مدرسه
4.67K subscribers
49 photos
7 videos
13 files
47 links
AlinejatGholami.yek.link

ἐπὶ τὰ πράγματα αὐτά
Download Telegram
Audio
Audio
Audio
Audio
دوره_«روشنگری_چیست؟»،_علی‌_نجات_غلامی.pdf
1.3 MB
درسنامه‌ دوره «روشنگری چیست؟»
مدرس: علی نجات غلامی
تهیه و تدوین: مهدی رضاییان‌زاده

(این درسنامه از کلاس‌های دوره‌ی «روشنگری چیست» استاد علی نجات غلامی، که در 12 جلسه طی مهر و آبان  1404 برگزار شد، استخراج شده است. مطالبِ استخراج شده همگی توسط هوش مصنوعی، و از روی متن ترنسکریپت فایل‌های صوتی جلسات تنظیم و تولید شده و هیچ منبع دیگری به جز این فایل‌ها ندارد. بنابراین تمام مطالب، بدونِ استثنا، در کلاس درس عنوان شده و کوچکترین مطلبی که خارج از متن سخنرانی استاد باشد در این درسنامه موجود نیست. برای سهولت دسترسی مخاطب به متن مقاله کانت، در ابتدا متن انگلیسی «روشنگری چیست» و ترجمه‌ی آن آورده شده است.)
دوره‌ی فوق از دوره‌های مهم و خاص بنده بود که اخیرا تکمیل شد. دوره‌ای است که شنیدن آن به همگان اکیدا توصیه می شود. لذا کل دوره را به رایگان تقدیم علاقه‌مندان کردم. فایل آخر نیز پیاده سازی این دوره توسط دوست گرانقدر جناب رضائیان است که متنی بسیار جامع شده است.
دوره رایگان است اما امکان دونیشن وجود دارد.
شماره کارت
5859
8311
3036
8870
تجارت، غلامی
دوستان چنل یوتیوب ما هم به راه افتاد. در این چنل سعی می کنیم ویدئوهایی آپلود کنیم. فعلا با ویدئوهایی با موضوع فلسفه چیست شروع کردم که اولین فایل آپلود شد.
لطفا با سابسکرایب حمایت کنید و به دیگران معرفی کنید تا این صفحه را با کمک دوستان فعال و پربار کنیم.
با درود
علی‌نجات غلامی
اولویت لیبرالیسم کلاسیک بر چپ و راست

