئیس جهور میداند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار میدانند که مدرسه ها مان زنگ زده است، که کتابهامان زنگ زده است، که معلمانمان زنگ زدهاند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دلهای ما نیز بوی زنگ زدگی می آید. چه حکایتی است! رئیس جمهوری که بیشتر اعضای هیات دولتش زنگ زده اند، باید زنگ اول مهر را بزند. ما نسل آدمهای زنگ زدهای هستیم که میخواهیم کودکانی که جنسشان از طلاست را صیغل دهیم و پرداخت کنیم.
از فردا ۱۳ میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندانهای زنگ زده میکنیم و به دست زندانبانهای زنگ زده میسپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درماندهی سیاستمداران زنگ زده شده است، کودکان ما نیز زندانی زنگ زدگیهای ما شدهاند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهرههایش را روغن میزنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد. آن هم در عصری که نظامهای آموزشی ارگانیک به پایان خود می رسند و عصر نظامهای آموزشی کاتالیک فرا رسیده است.
وقتی برای وزیرپیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا میگویم عقب ماندگی ما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته می شود و اکنون با این شیوههای آموزشی، اگر بذری هم در درون کودکان باشد می خشکانیم. گفت این ها حرفهای مهمی است که باید همه وزرا بشنوند. اما بیچاره هرچه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد. و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست. راست هم می گفت دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانهها کند و بقیه انرژی اش را هم صرف مراقبت از لنگ پاهایی بکند که برایش می بندند، پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمیرسد.
آی معلمهای عزیز، ما می دانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است، باور کنید املا مغز کودکان ما را زنگ زده میکند، باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمی زند بلکه متلاشی می کند، باور کنید رقابت هایی که بر سر نمره ایجاد می کنید از ترکشهای جنگی مخرب تر است. لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید. ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگیمان بیشتر شد، ضایعات نانمان بیشتر شد، آلودگی هوایمان بیشتر شد، شکاف طبقاتی مان بیشتر شد، پروندههای دادگستریمان بیشتر شد، تعداد زندانیانمان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدمهای توانمند هستیم.
پس لطفا به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آنها گفتوگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید........
...... ادامه نوشته را در لینکهای در زیر بخوانید:
اگر با تلفن همراه میخوانید بر روی مستطیل INSTANT VIEW که در پایین نوشته آمده است کلیک کنید.
http://goo.gl/XuK4nU
و اگر با کامپیوتر می خوانید بر روی لینک زیر کلیک کنید:
http://renani.net/texts/notes/657-1396-07
.
فردا اول خلقت است
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ
محسن رنانی / ۳۱ شهریور ۱۳۹۶
فردا اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز می شود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت، دین یک ملت، دموکراسی یک ملت، آزادی یک ملت و عدالت یک ملت، از اول مهر آغاز می شود. همانگونه که در طبیعتِ زمین، همه چیز از مهر آسمان شروع می شود و بدون خورشید، طبیعت زمین عقیم خواهد ماند، در جامعه انسانی نیز همه چیز از مهر شروع میشود. ماه مهر آغاز کشتوکار در مزرعهی وجود کودکانی است که اگر در دلشان مهر بکاریم، سرنوشتمان مهرآگین خواهد شد.
فردا رئیس جمهور به مدرسه می رود و زنگ اول مهر را می زند. اما نه رئیس جهور میداند و نه دیگر یارانش، و نه دیگرانی که خود را متولیان این دیار میدانند که مدرسه ها مان زنگ زده است، که کتابهامان زنگ زده است، که معلمانمان زنگ زدهاند، که مغزهامان زنگ زده است، و این روزها از دلهای ما نیز بوی زنگ زدگی می آید. چه حکایتی است! رئیس جمهوری که بیشتر اعضای هیات دولتش زنگ زده اند، باید زنگ اول مهر را بزند. ما نسل آدمهای زنگ زدهای هستیم که میخواهیم کودکانی که جنسشان از طلاست را صیغل دهیم و پرداخت کنیم.
از فردا ۱۳ میلیون زندانی را صبح به صبح راهی زندانهای زنگ زده میکنیم و به دست زندانبانهای زنگ زده میسپاریم. فقط اقتصاد ما نیست که درماندهی سیاستمداران زنگ زده شده است، کودکان ما نیز زندانی زنگ زدگیهای ما شدهاند. نظام آموزشی ما یک نظام مکانیکی فرسوده و زنگ زده است که هی پیچ و مهرههایش را روغن میزنیم بلکه چند گام دیگر دوام بیاورد. آن هم در عصری که نظامهای آموزشی ارگانیک به پایان خود می رسند و عصر نظامهای آموزشی کاتالیک فرا رسیده است.
وقتی برای وزیرپیشین آموزش و پرورش توضیح دادم که چرا میگویم عقب ماندگی ما ریشه در نظام آموزشی ما دارد و برایش گفتم که چگونه بذر توسعه در مدرسه کاشته می شود و اکنون با این شیوههای آموزشی، اگر بذری هم در درون کودکان باشد می خشکانیم. گفت این ها حرفهای مهمی است که باید همه وزرا بشنوند. اما بیچاره هرچه تلاش کرد نشد که این بحث را به هیات دولت ببرد. و بعدها پیام داد که الان دغدغه دولت، آموزش نیست. راست هم می گفت دولت الان باید نیمی از انرژی خود را صرف تامین حقوق آخر ماه کارمندان و بازنشستگان و پرداخت یارانهها کند و بقیه انرژی اش را هم صرف مراقبت از لنگ پاهایی بکند که برایش می بندند، پس دیگر نوبت به نگرانی نسبت به آموزش و پرورش نمیرسد.
آی معلمهای عزیز، ما می دانیم که شما در این زنگ زدگی بی تقصیرید شما هم در دام یک نظام تدبیر زنگ زده، گرفتار شدید و زنگ زدید، اما شما مراقب کودکان ما باشید مبادا آنان زنگ بزنند. باور کنید مشق شب شیوه ای زنگ زده است، باور کنید املا مغز کودکان ما را زنگ زده میکند، باور کنید ارزیابی کودکان بر اساس نمره، سمی است که شخصیت کودکان ما را زنگ نمی زند بلکه متلاشی می کند، باور کنید رقابت هایی که بر سر نمره ایجاد می کنید از ترکشهای جنگی مخرب تر است. لطف کنید دیگر به کودکان ما درس ندهید. ما چهل سال است بخش اعظم جوانانمان را درس دادیم و به دانشگاه فرستادیم، اما همه چیز بدتر شد. تصادفات رانندگیمان بیشتر شد، ضایعات نانمان بیشتر شد، آلودگی هوایمان بیشتر شد، شکاف طبقاتی مان بیشتر شد، پروندههای دادگستریمان بیشتر شد، تعداد زندانیانمان بیشتر شد و مهاجرت نخبگانمان بیشتر شد. پس دیگر دست از درس دادن بردارید. آموزش کودکان ما ساده است ما دیگر به دانشمند نیازی نداریم ما اکنون دچار کمبود مفرط آدمهای توانمند هستیم.
پس لطفا به کودکان ما فقط زندگی کردن را یاد بدهید. به آنها گفتوگو کردن را، تخیل را، خلاقیت را، مدارا را، صبر را، گذشت را، دوستی با طبیعت را، دوست داشتن حیوان را، لذت بردن از برگ درخت را، دویدن و بازی کردن را، رقصیدن و شاد بودن را، از موسیقی لذت بردن را، آواز خواندن را، بوییدن گل را، سکوت کردن را، شنیدن و گوش دادن را، اعتماد کردن را، دوست داشتن را، راست گفتن را و راست بودن را بیاموزید........
