مدام حرف بزنم بلکه بهتر شم.
بنظرم این استرس سگ مصب از زمانی اومد سراغم که مشاوره رو شروع کردم.ازون موقع بود که نگرانِ پیامِ شاگردام بودم. که ای وای نکنه کنسل کنن بدبخت شم.تو موسسه بدنام نشم که شاگرداش همه کنسل کردن!
این تفکر کم کم باعث شد که استرس تو وجودم نهادینه شه،الان دیگه اون نگرانی رو ندارم.مهم نیست دیگه تمدید میکنن یا نه!ولی استرسش همچنان باهامه.
از روزی که شروع کردم به کار کردن،با خودم گفتم باید روی پای خودم وایسم.خیلی افتخارِ بزرگی هم نیست.صرفا حسم بود که وقتی ادعای "مستقل شدن"میکنم باید تا تهش رو برم.اولین پلهی مستقل شدن استقلالِ مالیه.خواه نا خواه شما از کسی که پول میگیری نمیتونی جدا بشی.ولی من تصمیم گرفتم تنهایی مثل کشور های غربی زندگی کنم.در نتیجه باید سختیِ اون زندگی،یعنی کار کردن و درآمد،رو هم به جون میخریدم.راضیم.خودم رو دوست دارم و همون طور که دارم اینجا افاضات میام،تا اینجا خوب بوده.ولی گاها به خودم نگاه میکنم که پسر وات د فاک مگه تو چند سالته که نگران کرایه خونهاتی!
حقیقتش بابا و مامانم از همون اول مخالف کارِ من بودن ولی من با لجبازی تمام ادامهاش دادم.
اردیبهشت ۹۹ بود که تا یه قدمی از دست دادن کار رفتم.۱۵ اردیبهشت بود. https://t.me/M_m_S_k/487 خوب یادمه.سخت بود برام که مسیری که تا اینجا اومده بودم داشت الکی الکی خراب میشد.۷ شبِ پر استرسی رو گذروندم که به خیر گذشت...
تو اون یه هفته. کلی برنامهی رایگان نوشتم.انسانی.ریاضی.همهچی.
هرکی پیام میداد کلی وویس میگرفتم که جذبش کنم.ولی کارم دوباره اوکی شد و پیج رو پاک کردم.بعدش پولایی ک جمع کردم رو گذاشتم بورس که اگه دوباره مشکلی پیش اومد حداقل اونجا باشه.اولش خوب بود ولی هرچی جلو رفت بورس ریخت و ریخت و من ناامید تر میشدم.
خوشبختانه بعد مدتی ورق برگشت و همه چیدرست شد.
تو اون مدت به بابا اینام هیچی نگفتم که اگه میگفتم خیلی کمکم میکردن و قطعا اینقدر استرس نمیکشیدم.اشتباه کردم که نگفتم ولی بعدش خیلی پوست کلفت شدم.
پوف
بگذریم.
شما چه طورید؟
#میرزا_قشمشم
بنظرم این استرس سگ مصب از زمانی اومد سراغم که مشاوره رو شروع کردم.ازون موقع بود که نگرانِ پیامِ شاگردام بودم. که ای وای نکنه کنسل کنن بدبخت شم.تو موسسه بدنام نشم که شاگرداش همه کنسل کردن!
این تفکر کم کم باعث شد که استرس تو وجودم نهادینه شه،الان دیگه اون نگرانی رو ندارم.مهم نیست دیگه تمدید میکنن یا نه!ولی استرسش همچنان باهامه.
از روزی که شروع کردم به کار کردن،با خودم گفتم باید روی پای خودم وایسم.خیلی افتخارِ بزرگی هم نیست.صرفا حسم بود که وقتی ادعای "مستقل شدن"میکنم باید تا تهش رو برم.اولین پلهی مستقل شدن استقلالِ مالیه.خواه نا خواه شما از کسی که پول میگیری نمیتونی جدا بشی.ولی من تصمیم گرفتم تنهایی مثل کشور های غربی زندگی کنم.در نتیجه باید سختیِ اون زندگی،یعنی کار کردن و درآمد،رو هم به جون میخریدم.راضیم.خودم رو دوست دارم و همون طور که دارم اینجا افاضات میام،تا اینجا خوب بوده.ولی گاها به خودم نگاه میکنم که پسر وات د فاک مگه تو چند سالته که نگران کرایه خونهاتی!
حقیقتش بابا و مامانم از همون اول مخالف کارِ من بودن ولی من با لجبازی تمام ادامهاش دادم.
اردیبهشت ۹۹ بود که تا یه قدمی از دست دادن کار رفتم.۱۵ اردیبهشت بود. https://t.me/M_m_S_k/487 خوب یادمه.سخت بود برام که مسیری که تا اینجا اومده بودم داشت الکی الکی خراب میشد.۷ شبِ پر استرسی رو گذروندم که به خیر گذشت...
تو اون یه هفته. کلی برنامهی رایگان نوشتم.انسانی.ریاضی.همهچی.