علی‌نجات غلامی

من سوسیالیسم را فقط در خود غرب بالفعل‌موجود معنادار می‌دانم. سوسیالیسم برخلاف تصوری که بلوک شرق ایجاد کرد هرگز یک "آلترناتیو" یا "بدیل" برای لیبرالیسم کلاسیک نبوده است. بلکه ازآنجاکه "لیبرالیسم کلاسیک" بستر فلسفیِ عقلانی مدرن است، سوسیالیسم یکی از امکانهای تعدیلی درون خود آن بوده است. لیبرالیسم کلاسیک، لیبرالیسم نو را تفوقی حاکمیتی داد و در عین حال امکان‌های سوسیالیستی برای کنترل و تعدیل آن را هم پیش نهاد این نه فقط در لسان مارکس بلکه خود جان استوارت میل هم بعد سوسیالیستی را برجسته می‌کند. اینکه مسیری مارکسیست-لنینیستی از دل اروپا بیرون زد و به سمت جهان نااروپایی رفت و بدل به سنخی آلترناتیو شد فقط و فقط یک "فاجعه" در تاریخ اندیشه است. یک بدبختی مضاعف برای جوامع پیشامدرن که عوض اینکه بخواهند قبل از ورود به مناقشات درونی مدرنیسم در دوگانه‌های متعادل‌ساز چپ-راست، به سمت لیبرالیسم کلاسیک حرکت کنند، از مرحله‌ای نابهنگام شروع کنند و در مقابل خود مدرنیته بایستند که به اصطلاح چپ شوند، چپی که فقط روی کاغذ معنا داشت و در عمل بجز خوراک دادن به ارتجاع‌های پیشامدرن و تشکیل دیکتاتوری‌های کوچک و بزرگ و انواع حالات سلب آزادی فردی و مدنی و ابقاء جوامع گله‌وار و نابالغ پیشاروشنگری کاری نکرد.
اندیشه‌های چپی یک شقِ از یک دوگانه‌ی حرکت در یک جامعه‌ی مدرن‌اند که روح دیالکتیکی مدرنیسم را حفظ می‌کنند. پس وقتی لیبرالیسم کلاسیک نه در مقام یک ایدئولوژی بلکه یک فلسفه‌ی عقلانی مبتنی بر آزادی محقق شده باشد، دو جریان ایدئولوژیک لیبرالیسم و سوسیالیسم – و حتی سه جریان لیبرالیسم، سوسیالیسم و کانسرواتیسم - در جدالی معنادار می‌کوشند به «تعادل اجتماعی» نزدیک‌تر شوند. پس هیچ ایرادی ندارد کسی با اندیشه‌های سوسیالیستی شهردار نیویورک شود مادامیکه روح کلی حاکمیت ایالات متحده نولیبرال و قانون اساسی آن در بایسته‌های اساسی لیبرالیسم کلاسیک نوشته شده است، این دقیقاً همان معنای تعدیلی است که مثلاً تا سرحد امکان عدالت توزیعی را در دل بازار آزاد جلوتر ببرد.
اما در جوامع پیشامدرن مانند جامعه‌ی ما که درگیر یک ارتجاع و یک سنت‌گرایی پیشامدرن است که در قالب بنیادگرایی دینی با اصل لیبرالیسم کلاسیک درگیر است، اندیشه‌های چپی که میراث لنینیسم و مائوئیسم در تقابل با اصل مدرنیته بوده‌اند، جز انحراف از میدان واقعی مبارزات و انرژی‌سوزی و حتی خوراک دادن به ارتجاع نیستند.
آنچه در ایران بدواً مسئله است عقلانیت مدرن است، آنچه میدان اصلی مبارزات را تعیین می‌کند مسئله‌ی آزادی است. در خاورمیانه هر پرچمی که نام امانوئل کانت بر آن ندرخشد، هر اسمی که روی آن باشد به سمت پرتگاه در حرکت است.
فرمول ساده است: از سنت به سمت مدرنیته یعنی روشنگری و عقلانیت مدرن در قالب لیبرالیسم کلاسیک، سپس جدال بعدی درون این عرصه بین کانسرواتیست، سوسیالیست و نولیبرالیست.
پس روشن است که اولاً تقابل سوسیالیست یا کانسرواتیست و حتی نولیبرالیسم با لیبرالیسم کلاسیک بی‌معناست، چون نبرد شاخه‌ی درخت با تنه‌ی درخت است! و خودکشی فکری است، ثانیاً جوامع پیشامدرنی که از روی تنه به شاخه جهش می‌کنند و مثلاً می‌خواهند با سوسیالیسم از لیبرالیسم کلاسیک - به تصور اینکه نولیبرالیسم چونان شاخه‌ی مغایرش با خود تنه چونان سرشاخه‌اش یکی است! - میانبر بزنند محکوم به تمام مصائبی هستند که کشیده و خواهند کشید.
مدرسه
https://www.youtube.com/watch?v=3fGCvDii7Wg&t=2s
دوستان سپاس از همراهی شما. حقیقتاً برنامه های خوبی برای چنل یوتیوبی ام دارم و چون فضایش رسمی تر است امکان مباحث فنی فلسفی اعم از عمومی و تخصصی در آن خیلی بیشتر است، این واقعاً به همراهی شما بستگی دارد لطفا حتما واکنش نشان دهید به ویژه چنل را سابسکرایب کنید. با درود علی نجات غلامی
مدرسه
دوره_«روشنگری_چیست؟»،_علی‌_نجات_غلامی.pdf
من «خودم» کدام یک از این همه تصویرم که از خودم ایجاد کرده‌ام؟