...... ادامه نوشته را در لینکهای در زیر بخوانید:
اگر با تلفن همراه میخوانید بر روی مستطیل INSTANT VIEW که در پایین نوشته آمده است کلیک کنید.
http://goo.gl/XuK4nU
و اگر با کامپیوتر می خوانید بر روی لینک زیر کلیک کنید:
http://renani.net/texts/notes/657-1396-07
.
Telegraph
فردا اول خلقت است
فردا اول مهر است. و برای من از وقتی مطالعاتم را به سوی «کودکی و توسعه» بردهام، دیگر اولِ مهر، اولِ مهر نیست، اول خلقت است. همه چیز از اول مهر آغاز میشود. سرنوشت یک ملت، اقتدار یک ملت، رفاه یک ملت، دین یک ملت، دموکراسی یک ملت، آزادی یک ملت و عدالت یک ملت،…
Forwarded from Kavikonj; NatureSchool
نامه ای به دوست در هر کجا آباد...!
در مدرسه طبیعت، با آب و خاک و درخت انس خواهم گرفت، نجوایشان اصالتم خواهند شد؛ با دیوارهای آغشته به رنگ و عطر اکلریک مدرسه چه کنم.
در مدرسه طبیعت
پرسش می کنم و ذهن کنجکاوم میشود سوال و سوال
در مدرسه
جوابهایی که خود پرسش آن را میسازند و نمیدانم چیست روبرو هستم.
در مدرسه طبیعت
بارها می افتم، زمین می خورم، بلند میشوم، نگاهی به زمین پشتم می اندازم، دقت خواهم کرد.
در مدرسه
زمینی صاف، تیره از آسفالت، بی هیچ پستی و بلندی؛ مبادا دقت کنم در راه رفتنم؛ بلند میشنوم، ندوید، زمین می خورید.
در مدرسه طبیعت
تو خودت را میفهمی
در مدرسه
درباره همه خواهی نوشت، الا خودت.
در مدرسه طبیعت
خوبی کردن و خوب ماندن، انتخاب است.
در مدرسه
تشویق الزامی به خوب شدن و نه خوب ماندن ست، بدون انتخاب.
در مدرسه طبیعت
می افتیم، می خراشیم، می گرییم
برای داشتن خودی بهتر، والاتر، مستحکم تر.
در مدرسه
حفظ می کنیم، نمی جنبیم، نمی پرسیم
برای بیشتر کوچکتر شدن و زودتر شکستن.
در مدرسه طبیعت
بی نگاه قضاوتی، حفظ می شویم.
در مدرسه
با رصدهای دم به دم، قضاوت و ارزیابی می شویم و هیچ میشویم.
آه و صد فغان!
بریزید دیوارها را
از جا بر کنید دربها را
بشکنید پنجره ها را
رها کنید کودکان را...
بدنبال شناساندن خالق هستید؟
در طبیعت و لمس مخلوقاتش هست، نه در کتاب.
بدنبال کشف علم هستید؟
در سکوت و مشاهده و کنکاش در طبیعت ست، نه در حفظیات.
بدنبال افزایش خلاقیت هستید؟
بگزارید مخلوقات طبیعت را نظاره کنند، با چشمانی بسته با آنها پچ پچ کنند، نمیشود در کتب دید فقط عکسشان را.
بدنبال یاد دادن حقیقت هستید؟
بگزارید به آسمان خیره شوند، بی هیچ پلک زدنی...کهکشان دل دیدنی نیست، طعم حقیقت گفتنی نیست، چشیدنی ست.
بگزاریم بچشند، مزه کنند، بشناسند، بخواهند و باز بخواهند و باز بخواهند و سیر نشوند.
عارف میخواهید
فیلسوف میخواهید
عالم میخواهید
هنرمند میخواهید
خلاق میخواهید
انسان میخواهید
بریزید دیوارها را
از جا بر کنید دربها را
بشکنید پنجره ها را
رها کنید کودکان را
بی مدرسه یاد خواهم گرفت، یاد
فاطمه
مادر/ تسهیلگر
@KavikonjNatureSchool
در مدرسه طبیعت، با آب و خاک و درخت انس خواهم گرفت، نجوایشان اصالتم خواهند شد؛ با دیوارهای آغشته به رنگ و عطر اکلریک مدرسه چه کنم.
در مدرسه طبیعت
پرسش می کنم و ذهن کنجکاوم میشود سوال و سوال
در مدرسه
جوابهایی که خود پرسش آن را میسازند و نمیدانم چیست روبرو هستم.
در مدرسه طبیعت
بارها می افتم، زمین می خورم، بلند میشوم، نگاهی به زمین پشتم می اندازم، دقت خواهم کرد.
در مدرسه
زمینی صاف، تیره از آسفالت، بی هیچ پستی و بلندی؛ مبادا دقت کنم در راه رفتنم؛ بلند میشنوم، ندوید، زمین می خورید.
در مدرسه طبیعت
تو خودت را میفهمی
در مدرسه
درباره همه خواهی نوشت، الا خودت.
در مدرسه طبیعت
خوبی کردن و خوب ماندن، انتخاب است.
در مدرسه
تشویق الزامی به خوب شدن و نه خوب ماندن ست، بدون انتخاب.
در مدرسه طبیعت
می افتیم، می خراشیم، می گرییم
برای داشتن خودی بهتر، والاتر، مستحکم تر.
در مدرسه
حفظ می کنیم، نمی جنبیم، نمی پرسیم
برای بیشتر کوچکتر شدن و زودتر شکستن.
در مدرسه طبیعت
بی نگاه قضاوتی، حفظ می شویم.
در مدرسه
با رصدهای دم به دم، قضاوت و ارزیابی می شویم و هیچ میشویم.
آه و صد فغان!
بریزید دیوارها را
از جا بر کنید دربها را
بشکنید پنجره ها را
رها کنید کودکان را...
بدنبال شناساندن خالق هستید؟
در طبیعت و لمس مخلوقاتش هست، نه در کتاب.
بدنبال کشف علم هستید؟
در سکوت و مشاهده و کنکاش در طبیعت ست، نه در حفظیات.
بدنبال افزایش خلاقیت هستید؟
بگزارید مخلوقات طبیعت را نظاره کنند، با چشمانی بسته با آنها پچ پچ کنند، نمیشود در کتب دید فقط عکسشان را.
بدنبال یاد دادن حقیقت هستید؟
بگزارید به آسمان خیره شوند، بی هیچ پلک زدنی...کهکشان دل دیدنی نیست، طعم حقیقت گفتنی نیست، چشیدنی ست.
بگزاریم بچشند، مزه کنند، بشناسند، بخواهند و باز بخواهند و باز بخواهند و سیر نشوند.
عارف میخواهید
فیلسوف میخواهید
عالم میخواهید
هنرمند میخواهید
خلاق میخواهید
انسان میخواهید
بریزید دیوارها را
از جا بر کنید دربها را
بشکنید پنجره ها را
رها کنید کودکان را
بی مدرسه یاد خواهم گرفت، یاد
فاطمه
مادر/ تسهیلگر
@KavikonjNatureSchool
يكبار ديگر مدرسه طبيعت سياري در تهران ، اينبار مدرسه طبيعت طهران است كه آغاز به كار ميكند@TehranNatureSchool
@madresehtabiat
@natureschool
@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from Deleted Account
به نام خداوند مهر
تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟!
به عنوان یک مادر _ تسهیلگر که به همراه کودکانم بخشی از بهار و کل تابستان خودم رو در مدرسه طبیعت تی تی گذروندم وظیفه خودم دونستم تا ادای دین کنم به رسالت این مدرسه و مدیر محترم و تیم خوب تی تی که با عشق، هر آنچه در توان دارند برای کودکان این دیار خرج میکنند.