هرکی پیام میداد کلی وویس میگرفتم که جذبش کنم.ولی کارم دوباره اوکی شد و پیج رو پاک کردم.بعدش پولایی ک جمع کردم رو گذاشتم بورس که اگه دوباره مشکلی پیش اومد حداقل اونجا باشه.اولش خوب بود ولی هرچی جلو رفت بورس ریخت و ریخت و من ناامید تر میشدم.
خوشبختانه بعد مدتی ورق برگشت و همه چیدرست شد.
تو اون مدت به بابا اینام هیچی نگفتم که اگه میگفتم خیلی کمکم میکردن و قطعا اینقدر استرس نمیکشیدم.اشتباه کردم که نگفتم ولی بعدش خیلی پوست کلفت شدم.
پوف
بگذریم.
شما چه طورید؟
#میرزا_قشمشم
Telegram
مثلِ ماهیِ سیاهِ کوچولو
بمونه یادگاری از شبانهروزِ پراسترسِ ۱۵ اردیبهشتِ ۹۹:)
شب بخیر
#میرزا_قشمشم
شب بخیر
#میرزا_قشمشم
روز اول درمانگاه ارتوپد بود.کیپ تا کیپ مریض و دانشجو تو اتاق بودیم.یکی از دوستام رو صندلیِ کنارِ رزیدنت سال ۴ نشسته بود که رزیدنت ازش پرسید:دکتر به ارتوپد علاقه داری؟
دوستِ من هم در نهایتِ صداقت گفت:نه دکتر اصلا!
رزیدنت، لبخندی زد و گفت:مگه میشه مرد باشی و به ارتوپد علاقه نداشته باشی!
حدود ۶ ماه پیش بود که این جمله رو شنیدم.اون موقع بهش خندیدم و توجهی نکردم.ولی هرچی جلوتر میرم بیشتر به این جمله میرسم که "مگه میشه مرد باشی و به ارتوپد علاقه نداشته باشی!"با وجود اینکه خیلی تخصصِ سنگینیه و کارِ هرکسی نیست و قطعا تو انتخابای من هم نیست،ولی ما پسرها،انگار بخشی از وجودمون رو تو اتاقِ گچ جا گذاشتیم!
هر وقت از کنارش رد میشیم حتما یه سری میزنیم انگارکه از کنارِ خونهی خودمون گذشته باشیم!
یادش بخیر ارتوپد بخشِ بشدت دوست داشتنی؛و در عینِ حال سخت بود!
#میرزا_قشمشم
دوستِ من هم در نهایتِ صداقت گفت:نه دکتر اصلا!
رزیدنت، لبخندی زد و گفت:مگه میشه مرد باشی و به ارتوپد علاقه نداشته باشی!
حدود ۶ ماه پیش بود که این جمله رو شنیدم.اون موقع بهش خندیدم و توجهی نکردم.ولی هرچی جلوتر میرم بیشتر به این جمله میرسم که "مگه میشه مرد باشی و به ارتوپد علاقه نداشته باشی!"با وجود اینکه خیلی تخصصِ سنگینیه و کارِ هرکسی نیست و قطعا تو انتخابای من هم نیست،ولی ما پسرها،انگار بخشی از وجودمون رو تو اتاقِ گچ جا گذاشتیم!
هر وقت از کنارش رد میشیم حتما یه سری میزنیم انگارکه از کنارِ خونهی خودمون گذشته باشیم!
یادش بخیر ارتوپد بخشِ بشدت دوست داشتنی؛و در عینِ حال سخت بود!
#میرزا_قشمشم
مثلِ ماهیِ سیاهِ کوچولو
روز اول درمانگاه ارتوپد بود.کیپ تا کیپ مریض و دانشجو تو اتاق بودیم.یکی از دوستام رو صندلیِ کنارِ رزیدنت سال ۴ نشسته بود که رزیدنت ازش پرسید:دکتر به ارتوپد علاقه داری؟ دوستِ من هم در نهایتِ صداقت گفت:نه دکتر اصلا! رزیدنت، لبخندی زد و گفت:مگه میشه مرد باشی و…
مرد بودن در اینجا منظور توانِ انجام کارهای یدیِ سنگینه،که بالتبع خانم ها خیلی خیلی کمتر ازش استقبال میکنن!
و قطعا میدونید که ارتوپد خانم خیلی خیلی خیلی کمه!
#Nosexsism!
و قطعا میدونید که ارتوپد خانم خیلی خیلی خیلی کمه!
#Nosexsism!
هرچیکسِ عزیزم سلام
روزگار بهتر میگذرد و حالم خوب است.باران میبارد و عشق را میپراکند.آسمانِ سُرخِ شب را چون یادآوارِ لبهای توست،میستایم.
زندگی این روزها هرچند سرد و استخوان سوز اما عاشقانهتر و زیبا تر میگذرانم.
خلاصه که
سرت را درد نیاورم.