ببینید دوستان می‌دانم این مسئله‌ی خیلی از شماست که «علی‌نجات غلامی بالاخره کجا ایستاده است؟» حق دارید چون در طول این سالها ازآنجاکه عادت دارم بلند بلند فکر کنم افکاری را در قالب پستی و کامنتی انتشار می‌دهم که نه اینکه در اصل متناقض باشند اما ربط دادن‌شان گاهی سخت می‌شود که غلامی واقعاً کدام یک از این نیم‌رخ‌هایی است که بروز می‌دهد. این متن فوق که گزارش دوره‌ی فوق‌تر «روشنگری چیست؟» است «چهره‌ی اصلی» من است. دست کم «زیرسازی» کار را در می‌آورد. نقطه‌ای که مرا باید رصد کنید از این صدو هفتاد صفحه متن شسته‌رفته است که آقای رضائیان زحمت‌اش را کشیده‌اند، سیمایی روشن است محور نگاهم را مشخص می‌کند، یعنی هسته‌ی روشنگری که در پدیدارشناسی هوسرل «جرح و تعدیل» و تکمیل می‌شود.
پس پروژه‌ی من «عقلانیت» است اما نه در معنای تحلیلی و پوزیتیویسم منطقی که به قول هوسرل سنگری ای بس ضعیف در برابر دشمن – ناعقل‌انگاری و تاریخی‌انگاری و نسبی‌انگاری – است.
اما سئوال: پس این شطح و طاماتی که گاهی از ما صادر می‌شود را کجای دل‌مان بگذاریم؟ هیچ بریزید دور! در قلب اروپای دوران فدریک که ننشسته‌ام اینجا خاورمیانه است و حال همه ما خوب است و روزی ده بار ارور می‌دهیم. کلاً سه ساعت در روز عاقلیم و خودمانیم بقیه‌اش ذهنم معلوم نیست چه غلطی می‌کند. ولی شما بچسبید به همین متن فوق این اصل است. بچسبید به همین سه ساعت عاقلی ما. فردا هم می‌بینی باز یه شطح و طاماتی درباره‌ی «اِل» در فینیقیه نوشتم. جدی نگیرید. کانت را دریابید و متن فوق را.

علی‌نجات غلامی
Forwarded from زیر سقف آسمان
♦️توهین استاد ادبیات فارسی به منتقدان مرکزگرایی و مدافعان اتنیک‌های ایرانی: "مثل سگ دروغ میگن"!

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۵ آبان ۱۴۰۴



اهالی‌ی ادبیات فارسی بر روی زبان فارسی تعصب دارند و با سوگیری در باره‌ی آن سخن می‌گویند. اغلب آنان در باره‌ی پدیده‌هایی سخن می‌گویند که حتا درک درستی از آن‌ها ندارند.

حوزه‌ی تخصصی‌ی آن‌ها ادبیات فارسی و متون ادبی در زبان فارسی است، اما آن‌ها پا را از حوزه‌ی تخصصی‌ی خود بیرون می‌نهند و در باره‌ی آرایش زبانی در کشور ایران نظر می‌دهند و از انحصارگرایی‌ی زبانی دفاع می‌کنند.

این‌که آن‌ها در باره‌ی اموری فراتر از تخصص خود سخن می‌گویند به خودی‌ی خود اشکالی ندارد؛ زیرا استبداد تخصص امری غیرقابل قبول است. اما مشکل این است که آنان مدعیاتی بدون دلایل معتبر در باره‌ی زبان فارسی مطرح می‌کنند و وقتی با نقد مواجه می‌شوند اقدام به توهین یا پرونده‌سازی‌ی سیاسی و توطئه‌نگری می‌کنند و بحث انتقادی را امنیتی‌سازی می‌کنند.

در این ویدئو دکتر علی‌اصغر دادبه به منتقدان مرکزگرایی و مدافعان حقوق جمعیت‌ها و فرهنگ‌های ایرانی توهین می‌کند.

ما منتقد انحصارگرایی‌ی زبانی و نیز همه‌ی اشکال انحصارگرایی در کشور هستیم.

ما منتقد مرکزگرایی هستیم.

ما منتقد ملی‌گرایی‌ی ایرانی هستیم که در طی‌ی یک قرن گذشته به سرکوب فرهنگ‌های ایرانی پرداخته و تاریخ‌نگاری‌ی ایده‌ئولوژیک را تحقق بخشیده است.