روی سخنم با شما پدرها ومادرهای آگاه هست.تمام شمایی که باورهای نسل گذشته ی خودتون رو خاک کردین و دوست دارید با رویکرد جدیدی فرزند پروری کنید !
مطالعه میکنید، در کلاس های فرزند پروری شرکت میکنید، کانال های تربیتی رو دنبال میکنید و آخرین متدها رو در همه جای دنیا زیر نظر دارید.بارها وبارها شنونده درد و دل ها و حسرت ها و افسوس هاتون بودم .حسرت نداشتن محیط آموزشی به دور از چارچوب های خشک و کسالت آور امروزی مقایسه نظام آموزشی ایران با کشورهای فنلاند وآلمان وکانادا و ....
و حسرت و حسرت و حسرت....
اما انصافا در آرزوی شهری وکشوری رویایی بودن کافیست؟ مسولیت رو به دوش مسولین گذاشتن و شانه خالی کردن از سهم خود برای ساختن فردایی بهتر منصفانه ست؟
سهم ما در این تغییر ٬سهم ما در این دگرگونی نگرش کجاست؟
از دید یک مادر شاید فکر میکردم اگر به نقش بازی در زندگی کودکم توجه کنم کار رو تموم کردم و باقی ماجرا در حیطه وظایف من نیست اما از روزی که به عنوان تسهیلگر به مشاهده گری و کند و کاو در دنیای آزاد و رهای کودکانه پرداختم دیدم که کافی نیست.
فهمیدم که آزادی دادن جوری سخاوته و من به عنوان مادر در این مورد بسیار خسیسم هر چند که ناآگاهانه وناشیانه فکر میکردم سخاوتمندم!
زمانی که به مهارت ها وتوانمندی های پسر دو سال وسه ماهه ام نگاه میکنم ،گذاشتن چوبی بر روی چوبی دیگر کوبیدن میخ واقعی با چکش واقعی واقعی و متصل شدن .کدوم ما به پسرهامون همچین اجازه ای میدیم؟ گوشه ای بایستیم وببینیم که پسر دو ساله مون اره کنه میخ بکوبه ونجاری کنه.
دخترمون داشتن استقلال رو بارها و بارها تمرین کنه.ظرف بشوره آشپزی کنه.بذری بکاره و از اون مانند جان شیرین مراقبت کنه.
دوستی میگفت کودکم حیوانات رو میشناسه میدونه چی میخورن کجا زندگی میکنن چه فوایدی دارن و من لبخند میزنم و احساس رضایت رو در قلب خودم حس میکنم چرا که کودک من این حیوانات رو در تصاویر کتاب ها ندیده بلکه اون ها رو از نزدیک لمس کرده و به اون ها آب و غذا داده و با اونها زندگی کرده .
امروز رسالت من ورسالت تمام شما پدران و مادران آگاه همینه کودکان رو یاری کنید که به آغوش طبیعت و به پناه ومامن همیشگیشون که گمشده زندگی امروزی هست برگردن و این بازگشت رو بدون بکن نکن ها بدون چارچوب های رایج به اونها هدیه بدید و اجازه بدید قانون مندی رو در حد فهم و درک روح کودکانشون یاد بگیرن.
دوشنبه سوم مهر ماه مدرسه ی ما پاییزانه ی خودش روآغاز کرد و آن روز مدرسه گونه ای دیگر بود.دلگیر و سرد وخالی از مهر و خنده های کودکانه .
بچه های بزرگتر به مدرسه رفتن وکوچکترها به مهد کودک .و من به عنوان والد همچنان اسیر بندها و چالش های درون مضطربم بر سر دوراهی انتخاب!
کودکانم. دخترم و پسرم طعم بهار و تابستان را در طبیعت چشیدند قطعا به عنوان مادر اجازه میدم طعم گس پاییز و زمستان را هم بچشند. باشد که زندگی را تمام رخ با بهار و زمستانش با زایش و مرگش با جوانی و زوالش درک کنند .
#من_یک_تسهیلگرم
تارا عباسی تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_تی_تی
تابستان خود را چگونه گذرانده اید؟!
به عنوان یک مادر _ تسهیلگر که به همراه کودکانم بخشی از بهار و کل تابستان خودم رو در مدرسه طبیعت تی تی گذروندم وظیفه خودم دونستم تا ادای دین کنم به رسالت این مدرسه و مدیر محترم و تیم خوب تی تی که با عشق، هر آنچه در توان دارند برای کودکان این دیار خرج میکنند.
روی سخنم با شما پدرها ومادرهای آگاه هست.تمام شمایی که باورهای نسل گذشته ی خودتون رو خاک کردین و دوست دارید با رویکرد جدیدی فرزند پروری کنید !
مطالعه میکنید، در کلاس های فرزند پروری شرکت میکنید، کانال های تربیتی رو دنبال میکنید و آخرین متدها رو در همه جای دنیا زیر نظر دارید.بارها وبارها شنونده درد و دل ها و حسرت ها و افسوس هاتون بودم .حسرت نداشتن محیط آموزشی به دور از چارچوب های خشک و کسالت آور امروزی مقایسه نظام آموزشی ایران با کشورهای فنلاند وآلمان وکانادا و ....
و حسرت و حسرت و حسرت....
اما انصافا در آرزوی شهری وکشوری رویایی بودن کافیست؟ مسولیت رو به دوش مسولین گذاشتن و شانه خالی کردن از سهم خود برای ساختن فردایی بهتر منصفانه ست؟
سهم ما در این تغییر ٬سهم ما در این دگرگونی نگرش کجاست؟
از دید یک مادر شاید فکر میکردم اگر به نقش بازی در زندگی کودکم توجه کنم کار رو تموم کردم و باقی ماجرا در حیطه وظایف من نیست اما از روزی که به عنوان تسهیلگر به مشاهده گری و کند و کاو در دنیای آزاد و رهای کودکانه پرداختم دیدم که کافی نیست.
فهمیدم که آزادی دادن جوری سخاوته و من به عنوان مادر در این مورد بسیار خسیسم هر چند که ناآگاهانه وناشیانه فکر میکردم سخاوتمندم!
زمانی که به مهارت ها وتوانمندی های پسر دو سال وسه ماهه ام نگاه میکنم ،گذاشتن چوبی بر روی چوبی دیگر کوبیدن میخ واقعی با چکش واقعی واقعی و متصل شدن .کدوم ما به پسرهامون همچین اجازه ای میدیم؟ گوشه ای بایستیم وببینیم که پسر دو ساله مون اره کنه میخ بکوبه ونجاری کنه.
دخترمون داشتن استقلال رو بارها و بارها تمرین کنه.ظرف بشوره آشپزی کنه.بذری بکاره و از اون مانند جان شیرین مراقبت کنه.
دوستی میگفت کودکم حیوانات رو میشناسه میدونه چی میخورن کجا زندگی میکنن چه فوایدی دارن و من لبخند میزنم و احساس رضایت رو در قلب خودم حس میکنم چرا که کودک من این حیوانات رو در تصاویر کتاب ها ندیده بلکه اون ها رو از نزدیک لمس کرده و به اون ها آب و غذا داده و با اونها زندگی کرده .
امروز رسالت من ورسالت تمام شما پدران و مادران آگاه همینه کودکان رو یاری کنید که به آغوش طبیعت و به پناه ومامن همیشگیشون که گمشده زندگی امروزی هست برگردن و این بازگشت رو بدون بکن نکن ها بدون چارچوب های رایج به اونها هدیه بدید و اجازه بدید قانون مندی رو در حد فهم و درک روح کودکانشون یاد بگیرن.
