نقدی بر علینجات غلامی
(چرا سلطنتطلبی از جمهوریخواهی جلوتر است)
آقای غلامی، آیا زیبنده نیست که انسان فرهیختهای مانند شما عوض هرگونه مشارکتی در این دوگانهی جمهوریخواهی و سلطنتطلبیِ مشروطه، از هر دو عقبتر بنشیند و بخواهد زمین بازی را عمق ببخشد. در معرفی یکی از درسگفتارهای جنابعالی دیدم به مارسلیوس پادویایی و ژان بودِن اشاره فرموده بودید. طبعاً بهتر از من آگاه هستید که این دو، چهرههای حساسی در تاریخ هستند که علیه حکومت دینی به پا خواستند، البته با شیوههای متفاوتی: شیوهی ژان بودن به سلطنتطلبی مشروطه نزدیکتر است (اگرچه امکانِ قرائت جمهوریخواهانه نیز از او بسته نیست اما به هر حال هسته فکر او اقتدار پادشاهی برای حفظ وحدت ملی علیه جنگ مذاهب و قدرت کلیسایی فراملی است) و شیوهی مارسلیوس به نوعی جمهوریخواهی دموکراتیک که در پی بازگرداندن مشروعیت قدرت به مردم و سلب اعتبار قدرت الهی است. به هر حال، زمین این بازی ریشهی تاریخی عظیمی دارد. در ایران اکنون کفهی ترازو نابرابر است، سلطنتطلبان – احتمالاً برخلاف تصور شما – سوادشان از جمهوریخواهان بسیار بیشتر است، جمهوریخواهان نهایتاً مباحثی از آرنت و پتیت را خوانده باشند اما سلطنتطلبان مشروطه تا ریشههای بحث در بودن و ماکیاولی و مونتسکیو عقب رفتهاند. شما جسارتاً یا خودتان را به خواب زدهاید یا واقعاً گول ظاهر رسانهای بحثهای سلطنتطلبی را خوردهاید و واقعاً تصور میکنید اینها بیخبرند. این نکته در شما برایم قابل فهم نیست. به هر حال، واقعیت این است که جمهوریخواهی آنچه شما زیربنای تئوریک مینامید را ندارد چهار بحث عدم سلطه از سوی پتیت بیشتر سرگرمی است. جمهوریخواهی اگر واقعاً وجود داشت همانطور که سلطنتطلبان بر شهریار ماکیاولی ایستادند تا سلطنتطلبی را بیرون بکشند باید بر گفتارها میایستادند تا جهموریخواهی را بیرون بکشند و همینطور الی آخر در تاریخ مارش فیلسوفان خود را مینواختند. اما خودتان بهتر از من میدانید بانگ جمهوریخواهی به چهار جملهی قصار در مهرآئین و حسام سلامت ختم میشود که از آرنت و امثالهم میآورند با سبقهای جامعهشناختی که از معاصرین فراتر نمیرود و در زمین پراکسیس موقعیتی است. بر این اساس، طبق مترومعیارهای خود شما در تقدم تئوریا بر پراکسیس، سلطنتطلبان نه در فضای رسانهای بلکه در زمین تئوری تا اینجا یک هیچ جلوترند.
ع. م.
(چرا سلطنتطلبی از جمهوریخواهی جلوتر است)
آقای غلامی، آیا زیبنده نیست که انسان فرهیختهای مانند شما عوض هرگونه مشارکتی در این دوگانهی جمهوریخواهی و سلطنتطلبیِ مشروطه، از هر دو عقبتر بنشیند و بخواهد زمین بازی را عمق ببخشد. در معرفی یکی از درسگفتارهای جنابعالی دیدم به مارسلیوس پادویایی و ژان بودِن اشاره فرموده بودید. طبعاً بهتر از من آگاه هستید که این دو، چهرههای حساسی در تاریخ هستند که علیه حکومت دینی به پا خواستند، البته با شیوههای متفاوتی: شیوهی ژان بودن به سلطنتطلبی مشروطه نزدیکتر است (اگرچه امکانِ قرائت جمهوریخواهانه نیز از او بسته نیست اما به هر حال هسته فکر او اقتدار پادشاهی برای حفظ وحدت ملی علیه جنگ مذاهب و قدرت کلیسایی فراملی است) و شیوهی مارسلیوس به نوعی جمهوریخواهی دموکراتیک که در پی بازگرداندن مشروعیت قدرت به مردم و سلب اعتبار قدرت الهی است. به هر حال، زمین این بازی ریشهی تاریخی عظیمی دارد. در ایران اکنون کفهی ترازو نابرابر است، سلطنتطلبان – احتمالاً برخلاف تصور شما – سوادشان از جمهوریخواهان بسیار بیشتر است، جمهوریخواهان نهایتاً مباحثی از آرنت و پتیت را خوانده باشند اما سلطنتطلبان مشروطه تا ریشههای بحث در بودن و ماکیاولی و مونتسکیو عقب رفتهاند. شما جسارتاً یا خودتان را به خواب زدهاید یا واقعاً گول ظاهر رسانهای بحثهای سلطنتطلبی را خوردهاید و واقعاً تصور میکنید اینها بیخبرند. این نکته در شما برایم قابل فهم نیست. به هر حال، واقعیت این است که جمهوریخواهی آنچه شما زیربنای تئوریک مینامید را ندارد چهار بحث عدم سلطه از سوی پتیت بیشتر سرگرمی است. جمهوریخواهی اگر واقعاً وجود داشت همانطور که سلطنتطلبان بر شهریار ماکیاولی ایستادند تا سلطنتطلبی را بیرون بکشند باید بر گفتارها میایستادند تا جهموریخواهی را بیرون بکشند و همینطور الی آخر در تاریخ مارش فیلسوفان خود را مینواختند. اما خودتان بهتر از من میدانید بانگ جمهوریخواهی به چهار جملهی قصار در مهرآئین و حسام سلامت ختم میشود که از آرنت و امثالهم میآورند با سبقهای جامعهشناختی که از معاصرین فراتر نمیرود و در زمین پراکسیس موقعیتی است. بر این اساس، طبق مترومعیارهای خود شما در تقدم تئوریا بر پراکسیس، سلطنتطلبان نه در فضای رسانهای بلکه در زمین تئوری تا اینجا یک هیچ جلوترند.
ع. م.