ما منتقد مدعیات دروغین در باره‌ی زبان فارسی هستیم، نه دشمن زبان فارسی. ما زبان فارسی را هم یکی از سرمایه‌های فرهنگی‌ی ایران می‌دانیم و بدان حمله نمی‌کنیم بل‌که باورها و ادعاهای کاذب در باره‌ی آن را نقد می‌کنیم.

با ما بر اساس دلایل و اسناد سخن بگویید! کار با توهین و تهدید و پرونده‌سازی پیش نمی‌رود.

ما دروغ‌ها و ناراستی‌های شما استادان ادبیات فارسی و ملی‌گرایان ایرانی را برملا خواهیم کرد.

ما نشان خواهیم داد که بسیاری از شما اهل تحریف هستید و در سرکوب‌های مرکزگرایانه و ملی‌گرایانه‌ی افراطی شریک و سهیم اید.

ما می‌دانیم که شما یک قرن فرصت تکثیر داشته اید. اما اینک نوبت تکثیر منتقدان شما است.

ما اینک قصد داریم از شما اساتید و دکاتره‌ی ادبیاتی و ملی‌گرا، اعتبارزدایی و اقتدارزدایی کنیم. قابل فهم است که از ما بترسید و به ما توهین کنید و دست به امنیتی‌سازی و پرونده‌سازی بزنید و تیر اتهامات‌تان را روانه‌ی ما بکنید.

ما چون مردم کشورمان و ایران را دوست داریم، از چتری فراگیر برای ایران دفاع می‌کنیم و با تنگ‌نظری‌ها و انحصارگرایی‌های شما مخالف ایم. ما علیه بیگانه‌گی‌ی سیاسی و اجتماعی‌ی جمعیت‌های ایرانی تلاش می‌کنیم، تا پیوند اجتماعی‌ی قوی‌تری بیافرینیم.

#توهین
#زبان_فارسی
#حقوق_اتنیک‌ها
#علی_اصغر_دادبه
@NewHasanMohaddesi
زیر سقف آسمان
♦️توهین استاد ادبیات فارسی به منتقدان مرکزگرایی و مدافعان اتنیک‌های ایرانی: "مثل سگ دروغ میگن"! حسن محدثی‌ی گیلوایی ۲۵ آبان ۱۴۰۴ اهالی‌ی ادبیات فارسی بر روی زبان فارسی تعصب دارند و با سوگیری در باره‌ی آن سخن می‌گویند. اغلب آنان در باره‌ی پدیده‌هایی سخن…
جناب اصغر دادبه، از اساتیدی بسیار برجسته هستند که بنده از معدود کسانی است که لفظ استاد را برای ایشان به کار می برم. دو آموزه از ایشان در ترمی که سرکلاس شان نشستم برای من به یادگار ماند و بر ذهنیتم اثربخش بود. با اولی موافق و با دومی مخالفم. اولین آموزه ایشان مخالفت ایشان به گفتمان غالب روایت ادبیات بود که در جدال عقل و عشق، عشق گرایی را در تضاد با عقلگرایی نمی دانست و معتقد بود که ادبیات ما سخن از سطح بالاتر عشق می گوید و در تعارض با عقل نیست و عقل ضرورت اولیه مسیر عشق است. آموزه ای بسیار شجاعانه در مقابل تعصبات بنیادگرایانی مانند دینانی و اساتیدش بود که خیلی دیده نشد. اما من با غور در اندیشه های شلر به تبیین پدیدارشناختی این آموزه رادیکال رسیدم.
آموزه ی دوم جناب استاد دادبه این بود که یک مربع «احیا» بود با فردوسی و بوعلی و دیگران که خواستند فرهنگ ایرانی را در مقابل فرهنگ عربی احیا کنند. با این آموزه به شدت مخالفم و معتقدم یک سوفهم معاصر ناشی از سوگیری های ملی گرایی معاصر باعث شده اصل حکمت و فلسفه ای این بزرگان به محاق برود.