دوشنبه سوم مهر ماه مدرسه ی ما پاییزانه ی خودش روآغاز کرد و آن روز مدرسه گونه ای دیگر بود.دلگیر و سرد وخالی از مهر و خنده های کودکانه .
بچه های بزرگتر به مدرسه رفتن وکوچکترها به مهد کودک .و من به عنوان والد همچنان اسیر بندها و چالش های درون مضطربم بر سر دوراهی انتخاب!
کودکانم. دخترم و پسرم طعم بهار و تابستان را در طبیعت چشیدند قطعا به عنوان مادر اجازه میدم طعم گس پاییز و زمستان را هم بچشند. باشد که زندگی را تمام رخ با بهار و زمستانش با زایش و مرگش با جوانی و زوالش درک کنند .
#من_یک_تسهیلگرم
تارا عباسی تسهیلگر #مدرسه_طبیعت_تی_تی
گردهمايي دوم خانواده مدارس طبيعت ايران هرچه گرمتر و صميمي تر باد
@madresehtabiat
@natureschool
مخصوص كساني كه ثبت نام كرده اند
@madresehtabiat
@natureschool
مخصوص كساني كه ثبت نام كرده اند
Forwarded from ابراهیم سلیمی کوچی
پاییز پرستوی سفید از راه رسید. بیتابِ دیدنش بودم. بیقرار و دستپاچه و نگران. هشتوده دقیقۀ صبح بود که ناشر به درِ خانهام آمد. کتاب را که از صندوقعقبِ ماشین درآورد و به دستم داد، اتّفاق عجیبی افتاد. یکهو بدون اینکه به اندازۀ سرِ سوزنی به چنین چیزی فکر کرده باشم، حالِ آن روزی را پیدا کردم که پرستارِ بلندبالایی از آسانسور بیرون آمد و با لبخندی به سرخی آتشِ بلوط، پسرم را به طرفم گرفت. آن روز، تا بخواهم به خودم بیایم، پرستار درست مثلِ کسی که دارد شیرینترین شهدِ عالم را تعارفم میکند، بچّهای شبیه تمام چیزهایی که دوست داشتم را در بغلم گذاشت و با شیطنتی کودکانه که از تهِ چشمهای خوابآلودش سَرَک میکشید، سلّانهسلّانه به طرفِ درِ اتاق عمل رفت .
پاییز پرستوی سفید برای من همزادی است که سالهای سال در ذهنم، جانم ، روحم بالید و پارهای از تمام وجودم شد. امّا از آنجا که هر وقت به یقین و قطعیت احتیاج دارم، بیشتر دودل میشوم، دستنویسِ اوّلیۀ داستان که آماده شد، حیران ماندم که چه کنم. نشان به همان نشان که سالها در گوشهای از قفسۀ کتابهایم ماند. تا پارسال که قسمتهایی از آن را برای دانشجویانم خواندم. آنها هم از سر لطفهایی که به من داشتند، در پاسخ به این سئوال که انتشارِ داستانی از کودکیها به چه دردی میخورد، کلی آسمانوریسمان بافتند.
بالاخره یکروز غروب که از دانشکده به خانه برگشتم، دستنویس را روبهرویم نشاندم و زل زدم به جملههایی که بالای اوّلین برگِ کاهیِ دفتر صدبرگ نوشته شده بود. راستش را بخواهید آن روز اوّلینبار بود که با تمام سلولهای تنم، با تمام روزنههای روحم دریافتم که هیچ قصهای نمیتواند و نباید نگفته بماند.
پاییز پرستوی سفید بیش از هر چیز میخواهد صدای امید و زندگی باشد. آنهم در زمانهای که دیگر خیلی گوش کسی بدهکارِ این حرفها نیست. کاش این قصۀ آشنا بتواند تجلیلِ شیدایی و دلیری و آزادگی باشد و کاش بتواند از دریچۀ جان شیفته جوانان سرزمینمان راهِ عبوری به ذهنشان پیدا کند.
به حسابِ خوشباوریام بگذارید، امّا همچنان فکر میکنم که تغییر، از ذهنِ جوانان یک جامعه شروع می شود.
ابراهیم سلیمی کوچی
پاییز پرستوی سفید
نشر خاموش
مهرماه 1396
@parastouyesefid
پاییز پرستوی سفید برای من همزادی است که سالهای سال در ذهنم، جانم ، روحم بالید و پارهای از تمام وجودم شد. امّا از آنجا که هر وقت به یقین و قطعیت احتیاج دارم، بیشتر دودل میشوم، دستنویسِ اوّلیۀ داستان که آماده شد، حیران ماندم که چه کنم. نشان به همان نشان که سالها در گوشهای از قفسۀ کتابهایم ماند. تا پارسال که قسمتهایی از آن را برای دانشجویانم خواندم. آنها هم از سر لطفهایی که به من داشتند، در پاسخ به این سئوال که انتشارِ داستانی از کودکیها به چه دردی میخورد، کلی آسمانوریسمان بافتند.
بالاخره یکروز غروب که از دانشکده به خانه برگشتم، دستنویس را روبهرویم نشاندم و زل زدم به جملههایی که بالای اوّلین برگِ کاهیِ دفتر صدبرگ نوشته شده بود. راستش را بخواهید آن روز اوّلینبار بود که با تمام سلولهای تنم، با تمام روزنههای روحم دریافتم که هیچ قصهای نمیتواند و نباید نگفته بماند.
پاییز پرستوی سفید بیش از هر چیز میخواهد صدای امید و زندگی باشد. آنهم در زمانهای که دیگر خیلی گوش کسی بدهکارِ این حرفها نیست. کاش این قصۀ آشنا بتواند تجلیلِ شیدایی و دلیری و آزادگی باشد و کاش بتواند از دریچۀ جان شیفته جوانان سرزمینمان راهِ عبوری به ذهنشان پیدا کند.
به حسابِ خوشباوریام بگذارید، امّا همچنان فکر میکنم که تغییر، از ذهنِ جوانان یک جامعه شروع می شود.
ابراهیم سلیمی کوچی
پاییز پرستوی سفید
نشر خاموش
مهرماه 1396
@parastouyesefid
خانواده مدارس طبيعت كشور اين همبستگي و نشاط در دومين گردهمايي برهمه شما گوارا و روزتان به پيش باد.
@madresehtabiat
@natureschool
@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from Kavikonj; NatureSchool
خبر آمد:
فراخوان آموزش و پرورش برای پویایی نظام آموزشی
خبرگزاری ایسنا: وزارت آموزش و پرورش طی فراخوانی عمومی سوالی درخصوص چگونگی تحول در برنامهدرسی و محتوای آن را مطرح و از مردم خواست تا با پاسخهای خود به پویایی نظام آموزشی کشور کمک کنند.
💫💫💫
به گزارش ایسنا و به نقل از روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این اطلاعیه آمده است: « آنچه از نظر میگذرانید، فراخوان عمومی برای تامل پیرامون یک موضوع مهم است:
برای آنکه کودکان و نوجوانان عزیز کشورمان، احساس بهتری از دوران تحصیل در مدرسه داشته باشند و به مهارت و توانمندی بالاتری برای زندگی دست یابند، ایجاد چه تحولی در محتوای برنامههای درسی و آموزش مدارس اولویت دارد؟ شما چه فکر می کنید؟
لطفاً با ارسال پاسخ خود به نشانی rooyesh@medu.ir و یا آدرس تلگرامی ZangeRouyesh@ به پویایی آموزش و پرورش یاری رسانید».
http://www.isna.ir/news/96071709416
فراخوان آموزش و پرورش برای پویایی نظام آموزشی
خبرگزاری ایسنا: وزارت آموزش و پرورش طی فراخوانی عمومی سوالی درخصوص چگونگی تحول در برنامهدرسی و محتوای آن را مطرح و از مردم خواست تا با پاسخهای خود به پویایی نظام آموزشی کشور کمک کنند.