حرف زیادی برای گفتن ندارم،جز آنکه همچون طلوعِ آفتاب در دلِ جنگلی زمستانی دوستت دارم.
#نامهای_به_هرچیکس
#بخش_ششم
روزگار بهتر میگذرد و حالم خوب است.باران میبارد و عشق را میپراکند.آسمانِ سُرخِ شب را چون یادآوارِ لبهای توست،میستایم.
زندگی این روزها هرچند سرد و استخوان سوز اما عاشقانهتر و زیبا تر میگذرانم.
خلاصه که
سرت را درد نیاورم.
حرف زیادی برای گفتن ندارم،جز آنکه همچون طلوعِ آفتاب در دلِ جنگلی زمستانی دوستت دارم.
#نامهای_به_هرچیکس
#بخش_ششم
پزشکیِ لامصب اونقدر طولانیه که تازه بعد از ۵ سال ک فکر میکنی دانشگاه تموم شده و میری بیمارستان عنِ خاصی هستی متوجه میشی تخمِ هیچ کس نیستی:/
#میرزا_قشمشم
#میرزا_قشمشم
حرف دلم را از روز دانشجو برایتان بزنم
که :
من را به این دنیا آوردند،که زندگی کنم.
تلاش کنم،رشد کنم،بِگُذَرانَمَش و در نهایت در گوشهای آرام بگیرم و شرابِ مرگ را سر بکشم.
یادم نمیآید به کسی قولِ مبارزه داده باشم!
یادم نمیآید قول داده باشم که برای ایندهام بجنگم!
قرارمان این نبود که برای تک تک ارکانِ زندگی،خودم را میانِ مهلکهای بدانم که باید تند و تیز گلیمم را از آب بیرون بکشم!
من آمدم که زندگی کنم
من هیچ چیز نخواستم جز شادی
من دانشجو هستم ولی هم اکنون
حاضرم هرآچه در راهِ دانشجو بودن و علم به دست آورده ام را بدهم،
بقالِ سر کوچه شوم
ولی زندگیِ شاد،با معنا و آرامی داشته باشم!
والسلام
روز دانشجو مبارک!
#میرزا_قشمشم
که :
من را به این دنیا آوردند،که زندگی کنم.
تلاش کنم،رشد کنم،بِگُذَرانَمَش و در نهایت در گوشهای آرام بگیرم و شرابِ مرگ را سر بکشم.
یادم نمیآید به کسی قولِ مبارزه داده باشم!
یادم نمیآید قول داده باشم که برای ایندهام بجنگم!
قرارمان این نبود که برای تک تک ارکانِ زندگی،خودم را میانِ مهلکهای بدانم که باید تند و تیز گلیمم را از آب بیرون بکشم!
من آمدم که زندگی کنم
من هیچ چیز نخواستم جز شادی
من دانشجو هستم ولی هم اکنون
حاضرم هرآچه در راهِ دانشجو بودن و علم به دست آورده ام را بدهم،
بقالِ سر کوچه شوم
ولی زندگیِ شاد،با معنا و آرامی داشته باشم!
والسلام
روز دانشجو مبارک!
#میرزا_قشمشم
بهنام همیشه حرف خوبی میزنه
میگه همیشه یه صد دلاری تو جیبتون باشه
که اگه خواستید فرار کنید .بتونید دهنِ مرزبان رو ببندید که فقط چند دقیقه به جای نشونه گرفتن کلهتون،پاتو رو نشونه بگیره،بلکه یه درصد شانس فرار از مرز رو بیشتر داشته باشید!
بنظرم صد دلاریهاتون رو از الآن بخرید !
که میشه
۳:)))))))میلیون:))))))))))تومن:)))))))))))))))))))))
#میرزا_قشمشم
میگه همیشه یه صد دلاری تو جیبتون باشه
که اگه خواستید فرار کنید .بتونید دهنِ مرزبان رو ببندید که فقط چند دقیقه به جای نشونه گرفتن کلهتون،پاتو رو نشونه بگیره،بلکه یه درصد شانس فرار از مرز رو بیشتر داشته باشید!
بنظرم صد دلاریهاتون رو از الآن بخرید !
که میشه
۳:)))))))میلیون:))))))))))تومن:)))))))))))))))))))))
#میرزا_قشمشم
سلام
تو این مدت همش دنبال بهونه بودم که چه طوری و با چه بهونه ای برگردم و اینجا بازم حرف بزنم
که لپ های نیکا این بهونه رو بهم داد
تو این مدت همش دنبال بهونه بودم که چه طوری و با چه بهونه ای برگردم و اینجا بازم حرف بزنم
که لپ های نیکا این بهونه رو بهم داد
کاش بهش بگم لازم نیست برای چار کلمه درس هفت جد و ابادشو ناقص کنه!!!
پ.ن: همهی این ماجرا ها در یک هفته رخ داده:))
#ماجراهای_من_و_شاگردام
پ.ن: همهی این ماجرا ها در یک هفته رخ داده:))
#ماجراهای_من_و_شاگردام