....
از جناب محدثی دو خواهش دارم. اول اینکه کمی اصلاح کنند آقای دادبه یک استاد واقعی است و بولد کردن این توهینات که کمی در لسان نسل مسن تر جاری است به شدت سو تفاهم ایجاد می کند چنین چیزی محل اغماض است. اگرچه با بیانیه فوق از ایشان کامل موافقم.
درخواست دوم می خواهم که به حقیر نظر به امکانات‌شان فرصتی بدهند که در یک نشستی روی نقد آموزه دوم مفصل فایلی ویدئویی تهیه کنند که حقیر مفصل دلایلم را بیاورم و عمیقا به این مسیله که از دید من ام المسائل است پرداخته شود
من مدعی ام که پروژه فردوسی «احیا» نیست و چیزی فراتر و بزرگ‌تر از این در کار فردوسی نهفته است.

علی نجات غلامی
فریده مارزوک: درود استاد عزیز مطلبتان را در جواب دکتر محدثی خواندم متاسفانه ایشان یک عده پان ترک بسیار پرخاشکر وبد دهن را دور خود جمع کرده وبشدت بر ضد ایرانیت واساطیر ایرانی شوریده ،من چند بار باهاش صحبت کردم چون ارزش برایشان قایلم ولطف کردند چند بار هم در گروه مارزوک کنفرانس دادند اما بی نتیجه بود ایشان نقد نمیکنند تحریف میکنند .
سوال من اینست در جایی که هیچکدام از شهروندان ایرانی دارای حقوق مدنی نیستند ایا اموزش زبان مادری ممکن است ؟ وایا این رفتار به اتحاد مردم ایران برای رسیدن به حقوق مدنی خود صدمه نمیزند .؟
پاسخ: سلام بر شما ببینید خانم مارزوک، بنده در گفتگویی که با جناب محدثی داشتم و امیدوارم به زودی نشر بیابد اتفاقاً به روشن‌سازی محل نزاع پرداختیم. ایشان یک جامعه‌شناس است و کار عمده‌ی جامعه‌شناس دفاع از کثرات اجتماعی خاصه با رویکردی انتقادی است یعنی نقد متن و مرکزیت‌ به نفع به حاشیه‌رانده‌شدگان. پس تاجاییکه آقای محدثی در این چارچوب نوشته است، از جمله بیانیه‌ی فوق کاملاً علمی و درست است. ایشان چه در این متن چه در گفت‌وگوی‌مان به هیچ وجه طرف هیچ کدام از دوگانه‌ی فاناتیک و شبه‌علمی قومیت‌گرایی یا ناسیونالیسم جاری نیست.
دوگانه‌ی قومیت‌گراییِ تجزیه‌طلب و ملی‌گراییِ باستان‌گرایِ انزواطلب هر دو جعلی و غیرعلمی و غیراصیل هستند.
آقای محدثی را نمی‌توان به بهانه‌ی انتقادشان از مرکزیت‌گرایی‌ای که به وضوح تبعات اجتماعی مخرب و ملموس برای یک جامعه‌شناس وفادار به علم‌اش دارد، به این بازی تقلیل داد.
این دوگانه‌ای دروغین است که برای انحراف اذهان از واقعیت اجتماعی شارژ می‌شود. به جای اینکه به حاشیه‌رانده‌شدگان دغدغه‌ی‌شان نقد مرکزیت و عدم عدالت توزیعی در اقتصاد تا فرهنگ باشد، درگیر «آدرس غلط» می‌شوند یعنی به سمت تجزیه‌طلبی سوق داده می‌شوند تا بدتر به‌مثابه عناصر مخرب حرف حق‌شان پایمال شود و جوانانی ترک و کرد هم بخصوص، گول این بازی را خورده‌اند. به جای اینکه مسئله‌، مسئله‌ی واقعیِ اقتصاد و فرهنگ و زبان باشد، درگیر انواع بازی‌های کاذب می‌شوند که هیچ کس بجز قدرت مسلط از آن سود نمی‌برد. اتفاقاً آقای محدثی کسی است که قومیت‌گراها به جای این بازی غلط همیشگی که "او را «امضایی» برای مفروضات از قبل مسلم‌شان ببینند" او را نقطه‌ای امنی برای تصحیح مسائل و خواست‌های‌شان ببینند. که به یک زمین علمی و ایمن و محق در نقد مرکزیت‌گرایی بپردازند.
اما من و شما لر و لک‌ایم. ما به‌طور تاریخی حب خاصی نسبت به وطن داریم. و کمتر دچار این بازی‌های انحرافی می‌شویم که به سمت تجزیه‌طلبی و این افسانه‌ها متمایل شویم. با این حال از آن طرف نباید مهر ما به ایران بازیچه‌ی نگاه‌های مرکزگرایی باشد.