💫💫💫
به گزارش ایسنا و به نقل از روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این اطلاعیه آمده است: « آنچه از نظر میگذرانید، فراخوان عمومی برای تامل پیرامون یک موضوع مهم است:
برای آنکه کودکان و نوجوانان عزیز کشورمان، احساس بهتری از دوران تحصیل در مدرسه داشته باشند و به مهارت و توانمندی بالاتری برای زندگی دست یابند، ایجاد چه تحولی در محتوای برنامههای درسی و آموزش مدارس اولویت دارد؟ شما چه فکر می کنید؟
لطفاً با ارسال پاسخ خود به نشانی rooyesh@medu.ir و یا آدرس تلگرامی ZangeRouyesh@ به پویایی آموزش و پرورش یاری رسانید».
http://www.isna.ir/news/96071709416
Forwarded from Kavikonj; NatureSchool
به نام هستی بخش هستی
شاید چیزی را از قلم انداخته ایم
در روز اول بازگشایی مدارس در اول مهر امسال جناب آقای دکتر روحانی رئیس جمهور کشور از این موضوع یاد کردهاند که باید مطالب کتاب های درسی تغییر کند.
در اواسط مهرماه 1396 فراخوانی عمومی توسط سازمان آموزش و پرورش داده شده است و در آن در خصوص چگونگی تحول در برنامهدرسی و محتوای آن پرسش شده و از مردم خواسته شده است تا با پاسخهای خود به پویایی نظام آموزشی کشور کمک کنند.
به نقل از روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این اطلاعیه آمده است: « آنچه از نظر میگذرانید، فراخوان عمومی برای تامل پیرامون یک موضوع مهم است:
برای آنکه کودکان و نوجوانان عزیز کشورمان، احساس بهتری از دوران تحصیل در مدرسه داشته باشند و به مهارت و توانمندی بالاتری برای زندگی دست یابند، ایجاد چه تحولی در محتوای برنامههای درسی و آموزش مدارس اولویت دارد؟ شما چه فکر می کنید؟
چه خوب که بالاخره سازمان آموزش و پرورش هم به فکر معضلی که روز به روز بیشتر گریبان نسل آینده ما را گرفته، افتاده است و ما این را به فال نیک میگیریم. اما به نظر می رسد که چیزی را از قلم انداخته ایم.
چرا مسیر آزموده گذشته را تکرار می کنید، از طریق تغییر نام نظام آموزشی و یا تغییر محتوای کتابهای درسی و ...
دوستان عزیز در سازمان آموزش و پرورش، متولیان رسمی پرورش و آموزش در کشور، شما به فکر تغییر محتوای دروس مدارس هستید برای اینکه کودکان و نوجوانان تجربه ای شادتر و غنی تر در این دوره از زندگی خود داشته باشند و به مهارت و توانمندی بالاتری برای زندگی دست یابند ولی به یاد داشته باشید که:
محتوای کتاب های درسی هرچه باشد باز هم کودکان باید در فضای بسته کلاس ها آن محتوا را از طریق آموزش دادن فردی دیگر بیاموزند و باز هم یادگیری از طریق عمل و تجربه کودکان اتفاق نمی افتد؛
محتوای کتاب های درسی هرچه باشد باز هم قصد ما آن است به همه کودکان در یک زمان مشخص یک موضوع مشخص را بیاموزیم، این یعنی تفاوت ها و علایق فردی کودکان در نظر گرفته نمی شود؛
محتوای کتاب های درسی هر چه باشد باز هم ما در حساس ترین دوره رشد کودکانمان جلوی تحرک و کشف آزادانه آنها در فضای باز را می گیریم و آنها مجبور به نشستن در فضایی بسته می کنیم؛
محتوای کتاب های درسی هر چه باشد ما تمام زمان حضور کودکان در مدرسه را برنامه ریزی می کنیم و به آنها اجازه برنامه ریزی فعالیت هایشان از طریق خودشان نمی دهیم؛
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد باز هم ما، بازی آزاد کودکان را که مهمترین بستر یادگیری است، به رسمیت نمی شناسیم و آنرا اتلاف وقت میدانیم؛
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد کلاس های ما براساس سنین مختلف رده بندی میشوند و بستر یادگیری کودکان از کودکان دیگر سنین را محدود میکند؛
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد باز هم برای ما تمام اهمیت یادگیری موضوعات ذهنی است و این کودکان در حوزه های مختلف ارزشی، عاطفی و اجتماعی رشدی برایشان نه تعریف می شود و نه اتفاق می افتد.
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد باز هم کودک توان تجربه واقعیت زندگی و یادگیری از خلال آن را ندارند؛
محتوای کتاب های درسی هر چه باشد باز هم ما انگیزه کودکان را در یادگیری به رسمیت نمیشناسیم و تنها از طریق رقابت میخواهیم در آنها انگیزه ایجاد کنیم؛
محتوای کتاب های درسی هر چه که باشد باز مسئولیت یادگیری بر عهده معلم است و نه کودک و او مسئولیتی در قبال یادگیریش بر دوش ندارد؛
حاصل تمام اندیشیدن نظام آموزش رسمی برای اصلاح خود، نهایتا به تغییر محتوای دروس و یا نام نظام آموزشی ختم شده است و نتیجه این بوده است :
کودکان ما چاق شده اند، سلامتشان به دلیل چاقی و کم تحرکی در خطر قرار گرفته است، شادمانی و سرزندگی و سلامت روانی کودکان ما در خطر است و میزان مراجعه به مراکز رواندرمانی رو به ازدیاد گذاشته است. این ها پیام هایی است که از انواع خبرگزاری ها به نقل از مسولان تراز اول وزارت بهداشت و آموزش و پرورش شنیده می شود و البته آن چیزی است که ما هر روز در خانه هایمان آن را فارغ از این گزارش ها لمس می کنیم.
کودکان ما به مدرسه علاقه ندارند، کتاب های درسی برای نسل گذشته نوشته شده است، فضای مدرسه استرس را برای کودکان ما به همراه می آورد. فضای رقابتی در مدارس بیداد می کند. بچه ها ساعات زیادی را پای تبلت ها و بازی های کامپیوتری صرف میکنند . مسابقه کنکور سایه خود را به مدارس ابتدایی ما نیز باز کرده است و آموزش و پرورش ما امروز گروگان موسسات تست و كنكور در همه ي رده هاي سني هستند كه از رهگذر رنجوري فرزندان اين كشورهر روز فربه تر ميشوند ، بدون اينكه اصلا نيازي به وجودشان باشد و ...
شاید چیزی را از قلم انداخته ایم
در روز اول بازگشایی مدارس در اول مهر امسال جناب آقای دکتر روحانی رئیس جمهور کشور از این موضوع یاد کردهاند که باید مطالب کتاب های درسی تغییر کند.
در اواسط مهرماه 1396 فراخوانی عمومی توسط سازمان آموزش و پرورش داده شده است و در آن در خصوص چگونگی تحول در برنامهدرسی و محتوای آن پرسش شده و از مردم خواسته شده است تا با پاسخهای خود به پویایی نظام آموزشی کشور کمک کنند.
به نقل از روابط عمومی وزارت آموزش و پرورش در این اطلاعیه آمده است: « آنچه از نظر میگذرانید، فراخوان عمومی برای تامل پیرامون یک موضوع مهم است:
برای آنکه کودکان و نوجوانان عزیز کشورمان، احساس بهتری از دوران تحصیل در مدرسه داشته باشند و به مهارت و توانمندی بالاتری برای زندگی دست یابند، ایجاد چه تحولی در محتوای برنامههای درسی و آموزش مدارس اولویت دارد؟ شما چه فکر می کنید؟
چه خوب که بالاخره سازمان آموزش و پرورش هم به فکر معضلی که روز به روز بیشتر گریبان نسل آینده ما را گرفته، افتاده است و ما این را به فال نیک میگیریم. اما به نظر می رسد که چیزی را از قلم انداخته ایم.
