رادیو مادر
1.43K subscribers
3.86K photos
5.93K videos
491 files
2.67K links
پالایش فرهنگ پارسی ، نقد اسلام ، بیداری و براندازی

جنایات آخوند محمد تازی با نام الله موهوم

سخنان دکتر رستم جمشیدی

تا ما از دین اسلام رها نشویم روز خوش نمی بینیم
Download Telegram
Forwarded from اندیشیدن تنها راه نجات (𝐒@𝐥𝐢𝐦)
نگین صالحی
با ضربه باتوم نیروهای سرکوب گر به سرش در خیابان جمهوری تهران قبل از رسیدن به بیمارستان جان باخت..
شنبه
۱۶ مهر بعد ازظهر وقتی از کار تعطیل شده و به سمت خانه میرفته در خیابان جمهوری با سرکوب ماموران امنیتی مواجه میشود.
وقتی به خانه میرسد به مادرش می‌گوید بیرون شلوغ بود و مامورا میزدن ،گاز اشک آور زدن و…می‌گوید مامان حالت تهوع دارم ..نگین نرسیده به بیمارستان تمام میکند ..
نگین ۲۶ ساله دختر دیگر این مرز و بوم بدست مزدوران خامنه ای به قتل رسید.

خانواده و اطرافیان نگین بشدت تحت فشار و تهدید پلیس و نیروهای امنیتی هستند در سکوت نگین را دفن کردند و خانواده هم تحت نظر است ..این اخبار از نزدیکان ایشان بعد از گذشت چند روز که متوجه شدند منتشر میشود..

#مهسا_امینی
#حدیث_نجفی
#نیکا_شاکرمی
#سارینا_اسماعیل‌زاده
#نگین_صالحی

@AndisheKonim
Forwarded from ماهرخ
من #نگین_صالحی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۱۶ مهرماه ۱۴۰۱. بیست و هفت سالم بود، متولد ۱۰ آبان ماه ۱۳۷۴. فرزند منوچهر. اهل و ساکن تهران و در منطقه ۱۲ فخرآباد میدان بهارستان زندگی میکردم. حسابدار یه فروشگاه صوت و تصویر تو خیابون جمهوری بودم و اصولا یه آدم خوش برخورد و مهربون و کمرو. عاشق اسب‌ها بودم، استقامت و رهایی و آزادیشونو دوست داشتم.

اعتراضات سراسری با کشته شدن مهسا امینی شروع شده بود. روز ۱۶ مهرماه بود که از محل کارم اومدم بیرون که برم خونه، وقتی دیدم تظاهرات هست و هموطنای معترضم در حال شعار دادن هستن منم بهشون پیوستم و بغضی که سالها توی گلوم مونده بود رو فریاد زدم. لباس شخصیای سرکوبگر وحشیانه به مردم معترض حمله ور شدن، من شروع کردم به دویدن، دو تاشون دنبالم کردن وقتی یکیشون بهم رسید بازومو گرفت و پرتم کرد روی زمین و بعد هر دو با ضربات باتوم آنقدر به سرم زدن که غرق در خون شدم، دیگه جون در تنم باقی نمونده بود، منو رها کردن و رفتن. مردم بردنم کنار دیوار و یه خانم مهربون برام ماشین گرفت و رسوندم خونه. توی خونه مادرم که منو تو اون وضعیت دید در آغوشم گرفت و گفت باید بریم بیمارستان. حالت تهوع شدیدی داشتم، شروع کردم به بالا آوردن. مادرم منو رسوند بیمارستان، ولی دیر شده بود من بر اثر ضربه مغزی ناشی از ضربات باتوم به سرم چشم از دنیا فرو بستم…
بعد از کشته شدنم مامورای امنیتی شدیدا خانوادمو تهدید کردن که اسممو رسانه ای نکنن و اجازه برگزاری مراسم رو هم‌بهشون ندادن.

پیکر بیجون من در بهشت زهرا قطعه ۵ ردیف ۹ در سکوت خبری مظلومانه به خاک سپرده شد.

هموطن من یه ماه دیگه قرا بود شمع تولد ۲۷ سالگیمو فوت کنم ولی حکومت جنایتکار مجالم نداد و خانوادم تولدمو بر سر مزارم برگزار کردن. راه نیمه تمام منو به نتیجه برسون، برای آزادی بجنگ، اسممو بخاطرت بسپار و روز آزادی به یادم باش…💔
#مهسا_امینی