مرکزگرایی یک مسئله‌ی اجتماعی است نه تاریخی-هویتی. تاریخ معاصر ایران از اواخر قاجار تا به امروز مسیری را طی کرده است که خواهی نخواهی به بیان نرم‌تر به «توسعه‌ی نامتوازن» و به بیان تندتر «استعمار داخلی» منتهی شده است در هر دو صورت چیزی از وخامت وضعیت کاسته نمی‌شود. این واضح است که منابع لرستان من دارد بدون هیچ جایگزینی به سمت قم و اصفهان می‌رود و اساساً اوضاع زیست به شدت مختل شده است و هیچ چیزی شرم‌آورتر از این نیست یک لر یا لک آنقدر ساده‌لوح باشد که به بهانه‌ی ایران‌دوستی، او را ابزار سرکوب صداهای اعتراض در منطقه کنند. که خفه شوید ایران در خطر است! بگویی لرستان چه؟! بگویند این بازی قومیت‌گرایی است علیه ایران! ایرانِ شما یک توهم روی کاغذهای باطله مشتی‌ تاریخ‌نگار نئشه است، ایران واقعی همان لرستان است که دارد نابود می‌شود.
هژمونی‌های دروغین مثل زبان ملی فقط سرپوشی برای معصوم‌سازی اقداماتی است که پشت‌اش دارند آب کوهستان‌های لرستان و خوزستان و ایلام و کرمانشاه را می‌برند. واضح است که هر گروه قومی با زبان و فرهنگ خودش باید زیست کند. فارسی هم یک زبان اداری در رفع مشترکات اجتماعی، قرار نیست خانواده‌ی من فارسی حرف بزنند تا وقتی زیست‌شان درون زیست‌زبان خودشان است. این چه چیزی است اصلاً مسئله شود؟
واضح است که همه‌ی ما وطن و کشورمان را دوست داریم، اما ناسیونالیسم در حالت مقررش یک عقیده‌ی ارتجاعی مثل بنیادگرایی دینی است. در پسامشروطه دو گروه تاب مدرنیته را نیاوردند بعد تاریخ را به قبل از اسلام و بعد از اسلام تقسیم کردند عده‌ای به این چسبیدند عده‌ای به آن. در هر دو صورت این چیزی بجز عقب‌افتادگی و واپس‌گرایی نیست. یکی دنبال زنده کردن اسلام ناب است در قرن بیست و یکم آن یکی دنبال احیاء اقتدار داریوش. این مهملات چرا کار می‌کنند؟ چون سرپوشی برای پنهان کردن اصل آن مرکزگرایی هستند. بعد هم قومیت و گروه‌های سرکوب‌شده‌ی این مرکزگرایی، عوض اینکه متوجه این موضوع باشند دچار ماسماسک‌های پان‌کردیسم و پان‌ترکیسم و این سرکاری‌ها می‌شود که هدف از آنها بجز اتلاف انرژی سیاسی در بیراهه‌ها نیست.
چیزی که هدف باید باشد یک ایران مرکززدوده و متوازن است که سیاست‌اش دخالتی در هیچ فرهنگ و زبان و دینی نداشته باشد. زبان ملی، دین رسمی، لباس ملی، موسیقی ملی، این چه خزعبلات بربرانه‌ای است؟! هر کسی آزاد است به هر فرهنگی که هست زیست کند مادامیکه آزاری به دیگری نمی‌رساند.
خدمت جناب محدثی عرض کردم که سیاست مدرن یک "فرم" است نه "محتوا". حاکمیت سیاسی حق هیچ "دخالتی" در امور محتوایی اعم از زبان و فرهنگ و دین و اینها ندارد.
تاریخی را به روایتی مطلوب روایت کردند تا تفوق خود را در دسترسی به منابع توجیه کنند. این ایرانی که محدثی با آن می‌جنگد روایتی خودشیفته از ایران است نه خود ایران. این روایت منسوخ شده است.
من و توِ لر و لک الان آیا بهتر نیست درد کاشت تریاک را در زاگرس جنوبی داشته باشیم؟ می‌دانید چه آسیب‌هایی فقط به جامعه زنانه‌ی روستایی رسیده است که در هیچ رسانه‌ای خبری نیست؟ می‌دانی وسعت نابودی‌اش چقدر است؟ من هم نباید جرأت کنم حرفی بزنم چون قبل از دیگران خود لرها فحشم می‌دهند که این وای گفتی لر؟ پان‌لریسم؟! ایران در خطر است!
در مورد اساطیر و تاریخ و ادبیات ایرانی طبعاً اختلاف نظرم با آقای محدثی زیاد است. اما بسیار رادیکال‌تر از ایشان با روایت سطحی جاری ناسیونالیست‌ها از فرهنگ ایرانی مخالفم و چیزی بجز برساخت‌های ایدئولوژیک بدون سند و غیرعلمی در این روایت‌های موجود نمی‌بینم که در جاهای خود بدانها پرداخته‌ام.