چرا مسیر آزموده گذشته را تکرار می کنید، از طریق تغییر نام نظام آموزشی و یا تغییر محتوای کتابهای درسی و ...
دوستان عزیز در سازمان آموزش و پرورش، متولیان رسمی پرورش و آموزش در کشور، شما به فکر تغییر محتوای دروس مدارس هستید برای اینکه کودکان و نوجوانان تجربه ای شادتر و غنی تر در این دوره از زندگی خود داشته باشند و به مهارت و توانمندی بالاتری برای زندگی دست یابند ولی به یاد داشته باشید که:
محتوای کتاب های درسی هرچه باشد باز هم کودکان باید در فضای بسته کلاس ها آن محتوا را از طریق آموزش دادن فردی دیگر بیاموزند و باز هم یادگیری از طریق عمل و تجربه کودکان اتفاق نمی افتد؛
محتوای کتاب های درسی هرچه باشد باز هم قصد ما آن است به همه کودکان در یک زمان مشخص یک موضوع مشخص را بیاموزیم، این یعنی تفاوت ها و علایق فردی کودکان در نظر گرفته نمی شود؛
محتوای کتاب های درسی هر چه باشد باز هم ما در حساس ترین دوره رشد کودکانمان جلوی تحرک و کشف آزادانه آنها در فضای باز را می گیریم و آنها مجبور به نشستن در فضایی بسته می کنیم؛
محتوای کتاب های درسی هر چه باشد ما تمام زمان حضور کودکان در مدرسه را برنامه ریزی می کنیم و به آنها اجازه برنامه ریزی فعالیت هایشان از طریق خودشان نمی دهیم؛
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد باز هم ما، بازی آزاد کودکان را که مهمترین بستر یادگیری است، به رسمیت نمی شناسیم و آنرا اتلاف وقت میدانیم؛
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد کلاس های ما براساس سنین مختلف رده بندی میشوند و بستر یادگیری کودکان از کودکان دیگر سنین را محدود میکند؛
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد باز هم برای ما تمام اهمیت یادگیری موضوعات ذهنی است و این کودکان در حوزه های مختلف ارزشی، عاطفی و اجتماعی رشدی برایشان نه تعریف می شود و نه اتفاق می افتد.
محتوای کتابهای درسی ما هر چه باشد باز هم کودک توان تجربه واقعیت زندگی و یادگیری از خلال آن را ندارند؛
محتوای کتاب های درسی هر چه باشد باز هم ما انگیزه کودکان را در یادگیری به رسمیت نمیشناسیم و تنها از طریق رقابت میخواهیم در آنها انگیزه ایجاد کنیم؛
محتوای کتاب های درسی هر چه که باشد باز مسئولیت یادگیری بر عهده معلم است و نه کودک و او مسئولیتی در قبال یادگیریش بر دوش ندارد؛
حاصل تمام اندیشیدن نظام آموزش رسمی برای اصلاح خود، نهایتا به تغییر محتوای دروس و یا نام نظام آموزشی ختم شده است و نتیجه این بوده است :
کودکان ما چاق شده اند، سلامتشان به دلیل چاقی و کم تحرکی در خطر قرار گرفته است، شادمانی و سرزندگی و سلامت روانی کودکان ما در خطر است و میزان مراجعه به مراکز رواندرمانی رو به ازدیاد گذاشته است. این ها پیام هایی است که از انواع خبرگزاری ها به نقل از مسولان تراز اول وزارت بهداشت و آموزش و پرورش شنیده می شود و البته آن چیزی است که ما هر روز در خانه هایمان آن را فارغ از این گزارش ها لمس می کنیم.
کودکان ما به مدرسه علاقه ندارند، کتاب های درسی برای نسل گذشته نوشته شده است، فضای مدرسه استرس را برای کودکان ما به همراه می آورد. فضای رقابتی در مدارس بیداد می کند. بچه ها ساعات زیادی را پای تبلت ها و بازی های کامپیوتری صرف میکنند . مسابقه کنکور سایه خود را به مدارس ابتدایی ما نیز باز کرده است و آموزش و پرورش ما امروز گروگان موسسات تست و كنكور در همه ي رده هاي سني هستند كه از رهگذر رنجوري فرزندان اين كشورهر روز فربه تر ميشوند ، بدون اينكه اصلا نيازي به وجودشان باشد و ...
Forwarded from Kavikonj; NatureSchool
دوستان عزیز در سازمان آموزش و پرورش ما نیز مانند شما دغدغه کودکان سرزمینمان را داریم ولی قبل از هر چیز باید با هم به این تفاهم برسیم که نظام آموزش کنونی ما مصداق عینی این جمله است که "خانه از پای بست ویران است." باید به فکر تغییر نوع نگاهمان به کودک و تغییرات ساختاری در نظام کنونی باشیم.
گرچه این معضل نسل آینده و سرزمین ما را به شدت تهدید میکند و هر روز هزینه تغییر رویکرد برای ما بیشتر میشود ولی پژوهش های معتبر علمی و تجربیات عملی پاسخی روشن را برای آن طرح می کنند. این پاسخ را میتوان در قالب مفهوم مدرسه طبیعت معرفی کرد. مدرسه طبیعت یعنی فراهم کردن گستردهیِ امکان آزادِ با هم بودن و بودنِ در طبیعت برای کودکان بین سن 3 تا 12 سال. مدرسه طبیعت میتواند هر جایی باشد که این نیاز را برآورده کند. یکی از اشکال مدرسه طبیعت در قالب پروژه هایی تعریف میشود که بیش از هر چیز این امکان را برای کودکان فراهم میکند که بتوانند در فضایی متشکل از عناصر گوناگون طبیعت حضور داشته باشند و تجربه ملموسی از تعامل کودکان به همراه یکدیگر و با طبیعت و در حوزههای گوناگون به دست آورند. این تجربه میتواند هر دو حوزه تعامل با طبیعت وحشی و طبیعت رام را در برگیرد.
با این رویکرد مدرسه طبیعت به دنبال محقق کردن موارد زیر است:
- امکان بازی، تخیل و کاوش شادمانه، سرخوشانه و آزادانه کودکان در محیطی امن و سالم و در ارتباط تنگاتنگ با عناصر طبیعت.
- مشارکت در فعالیتهای مرتبط با مزرعه مانند کاشت گیاهان مختلف، رصد تغییرات، رسیدگی برداشت آن ها و...
- تحقق استعدادهای حسی، حرکتی، عاطفی و شناختی کودکان از طریق فراهم آوردن بستری غنی و متنوع.
- تقویت مهارتها و سازگاریهای اجتماعی کودکان از طریق بازیها و فعالیتهای جمعی در طبیعت.
- پروراندن عشق به طبیعت و سرزمین در نهاد کودکان.
و از این طریق تلاش در جهت تربیت نسلی از شهروندان خلاق و سرزنده و شایسته زمین.
مدرسه طبیعت در دنیا بیش از نیم قرن سابقه دارد و در کشور ما هم بیش از 3 سال قدمت دارد. اولین آن در مشهد در سال 1393 شروع به کار کرده و در این مدت کوتاه تاثیرات شگرف آن بر روی حوزههای رشدی کودکان ثبت و مورد ارزیابی قرار گرفته است. اکنون بیش از 50 مدرسه طبیعت در کشور داریم که با تلاش عاشقان حوزه کودک و کمترین حمایت دولتی به سامان رسیده اند.