علی‌نجات غلامی
ببینید دوست عزیز زبان و فرهنگ فارسی بدون هیچ ارتشی به دلیل عمق و گستره‌ی متنی‌اش از خودش دفاع می‌کند. پس نگرانی شما بابت شوخی‌های فضای مجازی بی‌مورد است.
آنچه ما باید نگرانش باشیم «موانع قوام یک دولت مدرن» در ایران است. ما باید به این برسیم. دولتی که فرم است و در محتوای دینی، فرهنگی، زبانی و غیره "دخالتی" ندارد. این چیزی است که من اهل فلسفه در بعد فلسفه‌ی سیاسی دنبالش هستم. کثرت ارگانیک لازمه‌ی رسیدن به دولت-ملت مدرن است.
مسائلی که شما درگیرشان هستید مثل این دوگانه‌ی پان‌ترکیسم-پان‌ایرانیسم، نه یک مسئله بلکه به قول ویتگنشتاین یک شبه‌مسئله است و به جای حل باید منحل شوند. اینها مسائل انحرافی‌اند؛ انحراف از مسائل زیسته‌ی واقعی.
پس موقف من نه موقفی بینابینی برای راضی نگه‌داشتن دو طرف بلکه موقفی در نفی هر دو طرف با انحلال اصل دوگانه‌ی‌شان است.
آنچه مشخص است این است که ما کشوری داریم و این کشور باید در مسیر "توسعه" قرار گیرد. از لوازم این توسعه وحدت فرمیِ کثرت محتوایی است. وحدت سیاسی یک فرم مدیریتی است که رفاه عمومی تمامی ساکنان را به نحو برابر هدف و غایت خود قرار می‌دهد. این فرم هیچ معنای محتوایی‌ای را نخواهد داشت زیرا این کار ختم به استبداد و ارتجاع به وضع پیشامدرن می‌شود.