اگر به راستی قصد یافتن پاسخی روشن و علمی دارید از شما دعوت می کنیم که برای یافتن پاسخ خود به مدارس طبیعت در سراسر کشور مراجعه کنید و پاسخ خود را در عمل ببینید.
امضاء کنندگان:
1.شبنم اسمعیلی- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
2.محسن مشارزاده- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
3.ساناز جعفری- مدرسه طبیعت وارش- بندر کیاشهر
4.بشری مهاجر- سنندج
5.روزبه خلیق معینی- رشت
6.فروغ ظفرچی- ارومیه
7.پریشا همامی- مدرسه طبیعت تی تی- رشت
8.محمد میرلوحی- مدرسه طبیعت باغچه مهر- کرج
9.زینب شعبانی- همدان
10.سارا یعقوب زاده- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
11.احسان درزند- مدرسه طبیعت جناح- شهر جناح
12.رمیصا امیری- تهران
13.طیبه طاهرپور- لنگرود
14.الهام نصرت- تهران
15.سیمین کاظمی- مدرسه طبیعت کاوی کنج مشهد
16.لیلا شاهی- تهران
17.حمیده انتظار یزدی- مشهد
18.عذرا عباسی- مشهد
19.زهرا زرین دست- مشهد
20.سمانه قاسم پور- مدرسه طبیعت وارش- بندرکیاشهر
21. شاهو دربندی- مدرسه طبیعت وی ول- سنندج
22.شیما واعظی نژاد- مدرسه طبیعت کندوکاو- اصفهان
23.مسعود حسن نیا کلاگر- بابل
24.فاطیما آزاد- مدرسه طبیعت پردیسان- تهران
25.هانیه زحمتکش- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
26.محمدعلی مولایی- شهر بابک
27.نگار دشتی- بوشهر
28.آرش کرمانشاهی- مدرسه طبیعت داربانان آتی- تهران
29. بهاره کیایی-مدرسه طبیعت دامون- تهران
30.طلیعه حمزه یی- مشهد
31.سیدعلی ثاقبی- مشهد
32.منیره کامیاب فرد- تهران
33.علی قاسمی- مدرسه طبیعت پردیسان- تهران
...
این پست ادامه دارد ...
گرچه این معضل نسل آینده و سرزمین ما را به شدت تهدید میکند و هر روز هزینه تغییر رویکرد برای ما بیشتر میشود ولی پژوهش های معتبر علمی و تجربیات عملی پاسخی روشن را برای آن طرح می کنند. این پاسخ را میتوان در قالب مفهوم مدرسه طبیعت معرفی کرد. مدرسه طبیعت یعنی فراهم کردن گستردهیِ امکان آزادِ با هم بودن و بودنِ در طبیعت برای کودکان بین سن 3 تا 12 سال. مدرسه طبیعت میتواند هر جایی باشد که این نیاز را برآورده کند. یکی از اشکال مدرسه طبیعت در قالب پروژه هایی تعریف میشود که بیش از هر چیز این امکان را برای کودکان فراهم میکند که بتوانند در فضایی متشکل از عناصر گوناگون طبیعت حضور داشته باشند و تجربه ملموسی از تعامل کودکان به همراه یکدیگر و با طبیعت و در حوزههای گوناگون به دست آورند. این تجربه میتواند هر دو حوزه تعامل با طبیعت وحشی و طبیعت رام را در برگیرد.
با این رویکرد مدرسه طبیعت به دنبال محقق کردن موارد زیر است:
- امکان بازی، تخیل و کاوش شادمانه، سرخوشانه و آزادانه کودکان در محیطی امن و سالم و در ارتباط تنگاتنگ با عناصر طبیعت.
- مشارکت در فعالیتهای مرتبط با مزرعه مانند کاشت گیاهان مختلف، رصد تغییرات، رسیدگی برداشت آن ها و...
- تحقق استعدادهای حسی، حرکتی، عاطفی و شناختی کودکان از طریق فراهم آوردن بستری غنی و متنوع.
- تقویت مهارتها و سازگاریهای اجتماعی کودکان از طریق بازیها و فعالیتهای جمعی در طبیعت.
- پروراندن عشق به طبیعت و سرزمین در نهاد کودکان.
و از این طریق تلاش در جهت تربیت نسلی از شهروندان خلاق و سرزنده و شایسته زمین.
مدرسه طبیعت در دنیا بیش از نیم قرن سابقه دارد و در کشور ما هم بیش از 3 سال قدمت دارد. اولین آن در مشهد در سال 1393 شروع به کار کرده و در این مدت کوتاه تاثیرات شگرف آن بر روی حوزههای رشدی کودکان ثبت و مورد ارزیابی قرار گرفته است. اکنون بیش از 50 مدرسه طبیعت در کشور داریم که با تلاش عاشقان حوزه کودک و کمترین حمایت دولتی به سامان رسیده اند.
اگر به راستی قصد یافتن پاسخی روشن و علمی دارید از شما دعوت می کنیم که برای یافتن پاسخ خود به مدارس طبیعت در سراسر کشور مراجعه کنید و پاسخ خود را در عمل ببینید.
امضاء کنندگان:
1.شبنم اسمعیلی- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
2.محسن مشارزاده- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
3.ساناز جعفری- مدرسه طبیعت وارش- بندر کیاشهر
4.بشری مهاجر- سنندج
5.روزبه خلیق معینی- رشت
6.فروغ ظفرچی- ارومیه
7.پریشا همامی- مدرسه طبیعت تی تی- رشت
8.محمد میرلوحی- مدرسه طبیعت باغچه مهر- کرج
9.زینب شعبانی- همدان
10.سارا یعقوب زاده- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
11.احسان درزند- مدرسه طبیعت جناح- شهر جناح
12.رمیصا امیری- تهران
13.طیبه طاهرپور- لنگرود
14.الهام نصرت- تهران
15.سیمین کاظمی- مدرسه طبیعت کاوی کنج مشهد
16.لیلا شاهی- تهران
17.حمیده انتظار یزدی- مشهد
18.عذرا عباسی- مشهد
19.زهرا زرین دست- مشهد
20.سمانه قاسم پور- مدرسه طبیعت وارش- بندرکیاشهر
21. شاهو دربندی- مدرسه طبیعت وی ول- سنندج
22.شیما واعظی نژاد- مدرسه طبیعت کندوکاو- اصفهان
23.مسعود حسن نیا کلاگر- بابل
24.فاطیما آزاد- مدرسه طبیعت پردیسان- تهران
25.هانیه زحمتکش- مدرسه طبیعت کاوی کنج- مشهد
26.محمدعلی مولایی- شهر بابک
27.نگار دشتی- بوشهر
28.آرش کرمانشاهی- مدرسه طبیعت داربانان آتی- تهران
29. بهاره کیایی-مدرسه طبیعت دامون- تهران
30.طلیعه حمزه یی- مشهد
31.سیدعلی ثاقبی- مشهد
32.منیره کامیاب فرد- تهران
33.علی قاسمی- مدرسه طبیعت پردیسان- تهران
...
این پست ادامه دارد ...
Forwarded from Kavikonj; NatureSchool
دوستان عزیز این نامه در پاسخ به فراخوان عمومی سازمان آموزش و پرورش تدوین شده است. دوستانی که با این متن موافق هستند. به آدرس تلگرام @shabnamesmaeily نام و نام خانوادگی خود و شهر محل اقامت خود را ارسال کنند، تا در متن نامه درج شود. این نامه در تاریخ اول آبان ماه برای سازمان آموزش و پرورش ارسال می شود.
درسهايي از مدرسه طبيعت
ريشه هاي ميانمايگي
مدرسه كودكان ما ، با آنهمه استعدادهاي متنوع و قدرت تخيل، را كه اگر فرصت تجلي مي يافت رنگين كماني از جلوه هاي مختلف فرهنگ ، هنر ، علم و معرفت مي آفريد ، جملگي پشت ميز زندانهايي به نام كلاس از بازي و شادماني و يادگيري در دنياي واقعي محروم مي دارد و همه را يكسان ميخواهد: به رغم ميل و ذاتشان يكسان بنشينند، يكسان فكر كنند ، يكسان به پرسشي كليشه يي پاسخي يكسان دهند؛ و نه بيشتر و نه كمتر از آنچه از آنها خواسته شده بگويند. هركه كندتر يا تندتر از معلم باشد سركوفته مي شود.در اين نظام پرورشي چه مي ماند از آنها جز ميانمايگي؟
داماستس ، راهزنِ اساطيري يوناني را ، اين نظام پرورش به ياد مي آورد كه قربانيانش را بر تخت معروف خود مي بست و آنقدر آنها را مي كشيد يا مي بريد تا هم اندازه تخت او شوند.
#درسهايي_از_مدرسه_طبيعت
@madresehtabiat
@natureschool
ريشه هاي ميانمايگي
مدرسه كودكان ما ، با آنهمه استعدادهاي متنوع و قدرت تخيل، را كه اگر فرصت تجلي مي يافت رنگين كماني از جلوه هاي مختلف فرهنگ ، هنر ، علم و معرفت مي آفريد ، جملگي پشت ميز زندانهايي به نام كلاس از بازي و شادماني و يادگيري در دنياي واقعي محروم مي دارد و همه را يكسان ميخواهد: به رغم ميل و ذاتشان يكسان بنشينند، يكسان فكر كنند ، يكسان به پرسشي كليشه يي پاسخي يكسان دهند؛ و نه بيشتر و نه كمتر از آنچه از آنها خواسته شده بگويند. هركه كندتر يا تندتر از معلم باشد سركوفته مي شود.در اين نظام پرورشي چه مي ماند از آنها جز ميانمايگي؟
داماستس ، راهزنِ اساطيري يوناني را ، اين نظام پرورش به ياد مي آورد كه قربانيانش را بر تخت معروف خود مي بست و آنقدر آنها را مي كشيد يا مي بريد تا هم اندازه تخت او شوند.
#درسهايي_از_مدرسه_طبيعت
@madresehtabiat
@natureschool
Forwarded from محمد درویش
🇮🇷: @darvishnameh
♥️ خوشا به حالِ پدر و مادرهای باسوادی که میدانند، نشانه کودکِ باسواد؛ نشاط، بازی و تعلق خاطر به سرزمین است و نه توانایی خواندن و نوشتن!
✅ راستی! چقدر #مدرسه_طبیعت کم داریم؟!
♥️ خوشا به حالِ پدر و مادرهای باسوادی که میدانند، نشانه کودکِ باسواد؛ نشاط، بازی و تعلق خاطر به سرزمین است و نه توانایی خواندن و نوشتن!
✅ راستی! چقدر #مدرسه_طبیعت کم داریم؟!
انعكاس مدارس طبيعت ايران در جاهاي ديگر. با تشكر از ركسانا خراساني عزيز
https://classe-internationale.com/2017/01/30/iran-une-ecole-de-la-nature-une-ecole-de-la-vie/
https://classe-internationale.com/2017/01/30/iran-une-ecole-de-la-nature-une-ecole-de-la-vie/
درود و احترام
امروز روی سخنم با پدران و مادران نو آموزان و دانش آموزان بنیان است
نوشته ای خواندم .... شما هم یکبار بخوانید.
شاگرد اول !!!!!!!
گفت : شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که همیشه درس بخوانم ، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند !
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم .
پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم !
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !
و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است ،مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم ، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم
گفت :یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم !یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !
راستی پدرهای خوب ومهربان به فکر شاگردهای اول کلاس باشید
و اگر پدرم را دیدید بگویید فرزندش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است.
مدرسه زندگی
@bonyanschool
@madresehtabiat
@natureschool
امروز روی سخنم با پدران و مادران نو آموزان و دانش آموزان بنیان است
نوشته ای خواندم .... شما هم یکبار بخوانید.
شاگرد اول !!!!!!!
گفت : شاگرد اول بودم ، پدرم یادم داده بود،که همیشه درس بخوانم ، وقتی مهمان می آید زود بیایم سلام کنم و بروم ! آرام آرام مهمانهای ما خیلی کم شدند چون مادرم غیر مستقیم گفته بود حواس مرا پرت می کنند !
عیدها همه اش خانه بودیم و من نمی دانستم سیزده بدر یعنی چه ؟
وقتی مدرسه می رفتم، پدرم خودش مرا می رساند آخه مادرم گفت بود نکنه توی سرویس مدرسه حرف بد یاد بگیرم .
پدرم مرا خیلی دوست داشت! وحتی می گفت زنگ تفریح به حیاط نروم !چون ممکن است بچه ها دعوایم کنند !
ومن نه تنها زنگ تفریح مدرسه که تمام زنگهای تفریح عمرم را در اتاقی درس خواندم ! مایه افتخار پدر بودم ! شاگرد اول !
وقتی پدر مرا به مدرسه می رساند شیشه ی اتومبیل را بالا می زد که مبادا حرفی بشنوم ومن تا مسیر مدرسه ریاضی کار می کردم!
وقتی سر سفره می آمدم باید به فیزیک فکر می کردم چون پدرم می گفت نباید لحظه ها را از دست بدهم !
چقدر دلم می خواست یکبار برف بازی کنم ، اما مادر پنجره را بسته بود ومی گفت پنجره باز شود من مریض می شوم
من حتی باریدن برف را هم ندیده ام !
من همیشه کفشهایم نو بود چون باآنها فقط از درب مدرسه تا کلاس می رفتم !!من حتی یک جفت کفش در زندگی ام پاره نکردم و مایه افتخار پدرم بودم !
من شاگرد اول تیزهوشان بودم ! تمام فرمول های ریاضی وفیزیک را بلد بودم
ولی نمی توانستم یک لطیفه تعریف کنم !
و حالا یک پزشکم ! چه فرقی دارد تو بگو یک مهندس ! پزشکی که تا الان نخندیده است ،مهندسی که شوخی بلد نیست!
من نمی دانم چطور باید نان بخرم !من نمی دانم چطور باید کوهنوردی بروم!
با اینکه بزرگ شده ام اما می ترسم باکسی حرف بزنم ! چون ممکن است حرف بد یاد بگیرم !
من شاگرد اول کلاس بودم ! اما الان نمیدانم اگر مثلا مراسم عروسی دعوت شوم چگونه بنشینم ، اگر مراسم عزاداری بروم چه بگویم !
همسایه مان برای ما آش نذری آورده بود نمی دانستم چه اصطلاحی بکار ببرم
گفت :یک روز باید بنشینم برای خودم جوک تعریف کنم ! یک روز باید یک پفک نمکی را تا آخر بخورم !یکروز می خواهم زیر برف بروم ! یک روز می خواهم داد بکشم ، جیغ بزنم !من شاگرد اول کلاسم اما از قورباغه می ترسم ، از گوسفند می ترسم ، مایه افتخار پدر حتی از خودش هم می ترسد !
راستی پدرهای خوب ومهربان به فکر شاگردهای اول کلاس باشید
و اگر پدرم را دیدید بگویید فرزندش شاگرد اول کلاس درس و شاگرد آخر کلاس زندگی است.
مدرسه زندگی
@bonyanschool
@madresehtabiat
@natureschool