علی‌نجات غلامی
پس با زبان فارسی چه معامله‌ای باید کرد؟
زبان فارسی دو بعد دارد. یکی یک زبان گفتاری در دل زندگی روزمره است که طبعاً یکی باید باشد درکنار دیگران هرکسی همچنان که موسی به دین‌اش عیسی بی دین‌اش به زبان خویش. قرار نیست در استانی که یک فارس زبان زندگی نمی‌کند من اصلاً فارسی‌سازی کنم. این موضوع مقاومت جامعه‌شناسان انتقادی است.
اما چیزی که از حوزه‌ی کار جامعه‌شناس بیرون است، بعد دوم در سطح گایست یا روح است. زبان فارسی یکی از "بزرگ‌ترین" زبان‌های تاریخ بشر در تولید محتوای فرهنگی است. این لفظ «بزرگ» هم چیزی نیست با مشتی حرف پساساختارگرایانه از کار بیافتد و جامعه‌شناس روی این هم حرف بزند! چراکه مربوط به سطح گایست یعنی روح است نه ریزن یعنی عقل. عدالت و برابری مسئله‌ای عقلی است اما روح محل "برتری‌جویی". چنانکه نظامی می‌فرماید
«نجوید کسی بر کسی برتری/ مگر کز طریق هنرپروری»
بنابراین فردوسی از همین برتری‌جویی روحی آغاز می‌کند:
«سخن‌گوی دهقان چه گوید نخست/ که تاج «بزرگی» به گیتی که جست»
لذا بعد از چندین قرن نبرد در عرصه قلم در نهایت فارسی پیروزی خود را اعلام می‌کند
«گر به دیوان غزل صدرنشین‌ام چه عجب/سالها بندگی صاحب دیوان کردم» (حافظ)
بله این زبان پادشاه ادبیات است و شاهان ادبی سرزمین‌های دور از یونان تا ایرلند خود نیک می‌دانند با چه شهنشهی طرف‌اند.
و من لک هم هیچ احساس بدبختی‌ای نمی‌کنم در مقابل حافظ تعظیم کنم. چون از او ادب می‌آموزم و رشدم می‌دهد.
بنابراین، من اصلاً تناقض نیست که بگویم متاسفم که در جامعه‌ای زندگی کردم که زبان لکی‌ام «در دل زندگی روزمره» سرکوب ادااطوارهای فارسی فارس‌های مصرف‌گرا شد و در عین حال خوشبختم در جامعه‌ای زندگی کردم که به گنجینه‌ی ادبیات فارسی دست یافتم. (البته خودباخته هم نیستم لکی هم مقداری ادبیات قابل اعتنا دارد ولی خب فارسی در لول دیگری است).
بر این اساس، با آقای دادبه هم‌صدا هستم که وظیفه‌ی ما با هر زبانی و گویشی حفاظت از گنج نظامی و فردوسی و سعدی و حافظ نیز هست. اما تصور نمی‌کنم این وظیفه وظیفه مرا در صدای بی‌صدایان بودن تحت‌الشعاع قرار دهد. شما حق ندارید هیچ گونه تفوقی در زبان در سطح زیسته ایجاد کنید. کرد حق دارد در کردستان کردی بگوید و بنویسد و دانشکده‌ی ادبیات و فرهنگ کردی خود را نه فقط در کردستان بلکه در هر جای ایران که لازم دید داشته باشد برای معرفی خویش.
استدلال شفیعی کدکنکی این است که استعمار آمده است و زبان اصلی که «محتوا» داشت را تخریب کرده و زبان‌هایی را مجاز کرد که «هیچی نداشتند» و بعدا دهن آن جوامع را سرویس نمود. این استدلال مشکل دارد. اولاً از کجا می‌گویی آن زبانها هیچ ندارند کردی مثلاً مقدار قابل توجهی محتوا در همان ادبیاتی دارد که فارسی دارد، تو حتی اجازه نمی‌دهی در حد همان چند قرن تاریخ ادبیاتش هم خودش را بروز دهد! ثانیاً این استدلال کفایت ندارد برای اینکه این وضع سرکوب خودشیفته‌وار را توجیه کند. ایران کشور متکثری است باید فضا باز باشد همه‌ی فرهنگ‌ها در آن رشد کنند و ببالند نه فقط در سطج آنچه دارند بلکه در سطح آنچه «می‌توانند» داشته باشند و خلق کنند. مسئله این است که در این کشور باید کاملاً مجاز باشم و امکانات‌اش را داشته باشم ادبیات خودم را تولید کنم و فرهنگ خود را غنا ببخشم. اینجا اگر از صدرنشینی فارسی کاسته شد به دلیل ضعف فعالیت فرهنگی شما خواهد بود نه سیاسی. اینکه بخواهید تفوق خود را در سطح گایست با سیاست حفظ کنید مشکل دارد! اینجاست که هم خود هم دیگران را از اصل مبارزه‌ی فرهنگی محروم کرده‌اید و خود و دیگران را با هم غرق می‌کنید. توسل شما به سیاست بازی روح را به هم زده است. الان هم دچار توهم توطئه‌اید که هر کس بیتی به کردی یا ترکی گفت «کشور» را در خطر می‌بینید.
آنچه خطر ایجاد کرد فقط ناتوانی شما در تولید فرهنگی فارسی در قرن اخیر بود که ادبیات و سینما و همه چیز را به ابتذال کشانیدید. دشمن شما بجز خودتان کسی نیست.
علی‌نجات غلامی